عرفان اسلامی (53) خلقت انسان
نويسنده: استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
در اين قسمت لازم است به نعمت آفرينش انسان باز به اندازه اى كه اجمالى از تفصيل كتاب «وجود انسان» ديده شود اشاره گردد ، تا ببينيد خالق مهربان شما براى بوجود آوردن شما چه چرخ هاى عظيمى در عالم خلقت به كار انداخته ، و بر شما واجب است . از حضرت او ياد كرده و شكر عناياتش را به جاى آوريد .
در كتاب «رازهاى آفرينش» مى خوانيم :
در مورد خلقت انسان ، بر اثر پيشرفت دانش اسرارى كشف شده كه به آن اشاره مى شود ، تا از جريان هستى خود آگاه گشته و بدانيم آفرينش انسان كه يكى از شاهكارهاى بزرگ خلقت است به قدرت و اراده و عنايت و محبت آفريدگار عالم صورت مى گيرد .
موقعى كه نطفه مرد وارد رحم زن مى شود ، يك سلسله تحولاتى صورت مى گيرد ، موجود تازه بوجود مى آيد كه جريان تكوين آن تقريباً دوازده ساعت طول خواهد كشيد .
نطفه انسان از سلول هاى مدور ريزى درست شده كه قطر آن از يك نقطه هندسى كوچك تر است ، نطفه مايع لرزان و بى رنگى است كه هرگاه شفاف تر مى بود هرگز با چشم ديده نمى شود .
براى آن كه بتوانيم ، طرز ساختمان نطفه را در نظر مجسم كنيم ، آن را به اندازه و حجم يك عدد توپ بازى پينگ پونگ در نظر مى آوريم ، در مركز نطفه هسته اى مثلا به درشتى نخود وجود دارد كه رنگ آن تيره و پوستش ضخيم تر از نقاط ديگر آن است .
آن هسته نقطه پر رنگى است كه يك دانه مدور به شكل ساچمه در وسط آن قرار دارد كه بيست و چهار كرموزوم است .
كرموزم ها شامل صد هزار ماده مولدند به نام «ژن» كه تعداد قطعى آنها هنوز معلوم نشده و با تخم زن جفت مى شوند كه در نتيجه آميزش آنها موجودى بوجود خواهد آمد كه از حيث شكل ، سرشت ، رنگ چشم ، مو ، وارث پدر و مادر خواهد بود .
در ابتداى عادت ماهانه زنان ، يكى از غده ها (سرآمدگى هاى روى تخمدان هاى زن) تركيده و تخم در آن خارج مى شود ، و بقيه برآمدگى ها از بين رفته و تخمدانها به حالت اوليه خود بر مى گردند .
زنان داراى دو تخمدان هستند ، شبيه به دو بادام كه طول هر يك سه الى چهار سانتى متر است و تخمدانها در قسم بالاى حفره لگن خاصره قرار دارند .
زنها در تمام مدت سال هر بيست و هشت روز يك مرتبه تخم مى گذارند كه جز در موارد استثنائى تعداد تخم از يك عدد تجاوز نمى كند ، اين جريان فوق العاده دقيق است و در سر رسيد بيست و هشت روز يك دانه تخم تازه به حد رشد مى رسد و از غده بيرون مى جهد در فاصله هر بيست و هشت روز درست در سررسيد موقع ، يك دانه تخم مى رسد و از بين مى رود .
همين كه تخم از تخمدان زن خارج شد ، آن ذره يا اتم جاندار كه از فرط كوچكى و ريزى با چشم ديده نمى شود در فضاى مهبل سرگردان و به دور خود مى گردد و در حال چرخيدن حركت مى كند تا بالاخره در قسمت علياى يكى از دو خرطوم لوله اى به نام فالوپ وارد مى شود ، فالوپ دو لوله اى است كه تخمدانهاى زن را از دو سمت به رحم وصل مى كند .
طول هريك از اين لوله ها ده سانتى متر و قطر آن نيم سانتى متر است ، در قسمت داخلى لوله ها موى هاى نازك ذره بينى روئيده شده ، همين كه تخم وارد يكى از آنها شود آن مويها تموج يافته و بر اثر آن تموج حركت تخم به سوى خرطوم آسان مى شود .
خرطوم چون راست و مستقيم نيست و حالت خميده و پيچ در پيچ دارد ، وقتى كه تخم وارد آن شد حالت انقباض و به هم فشردگى در جدار آن پيدا مى شود و تخم مى تواند در آن راه پر پيچ و خم به جلو برود .
از موقعى كه تخم از تخمدان خارج و به راه مى افتد تا زمانى كه وارد خرطوم لوله اى شود دوازده ساعت طول خواهد كشيد و به هر حال در اين محل است كه به خواست حضرت حق نطفه مرد با تخم زن به يكديگر مى رسند و زن باردار مى شود .
نطفه مرد و زن هر دو سلول هاى ساده اى هستند كه گذشته از وجه شباهت آنها بايد دانست چه تفاوتى با هم دارند . تخم يا نطفه زن سى و پنج الى چهل مرتبه بزرگ تر از نطفه مرد است ، اولى خمود و بى حركت دومى چالاك و زرنگ و با سرعتى مطابق با سه ميلى متر در دقيقه حركت مى كند ، در برابر هر نطفه زن چند صد ميليون نطفه مرد وجود دارد .
با ميكروسكوپ الكترونى نطفه يا منى را تحت آزمايش قرار داده اند ، اين دستگاه نطفه را به حدى بزرگ نشان مى دهد كه زير عدسى ميكروسكوپ جزئيات ساختمان و شكل آن را معلوم مى دارد و بعداً آن را روى پرده سينما مى آورند كه كوچكترين حركات آن به خوبى ديده شود .
نطفه مرد شباهت كامل به شكل اوليه قورباغه دارد ، داراى سر بيضى ، اندامى نازك و استوانه شكل و دمى دراز است .
طول دم ده برابر آن است ، و با حركت مداوم و پيچاپيچ خود تا موقعى كه زنده است به جلو مى رود .
حركت نطفه كه نسبتاً سريع است تا مدت دو روز ادامه دارد ، و هيچ كدام از عضوهاى بدن انسان به اندازه اين سلول هاى ريز ساده و فعال نيستند .
به طورى كه ذكر شد تعداد نطفه مرد به صدها ميليون مى رسد كه به سوى رحم پيش مى روند ، به محض ورود به مهبل (دهانه بچه دان) سرگشته و سرگردان ، با نيروى بيشترى به هر طرف مى دوند تا راه تنگ و تاريك عنق رحم را كه به تخمدان منتهى مى شود بيابند ، سپس طولى نمى كشد كه وارد لوله هاى رحم شده ، در جا حركات نوسانى نموده يا به دور خود مى چرخند .
بسا اتفاق مى افتد كه ترشى رحم بسيارى از نطفه ها را در ظرف چند ساعت نابود مى كند به اين معنى كه از سيصد ميليون نطفه در حدود دويست و نود و نه ميليون و هفتصد هزار آن از ميان مى روند و بقيه آنها كه سالم اند وارد عنق رحم شده در آن جاى مى گيرند ، ولى هنوز خط سير آنها تمام نشده بايد راه ممتدى را كه زيادتر از هفت سانتى متر است به پيمايند تا از لوله هاى رحم گذشته در يكى از دو خرطوم هاى فالوپ قرار يابند .
رحم به شكل يك گلابى است كه وارونه قرار داده باشند ، قطر عريض ترين قسمت آن از پنج سانتى متر جاوز نمى كند ، عضو كوچكى است كه زمان حاملگى وسعت بيشترى پيدا مى كند و براى سكناى نطفه ريز مكان وسيعى خواهد بود .
در هريك از دو خرطوم ، سوراخ عدسى شكل ريزى وجود دارد كه در يكى از آنها تخم زن موجود است ، به اين خاطر نطفه هاى مرد به طرف آن هجوم مى آورند و اغلب به خرطوم ديگر كه فاقد تخم است وارد مى شود ، آنها كه به محل مناسب رسيده اند باز كارشان تمام نيست .
در راه به موانعى برخورد مى كنند ، از جمله عبور از جدار لوله و مصادف شدن با انقباض و فشردگى جدار لوله ، در اين حال نطفه به دور خود مى چرخد و تكان مى خورد و پيش مى رود ، باز مانع ديگرى پيدا مى شود و آن عبور از ميان پست و بلنديهاى پر چين و خم لوله مخاطى است و بالاخره نطفه ها از اين مانع هم مى گذرند و در حدود يكصد عدد از آنها به مقصد نهائى مى رسند بدون آن كه بين نطفه و تخم زن لقاحى صورت گيرد :
سپس نطفه بايد از آخرين سد هم بگذرد ، و آن سد عبارت از بقاياى غده هاى تخمدان است كه به دور و اطراف رحم زن احاطه دارد كه شكافتن و ستردن آن براى نطفه ريز ، كارى بس دشوار است و به ناچار در جاى خود متوقف مى شود .
اينجاست كه صانع ازلى و خالق موجودات رفع هرگونه مشكلى را پيش بينى فرموده ، در اين مرحله يك ذره مايع به نام «هيالورونيدار» به نطفه بخشيده كه خاصيت آن اين است كه پوست محافظ تخم را نرم و شل مى سازد ، بعد نطفه با استفاده از آن مايع پوست تخم را مى شكافد و با تخم زن مقاربت مى نمايد و سر بيضى شكل نطفه داخل تخم زن مى شود و دمش قطع مى گردد ، در اين حال در تخم زن تحولاتى روى مى دهد و غلافى به دور آن بوجود مى آيد و در برابر حمله و هجوم نطفه هاى ديگر غير قابل نفوذ مى گردد ، در اين مسابقات عمومى نطفه ها ، فقط يكى از آنها برنده شناخته مى شود .
از تركيبات مختلط منى ، جز مايعى رگه رگه در تخم زن باقى نمى ماند و اين همان ماده ناميه و هسته اى است كه در نطفه بوده و حال با هسته تخم زن مقاربت مى نمايد و بعد يك سلول تشكيل و بارورى و آبستنى زن محرز مى گردد ، و اين جريان شگفت آميز در مدت دوازده ساعت پايان مى پذيرد ، و به قدرت الهى موجودى ساخته مى شود ، كه به طرز حيرت آور و به سرعتى اعجاب انگيز نمو و رشد پيدا مى كند .
پس از تشكيل سلول مذكور ، آن سول به دو قسمت مى شود و هريك باز دو بخش شده كه چهار عدد مى گردد و به همين ترتيب بخش و تقسيم سلول ها ادامه مى يابد تا تعداد آنها به ميلياردها سلول براى ساختمان اندام جنين برسد و يك سلسله تحولات شگفت آورى در آن دنياى اسرارانگيز رخ مى دهد كه سرانجام آن موجود تازه اى به صورت و هيئت انسان تجلى مى كند .
به تدريج داراى يك سر ، يك بدن و يك دم مى شود قلبى دارد كه مى زند و خون در آن جريان دارد و نيز صاحب دست ، پا ، چشم ، گوش ، معده و مغز خواهد شد .
در اين ماه اعضا و اندامى كه در تمام عمر به كارش مى آيد و بعضى ديگر كه پيش از تولد گشتن از ميان مى روند اندكى ظاهر مى گردند و اين تغيير و تحولات در ماه نخستين صورت مى گيرد .
پس از آن كه نطفه وارد رحم شد و لقاح تخم هاى نر و ماده عملى و رحم بارور گشت انقلابات و تحولات عجيبى در آن روى مى دهد ، به اين ترتيب تخم ماده به دو سلول تقسيم و هريك از آن دو به طورى كه ذكر شد باز دو قسمت شده چهار سلول مى گردند ، همين قسم سلول ها رو به فزونى مى روند تا سلول هاى كافى براى تشكيل جسم آماده شود .
در حالى كه توليد و تكثير سلول ها انجام مى شود ، نطفه جنينى هم شروع به رشد مى نمايد و در پيرامون انحناى آن قشرى از ماده مغذى موسوم به پروفوپلاست پيدا مى شود كه وارد تخمدان شده نسج آن را مى خورد و در آنجا قرار مى گيرد ، بعد يك نوع كيسه اى مى سازد كه عبارت از جفت بچه است و اين جفت با ماده پروفوپلاست در تغذيه جنين كمك مى كند .
غذاى جنين كه مواد خوراكى و اكسيژن و آبست به وسيله خون مادر به جفت مى رسد ، پرفوپلاست خون را جذب و به وسيله بند متصل به ناف به جنين مى رساند ، و آن هم متقابلا مواد رسوب غذائى خون را به جفت بر مى گرداند ، و از آنجا داخل خون مادر شده به وسيله كليه هاى مادر دفع مى شود !!
بعد از آن كه پرفوپلاست وارد تخمدان شد ، شكل و هيئت نطفه تغيير مى كند و آن سلول ريز مدور به صورت قلابى كه دو سوراخ دارد در مى آيد ، وسط سوراخ ها در محل تقاطع قلاب دكمه اى ظاهر مى شود كه در بالا و پائين آن دو پولك ريز وجود دارد . قلاب زيرين يك مخزن خاليست كه پرده تخم ناميده مى شود و در ماه دوم جدا مى گردد و قلاب بالا مبدل به غلاف يا كيسه اى گشته و از مايعى به نام آميوز پر مى شود ، و نطفه جنين را در داخل آن غلاف محافظت مى نمايد و جنين ـ جز بند ناف ـ در آن غلاف قرار مى گيرد و ميان مايع آميوز شناور است و از تصادم و ضربه هائى كه ممكن است به شكم مادر وارد آيد در امان خواهد بود !!
پس از آن كه در غلاف جاى گرفت و از خطر به دور شد آن قسمت حقيقى جنين كه از صورت نطفه به حالت جديد در آمده به وسيله آن دو پولك شروع به فعاليت و نشو و نما مى نمايد تا به شكل انسان درآيد .
