اصطلاح عرفانی اعیان ثابته.
چکیده
اعیان ثابته از مباحث کلیدی و کاربردی مهم در عرفان نظری بوده و بررسی و تحقیق نشان می دهد سابقه تاریخی آن به کلام خدا در قرآن از زبان انبیاء و نیز در سخنان سید بشر و اشرف کائنات و ختم رسل حضرت محمد(ص) و اهلبیت بزرگوار ایشان(ع) برگشته ، و از مهمترین نوآوری های جناب ابن عربی محسوب می شود.
تعداد کلمات: 1541/ تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه.
کارشناسی ارشد تصوف و عرفان اسلامی
هر موجود خارجى داراى عین ثابت و ماهیتى است در علم حق و مقام واحدیت که مظهر و صورت اسمى از اسماء الهیه است. و نیز مسطور است که عین ثابت حضرت ختمى مرتبت یا حقیقت محمدیه مظهر اسم الله است.در کتب ارباب عرفان خصوصا آثار تلامیذ شیخ کبیر صدر الصدور محقّق قونوى مذکور است که هر موجود خارجى داراى عین ثابت و ماهیتى است در علم حق و مقام واحدیت که مظهر و صورت اسمى از اسماء الهیه است. و نیز مسطور است که عین ثابت حضرت ختمى مرتبت یا حقیقت محمدیه مظهر اسم الله است، و اسم الله مقام جمع جمیع اسماء الهیه است که مظهر آن بر اعیان ثابته دیگر موجودات سمت سیادت دارد، و جمیع مظاهر از أجزاء و فروع و افراد آن اصل کلى جامع مطلقند. لذا فرموده اند، «ان العالم صورة للحقیقة الانسانیة»، از این باب که حقایق خارجیه مظهر حقایق علمیه اند.(جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص(پیش گفتار)، 1370ش، ص 42).
اعیان ثابته در علم خدا.
جایگاه و موطن اعیان ثابته تعین ثانی یا دومین مرتبه از تنزلات حضرت حق است، تعین ثانی از تعینات علمی حق تعالی و موطن آن صقع ربوبی است، و اعیان ثابته نیز وجودات علمی هستند؛ لذا تمایز و کثرتی که در تعین ثانی میان حق تعالی و اسماء واعیان ثابته وجود دارد، تمایز و کثرتی علمی است. بنا براین تمایز اعیان از ذات حق امتیازی حقیقی نیست؛ بلکه نسبی است.(نوروزی،اصغر،اعیان ثابته در عرفان اسلامی،1390ش، ص 37).
ذکر برخی از خصوصیات اعیان ثابته.
خصوصیت اوّل : اعیان ثابته عدمی هستند، (الأعیان ما شمت رائحة الوجود).
خوارزمی می گوید: "اعیان ممکنات نورانى نیستند و به نسبت با موجودات خارجیّه معدومند، و اگر چه متصفند به ثبوت، امّا متصف به وجود خارجى نیستند، چه وجود خارجى نور است، از آن که اظهار مى کند اعیان را در خارج، تا اطلاع مى یابند بر نفس خویش و بر مبدع خویش، و بعضى مر بعضى را مى شناسند و مشاهده مى کردند بخلاف ثبوت که اعیان ثابته را در غیب علمى این حال نیست از براى قرب مفرط. و ثبوت علمى اگر چه نوعى از وجود است و لکن چون وجود عینى ظهور تام ندارد. و از براى ادراک فرق در میان ثبوت و وجود خارجى باید که رجوع به نفس خویش کنى.جناب ابن عربی ریشه ی اعیان ثابته را عدمی دانسته اند و عدم را ذاتی اعیان؛ طرح این مساله در فصوص و فتوحات و توضیح آن به یکی از غامض ترین مسائل علم عرفان نظری تبدیل شده است؛ در این خصوص شارحان فصوص و آثار ابن عربی را بر آن داشته که از معمای کلام وی رمز گشایی کنند؛ برخی می گویند: "اعیان ممکنات نورانى نیستند و به نسبت با موجودات خارجیّه معدومند، و اگر چه متصفند به ثبوت، امّا متصف به وجود خارجى نیستند، چه وجود خارجى نور است، از آن که اظهار مى کند اعیان را در خارج، تا اطلاع مى یابند بر نفس خویش و بر مبدع خویش، و بعضى مر بعضى را مى شناسند و مشاهده مى کردند بخلاف ثبوت که اعیان ثابته را در غیب علمى این حال نیست از براى قرب مفرط. و ثبوت علمى اگر چه نوعى از وجود است و لکن چون وجود عینى ظهور تام ندارد. و از براى ادراک فرق در میان ثبوت و وجود خارجى باید که رجوع به نفس خویش کنى و ملاحظه این معنى بتقدیم رسانى که معانى حاصله در روح مجرّده تو ثبوت دارد و لکن شعور تو بطریق تفصیل بدان متعلق نیست. و بعضى از بعضى متمیز نمى گردد تا غایتى که در قلب حاصل شود و تفصیل یابد و کسوت صورت قریبه به صور خیالیه بپوشد، بعد از آن شعور بدان حاصل آید و بعضیش از بعضى متمیّز گردد. و چون در خیال واقع شود و کسوت صور خیالیّه بپوشد، مشاهده کرده آید چون مشاهده محسوس بعد از آن. چون این معانى را به خارج بیرون آرى او را ظهور تام حاصل شود. لا جرم غیر تو نیز ادراک و مشاهده آن تواند کرد. پس اعیان را در غیب علمى مراتب است، چنانکه او را در خارج مرتبه هاست".(خوارزمی، تاج الدین حسین، شرح فصوص الحکم، 1379ش، ص 483).