از عجايب آفرينش آن كه نخستين اعضائى كه در اين موجود تازه انشاء مى شود قلب و مغز است كه به طور ساده و ابتدائى ظاهر مى گردد .
از روز هفدهم حاملگى اولين سلول ها درست مى شوند و اين سلول ها به دور هم جمع ، به هم پيوسته و ملحق گرديده در ناحيه دكمه مذكور تشكيل سر و تارهاى قلب را مى دهند ، و البته بعدا تحولات بسيارى بايد صورت گيرد تا قلب واقعى بوجود آيد و پيدايش آن هم زمان زيادى نمى برد .
بر اثر ارتعاش هاى مكررى كه صورت مى گيرد ساختمان قلب شروع مى شود و در نتيجه انقباض هاى موزون و مرتب آن ، خون وارد دگمه جنين گشته قلب به حركت مى افتد و مرتب تا روز رسيدن مرگ كار مى كند !!
مقارن همين اوقات سلسله اعصاب تشكيل مى شود ، در مجاورت پولك هاى دگمه جنين قشر محكمى ظاهر مى شود ، لبه هاى آن قشر دندانه وار نمو كرده به هم مى پيوندد و در پشت دگمه يا مهره جنين لوله اى درست مى شود كه بعداً در يك سمت آن لوله مغز سر و در انتهاى آن مغز حرام تشكيل خواهد شد .
در چهارمين هفته حاملگى اين لوله به ساختن سلسله اعصاب و طرح ابتدائى مغز يا مخ كه از مهم ترين و ارزشمندترين اعضاى رئيسه بدن است مى پردازد .
فعاليت خلاقه جنين از اين پس متوجه ساختمان لوله هاضمه مى گيردد ، وسط مهره جنين آماس مى نمايد و غلافى كه دو سمت آن بسته است تشكيل مى گردد و به زودى انتهاى قدامى غلاف باز مى شود كه سر بچه و طرح دهان در آن محل ظاهر گشته و طرف ديگر غلاف تا مدتى بسته خواهد بود .
پس از گذشت بيست و پنج روز از تاريخ حاملگى ، موجود كوچكى كه تمام قد آن از نيم سانتى متر كمتر است بوجود مى آيد كه صاحب يك سر ، يك دم ، يك پشت و يك شكم است ولى دست و پا و گردن ندارد ، و قلب و مغزش به هم پيوسته و با اين وضع البته شباهت درستى به انسان ندارد .
سپس دستگاه ماشين داخلى شروع به نمو مى نمايد : در قسمت مقدم لوله هاى هاضمه فرورفتگى مختصرى پيدا مى شود و ريه ها نمو مى كنند بعد نوبت پيدايش كبد مى شود كه از تورم و برآمدگى جدار همين لوله در پشت قلب بوجود مى آيد ، از آن به بعد نطفه جنين وارد عمليات پيچيده و درهمى مى شود و سرانجام پس از يك سلسله تحولات كليه ها ساخته و پرداخته مى گردد !!
تشكيل و ساخت كليه ها از جمله مسائل شگفت انگيز و حيرت بخش آفرينش است ، نطفه جنين عوض آن كه اين عضو را يك باره بسازد ، نخست كليه ساده اى شبيه به كليه يكى از مخلوقات پست تر مانند ماهى ساخته و بعد آن را خراب مى كند ، كليه ديگرى مانند كليه وزغ كه تكامل آن زيادتر از كليه ماهى است مى سازد و آن را مانند دفعه اول از بين مى برد و با بقاياى آنها كليه هاى اصلى را مى سازد .
اين جريان مشابه كار ساختمان دستگاه جديد لوكوموتيو است كه ابتدا آن را مانند نمونه قديمى تهيه مى كنند و پس از بررسى و رسيدگى و آزمايش ، ادوات قديمى را برداشته و اسباب هاى تازه اى تعبيه و برآن دستگاه سوار مى كند و پس از چند مرتبه امتحان تغيير و تبديل ادوات بالاخره مدل جديد را كامل و شايد با فلزات بهتر و محكم ترى تكميل كنند و مورد استفاده قرار بدهند ، به نظر دانشمندان عمل نشو و نماى كليه ها و تجديد ساختمان آن اختصاص به انسان اشرف مخلوقات دارد .
در پايان ماه اول ، نطفه جنينى تقريباً به نيم سانتى متر مى رسد و به شكل دائره اى نسبتاً كامل در آمده انحناء و خميدگى پيدا مى كند ، در اين حال داراى يك دم نوك تيز است كه زير شكم قرار گرفته و بريدگى هاى كوچكى در دو طرف دم وجود دارد كه طرح اوليه دست و پا محسوب مى شود !!
در اطراف گردن كوچك جنين چهار شكاف مانند گوش ماهى ظاهر مى شود ، در اين موقع تشكيل اجزاء بدن شروع مى گردد : در سر چشم ها نمودار مى شود و چروك هائى كه مقدمه پيدايش مغز حرام است پديد مى آيد .
در سطح جلوى سر ، برآمدگى ظاهر مى شود ، و از آن بينى بيرون مى آيد ، نزديك هريك از دو چشم گوش ها پديدار مى گردد ، كه البته نماى ظاهرى گوش ها نيستند بلكه نسج هاى حساس شنوائى است كه بعدها حس شنوائى در آن توليد مى شود ، خلاصه با پيشرفت جريانات فوق موجود تازه اى به ميدان زندگى انسان ها اضافه مى گردد .
در اين ماه جنين شش برابر بزرگ تر مى شود ، قدش به چهار سانتى متر مى رسد وزنش پانصد مرتبه افزون تر مى گردد ، بين پوست و اعضاى داخلى آن استخوان مى رويد ، صورت و گردنش نمو كرده ، دهن تدريجاً تنگ تر و گونه ها بهتر نمو مى كند چروك هاى بينى به هم اتصال مى يابند و دماغ درشت تر مى شود ، چشم ها از روى سر به سمت جلو مى آيند و در آخرين هفته اين ماه پلك هاى چشم ساخته مى شوند و طولى نمى كشد كه به هم نزديك مى شوند .
پيشانى اغلب برآمدگى پيدا مى كند ، در نتيجه مغز درشت تر شده وسعت زيادتر از كله سر را فرا مى گيرد ، ممكن است بعدها تا موقعى كه طفل به حد بلوغ برسد برآمدگى پيشانى ، تدريجاً رفع شود و تناسب و تعادلى در چهره ظاهر گردد .
تدريجاً در دست و پا تحولات عجيبى رخ مى دهد ، نخست جوانه هائى ظاهر و كم كم برآمده و بلند مى شوند و انتهاى آنها صاف و مسطح گرديده به شكل تخته شستى رنگ آميزى نقاشان در مى آيد ، بر روى سطح آن پنج برآمدگى متوازى درست مى شود كه بواسطه فرو رفتگى هاى كم عمق از يكديگر جدا ، بعدا بر اثر شكافى از هم سوا و به اين وضع پنج انگشت روئيده مى شوند ، و شيارهائى از پهناورى دست و پا ظاهر و موضع آرنج ، مچ دست ، زانو ، و قوزك پا معلوم مى گردد .
در هفته پنجم حاملگى دم به حد اعلاى درازا مى رسد ، مانند دم حيوانات داراى عضله هاى محركه مى باشد ، تكان مى خورد ، به تدريج طول آن كوتاه تر مى شود ، و تا موقع به دنيا آمدن نوزاد از ميان مى رود ، كاهش درازى دم موقعى است كه استخوان ها بروع به رويش مى نمايند . استخوان ها ابتدا به حالت غضروف ، ماده نرم نيم شفاف ساخته مى شوند ، و بعد از آن كه اطراف آنها را گوشت احاطه نمود ، كم كم حالت استخوان پيدا مى كند .
جريان تغيير و تحول و محكم شدن استخوان از موقعى كه طفل در شكم مادر است تا وقتى كه متولد مى شود و بزرگ و به حد بلوغ برسد ادامه دارد و با رسيدن به سن بلوغ استخوان بندى كامل مى شود .
از جمله واقعيات جالب ماه دوم پيدايش مسئله جنسيت است ، در آغاز اين ماه تشخيص جنسيت جنين معلوم نيست ولى در اواخر ماه دوم دستگاه جنسيت مشخص و قسمت خارجى آن تدريجاً ظاهر مى شود و از عجايب آفرينش آن كه دستگاه جنسيت پسر و دختر در اوان ظهور با هم شبيه اند ، حتى غده هاى پستان آنها نيز همانندند .
آفريدگار عزيز و توانا براى تكثير انواع به هر فرد انسان هر دو نوع اعضاء جنسى را مى بخشد كه يكى رشد و نمو مى كند ، و ديگرى به حال ركود مى ماند ، در نتيجه جنين بدون آن كه خود مؤثر در عمل باشد به جنس نر يا ماده تبديل مى گردد .
به هر حال دوره دوم ماه حاملگى سپرى مى شود و نطفه جنينى به صورت انسان مبدل مى گردد و از اين پس د رهفت ماه آينده آن موجود تازه طفل ناميده مى شود و رشد و تكامل آن شروع مى گردد !!
راستى چه خبر است ، و اين نعمت خلقت داراى چه شگفتى هائى است ، امام ششم مى فرمايد : كمترين مرحله شكر اين است كه نعمت را فقط از خدا بينى ، اينك در اين مسائل دقت كنيد و ببينيد اين امور جز به اراده حكيمانه حضرت او صورت مى گيرد ، و آيا شكر اين همه نعمت بر انسان واجب است يا نه ؟ و اگر شكر نكند و از نعمت قدردانى ننمايد جزاى او چيست ؟!
تارهاى مذكور ، قبل از تولد نوزاد پر پشت و نرم مى باشند ، و مدتى كه طفل در شكم مادر است هيچ گاه هوا از حنجره به ريه هاى او وارد نمى شود ، زيرا چنانچه قبلا ذكر شد جنين در مايعى به نام آمينوز غوطه ور است و هرگاه نفس بكشد ريه هايش از آن مايع پر شده لبريز مى گردد .
لوله هاى هاضمه فعاليت مختصرى را شروع مى كند ، سلول هاى بزاقى فى الجمله ترشحاتى دارند ، كبد هم صفرا را به روده ها مى ريزد و كليه ها اولين مواد ادرار را كه از مثانه به طرف مايع آميوز مى رود تصفيه مى كنند ، با وجود اين عمده رسوب و ته نشين هائى كه به وسيله جنين توليد مى شود به طرف جفت رفته وارد خون مادر مى شود .
استخوانها و عضلات با سرعت بيشترى رشد نموده ، اطراف اعضاى داخلى را احاطه مى كند ، در شكل جنين تغييراتى حاصل مى شود ، دور و اطراف آن گرد و مدور مى گردد و نيرومندتر مى شود .
استخوانهاى آرواره و گونه و بينى رشد و نمو يافته ، صورت پلاسيده آن موجود كوچك فيافه انسانى پيدا مى كند .
در غضروف هاى دست و پا مراكز تشكيل استخوان ظاهر مى شود ولى در مچ دست و قوزك پا اثرى نمايان نيست .
در اين حال كه پايان ماه سوم است بدون شبهه جنين يك مخلوق زنده اى است و از افراد بشر محسوب مى شود ، قب و ريه ها و كبد او شروع به كار مى نمايد ، ماهيچه هاى دست و پا استحكام يافته و قوت بيشترى گرفته و كمى به حركت مى افتد .
در ماه چهارم ، جنين هنوز به يك انسان كوچولو نمى ماند ، بلكه موجودى است كه سرى بسيار بزرگ و بالا تنه اى خيلى پهن و پاهاى كوتاه دارد .
طفل در دو ماهگى سرش به اندازه نصف قد ، در سه الى پنج ماهگى به ثلث ، موقع ولادت به ربع و زمان بلوغ مساوى يك دهم طول قد مى گردد .
با وجود اين جنين چهار ماهه خالى از لطف و زيبائى نيست ، سر و پشت او تقريباً افراشته و شباهت به نوزاد معمولى دارد ، صورتش پهن ولى داراى تناسب است ، چشم ها به خوبى معلوم است ، دست ها و پاها برجسته و نمايان ، انگشت هاى دست و پا چاق و معمولا انگشت هاى دست تا شده مى باشد ، در انتهاى انگشت ها طرح شيارهاى پوست پيداست .
ناگفته نماند وضع و شكل خطوط شيارهاى پوست بدن تمام ابناء بشر به قدرت بى نهايت ذات احديت با يكديگر متفاوت و حتى دو فرد آدمى شيارهاى پوست آنها همسان نيست ، بالاخره در ماه چهارم آن موجود كوچك داراى مشخصات ممتازه اى است كه محو شدنى نيست .
پوست بدن در اين موقع چروك دار و رنگ آن قرمز تند است ، سرخى پوست بدين جهت است كه خون صاف و رقيق و شفاف در رگ هاى بدن جريان دارد و بايد متذكر شد كه جنين قبل از ماه ششم بدنش عارى از پيه و چربى است .
جنين كه از آغاز حاملگى مادر تا ماه چهارم ساكت و آرام بود از اين به بعد تكان مى خورد ، و حركتش بيشتر مى شود و دست و پاهاى خود را باز و بسته مى نمايد .
نخستين حركت بچه ساده و آرام است ، كم كم تندتر مى شود و به جدار رحم مادر ضربات شديدى وارد مى آورد و او را متوجه مى سازد كه انسان كوچكى در بطن وى زندگى مى كند !!
آدمى از ميلياردها سلول و صدها عضوهاى متفاوت تشكيل يافته ، كه سلول ها دائمپ تبديل و تجديد مى شوند ، مى ميرند و تعويض مى گردند ، با اين وضعيت شخصيت مرموز يا روح او ثابت و پايدار است .
انسان را مى توان به يك شركت تعاونى تشبيه كرد كه شركاء و اعضاى آن با همديگر معاونت و همكارى دارند ، و از يكديگر حمايت مى كنند و در مقابل عوامل خارجى به مبارزه بر مى خيزند ، از مزايا و امتيازات شركت بهره مند مى شوند و در كارها مسئوليت مشترك دارند و در سود و زيان شركت سهيمند .
همچنان كه در اجتماع و جامعه هاى بشرى تقسيم كار ، تخصص افراد ، مبادله محصولات ، مهم و قابل توجه است ، در جامعه سلول ها و اعضاى بدن اين اصول مجريست و تخلف ناپذير است .
جهاز هاضمه اغذيه را جذب مى كند ، و به صورت مواد لازمه در آورده صرف ساختن سلول ها مى نمايد ، مايعاتى كه در بدن جاريان دارد شبكه وسيعى براى انتقال آنها بوجود مى آيد .
پى و اعصاب مانند سيم هاى تلفن و تلگراف به مغز ، يعنى پست مركزى اتصال دارند .
غده هاى ترشحات داخلى با فعاليت مداوم خود به بدن نيرو مى رسانند ، پوست حافظ و نگهبان جامعه سلول ها و اعضاى داخلى بدن است و نيز خبرگزار آنها به شمار مى رود !!
تحت اين نظام هريك از اعضاى بدن در محل و جاى معينى قرار دارند ، پوست هم رشد و نمو مى نمايد تا شكل و وضع قطعى را بدست آورد .
پوست بدن از سلول هاى سفت و محكمى تشكيل شده كه براى بدن ، به منزله حصار است و آن را حفظ و حراست مى كند .
سلول هاى برونى مانند زمان بعد از تولد پوسته شده از ميان مى روند ، و جاى خود را به سلول هاى تازه و نو كه بر اثر نشو و نماى دائمى از زير پوست برون مى آيند مى دهند .
سپس غده هاى عرق و غده هاى مولد چربى بوجود مى آيند و از بن هريك از پرزهاى پوست مايع و ماده چرب ترشح مى نمايد .
در جريان ماه پنجم آن ماده چرب با سلول هاى فرسوده و ضايع شده مخلوط مى شوند و به پنير شباهت پيدا مى كنند ، بعد ورقه ورقه شده اطراف پوست بچه را مى پوشانند ، دانشمندان معتقدند ، حكمت اين عمل براى جدا نگاه داشتن جنين از مايع آمينوز است ، زيرا مايع آمينوز كه طفل در آن غوطه ور است ، د رماه پنجم داراى رسوب و ته نشين هائى است كه امكان دارد ، در پوست نازك بچه بريدگى و ترك هائى بوجود آورد !!!
مشتقات پوست هم به طول قابل ملاحظه اى نشو و نما مى نمايند : در سر كرك هاى نازكى مى رويد ، ناخن انگشت هاى دست و پا بيرون مى آيند ، جوش و جوانه هاى دندانهاى شيرى درشت تر مى شود ، و اثر كلاهك مرواريدى دندان و مينا و عاج آن در لثه ها مشخص مى گردد .
از جمله واقعيات اين ماه ، راست و افراشته شدن مهره پشت است ، به طورى كه قبلا ذكر شد در آغاز ماه دوم نطفه جنينى گرد و مدور است ، داراى دمى است كه در ازاى آن تا محاذات كله مى رسد ، و ماه سوم دم درازتر مى شود و حال آن كه پشت مختصر خميدگى دارد ، در ماه پنجم سر به خوبى بر روى گردن تازه و نو قرار مى گيرد و خميدگى پشت كمتر مى شود .
نوزاد موقع تولد ، سرش افراخته و مهره هاى كمر و پشتش راست و كشيده است ، و كشيدگى به همان حال باقى نخواهد ماند و پس از آن كه كودك نشستن و راه رفتن آموخت مجدداً خميدگى ظاهر مى شود و به اين واسطه در ستون فقرات تغييرى حاصل خواهد شد كه در تناسب اندام طفل بى تأثير نخواهد بود .
جوش و دانه هاى ثاليل كه مخصوص درك طعم خوراكى هاست بر روى زبان و سقف دهان و حلق نمو مى كنند ، و اين جوش ها بالنسبه خيلى بيشتر از مال كودكان و كهنسالان است .
عجيب است ، جنينى كه نيازى به خوردن و چشيدن طعم خوراكى ندارد تا به اين حد مجهز و داراى اين همه دانه هاى حساس مى باشد !!
اينجاست كه انسان با دقت در اين اوضاع عجيب كه گوشه اى بسيار بسيار كوچك از اين عالم عظيم است غرق در اعجاب شده ، بى اختيار با تمام وجود مى زند لا اله الا الله ، لا حول و لا قوة الا بالله !!
اينجاست كه انسان به طور واقع حس مى كند در تمام هستى جز خدا نمى بيند ، و جز او نمى خواهد و مى خواهد مانند عارف عاشق الهى مجذوب در مقابل تمام انسان ها بايستد و فرياد بزند :
بيائيد اى رفيقان دوستانه *** بكوى دوست گيريم آشيانه
چه صبح از مشرق خاطر برآريم *** فروزان مهر آن ماه يگانه
جهان روشن به مهر يار بينيم *** كه زد الله نور اين خوش ترانه
بهم ريزيم اوضاع فلك را *** اگر بر عاشقان جويد بهانه
چه شب گردد چراغ مهر خاموش *** بيفروزيم شمعى عاشقانه
به گرد شمع بر ياد رخ دوست *** سحر سازيم اندوه شبانه
كه فيض صحبت و ديدار خوبان *** دهد جان را حيات جاودانه
بلطف ايزد و انفاس پاكان *** بياسائيم زآشوب زمانه
مرا ناله شب و آه سحر به *** زفرياد نى و چنگ و چغانه
الهى صحبت آن پاكدل جو *** كه از كوى نگار آرد نشانه
و به قول فيض آن شوريده يكتا و آن عاشق شيدا :
اين جهان را غير حق پروردگارى هست نيست *** هيچ ديارى بجز حق در ديارى هست نيست
عارفان را جز خدا با كس نباشد الفتى *** عاشقان را غير ذكر دوست كارى هست نيست
حق شناسان را كه بر باطل فشاندند آستين *** غير كار حق و بارش كار و بارى هست نيست
دل به عشق حق ببند از غير حق بيزار شو *** غير عشق حق و حق كارى و بارى هست نيست
مست حق شو تا كه باشى هوشيار وقت خود *** غير مستش در دو عالم هوشيارى هست نيست
اختيار خود به او بگذار و بگذر زاختيار *** بنده را جز اختيارش اختيارى هست نيست
گر غمى دارى بيار و عرض كن بر لطف او *** خستگان را غير لطفش غمگسارى هست نيست
روزگار آن است كان با دوست مى آيد بسر *** غير ايام وصالش روزگارى هست نيست
عمر آن باشد كه صرف طاعت و تقوا شود *** جز زمان بندگى ليل و نهارى هست نيست
بى غمانى را كه جز تن پرورى كارى نبود *** بنگر اندر دستشان از تن غبارى هست نيست
آن كه را آگه شد از تقصير خود در كار حق *** جز دل بيمار و چشم اشكارى هست نيست
سعى كن تا سعى تو خالص شود از بهر حق *** غير خالص روز محشر در شمارى هست نيست
اين عبادت ها كه عابد در دل شب مى كند *** گر نباشد خالص آن را اعتبارى هست نيست
فيض در دنيا براى آخرت كارى نكرد *** مثل او در روز محشر شرمسارى هست نيست
و در مسير تحولاتى است كه سرانجام به آزادى آن ، از آن تنگناى تاريك و رسيدن به دنياى فراخ تر منتهى مى شود .
هرچند دو ماه ديگر بايد در رحم مادر بماند ، با اين حال در حالتى است كه به اصطلاح مى تواند جل و پلاس خود را از آب بيرون بكشد .
هرگاه طفل هفت ماهه به دنيا آيد ، در صورت مساعد بودن شرايط ممكن است زنده بماند ، پس چرا جنين هاى نارس زنده نمى مانند ، تصور مى رود به علت ناقص بودن و تكميل نشدن سلسله اعصاب و مخصوصاً مجراى تنفس باشد كه بايستى عضلات منقبض و دستگاه توليد حرارت به كار افتد .
سلسله اعصاب شبكه مفصل و دقيقى است كه از پى و عصب تشكيل يافته و كليه قسمت هاى بدن را به مغز و شوك نخاعى كه مركز ارتداد جريانهاى عصبى است مرتبط مى سازد ، يعنى جريانهائى كه از ناحيه اعضاى بدن و قواى حساسه مى رسد و جرياناتى كه به عضلات منتقل مى گردد .
از ماه سوم باردارى در مغز سر ، جاى و محل هاى مخصوصى نشو و نما مى نمايد كه يكى مكان مخ يا دماغ صغير مى باشد كه محل توسعه قواى فكريست و ديگرى دو نيم دايره يا دو غلاف درشت دو قلو كه از مختصات ممتازه قوه عاقله است و از مهم ترين و پر ارزش ترين اعضاى بدن است .
در ماه هفتم آن غلاف ها بر تمام وسعت سر احاطه مى يابند و سلول هاى ريز و رشته هاى عصبى شروع به تغيير و تحول نموده و مغز در حال تكامل و سلسله اعصاب هم آماده فعاليت است .
در ماه هشتم به سرعت قشرى از پيه و چربى زير پوست نمو و چين و چروك ها را زايل مى كند ، كنار و اطراف اندام گرد و مدور مى شود ، سرخى رنگ پوست به تدريج محو و به رنگ گلى روشن مبدل مى گردد .
رنگ آميزى پوست و تغيير آن از جمله مسائل مرموز و نامعلوم است ، نبايد تصور شود كه جنين در اين وقتى كه به انتظار ورود به دنياى خاكى است آرام و بى حركت است ، بر خلاف در بطن مادر ، در آن مكان تنگ و تاريك حركت دارد ، دست و پايش را باز و بسته مى كند ، موضع خود را تغيير مى دهد ، حركت و سكون او متناوب است ، مثل آن است كه زمانى به خواب مى رود و بعد بيدار مى شود .
مادر در خلال چند هفته پيش از وضع حمل ، فشردگيهائى در رحم احساس مى نمايد كه سبك و موزون است و مانند ناراحتى هائى است كه پس از انجام كار پر زحمت به شخص دست مى دهد ، اين ناراحتى ها و فشارها موقت است ، و در چند هفته پيش از زايمان براى مادر ناراحتى زياد توليد نمى شود .
در موقع معين يك دفعه آن فشارها و به هم فشردگيهاى رحم زياد شده حركات جنين شدت مى يابد و در ظرف چند ساعت طفل سرازير مى شود و قدم به عرصه دنياى جديد مى گذارد .
آيا سبب اين نزول اجبارى جنين كه مدتى طولانى به حال انزوا در بطن مادر قرار داشت چيست ؟ اين هم از اسرار آفرينش انسان قبل از تولد است كه هنوز به درستى معلوم نيست مى گويند : تغييرات سريعى كه در آخر كار روى مى دهد باعث فعل و انفعالات مختلفى در رحم مى گردد ، به ويژه عمل غده هاى نيروبخش ترشحات داخلى كه به مجارى و شريان هاى خون ، هورمون مى ريزند
موجب تحريك عضله هاى زهدان و رحم گشته و در نتيجه فشارهاى تند و تيز ، طفل متولد مى شود !!
به محض آن كه طفل تولد يافت چند نفس مى كشد ، هوا به ريه هايش وارد و صداى اولين ونگ او شنيده مى شود ، آن صدا يا براى برخوردى است كه بر بدنش هنگام وصول به محيط جديد وارد مى گردد ، يا بر اثر تماس و دستكارى قابله است كه براى ورود او به دنيا كمك مى كند .
به هر حال نوزاد به وسيله بند ناف با جفت اتصال دارد ، و پس از تولد بچه و پائين آمدن جفت ديگر وظيفه اين دو پايان مى پذيرد و بند ناف را مى برند و مانده آن هم به زودى مى افتد و اثر زخم آن خوب مى شود .
محل و علامت ناف مى رساند كه آدميزاد مدتى در شكم مادر به طور طفيلى زندگى نموده و بايد به مادر فوق العاده احترام كند ، چنانچه در قرآن و روايات به اين موضوع بسيار اشاره شده و براى آن به عنوان حكم الهى اهميت فوق العاده قائل شده اند .
اين نوزاد هنوز موجود كامل نيست ، براى هماهنگ شدن وضع گذشته او با وضعيت محيط به سرعت تغيير و تحولاتى در وجودش صورت مى گيرد .
موقع تولد ، ريه هايش كه در توده كوچكى از نسج هاى متراكم و فشرده بود ، با نخستين فرو دادن هوا مانند بادكنك متورم گشته و جاى خود را در زير قفسه سينه مى گيرند، و حفره هاى بيشمار ريه ها از هوا پر مى شوندو سبك گرديده حالت اسفنجى پيدا مى كنند .
با وجود اين هنوز به حد تكامل نرسيده و به زودى حفره ها و خانه هاى تازه ترى در ريه ها تشكيل مى شود و آن حفره هاى قبل از تولد فقط چند روز خوب كار مى كنند .
درشتى قلب نوزاد به اندازه مشت بسته اوست ، جريان نبضش به تدريج سبك تر مى شود ، تا به حد معمولى برسد ، كمى بعد از تولد مدفوعاتش كه شش ماه جمع شده بود دفع مى شود ، و از خصايص نوزاد آن است كه مدفوعش كاملا عقيم است يعنى ميكروب ندارد .
نوزاد پس از تولد غده هاى اشك آور و بزاقش فعاليتى ندارد گريه مى كند ولى بى اشك است ، آب دهانش وقتى مى تواند مواد نشاسته اى را حل كند كه از شير گرفته شده باشد ، به علاوه نمى تواند به نقطه اى ثابت نظر كند و تا مدتى چپ نگاه مى كند .