خصوصیّت دوّم : اعیان ثابته هرگز از بین نمی روند.
یکی از نکات مهمی که مرتبط با این ویژگی بوده و قابل ذکر و تأمل می باشد و با استمداد از آن اختلاف بین برخی از بزرگان در بحث بقا یا فنای عین ثابت هنگام فنای ذاتی سالک مرتفع می شود اینست که اعیان ثابته اصلشان بنا بر قول ابن عربی عدم می باشد و لذا از نظر هستی شناسی هیچگاه وجود خارجی پیدا نمی کنند که بخواهند در مرتبه فنا این وجود خارجی را از دست بدهند و عدم شوند! به این منظور توجه خوانندگان محترم را در راستای درک بهتر عدم زوال اعیان ثابته به تنبیه ذیل معطوف می دارم.اعیان ثابته اصلشان بنا بر قول ابن عربی عدم می باشد و لذا از نظر هستی شناسی هیچگاه وجود خارجی پیدا نمی کنند که بخواهند در مرتبه فنا این وجود خارجی را از دست بدهند و عدم شوند!.
تنبیه : حیثیات اعیان ثابته.
جهت فهم بهتر این نکته که اعیان ثابته هرگز از بین نرفته بلکه حتی در صورت فنای ذاتی نیز ثبوت و بقا دارند لازم است به حیثیات این اعیان کمی توجه کنیم .اعیان ثابته یک حیثیتشان مربوط به ذات آنها می باشد که عدمی بوده و از این حیثیت در خارج از ذات خود و موطن خود که حضرت علمیه و یا تعین ثانی است خارج نمی شوند؛ لکن حیثیت دیگر آنها این است که آنها حقیقتی دارند که خارج از ذات آنها بر ایشان عارض می گردد و آن چیزی جز ملبس گشتن به صور ممکنات نمی باشد.
خصوصیت سوم : استعداد و اقتضاى اعیان ثابته.
عرفا معتقدند که جمیع احوال و آثار و احکام یک موجود، از مقامات روحى گرفته تا زمان و مکان خاص ، جزئیات حوادث و احوال او، همه طبق اقتضائات و استعداد عین ثابت او است.منظور از استعداد و اقتضاى اعیان این است که هر عین ثابتى احکام و احوال و اقتضائات خاصى دارد؛ مثلا عین ثابت انسان اقتضاى نطق ، اراده و عقل را دارد. عرفا معتقدند که جمیع احوال و آثار و احکام یک موجود، از مقامات روحى گرفته تا زمان و مکان خاص ، جزئیات حوادث و احوال او، همه طبق اقتضائات و استعداد عین ثابت او است.(نوروزی،اصغر،اعیان ثابته در عرفان اسلامی،1390ش، ص 123). اعیان ثابته در حضرت علمیه در واقع خودشان بر اساس قابلیتهایی که دارند برای خودشان از خداوند طلب می کنند، قیصری نیز در شرح فصوص خود می گوید: «همانا هر عینی از اعیان ثابته با زبان استعداد خود از خداوند می خواهد که بر اساس قابلیتی که دارد بر او حکم کند». (قیصری، داود، شرح فصوص الحکم قیصری، 1375ش، ص 586).
بیشتر بخوانید: اشارتی از قرآن در بیان اعیان ثابته و استعدادات آنها.
اشارتی از قرآن در بیان اعیان ثابته و استعدادات آنها.