اين بود شرح زندگى نه ماه مهمان بطن مادر ، كه در قرآن و روايات به طور جدى از انسان خواسته شده نسبت به اين دوران مطالعه و دقت كند ، تا از طريق مطالعه و انديشه در صنع حق به حق رسيده و غرق عشق آن وجود مقدسى شود كه در طى نه ماه اين همه عنايت و لطف به او داشت ، و جداً عرفان و حال بدون معرفت به خود كه راهى به سوى معرفت به حضرت حق است ارزشى ندراد ، شما نگوئيد اين جزوه درباره عرفان اسلامى است نه فيزيولوژى حيات ، چرا در اين نوشتار به مسائل طبيعى حيات اشاره مى رود ؟ در جواب شما خواهم گفت يكى از معتبرترين و مهم ترين منابع عرفان و حال دعاى پر ارزش عرفه امام عاشقان ، سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) است كه در بخشى از آن به عنايات و الطاف حضرت حق نسبت به آفرينش انسان اشاره رفته و من لازم مى دانم در اين بخش كه ترجمه و توضيح گفتار حضرت صادق در اين زمينه كه نعمت را فقط از خدا بدانى و اين رؤيت نعمت از خدا كمترين مرحله شكر است به آن قسمت از دعاى عرفه كه هزار و چهارصد سال پيش در بيابان عرفات بدون در اختيار بودن انواع ابزار طبى و تجربى از سينه صافى و دل پاك روح عارفان تجلى كرده اشاره كنم و در اين زمينه شما را با درياى معرفت حضرت او آشنا كرده ، و اين معجزه الهى را براى شما بيان نمايم تا ملاحظه كنيد كه آخرين تحقيقات دانشمندان علوم با گفتار حضرت حسين كه به صورت دعا القا شده برابر است ، و در ضمن آگاه شويد كه روح عرفان و حال ريشه در شناخت صنع حق و عنايات و محبت هاى حضرت حق به انسان دارد ، و اگر انسان بى خبر از خالقيت حضرت دوست باشد و ادعاى عرفان كند ، اين عرفان نيست بلكه ادعاى باطل است ، ممكن است انسان بى خبر از محبت هاى حق زندگى كند و عارف باشد ؟! عارف واقعى كسى است كه در حد خودش از خلقت وجودش و نعمت هائى كه در ارتباط با وجود اوست آگاه باشد ، و بداند حضرت حق در حق او چه كرده ، در اين صورت است كه عشق حق در دل او تجلى كرده و با تمام هستى به عبادت و اطاعت حق كشيده مى شود و حاضر نيست لحظه اى از ياد دوست غافل شود ، و حاضر نيست آنى از حضرت يار جدا گردد ، مگر مى توان به اين همه عنايت حق آگاه شد و از او غافل ماند ؟!!
الهى آن عارف مست كه خود از قسمتى از مسائل طبيعى خلقت آگاه بود ، و بر اساس اين آگاهى از همه روى گردانده و فقط به حضرت جانان روى داشت به انسان التماس مى كند كه بيار و آگاه شو ، و بدان كه هرچه هست و هرچه دارى فقط و فقط از اوست :
دلا به عهد عاشقى وفا كن *** زهر دو كون روى با خدا كن
زشوق روى دوست ناله ها كن *** زهرچه غير اوست دل رها كن
خداى را شبى به آه و زارى *** بخوان زشوق و چشم اشكبارى
صافى دل طلب شبان تارى *** روان به نور عشق با صفاكن
برفت كاروان جرس فغان زد *** نواى اَلفراق ناگهان زد
خزان سپه بطرف گلستان زد *** چو گل زخواب ناز ديده واكن
تو اى روان تجلى خدائى *** زملك عشق و عالم صفائى
چرا به دام خاك مبتلائى *** بخاكِ پاىِ دوست دل فدا كن
قسم بجام باده اَلَستى *** كه سر فكن براه عشق و مستى
قسم بپادشاه ملك هستى *** كه دل زمهر اين جهان رها كن
فسانه اى است اين جهان فانى *** نشانه اى زملك جاودانى
عيان زحسن شاهد نهانى *** خدا بجو و ترك ماسوا كن
فسانه اى است دنيى و فسونى *** تصوريست دانش و فنونى
تخيلى است شهوت و جنونى *** بكوش و دل از اين و آن رها كن
قسم به سرو فامت بلندت *** بحلقه حلقه زلف چون كمندت
ببرق سير رفرف سمندت *** كه يك حجاب از آن محال واكن
به حال عاشقان بتا وفائى *** اگر وفا نمى كنى جفائى
نياز ما نگاه دلربائى *** چو نرگس آن دو چشم ناز واكن
قسم به فرّ حسن رويت اى دوست *** قسم برهروان كويت اى دوست
قسم به طرّه نكويت اى دوست *** كه يك نظر زلطف سوى ما كن
به آفتاب و ماه و روز و شامت *** به آن رسول عشق نيك نامت
به آن فرشته كآورد پيامت *** كه بوسه اى زلعل لب عطا كن
بجان خستگان زعشق رويت *** بحال دل شكستگان بكويت
بعهد بستگان به تار مويت *** نظاره اى بحال بى نوا كن
نعمت خلقت انسان در آئينه كلام حضرت سيد الشهدا
پسران غالب اسدى روايت كرده اند ، كه پسين روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسين (عليه السلام) بوديم ، آن جناب از خيمه خود با گروهى از اهل بيت خود بيرون آمدند در حالى كه عده اى شيعيان همراه حضرت بودند ، با نهايت ذلت و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند ، و روى مبارك به سوى كعبه كردند ، و دست ها را برابر رو برداشتند مانند مسكينى كه طعام طلبد در حالى كه در نهايت زارى در پيشگاه حضرت دوست بودند عرضه داشتند :
سپاس خدائى را سزاست كه براى حكمش جلوگيرى نيست ، و نسبت به عطايش مانعى وجود ندارد ، و همانند صنعت او صنعتى يافت نمى شود ، اوست جواد واسع ، بوجود آورده اجناس پديد شده را و به حكمتش استوار ساخت مصنوعات را ، دسته پيش قراول از نظر او مخفى نيست ، امانت ها نزد او ضايع نگردد ، پاداش دهنده هر كارگرى است ، و فراهم آورنده زندگى هر قانعى .
بر هر نالان مهربان است ، نازل كننده منافع و كتاب جامع به نور درخشان است ، دعاى دعاكنندگان را مى شنود ، گرفتاريها را رفع مى كند ، درجات اهل استحقاق را بالا مى برد ، جباران را ريشه كن مى كند ، جز او معبود حقى نيست و چيزى با او برابرى نمى كند ، و به مانندش نيست ، او شنوا و بيناست ، لطيف و آگاهست ، و بر هر چيزى تواناست .
پروردگارا من به تو مشتاقم ، و به ربوبيت تو گواهم ، اعتراف دارم كه تو پروردگار منى ، و بازگشتم به سوى تو است ، پيش از آن كه چيزى باشم به نعمتت وجودم را آغاز كردى از خاكم آفريدى و در پشت پدرها ساكنم نمودى در حالى كه از شائبه مرگ آسوده ام داشتى ، گردش دوران و آفات سالها به لطف تو در من اثر سوئى نداشت ، و پى در پى كوچ كردم از پشتى به رحمى در ايام گذشته و قرنهاى ره سپر ، به خاطر لطف و احسانى كه به من داشتى مرا به جهان نياوردى ، در دورانى كه پيشوايان كفر كه پيمانت را شكستند و رسولانت را تكذيب كردند ، حاكم بودند ، ولى به مهر خود مرا به جهان آوردى در روزگارى كه به علمت گذشته بود براى هدايت من ، كه طريق آن هدايت را براى بنده ات ميسر كردى ، در دوران هدايت مرا پرورش دادى و پيش از آن به من مهر و محبت ورزيدى ، با من به خوش رفتارى و نعمت شايانت معامله كردى .
آفرينشم را از قطره منى كه ريخته شود پديد آوردى ، و جانم دادى در سه تاريكى ميان گوشت و پوست و خون ، مرا شاهد و گواه آفرينشم نكردى ، و كارى از خلقت من به عهده من نگذاشتى ، سپس مرا به خاطر هدايتم به دنيا آوردى ، در حالى كه آفرينشم تمام و درست بود ، در حال خردى و كودكى در گهواره نگهداريم كردى ، و از شير گوارا روزيم دادى ، دل دايه ها را به من مهربان نمودى ، مادران را كفيلم كردى ، و از بلاهاى شبانه جان حفظم نمودى ، مادران را كفيلم كردى ، و از بلاهاى شبانه جان حفظم نمودى ، و از زيادى و كاستى نگاهم داشتى ، اى مهربان بخشنده برترى تو ، برنامه ام را با لطف به پيش بردى ، تا زمانى كه آغاز سخن كردم ، به فراوانى نعمتت را بر من تمام كردى ، به فزونى در هر سال آن چنان پرورشم را به عهده گرفتى ، تا كامل گرداندى فطرتم را و اعتدال توانم رسيد ، حجت تو بر من واجب آمد براى آن كه شناخت و معرفت خود را به من الهام كردى ، به عجايب حكمت خويش به هراس اندرم نمودى ، به آنچه در آسمانت و زمينت از نقشه هاى خلقت آفريدى بيدارم كردى ، و براى شكر و ذكر خودت آگاهم ساختى .
طاعات و عبادات را بر من واجب ساختى ، آنچه رسولانت آوردند به من فهماندى ، پذيرش مرضاتت را بر من هموار كردى ، و در همه اينها به من منت نهادى به عون و لطفت ، اى معبودم چون مرا از خاك آفريدى تنها يك نعمت را بر من نپسنديدى ، بلكه از انواع معاشم روزى دادى ، و اصناف و انواع ابزار زندگيم دادى ، به منت بزرگ و بزرگترت بر من و احسان قديمت به اين عبد ، تا چون همه نعمتى را بر من تمام كردى و هر نقمتى را از من باز گرداندى ، نادانى و جراتم بر تو مانع نشد كه دلالتم كنى به آنچه مرا به تو نزديك مى كند ، و توفيق دهى مرا به آنچه تو را راضى سازد ، اگر دعا كردم اجابت كردى ، اگر خواهش نمودم عطا فرمودى ، و اگر فرمانت را بردم از من قدردانى كردى ، و اگر شكرت را بجا آوردم نعمتت را بر من فزونى دادى ، همه اين ها پيرو كامل كردن نعمت هايت بود بر من و احسان و محبتت به اين عبد ، منزه و منزهى كه آغاز كننده و برگرداننده اى ، ستوده و بزرگوارى ، نامهايت مقدس است و مهربانيهايت بزرگ است معبودا كدام نعمت تو را در آمار و به ياد بشمارم يا كدام عطايت را توانم شكر كنم ، اى محبوب من نعمت ها و عطاهايت بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند بشمارند ، يا در دسترس علم حافظان باشد ، پس از اين هم آنچه گردانيدى و دفع كردى از من اى خدا از زيان و سختى بيشتر است از آنچه پديد است برايم از عافيت و خوشى .
معبودا من گواهم به حقيقت ايمان خود ، و تصميمات متيقن و توحيد صريح خالص خود ، و باطن ناديدنى نهادم ، و پيوست هاى جريان نور ديده ام و خطوط صفحه پيشانيم ، و رخنه هاى تنفسم و نرمه هاى تيغه بينيم و آوازگيرهاى پرده گوشم ، و آنچه بچسبد و بر هم آيد بر آن دو لبم و حركات تلفظ زبانم و گردشگاه آرواره دهان و فكم و محل روئيدن دندانهايم و مايه گوارائى خوردن و نوشيدنم و بارگيرى مغز سرم و لوله بلعيدن درون چنبره گردنم و آنچه درون سيه چال سينه من است و حميل رشته رگ وتينم و آويزه پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار جگرم و آنچه درون خود گير و خميدگيهاى دنده هايم و گودى هاى مفاصلم و بندش اعضاى كار كنم ، و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مويم و تنم و پِيَم و نِيَم و استخوانم و مغزم و رگهايم و همه اعضايم و آنچه بر من روئيده از دوران شيرخواريم و آنچه زمين از من بر خود برداشته و خوابم و بيداريم و سكوتم و جنبش هايم و ركوع و سجودم كه اگر بخواهم و تلاش كنم در همه اعصار و دوران تاريخ به فرض اين كه عمرم وفا كند كه شكر يكى از اين نعمت ها را گذارم باز هم در توان و قدرت من نيست !! جز به منت خودت كه باز به خاطر آن منت شكر ابدى ديگر بر من لازم آيد ، آرى اگر من حريص باشم و تمام شمارندگان هم همين طور كه نعمت بخشى تو را در گذشته و آينده بشماريم نه شماره آن را توانيم و نه آمار دوران آن را ، هيهات چگونه شمارش نعمت تو ممكن است در حالى كه در قرآنت خبر دادى ، آن قرآن گويا و بيان درست كه : اگر شماره كنيد نعمت خدا را نتوانيد بشماره آريد . ملاحظه كرديد ، كه حضرت حسين (عليه السلام) به قسمت اعظمى از نعمت هائى كه در خلقت انسان به كار رفته اشاره فرمود ، و دو بار در طول بيان نعمت ها عرضه داشت نه نعمت هايت را مى توان شمرد و نه احدى قدرت دارد شكر يك نعمت را به جاى آورد !!
شما كار مهمى كه بر عهده داريد اينست كه به قول حضرت صادق (عليه السلام) نعمت را فقط از خدا ببينيد و از اين معنى غافل نشويد كه خود نعمت را از خدا ديدن ادنى مرتبه شكر است .
وَأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّة يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِها دُونَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ .
من باز لازم مى دانم از باب اداى وظيفه و ايجاد عرفان بيشتر نسبت به حضرت حق ، به قسمتى از كارگاه هاى بدن و برخى از نعمت ها كه به عنوان روزى قرار داده شده اشاره كنم ، شايد توفيق پيدا كنيم به اداى شكر حق در حد توان خود برآئيم .
منبع: http://erfan.ir
/خ
خلقت انسان
در اين قسمت لازم است به نعمت آفرينش انسان باز به اندازه اى كه اجمالى از تفصيل كتاب «وجود انسان» ديده شود اشاره گردد ، تا ببينيد خالق مهربان شما براى بوجود آوردن شما چه چرخ هاى عظيمى در عالم خلقت به كار انداخته ، و بر شما واجب است . از حضرت او ياد كرده و شكر عناياتش را به جاى آوريد .
در كتاب «رازهاى آفرينش» مى خوانيم :
در مورد خلقت انسان ، بر اثر پيشرفت دانش اسرارى كشف شده كه به آن اشاره مى شود ، تا از جريان هستى خود آگاه گشته و بدانيم آفرينش انسان كه يكى از شاهكارهاى بزرگ خلقت است به قدرت و اراده و عنايت و محبت آفريدگار عالم صورت مى گيرد .
موقعى كه نطفه مرد وارد رحم زن مى شود ، يك سلسله تحولاتى صورت مى گيرد ، موجود تازه بوجود مى آيد كه جريان تكوين آن تقريباً دوازده ساعت طول خواهد كشيد .
نطفه انسان از سلول هاى مدور ريزى درست شده كه قطر آن از يك نقطه هندسى كوچك تر است ، نطفه مايع لرزان و بى رنگى است كه هرگاه شفاف تر مى بود هرگز با چشم ديده نمى شود .
براى آن كه بتوانيم ، طرز ساختمان نطفه را در نظر مجسم كنيم ، آن را به اندازه و حجم يك عدد توپ بازى پينگ پونگ در نظر مى آوريم ، در مركز نطفه هسته اى مثلا به درشتى نخود وجود دارد كه رنگ آن تيره و پوستش ضخيم تر از نقاط ديگر آن است .
آن هسته نقطه پر رنگى است كه يك دانه مدور به شكل ساچمه در وسط آن قرار دارد كه بيست و چهار كرموزوم است .
كرموزم ها شامل صد هزار ماده مولدند به نام «ژن» كه تعداد قطعى آنها هنوز معلوم نشده و با تخم زن جفت مى شوند كه در نتيجه آميزش آنها موجودى بوجود خواهد آمد كه از حيث شكل ، سرشت ، رنگ چشم ، مو ، وارث پدر و مادر خواهد بود .
در ابتداى عادت ماهانه زنان ، يكى از غده ها (سرآمدگى هاى روى تخمدان هاى زن) تركيده و تخم در آن خارج مى شود ، و بقيه برآمدگى ها از بين رفته و تخمدانها به حالت اوليه خود بر مى گردند .
زنان داراى دو تخمدان هستند ، شبيه به دو بادام كه طول هر يك سه الى چهار سانتى متر است و تخمدانها در قسم بالاى حفره لگن خاصره قرار دارند .
زنها در تمام مدت سال هر بيست و هشت روز يك مرتبه تخم مى گذارند كه جز در موارد استثنائى تعداد تخم از يك عدد تجاوز نمى كند ، اين جريان فوق العاده دقيق است و در سر رسيد بيست و هشت روز يك دانه تخم تازه به حد رشد مى رسد و از غده بيرون مى جهد در فاصله هر بيست و هشت روز درست در سررسيد موقع ، يك دانه تخم مى رسد و از بين مى رود .
همين كه تخم از تخمدان زن خارج شد ، آن ذره يا اتم جاندار كه از فرط كوچكى و ريزى با چشم ديده نمى شود در فضاى مهبل سرگردان و به دور خود مى گردد و در حال چرخيدن حركت مى كند تا بالاخره در قسمت علياى يكى از دو خرطوم لوله اى به نام فالوپ وارد مى شود ، فالوپ دو لوله اى است كه تخمدانهاى زن را از دو سمت به رحم وصل مى كند .
طول هريك از اين لوله ها ده سانتى متر و قطر آن نيم سانتى متر است ، در قسمت داخلى لوله ها موى هاى نازك ذره بينى روئيده شده ، همين كه تخم وارد يكى از آنها شود آن مويها تموج يافته و بر اثر آن تموج حركت تخم به سوى خرطوم آسان مى شود .
خرطوم چون راست و مستقيم نيست و حالت خميده و پيچ در پيچ دارد ، وقتى كه تخم وارد آن شد حالت انقباض و به هم فشردگى در جدار آن پيدا مى شود و تخم مى تواند در آن راه پر پيچ و خم به جلو برود .
از موقعى كه تخم از تخمدان خارج و به راه مى افتد تا زمانى كه وارد خرطوم لوله اى شود دوازده ساعت طول خواهد كشيد و به هر حال در اين محل است كه به خواست حضرت حق نطفه مرد با تخم زن به يكديگر مى رسند و زن باردار مى شود .
نطفه مرد و زن هر دو سلول هاى ساده اى هستند كه گذشته از وجه شباهت آنها بايد دانست چه تفاوتى با هم دارند . تخم يا نطفه زن سى و پنج الى چهل مرتبه بزرگ تر از نطفه مرد است ، اولى خمود و بى حركت دومى چالاك و زرنگ و با سرعتى مطابق با سه ميلى متر در دقيقه حركت مى كند ، در برابر هر نطفه زن چند صد ميليون نطفه مرد وجود دارد .
با ميكروسكوپ الكترونى نطفه يا منى را تحت آزمايش قرار داده اند ، اين دستگاه نطفه را به حدى بزرگ نشان مى دهد كه زير عدسى ميكروسكوپ جزئيات ساختمان و شكل آن را معلوم مى دارد و بعداً آن را روى پرده سينما مى آورند كه كوچكترين حركات آن به خوبى ديده شود .
نطفه مرد شباهت كامل به شكل اوليه قورباغه دارد ، داراى سر بيضى ، اندامى نازك و استوانه شكل و دمى دراز است .
طول دم ده برابر آن است ، و با حركت مداوم و پيچاپيچ خود تا موقعى كه زنده است به جلو مى رود .
حركت نطفه كه نسبتاً سريع است تا مدت دو روز ادامه دارد ، و هيچ كدام از عضوهاى بدن انسان به اندازه اين سلول هاى ريز ساده و فعال نيستند .
به طورى كه ذكر شد تعداد نطفه مرد به صدها ميليون مى رسد كه به سوى رحم پيش مى روند ، به محض ورود به مهبل (دهانه بچه دان) سرگشته و سرگردان ، با نيروى بيشترى به هر طرف مى دوند تا راه تنگ و تاريك عنق رحم را كه به تخمدان منتهى مى شود بيابند ، سپس طولى نمى كشد كه وارد لوله هاى رحم شده ، در جا حركات نوسانى نموده يا به دور خود مى چرخند .
بسا اتفاق مى افتد كه ترشى رحم بسيارى از نطفه ها را در ظرف چند ساعت نابود مى كند به اين معنى كه از سيصد ميليون نطفه در حدود دويست و نود و نه ميليون و هفتصد هزار آن از ميان مى روند و بقيه آنها كه سالم اند وارد عنق رحم شده در آن جاى مى گيرند ، ولى هنوز خط سير آنها تمام نشده بايد راه ممتدى را كه زيادتر از هفت سانتى متر است به پيمايند تا از لوله هاى رحم گذشته در يكى از دو خرطوم هاى فالوپ قرار يابند .
رحم به شكل يك گلابى است كه وارونه قرار داده باشند ، قطر عريض ترين قسمت آن از پنج سانتى متر جاوز نمى كند ، عضو كوچكى است كه زمان حاملگى وسعت بيشترى پيدا مى كند و براى سكناى نطفه ريز مكان وسيعى خواهد بود .
در هريك از دو خرطوم ، سوراخ عدسى شكل ريزى وجود دارد كه در يكى از آنها تخم زن موجود است ، به اين خاطر نطفه هاى مرد به طرف آن هجوم مى آورند و اغلب به خرطوم ديگر كه فاقد تخم است وارد مى شود ، آنها كه به محل مناسب رسيده اند باز كارشان تمام نيست .
در راه به موانعى برخورد مى كنند ، از جمله عبور از جدار لوله و مصادف شدن با انقباض و فشردگى جدار لوله ، در اين حال نطفه به دور خود مى چرخد و تكان مى خورد و پيش مى رود ، باز مانع ديگرى پيدا مى شود و آن عبور از ميان پست و بلنديهاى پر چين و خم لوله مخاطى است و بالاخره نطفه ها از اين مانع هم مى گذرند و در حدود يكصد عدد از آنها به مقصد نهائى مى رسند بدون آن كه بين نطفه و تخم زن لقاحى صورت گيرد :
سپس نطفه بايد از آخرين سد هم بگذرد ، و آن سد عبارت از بقاياى غده هاى تخمدان است كه به دور و اطراف رحم زن احاطه دارد كه شكافتن و ستردن آن براى نطفه ريز ، كارى بس دشوار است و به ناچار در جاى خود متوقف مى شود .
اينجاست كه صانع ازلى و خالق موجودات رفع هرگونه مشكلى را پيش بينى فرموده ، در اين مرحله يك ذره مايع به نام «هيالورونيدار» به نطفه بخشيده كه خاصيت آن اين است كه پوست محافظ تخم را نرم و شل مى سازد ، بعد نطفه با استفاده از آن مايع پوست تخم را مى شكافد و با تخم زن مقاربت مى نمايد و سر بيضى شكل نطفه داخل تخم زن مى شود و دمش قطع مى گردد ، در اين حال در تخم زن تحولاتى روى مى دهد و غلافى به دور آن بوجود مى آيد و در برابر حمله و هجوم نطفه هاى ديگر غير قابل نفوذ مى گردد ، در اين مسابقات عمومى نطفه ها ، فقط يكى از آنها برنده شناخته مى شود .
از تركيبات مختلط منى ، جز مايعى رگه رگه در تخم زن باقى نمى ماند و اين همان ماده ناميه و هسته اى است كه در نطفه بوده و حال با هسته تخم زن مقاربت مى نمايد و بعد يك سلول تشكيل و بارورى و آبستنى زن محرز مى گردد ، و اين جريان شگفت آميز در مدت دوازده ساعت پايان مى پذيرد ، و به قدرت الهى موجودى ساخته مى شود ، كه به طرز حيرت آور و به سرعتى اعجاب انگيز نمو و رشد پيدا مى كند .
پس از تشكيل سلول مذكور ، آن سول به دو قسمت مى شود و هريك باز دو بخش شده كه چهار عدد مى گردد و به همين ترتيب بخش و تقسيم سلول ها ادامه مى يابد تا تعداد آنها به ميلياردها سلول براى ساختمان اندام جنين برسد و يك سلسله تحولات شگفت آورى در آن دنياى اسرارانگيز رخ مى دهد كه سرانجام آن موجود تازه اى به صورت و هيئت انسان تجلى مى كند .
دوران ماه اول :
به تدريج داراى يك سر ، يك بدن و يك دم مى شود قلبى دارد كه مى زند و خون در آن جريان دارد و نيز صاحب دست ، پا ، چشم ، گوش ، معده و مغز خواهد شد .
در اين ماه اعضا و اندامى كه در تمام عمر به كارش مى آيد و بعضى ديگر كه پيش از تولد گشتن از ميان مى روند اندكى ظاهر مى گردند و اين تغيير و تحولات در ماه نخستين صورت مى گيرد .
پس از آن كه نطفه وارد رحم شد و لقاح تخم هاى نر و ماده عملى و رحم بارور گشت انقلابات و تحولات عجيبى در آن روى مى دهد ، به اين ترتيب تخم ماده به دو سلول تقسيم و هريك از آن دو به طورى كه ذكر شد باز دو قسمت شده چهار سلول مى گردند ، همين قسم سلول ها رو به فزونى مى روند تا سلول هاى كافى براى تشكيل جسم آماده شود .
در حالى كه توليد و تكثير سلول ها انجام مى شود ، نطفه جنينى هم شروع به رشد مى نمايد و در پيرامون انحناى آن قشرى از ماده مغذى موسوم به پروفوپلاست پيدا مى شود كه وارد تخمدان شده نسج آن را مى خورد و در آنجا قرار مى گيرد ، بعد يك نوع كيسه اى مى سازد كه عبارت از جفت بچه است و اين جفت با ماده پروفوپلاست در تغذيه جنين كمك مى كند .
غذاى جنين كه مواد خوراكى و اكسيژن و آبست به وسيله خون مادر به جفت مى رسد ، پرفوپلاست خون را جذب و به وسيله بند متصل به ناف به جنين مى رساند ، و آن هم متقابلا مواد رسوب غذائى خون را به جفت بر مى گرداند ، و از آنجا داخل خون مادر شده به وسيله كليه هاى مادر دفع مى شود !!
بعد از آن كه پرفوپلاست وارد تخمدان شد ، شكل و هيئت نطفه تغيير مى كند و آن سلول ريز مدور به صورت قلابى كه دو سوراخ دارد در مى آيد ، وسط سوراخ ها در محل تقاطع قلاب دكمه اى ظاهر مى شود كه در بالا و پائين آن دو پولك ريز وجود دارد . قلاب زيرين يك مخزن خاليست كه پرده تخم ناميده مى شود و در ماه دوم جدا مى گردد و قلاب بالا مبدل به غلاف يا كيسه اى گشته و از مايعى به نام آميوز پر مى شود ، و نطفه جنين را در داخل آن غلاف محافظت مى نمايد و جنين ـ جز بند ناف ـ در آن غلاف قرار مى گيرد و ميان مايع آميوز شناور است و از تصادم و ضربه هائى كه ممكن است به شكم مادر وارد آيد در امان خواهد بود !!
پس از آن كه در غلاف جاى گرفت و از خطر به دور شد آن قسمت حقيقى جنين كه از صورت نطفه به حالت جديد در آمده به وسيله آن دو پولك شروع به فعاليت و نشو و نما مى نمايد تا به شكل انسان درآيد .
از عجايب آفرينش آن كه نخستين اعضائى كه در اين موجود تازه انشاء مى شود قلب و مغز است كه به طور ساده و ابتدائى ظاهر مى گردد .