مرحوم سید حیدر آملی(ره) در تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم ذیل آیه می گوید: «معنای آیه بنابراینکه چندین بار گفته شده این است که ؛ یعنی خداوند به همه شمااز هر آنچه در ازل با زبان استعدادهایتان و قابلیت هایتان بدون کم و زیاد از او طلب کردید ، عطا و بخشش نمود ». بهترین دلیل برای اثبات استعداد اعیان ثابته که تعدادی از عرفا به استعداد کلی از آن تعبیر نموده اند ، کلام خداوند است که به آن اشاره می نماییم. قرآن کریم در سوره ی طه از زبان حضرت موسی(ع) در جواب پرسش فرعون که از ایشان در مورد پروردگارشان سوال نمود پروردگار شما کیست؟ می فرماید: "قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ".[1].یعنی موسى و برادرش به فرعون گفتند: پروردگار ما کسى است که به هر چیزى آنچه را که لازم خلقتش بوده است عطا کرده است، و پس از آن، آن را به سوى غایت و هدف از آفرینشش هدایت نموده است. مرحوم سید حیدر آملی(ره) در تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم ذیل آیه می گوید: «معنای آیه بنابراینکه چندین بار گفته شده این است که ؛ یعنی خداوند به همه شمااز هر آنچه در ازل با زبان استعدادهایتان و قابلیت هایتان بدون کم و زیاد از او طلب کردید ، عطا و بخشش نمود ». (آملی، سید حیدر، موسوی تبریزی، تفسیر المحیط الأعظم، 1422ق، صص 225-226). لازم به ذکر است آیاتی از قرآن که به آیات قدر [2] شهرت دارند نیز به این مبحث مرتبط می باشند که بدلیل وحدت تشریح مقام با آیه فوق الذکر از بررسی بقیه آنها خودداری می نماییم.
خصوصیت چهارم : اعیان ثابته معلوم حضرت حق بوده و علم حق تابع اعیان ثابته می باشد.
در فصوص الحکم ابن عربی آورده است که قضا حکم خداوند است در اشیا و حکم او در اشیا به حسب علمى است که به آنها و نیز به آنچه در آنهاست دارد، زیرا حکم مستدعى و تابع علم به «محکوم به»، «محکوم علیه» و احوال و استعدادات آنهاست و علم خداوند در اشیا برابر است با آنچه معلومات، یعنى خود اشیا و احوالشان به او مى دهند، یعنى تابع آنهاست.به عقیده ابن عربى قضا عبارت از حکم است. به عقیده وى حکم نیز به مقتضاى علم و علم هم تابع معلوم است، پس قضاى الهى تابع و مقتضاى معلومات او، یعنى احوال و احکام اعیان ثابته است، چنانکه در فصوص الحکم آورده است که قضا حکم خداوند است در اشیا و حکم او در اشیا به حسب علمى است که به آنها و نیز به آنچه در آنهاست دارد، زیرا حکم مستدعى و تابع علم به «محکوم به»، «محکوم علیه» و احوال و استعدادات آنهاست و علم خداوند در اشیا برابر است با آنچه معلومات، یعنى خود اشیا و احوالشان به او مى دهند، یعنى تابع آنهاست، پس حکم خداوند بر اشیا اقتضاى خود آنهاست، که خداوند درباره اشیا حکمى نمى کند مگر آنها خود مقتضى و مستدعى آن باشند. توجه به این نکته همانطور که قیصرى توجه داده لازم است که تابعیت علم خداوند به اعیان و احوال و استعداداتشان در مرتبه واحدیت و الهیت است، که میان علم و عالم و معلوم نوعى مغایرت متصوّر است و اما در مرتبه احدیّت از آنجا که علم و عالم و معلوم شىء واحد است، مغایرتى مفروض نمىگردد تا تابعیّتى متصوّر شود.(جهانگیری، محسن، محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، 1375ش، ص 398).
پی نوشتها:
[1]. طه: 50.
[2]. الطلاق: 3 ؛ الرعد: 8 ؛ القمر: 49 ؛ الفرقان: 2 ؛ الأعلی: 3 ؛ النمل: 57 ؛ العبس: 18-19 ؛ القدر: 1.
منابع:
1- جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ایران، تهران، نشر سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1370ش.
2- نوروزی،اصغر،اعیان ثابته در عرفان اسلامی، ایران، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اوّل، 1390ش.
3- خوارزمی، تاج الدین حسین، شرح فصوص الحکم، ایران، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1379ش.
4- قیصری، داود، شرح فصوص الحکم قیصری، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1375ش.
5- آملی، سید حیدر، موسوی تبریزی، تفسیر المحیط الأعظم، ایران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ سوم،1422ق.
6- جهانگیری، محسن، محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ایران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1375ش.