از روز هفدهم حاملگى اولين سلول ها درست مى شوند و اين سلول ها به دور هم جمع ، به هم پيوسته و ملحق گرديده در ناحيه دكمه مذكور تشكيل سر و تارهاى قلب را مى دهند ، و البته بعدا تحولات بسيارى بايد صورت گيرد تا قلب واقعى بوجود آيد و پيدايش آن هم زمان زيادى نمى برد .
بر اثر ارتعاش هاى مكررى كه صورت مى گيرد ساختمان قلب شروع مى شود و در نتيجه انقباض هاى موزون و مرتب آن ، خون وارد دگمه جنين گشته قلب به حركت مى افتد و مرتب تا روز رسيدن مرگ كار مى كند !!
مقارن همين اوقات سلسله اعصاب تشكيل مى شود ، در مجاورت پولك هاى دگمه جنين قشر محكمى ظاهر مى شود ، لبه هاى آن قشر دندانه وار نمو كرده به هم مى پيوندد و در پشت دگمه يا مهره جنين لوله اى درست مى شود كه بعداً در يك سمت آن لوله مغز سر و در انتهاى آن مغز حرام تشكيل خواهد شد .
در چهارمين هفته حاملگى اين لوله به ساختن سلسله اعصاب و طرح ابتدائى مغز يا مخ كه از مهم ترين و ارزشمندترين اعضاى رئيسه بدن است مى پردازد .
فعاليت خلاقه جنين از اين پس متوجه ساختمان لوله هاضمه مى گيردد ، وسط مهره جنين آماس مى نمايد و غلافى كه دو سمت آن بسته است تشكيل مى گردد و به زودى انتهاى قدامى غلاف باز مى شود كه سر بچه و طرح دهان در آن محل ظاهر گشته و طرف ديگر غلاف تا مدتى بسته خواهد بود .
پس از گذشت بيست و پنج روز از تاريخ حاملگى ، موجود كوچكى كه تمام قد آن از نيم سانتى متر كمتر است بوجود مى آيد كه صاحب يك سر ، يك دم ، يك پشت و يك شكم است ولى دست و پا و گردن ندارد ، و قلب و مغزش به هم پيوسته و با اين وضع البته شباهت درستى به انسان ندارد .
سپس دستگاه ماشين داخلى شروع به نمو مى نمايد : در قسمت مقدم لوله هاى هاضمه فرورفتگى مختصرى پيدا مى شود و ريه ها نمو مى كنند بعد نوبت پيدايش كبد مى شود كه از تورم و برآمدگى جدار همين لوله در پشت قلب بوجود مى آيد ، از آن به بعد نطفه جنين وارد عمليات پيچيده و درهمى مى شود و سرانجام پس از يك سلسله تحولات كليه ها ساخته و پرداخته مى گردد !!
تشكيل و ساخت كليه ها از جمله مسائل شگفت انگيز و حيرت بخش آفرينش است ، نطفه جنين عوض آن كه اين عضو را يك باره بسازد ، نخست كليه ساده اى شبيه به كليه يكى از مخلوقات پست تر مانند ماهى ساخته و بعد آن را خراب مى كند ، كليه ديگرى مانند كليه وزغ كه تكامل آن زيادتر از كليه ماهى است مى سازد و آن را مانند دفعه اول از بين مى برد و با بقاياى آنها كليه هاى اصلى را مى سازد .
اين جريان مشابه كار ساختمان دستگاه جديد لوكوموتيو است كه ابتدا آن را مانند نمونه قديمى تهيه مى كنند و پس از بررسى و رسيدگى و آزمايش ، ادوات قديمى را برداشته و اسباب هاى تازه اى تعبيه و برآن دستگاه سوار مى كند و پس از چند مرتبه امتحان تغيير و تبديل ادوات بالاخره مدل جديد را كامل و شايد با فلزات بهتر و محكم ترى تكميل كنند و مورد استفاده قرار بدهند ، به نظر دانشمندان عمل نشو و نماى كليه ها و تجديد ساختمان آن اختصاص به انسان اشرف مخلوقات دارد .
در پايان ماه اول ، نطفه جنينى تقريباً به نيم سانتى متر مى رسد و به شكل دائره اى نسبتاً كامل در آمده انحناء و خميدگى پيدا مى كند ، در اين حال داراى يك دم نوك تيز است كه زير شكم قرار گرفته و بريدگى هاى كوچكى در دو طرف دم وجود دارد كه طرح اوليه دست و پا محسوب مى شود !!
در اطراف گردن كوچك جنين چهار شكاف مانند گوش ماهى ظاهر مى شود ، در اين موقع تشكيل اجزاء بدن شروع مى گردد : در سر چشم ها نمودار مى شود و چروك هائى كه مقدمه پيدايش مغز حرام است پديد مى آيد .
در سطح جلوى سر ، برآمدگى ظاهر مى شود ، و از آن بينى بيرون مى آيد ، نزديك هريك از دو چشم گوش ها پديدار مى گردد ، كه البته نماى ظاهرى گوش ها نيستند بلكه نسج هاى حساس شنوائى است كه بعدها حس شنوائى در آن توليد مى شود ، خلاصه با پيشرفت جريانات فوق موجود تازه اى به ميدان زندگى انسان ها اضافه مى گردد .
دوران ماه دوم :
در اين ماه جنين شش برابر بزرگ تر مى شود ، قدش به چهار سانتى متر مى رسد وزنش پانصد مرتبه افزون تر مى گردد ، بين پوست و اعضاى داخلى آن استخوان مى رويد ، صورت و گردنش نمو كرده ، دهن تدريجاً تنگ تر و گونه ها بهتر نمو مى كند چروك هاى بينى به هم اتصال مى يابند و دماغ درشت تر مى شود ، چشم ها از روى سر به سمت جلو مى آيند و در آخرين هفته اين ماه پلك هاى چشم ساخته مى شوند و طولى نمى كشد كه به هم نزديك مى شوند .
پيشانى اغلب برآمدگى پيدا مى كند ، در نتيجه مغز درشت تر شده وسعت زيادتر از كله سر را فرا مى گيرد ، ممكن است بعدها تا موقعى كه طفل به حد بلوغ برسد برآمدگى پيشانى ، تدريجاً رفع شود و تناسب و تعادلى در چهره ظاهر گردد .
تدريجاً در دست و پا تحولات عجيبى رخ مى دهد ، نخست جوانه هائى ظاهر و كم كم برآمده و بلند مى شوند و انتهاى آنها صاف و مسطح گرديده به شكل تخته شستى رنگ آميزى نقاشان در مى آيد ، بر روى سطح آن پنج برآمدگى متوازى درست مى شود كه بواسطه فرو رفتگى هاى كم عمق از يكديگر جدا ، بعدا بر اثر شكافى از هم سوا و به اين وضع پنج انگشت روئيده مى شوند ، و شيارهائى از پهناورى دست و پا ظاهر و موضع آرنج ، مچ دست ، زانو ، و قوزك پا معلوم مى گردد .
در هفته پنجم حاملگى دم به حد اعلاى درازا مى رسد ، مانند دم حيوانات داراى عضله هاى محركه مى باشد ، تكان مى خورد ، به تدريج طول آن كوتاه تر مى شود ، و تا موقع به دنيا آمدن نوزاد از ميان مى رود ، كاهش درازى دم موقعى است كه استخوان ها بروع به رويش مى نمايند . استخوان ها ابتدا به حالت غضروف ، ماده نرم نيم شفاف ساخته مى شوند ، و بعد از آن كه اطراف آنها را گوشت احاطه نمود ، كم كم حالت استخوان پيدا مى كند .
جريان تغيير و تحول و محكم شدن استخوان از موقعى كه طفل در شكم مادر است تا وقتى كه متولد مى شود و بزرگ و به حد بلوغ برسد ادامه دارد و با رسيدن به سن بلوغ استخوان بندى كامل مى شود .
از جمله واقعيات جالب ماه دوم پيدايش مسئله جنسيت است ، در آغاز اين ماه تشخيص جنسيت جنين معلوم نيست ولى در اواخر ماه دوم دستگاه جنسيت مشخص و قسمت خارجى آن تدريجاً ظاهر مى شود و از عجايب آفرينش آن كه دستگاه جنسيت پسر و دختر در اوان ظهور با هم شبيه اند ، حتى غده هاى پستان آنها نيز همانندند .
آفريدگار عزيز و توانا براى تكثير انواع به هر فرد انسان هر دو نوع اعضاء جنسى را مى بخشد كه يكى رشد و نمو مى كند ، و ديگرى به حال ركود مى ماند ، در نتيجه جنين بدون آن كه خود مؤثر در عمل باشد به جنس نر يا ماده تبديل مى گردد .
به هر حال دوره دوم ماه حاملگى سپرى مى شود و نطفه جنينى به صورت انسان مبدل مى گردد و از اين پس د رهفت ماه آينده آن موجود تازه طفل ناميده مى شود و رشد و تكامل آن شروع مى گردد !!
راستى چه خبر است ، و اين نعمت خلقت داراى چه شگفتى هائى است ، امام ششم مى فرمايد : كمترين مرحله شكر اين است كه نعمت را فقط از خدا بينى ، اينك در اين مسائل دقت كنيد و ببينيد اين امور جز به اراده حكيمانه حضرت او صورت مى گيرد ، و آيا شكر اين همه نعمت بر انسان واجب است يا نه ؟ و اگر شكر نكند و از نعمت قدردانى ننمايد جزاى او چيست ؟!
دوران ماه سوم :
تارهاى مذكور ، قبل از تولد نوزاد پر پشت و نرم مى باشند ، و مدتى كه طفل در شكم مادر است هيچ گاه هوا از حنجره به ريه هاى او وارد نمى شود ، زيرا چنانچه قبلا ذكر شد جنين در مايعى به نام آمينوز غوطه ور است و هرگاه نفس بكشد ريه هايش از آن مايع پر شده لبريز مى گردد .
لوله هاى هاضمه فعاليت مختصرى را شروع مى كند ، سلول هاى بزاقى فى الجمله ترشحاتى دارند ، كبد هم صفرا را به روده ها مى ريزد و كليه ها اولين مواد ادرار را كه از مثانه به طرف مايع آميوز مى رود تصفيه مى كنند ، با وجود اين عمده رسوب و ته نشين هائى كه به وسيله جنين توليد مى شود به طرف جفت رفته وارد خون مادر مى شود .
استخوانها و عضلات با سرعت بيشترى رشد نموده ، اطراف اعضاى داخلى را احاطه مى كند ، در شكل جنين تغييراتى حاصل مى شود ، دور و اطراف آن گرد و مدور مى گردد و نيرومندتر مى شود .
استخوانهاى آرواره و گونه و بينى رشد و نمو يافته ، صورت پلاسيده آن موجود كوچك فيافه انسانى پيدا مى كند .
در غضروف هاى دست و پا مراكز تشكيل استخوان ظاهر مى شود ولى در مچ دست و قوزك پا اثرى نمايان نيست .
در اين حال كه پايان ماه سوم است بدون شبهه جنين يك مخلوق زنده اى است و از افراد بشر محسوب مى شود ، قب و ريه ها و كبد او شروع به كار مى نمايد ، ماهيچه هاى دست و پا استحكام يافته و قوت بيشترى گرفته و كمى به حركت مى افتد .
دوران ماه چهارم :
در ماه چهارم ، جنين هنوز به يك انسان كوچولو نمى ماند ، بلكه موجودى است كه سرى بسيار بزرگ و بالا تنه اى خيلى پهن و پاهاى كوتاه دارد .
طفل در دو ماهگى سرش به اندازه نصف قد ، در سه الى پنج ماهگى به ثلث ، موقع ولادت به ربع و زمان بلوغ مساوى يك دهم طول قد مى گردد .
با وجود اين جنين چهار ماهه خالى از لطف و زيبائى نيست ، سر و پشت او تقريباً افراشته و شباهت به نوزاد معمولى دارد ، صورتش پهن ولى داراى تناسب است ، چشم ها به خوبى معلوم است ، دست ها و پاها برجسته و نمايان ، انگشت هاى دست و پا چاق و معمولا انگشت هاى دست تا شده مى باشد ، در انتهاى انگشت ها طرح شيارهاى پوست پيداست .
ناگفته نماند وضع و شكل خطوط شيارهاى پوست بدن تمام ابناء بشر به قدرت بى نهايت ذات احديت با يكديگر متفاوت و حتى دو فرد آدمى شيارهاى پوست آنها همسان نيست ، بالاخره در ماه چهارم آن موجود كوچك داراى مشخصات ممتازه اى است كه محو شدنى نيست .
پوست بدن در اين موقع چروك دار و رنگ آن قرمز تند است ، سرخى پوست بدين جهت است كه خون صاف و رقيق و شفاف در رگ هاى بدن جريان دارد و بايد متذكر شد كه جنين قبل از ماه ششم بدنش عارى از پيه و چربى است .
جنين كه از آغاز حاملگى مادر تا ماه چهارم ساكت و آرام بود از اين به بعد تكان مى خورد ، و حركتش بيشتر مى شود و دست و پاهاى خود را باز و بسته مى نمايد .
نخستين حركت بچه ساده و آرام است ، كم كم تندتر مى شود و به جدار رحم مادر ضربات شديدى وارد مى آورد و او را متوجه مى سازد كه انسان كوچكى در بطن وى زندگى مى كند !!
دوران ماه پنجم :
آدمى از ميلياردها سلول و صدها عضوهاى متفاوت تشكيل يافته ، كه سلول ها دائمپ تبديل و تجديد مى شوند ، مى ميرند و تعويض مى گردند ، با اين وضعيت شخصيت مرموز يا روح او ثابت و پايدار است .
انسان را مى توان به يك شركت تعاونى تشبيه كرد كه شركاء و اعضاى آن با همديگر معاونت و همكارى دارند ، و از يكديگر حمايت مى كنند و در مقابل عوامل خارجى به مبارزه بر مى خيزند ، از مزايا و امتيازات شركت بهره مند مى شوند و در كارها مسئوليت مشترك دارند و در سود و زيان شركت سهيمند .
همچنان كه در اجتماع و جامعه هاى بشرى تقسيم كار ، تخصص افراد ، مبادله محصولات ، مهم و قابل توجه است ، در جامعه سلول ها و اعضاى بدن اين اصول مجريست و تخلف ناپذير است .
جهاز هاضمه اغذيه را جذب مى كند ، و به صورت مواد لازمه در آورده صرف ساختن سلول ها مى نمايد ، مايعاتى كه در بدن جاريان دارد شبكه وسيعى براى انتقال آنها بوجود مى آيد .
پى و اعصاب مانند سيم هاى تلفن و تلگراف به مغز ، يعنى پست مركزى اتصال دارند .
غده هاى ترشحات داخلى با فعاليت مداوم خود به بدن نيرو مى رسانند ، پوست حافظ و نگهبان جامعه سلول ها و اعضاى داخلى بدن است و نيز خبرگزار آنها به شمار مى رود !!
تحت اين نظام هريك از اعضاى بدن در محل و جاى معينى قرار دارند ، پوست هم رشد و نمو مى نمايد تا شكل و وضع قطعى را بدست آورد .
پوست بدن از سلول هاى سفت و محكمى تشكيل شده كه براى بدن ، به منزله حصار است و آن را حفظ و حراست مى كند .
سلول هاى برونى مانند زمان بعد از تولد پوسته شده از ميان مى روند ، و جاى خود را به سلول هاى تازه و نو كه بر اثر نشو و نماى دائمى از زير پوست برون مى آيند مى دهند .
سپس غده هاى عرق و غده هاى مولد چربى بوجود مى آيند و از بن هريك از پرزهاى پوست مايع و ماده چرب ترشح مى نمايد .
در جريان ماه پنجم آن ماده چرب با سلول هاى فرسوده و ضايع شده مخلوط مى شوند و به پنير شباهت پيدا مى كنند ، بعد ورقه ورقه شده اطراف پوست بچه را مى پوشانند ، دانشمندان معتقدند ، حكمت اين عمل براى جدا نگاه داشتن جنين از مايع آمينوز است ، زيرا مايع آمينوز كه طفل در آن غوطه ور است ، د رماه پنجم داراى رسوب و ته نشين هائى است كه امكان دارد ، در پوست نازك بچه بريدگى و ترك هائى بوجود آورد !!!
مشتقات پوست هم به طول قابل ملاحظه اى نشو و نما مى نمايند : در سر كرك هاى نازكى مى رويد ، ناخن انگشت هاى دست و پا بيرون مى آيند ، جوش و جوانه هاى دندانهاى شيرى درشت تر مى شود ، و اثر كلاهك مرواريدى دندان و مينا و عاج آن در لثه ها مشخص مى گردد .
از جمله واقعيات اين ماه ، راست و افراشته شدن مهره پشت است ، به طورى كه قبلا ذكر شد در آغاز ماه دوم نطفه جنينى گرد و مدور است ، داراى دمى است كه در ازاى آن تا محاذات كله مى رسد ، و ماه سوم دم درازتر مى شود و حال آن كه پشت مختصر خميدگى دارد ، در ماه پنجم سر به خوبى بر روى گردن تازه و نو قرار مى گيرد و خميدگى پشت كمتر مى شود .
نوزاد موقع تولد ، سرش افراخته و مهره هاى كمر و پشتش راست و كشيده است ، و كشيدگى به همان حال باقى نخواهد ماند و پس از آن كه كودك نشستن و راه رفتن آموخت مجدداً خميدگى ظاهر مى شود و به اين واسطه در ستون فقرات تغييرى حاصل خواهد شد كه در تناسب اندام طفل بى تأثير نخواهد بود .
دوران ماه ششم :
جوش و دانه هاى ثاليل كه مخصوص درك طعم خوراكى هاست بر روى زبان و سقف دهان و حلق نمو مى كنند ، و اين جوش ها بالنسبه خيلى بيشتر از مال كودكان و كهنسالان است .
عجيب است ، جنينى كه نيازى به خوردن و چشيدن طعم خوراكى ندارد تا به اين حد مجهز و داراى اين همه دانه هاى حساس مى باشد !!
اينجاست كه انسان با دقت در اين اوضاع عجيب كه گوشه اى بسيار بسيار كوچك از اين عالم عظيم است غرق در اعجاب شده ، بى اختيار با تمام وجود مى زند لا اله الا الله ، لا حول و لا قوة الا بالله !!
اينجاست كه انسان به طور واقع حس مى كند در تمام هستى جز خدا نمى بيند ، و جز او نمى خواهد و مى خواهد مانند عارف عاشق الهى مجذوب در مقابل تمام انسان ها بايستد و فرياد بزند :
بيائيد اى رفيقان دوستانه *** بكوى دوست گيريم آشيانه
چه صبح از مشرق خاطر برآريم *** فروزان مهر آن ماه يگانه
جهان روشن به مهر يار بينيم *** كه زد الله نور اين خوش ترانه
بهم ريزيم اوضاع فلك را *** اگر بر عاشقان جويد بهانه
چه شب گردد چراغ مهر خاموش *** بيفروزيم شمعى عاشقانه
به گرد شمع بر ياد رخ دوست *** سحر سازيم اندوه شبانه
كه فيض صحبت و ديدار خوبان *** دهد جان را حيات جاودانه
بلطف ايزد و انفاس پاكان *** بياسائيم زآشوب زمانه
مرا ناله شب و آه سحر به *** زفرياد نى و چنگ و چغانه
الهى صحبت آن پاكدل جو *** كه از كوى نگار آرد نشانه
و به قول فيض آن شوريده يكتا و آن عاشق شيدا :
اين جهان را غير حق پروردگارى هست نيست *** هيچ ديارى بجز حق در ديارى هست نيست
عارفان را جز خدا با كس نباشد الفتى *** عاشقان را غير ذكر دوست كارى هست نيست
حق شناسان را كه بر باطل فشاندند آستين *** غير كار حق و بارش كار و بارى هست نيست
دل به عشق حق ببند از غير حق بيزار شو *** غير عشق حق و حق كارى و بارى هست نيست
مست حق شو تا كه باشى هوشيار وقت خود *** غير مستش در دو عالم هوشيارى هست نيست
اختيار خود به او بگذار و بگذر زاختيار *** بنده را جز اختيارش اختيارى هست نيست
گر غمى دارى بيار و عرض كن بر لطف او *** خستگان را غير لطفش غمگسارى هست نيست
روزگار آن است كان با دوست مى آيد بسر *** غير ايام وصالش روزگارى هست نيست
عمر آن باشد كه صرف طاعت و تقوا شود *** جز زمان بندگى ليل و نهارى هست نيست
بى غمانى را كه جز تن پرورى كارى نبود *** بنگر اندر دستشان از تن غبارى هست نيست
آن كه را آگه شد از تقصير خود در كار حق *** جز دل بيمار و چشم اشكارى هست نيست
سعى كن تا سعى تو خالص شود از بهر حق *** غير خالص روز محشر در شمارى هست نيست
اين عبادت ها كه عابد در دل شب مى كند *** گر نباشد خالص آن را اعتبارى هست نيست
فيض در دنيا براى آخرت كارى نكرد *** مثل او در روز محشر شرمسارى هست نيست
دوران ماه هفتم :
و در مسير تحولاتى است كه سرانجام به آزادى آن ، از آن تنگناى تاريك و رسيدن به دنياى فراخ تر منتهى مى شود .
هرچند دو ماه ديگر بايد در رحم مادر بماند ، با اين حال در حالتى است كه به اصطلاح مى تواند جل و پلاس خود را از آب بيرون بكشد .
هرگاه طفل هفت ماهه به دنيا آيد ، در صورت مساعد بودن شرايط ممكن است زنده بماند ، پس چرا جنين هاى نارس زنده نمى مانند ، تصور مى رود به علت ناقص بودن و تكميل نشدن سلسله اعصاب و مخصوصاً مجراى تنفس باشد كه بايستى عضلات منقبض و دستگاه توليد حرارت به كار افتد .
سلسله اعصاب شبكه مفصل و دقيقى است كه از پى و عصب تشكيل يافته و كليه قسمت هاى بدن را به مغز و شوك نخاعى كه مركز ارتداد جريانهاى عصبى است مرتبط مى سازد ، يعنى جريانهائى كه از ناحيه اعضاى بدن و قواى حساسه مى رسد و جرياناتى كه به عضلات منتقل مى گردد .
از ماه سوم باردارى در مغز سر ، جاى و محل هاى مخصوصى نشو و نما مى نمايد كه يكى مكان مخ يا دماغ صغير مى باشد كه محل توسعه قواى فكريست و ديگرى دو نيم دايره يا دو غلاف درشت دو قلو كه از مختصات ممتازه قوه عاقله است و از مهم ترين و پر ارزش ترين اعضاى بدن است .
در ماه هفتم آن غلاف ها بر تمام وسعت سر احاطه مى يابند و سلول هاى ريز و رشته هاى عصبى شروع به تغيير و تحول نموده و مغز در حال تكامل و سلسله اعصاب هم آماده فعاليت است .
دوران ماه هاى هشتم و نهم :
در ماه هشتم به سرعت قشرى از پيه و چربى زير پوست نمو و چين و چروك ها را زايل مى كند ، كنار و اطراف اندام گرد و مدور مى شود ، سرخى رنگ پوست به تدريج محو و به رنگ گلى روشن مبدل مى گردد .
رنگ آميزى پوست و تغيير آن از جمله مسائل مرموز و نامعلوم است ، نبايد تصور شود كه جنين در اين وقتى كه به انتظار ورود به دنياى خاكى است آرام و بى حركت است ، بر خلاف در بطن مادر ، در آن مكان تنگ و تاريك حركت دارد ، دست و پايش را باز و بسته مى كند ، موضع خود را تغيير مى دهد ، حركت و سكون او متناوب است ، مثل آن است كه زمانى به خواب مى رود و بعد بيدار مى شود .
خلاصى از زندان رحم :
مادر در خلال چند هفته پيش از وضع حمل ، فشردگيهائى در رحم احساس مى نمايد كه سبك و موزون است و مانند ناراحتى هائى است كه پس از انجام كار پر زحمت به شخص دست مى دهد ، اين ناراحتى ها و فشارها موقت است ، و در چند هفته پيش از زايمان براى مادر ناراحتى زياد توليد نمى شود .
در موقع معين يك دفعه آن فشارها و به هم فشردگيهاى رحم زياد شده حركات جنين شدت مى يابد و در ظرف چند ساعت طفل سرازير مى شود و قدم به عرصه دنياى جديد مى گذارد .
آيا سبب اين نزول اجبارى جنين كه مدتى طولانى به حال انزوا در بطن مادر قرار داشت چيست ؟ اين هم از اسرار آفرينش انسان قبل از تولد است كه هنوز به درستى معلوم نيست مى گويند : تغييرات سريعى كه در آخر كار روى مى دهد باعث فعل و انفعالات مختلفى در رحم مى گردد ، به ويژه عمل غده هاى نيروبخش ترشحات داخلى كه به مجارى و شريان هاى خون ، هورمون مى ريزند
موجب تحريك عضله هاى زهدان و رحم گشته و در نتيجه فشارهاى تند و تيز ، طفل متولد مى شود !!
به محض آن كه طفل تولد يافت چند نفس مى كشد ، هوا به ريه هايش وارد و صداى اولين ونگ او شنيده مى شود ، آن صدا يا براى برخوردى است كه بر بدنش هنگام وصول به محيط جديد وارد مى گردد ، يا بر اثر تماس و دستكارى قابله است كه براى ورود او به دنيا كمك مى كند .
به هر حال نوزاد به وسيله بند ناف با جفت اتصال دارد ، و پس از تولد بچه و پائين آمدن جفت ديگر وظيفه اين دو پايان مى پذيرد و بند ناف را مى برند و مانده آن هم به زودى مى افتد و اثر زخم آن خوب مى شود .
محل و علامت ناف مى رساند كه آدميزاد مدتى در شكم مادر به طور طفيلى زندگى نموده و بايد به مادر فوق العاده احترام كند ، چنانچه در قرآن و روايات به اين موضوع بسيار اشاره شده و براى آن به عنوان حكم الهى اهميت فوق العاده قائل شده اند .
اين نوزاد هنوز موجود كامل نيست ، براى هماهنگ شدن وضع گذشته او با وضعيت محيط به سرعت تغيير و تحولاتى در وجودش صورت مى گيرد .
موقع تولد ، ريه هايش كه در توده كوچكى از نسج هاى متراكم و فشرده بود ، با نخستين فرو دادن هوا مانند بادكنك متورم گشته و جاى خود را در زير قفسه سينه مى گيرند، و حفره هاى بيشمار ريه ها از هوا پر مى شوندو سبك گرديده حالت اسفنجى پيدا مى كنند .
با وجود اين هنوز به حد تكامل نرسيده و به زودى حفره ها و خانه هاى تازه ترى در ريه ها تشكيل مى شود و آن حفره هاى قبل از تولد فقط چند روز خوب كار مى كنند .
درشتى قلب نوزاد به اندازه مشت بسته اوست ، جريان نبضش به تدريج سبك تر مى شود ، تا به حد معمولى برسد ، كمى بعد از تولد مدفوعاتش كه شش ماه جمع شده بود دفع مى شود ، و از خصايص نوزاد آن است كه مدفوعش كاملا عقيم است يعنى ميكروب ندارد .
نوزاد پس از تولد غده هاى اشك آور و بزاقش فعاليتى ندارد گريه مى كند ولى بى اشك است ، آب دهانش وقتى مى تواند مواد نشاسته اى را حل كند كه از شير گرفته شده باشد ، به علاوه نمى تواند به نقطه اى ثابت نظر كند و تا مدتى چپ نگاه مى كند .
اين بود شرح زندگى نه ماه مهمان بطن مادر ، كه در قرآن و روايات به طور جدى از انسان خواسته شده نسبت به اين دوران مطالعه و دقت كند ، تا از طريق مطالعه و انديشه در صنع حق به حق رسيده و غرق عشق آن وجود مقدسى شود كه در طى نه ماه اين همه عنايت و لطف به او داشت ، و جداً عرفان و حال بدون معرفت به خود كه راهى به سوى معرفت به حضرت حق است ارزشى ندراد ، شما نگوئيد اين جزوه درباره عرفان اسلامى است نه فيزيولوژى حيات ، چرا در اين نوشتار به مسائل طبيعى حيات اشاره مى رود ؟ در جواب شما خواهم گفت يكى از معتبرترين و مهم ترين منابع عرفان و حال دعاى پر ارزش عرفه امام عاشقان ، سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) است كه در بخشى از آن به عنايات و الطاف حضرت حق نسبت به آفرينش انسان اشاره رفته و من لازم مى دانم در اين بخش كه ترجمه و توضيح گفتار حضرت صادق در اين زمينه كه نعمت را فقط از خدا بدانى و اين رؤيت نعمت از خدا كمترين مرحله شكر است به آن قسمت از دعاى عرفه كه هزار و چهارصد سال پيش در بيابان عرفات بدون در اختيار بودن انواع ابزار طبى و تجربى از سينه صافى و دل پاك روح عارفان تجلى كرده اشاره كنم و در اين زمينه شما را با درياى معرفت حضرت او آشنا كرده ، و اين معجزه الهى را براى شما بيان نمايم تا ملاحظه كنيد كه آخرين تحقيقات دانشمندان علوم با گفتار حضرت حسين كه به صورت دعا القا شده برابر است ، و در ضمن آگاه شويد كه روح عرفان و حال ريشه در شناخت صنع حق و عنايات و محبت هاى حضرت حق به انسان دارد ، و اگر انسان بى خبر از خالقيت حضرت دوست باشد و ادعاى عرفان كند ، اين عرفان نيست بلكه ادعاى باطل است ، ممكن است انسان بى خبر از محبت هاى حق زندگى كند و عارف باشد ؟! عارف واقعى كسى است كه در حد خودش از خلقت وجودش و نعمت هائى كه در ارتباط با وجود اوست آگاه باشد ، و بداند حضرت حق در حق او چه كرده ، در اين صورت است كه عشق حق در دل او تجلى كرده و با تمام هستى به عبادت و اطاعت حق كشيده مى شود و حاضر نيست لحظه اى از ياد دوست غافل شود ، و حاضر نيست آنى از حضرت يار جدا گردد ، مگر مى توان به اين همه عنايت حق آگاه شد و از او غافل ماند ؟!!
الهى آن عارف مست كه خود از قسمتى از مسائل طبيعى خلقت آگاه بود ، و بر اساس اين آگاهى از همه روى گردانده و فقط به حضرت جانان روى داشت به انسان التماس مى كند كه بيار و آگاه شو ، و بدان كه هرچه هست و هرچه دارى فقط و فقط از اوست :
دلا به عهد عاشقى وفا كن *** زهر دو كون روى با خدا كن
زشوق روى دوست ناله ها كن *** زهرچه غير اوست دل رها كن
خداى را شبى به آه و زارى *** بخوان زشوق و چشم اشكبارى
صافى دل طلب شبان تارى *** روان به نور عشق با صفاكن
برفت كاروان جرس فغان زد *** نواى اَلفراق ناگهان زد
خزان سپه بطرف گلستان زد *** چو گل زخواب ناز ديده واكن
تو اى روان تجلى خدائى *** زملك عشق و عالم صفائى
چرا به دام خاك مبتلائى *** بخاكِ پاىِ دوست دل فدا كن
قسم بجام باده اَلَستى *** كه سر فكن براه عشق و مستى
قسم بپادشاه ملك هستى *** كه دل زمهر اين جهان رها كن
فسانه اى است اين جهان فانى *** نشانه اى زملك جاودانى
عيان زحسن شاهد نهانى *** خدا بجو و ترك ماسوا كن
فسانه اى است دنيى و فسونى *** تصوريست دانش و فنونى
تخيلى است شهوت و جنونى *** بكوش و دل از اين و آن رها كن
قسم به سرو فامت بلندت *** بحلقه حلقه زلف چون كمندت
ببرق سير رفرف سمندت *** كه يك حجاب از آن محال واكن
به حال عاشقان بتا وفائى *** اگر وفا نمى كنى جفائى
نياز ما نگاه دلربائى *** چو نرگس آن دو چشم ناز واكن
قسم به فرّ حسن رويت اى دوست *** قسم برهروان كويت اى دوست
قسم به طرّه نكويت اى دوست *** كه يك نظر زلطف سوى ما كن
به آفتاب و ماه و روز و شامت *** به آن رسول عشق نيك نامت
به آن فرشته كآورد پيامت *** كه بوسه اى زلعل لب عطا كن
بجان خستگان زعشق رويت *** بحال دل شكستگان بكويت
بعهد بستگان به تار مويت *** نظاره اى بحال بى نوا كن
نعمت خلقت انسان در آئينه كلام حضرت سيد الشهدا
پسران غالب اسدى روايت كرده اند ، كه پسين روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسين (عليه السلام) بوديم ، آن جناب از خيمه خود با گروهى از اهل بيت خود بيرون آمدند در حالى كه عده اى شيعيان همراه حضرت بودند ، با نهايت ذلت و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند ، و روى مبارك به سوى كعبه كردند ، و دست ها را برابر رو برداشتند مانند مسكينى كه طعام طلبد در حالى كه در نهايت زارى در پيشگاه حضرت دوست بودند عرضه داشتند :
سپاس خدائى را سزاست كه براى حكمش جلوگيرى نيست ، و نسبت به عطايش مانعى وجود ندارد ، و همانند صنعت او صنعتى يافت نمى شود ، اوست جواد واسع ، بوجود آورده اجناس پديد شده را و به حكمتش استوار ساخت مصنوعات را ، دسته پيش قراول از نظر او مخفى نيست ، امانت ها نزد او ضايع نگردد ، پاداش دهنده هر كارگرى است ، و فراهم آورنده زندگى هر قانعى .
بر هر نالان مهربان است ، نازل كننده منافع و كتاب جامع به نور درخشان است ، دعاى دعاكنندگان را مى شنود ، گرفتاريها را رفع مى كند ، درجات اهل استحقاق را بالا مى برد ، جباران را ريشه كن مى كند ، جز او معبود حقى نيست و چيزى با او برابرى نمى كند ، و به مانندش نيست ، او شنوا و بيناست ، لطيف و آگاهست ، و بر هر چيزى تواناست .
پروردگارا من به تو مشتاقم ، و به ربوبيت تو گواهم ، اعتراف دارم كه تو پروردگار منى ، و بازگشتم به سوى تو است ، پيش از آن كه چيزى باشم به نعمتت وجودم را آغاز كردى از خاكم آفريدى و در پشت پدرها ساكنم نمودى در حالى كه از شائبه مرگ آسوده ام داشتى ، گردش دوران و آفات سالها به لطف تو در من اثر سوئى نداشت ، و پى در پى كوچ كردم از پشتى به رحمى در ايام گذشته و قرنهاى ره سپر ، به خاطر لطف و احسانى كه به من داشتى مرا به جهان نياوردى ، در دورانى كه پيشوايان كفر كه پيمانت را شكستند و رسولانت را تكذيب كردند ، حاكم بودند ، ولى به مهر خود مرا به جهان آوردى در روزگارى كه به علمت گذشته بود براى هدايت من ، كه طريق آن هدايت را براى بنده ات ميسر كردى ، در دوران هدايت مرا پرورش دادى و پيش از آن به من مهر و محبت ورزيدى ، با من به خوش رفتارى و نعمت شايانت معامله كردى .
آفرينشم را از قطره منى كه ريخته شود پديد آوردى ، و جانم دادى در سه تاريكى ميان گوشت و پوست و خون ، مرا شاهد و گواه آفرينشم نكردى ، و كارى از خلقت من به عهده من نگذاشتى ، سپس مرا به خاطر هدايتم به دنيا آوردى ، در حالى كه آفرينشم تمام و درست بود ، در حال خردى و كودكى در گهواره نگهداريم كردى ، و از شير گوارا روزيم دادى ، دل دايه ها را به من مهربان نمودى ، مادران را كفيلم كردى ، و از بلاهاى شبانه جان حفظم نمودى ، مادران را كفيلم كردى ، و از بلاهاى شبانه جان حفظم نمودى ، و از زيادى و كاستى نگاهم داشتى ، اى مهربان بخشنده برترى تو ، برنامه ام را با لطف به پيش بردى ، تا زمانى كه آغاز سخن كردم ، به فراوانى نعمتت را بر من تمام كردى ، به فزونى در هر سال آن چنان پرورشم را به عهده گرفتى ، تا كامل گرداندى فطرتم را و اعتدال توانم رسيد ، حجت تو بر من واجب آمد براى آن كه شناخت و معرفت خود را به من الهام كردى ، به عجايب حكمت خويش به هراس اندرم نمودى ، به آنچه در آسمانت و زمينت از نقشه هاى خلقت آفريدى بيدارم كردى ، و براى شكر و ذكر خودت آگاهم ساختى .
طاعات و عبادات را بر من واجب ساختى ، آنچه رسولانت آوردند به من فهماندى ، پذيرش مرضاتت را بر من هموار كردى ، و در همه اينها به من منت نهادى به عون و لطفت ، اى معبودم چون مرا از خاك آفريدى تنها يك نعمت را بر من نپسنديدى ، بلكه از انواع معاشم روزى دادى ، و اصناف و انواع ابزار زندگيم دادى ، به منت بزرگ و بزرگترت بر من و احسان قديمت به اين عبد ، تا چون همه نعمتى را بر من تمام كردى و هر نقمتى را از من باز گرداندى ، نادانى و جراتم بر تو مانع نشد كه دلالتم كنى به آنچه مرا به تو نزديك مى كند ، و توفيق دهى مرا به آنچه تو را راضى سازد ، اگر دعا كردم اجابت كردى ، اگر خواهش نمودم عطا فرمودى ، و اگر فرمانت را بردم از من قدردانى كردى ، و اگر شكرت را بجا آوردم نعمتت را بر من فزونى دادى ، همه اين ها پيرو كامل كردن نعمت هايت بود بر من و احسان و محبتت به اين عبد ، منزه و منزهى كه آغاز كننده و برگرداننده اى ، ستوده و بزرگوارى ، نامهايت مقدس است و مهربانيهايت بزرگ است معبودا كدام نعمت تو را در آمار و به ياد بشمارم يا كدام عطايت را توانم شكر كنم ، اى محبوب من نعمت ها و عطاهايت بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند بشمارند ، يا در دسترس علم حافظان باشد ، پس از اين هم آنچه گردانيدى و دفع كردى از من اى خدا از زيان و سختى بيشتر است از آنچه پديد است برايم از عافيت و خوشى .
معبودا من گواهم به حقيقت ايمان خود ، و تصميمات متيقن و توحيد صريح خالص خود ، و باطن ناديدنى نهادم ، و پيوست هاى جريان نور ديده ام و خطوط صفحه پيشانيم ، و رخنه هاى تنفسم و نرمه هاى تيغه بينيم و آوازگيرهاى پرده گوشم ، و آنچه بچسبد و بر هم آيد بر آن دو لبم و حركات تلفظ زبانم و گردشگاه آرواره دهان و فكم و محل روئيدن دندانهايم و مايه گوارائى خوردن و نوشيدنم و بارگيرى مغز سرم و لوله بلعيدن درون چنبره گردنم و آنچه درون سيه چال سينه من است و حميل رشته رگ وتينم و آويزه پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار جگرم و آنچه درون خود گير و خميدگيهاى دنده هايم و گودى هاى مفاصلم و بندش اعضاى كار كنم ، و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مويم و تنم و پِيَم و نِيَم و استخوانم و مغزم و رگهايم و همه اعضايم و آنچه بر من روئيده از دوران شيرخواريم و آنچه زمين از من بر خود برداشته و خوابم و بيداريم و سكوتم و جنبش هايم و ركوع و سجودم كه اگر بخواهم و تلاش كنم در همه اعصار و دوران تاريخ به فرض اين كه عمرم وفا كند كه شكر يكى از اين نعمت ها را گذارم باز هم در توان و قدرت من نيست !! جز به منت خودت كه باز به خاطر آن منت شكر ابدى ديگر بر من لازم آيد ، آرى اگر من حريص باشم و تمام شمارندگان هم همين طور كه نعمت بخشى تو را در گذشته و آينده بشماريم نه شماره آن را توانيم و نه آمار دوران آن را ، هيهات چگونه شمارش نعمت تو ممكن است در حالى كه در قرآنت خبر دادى ، آن قرآن گويا و بيان درست كه : اگر شماره كنيد نعمت خدا را نتوانيد بشماره آريد . ملاحظه كرديد ، كه حضرت حسين (عليه السلام) به قسمت اعظمى از نعمت هائى كه در خلقت انسان به كار رفته اشاره فرمود ، و دو بار در طول بيان نعمت ها عرضه داشت نه نعمت هايت را مى توان شمرد و نه احدى قدرت دارد شكر يك نعمت را به جاى آورد !!
شما كار مهمى كه بر عهده داريد اينست كه به قول حضرت صادق (عليه السلام) نعمت را فقط از خدا ببينيد و از اين معنى غافل نشويد كه خود نعمت را از خدا ديدن ادنى مرتبه شكر است .
وَأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّة يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِها دُونَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ .
من باز لازم مى دانم از باب اداى وظيفه و ايجاد عرفان بيشتر نسبت به حضرت حق ، به قسمتى از كارگاه هاى بدن و برخى از نعمت ها كه به عنوان روزى قرار داده شده اشاره كنم ، شايد توفيق پيدا كنيم به اداى شكر حق در حد توان خود برآئيم .
منبع: http://erfan.ir
/خ