عرفان اسلامی (58) لباس ظاهر و باطن
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
باب 7 : در بيان لباس
وَأَمَّا لِباسُ الظَّاهِرِ فَنِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ تَعالى يُسْتَرُ بِها الْعَوْراتُ وَهِىَ كَرامَةٌ أَكْرَمَ اللّهُ بِها ذُرِّيَّةَ آدَمَ عليهالسلام ما لَمْ يُكْرِمْ بِها غَيْرَهُمْ .
وَهِىَ لِلْمُؤْمِنينَ آلَةٌ لِأَداءِ مَاافْتَرَضَ اللّهُ عَلَيْهِمْ .
وَخَيْرُ لِباسِكَ ما لا يَشْغَلُكَ عَنِ اللّهِ تَعالى بَلْ يُقَرِّبُكَ مِنْ شُكْرِهِ وَذِكْرِهِ وَطاعَتِهِ .
وَلا يَحْمِلُكَ فيها إلَى الْعُجْبِ وَالرِّياءِ وَالتَّزَيُّنِ وَالْمُفاخَرَةِ وَالْخُيَلاءِ فَإِنَّها مِنْ آفاتِ الدّينِ وَمُوَرِّثَةُ الْقَسْوَةِ فِى الْقَلْبِ .
فَإذا لَبِسْتَ ثِيابَكَ فَاذْكُرْ سَتْرَ اللّهِ عَلَيْكَ ذُنُوبَكَ بِرَحْمَتِهِ وَأَلْبِسْ باطِنَكَ بِالصِّدْقِ كَما أَلْبَسْتَ ظاهِرَكَ بِثَوْبِكَ وَلْيَكُنْ باطِنُكَ فى سَتْرِ الرَّهْبَةِ وَظاهِرُكَ فى سَتْرِ الطّاعَةِ .
وَاعْتَبِرْ بِفَضْلِ اللّهِ « عَزَّ وَجَلَّ » حَيْثُ خَلَقَ أَسْبابَ اللِّباسِ لِتَسْتُرَ الْعَوْراتِ الظّاهِرَةَ ، وَفَتَحَ أَبْوابَ التَّوْبَةِ وَالإِنابَةِ لِتَسْتُرَ بِها عَوْراتِ الْباطِنِ مِنَ الذُّنُوبِ وَأَخْلاقِ السُّوءِ .
وَلا تَفْضَحْ أَحَدا حَيْثُ سَتَرَ اللّهُ عَلَيْكَ أَعْظَمُ مِنْهُ وَاشْتَغِلْ بِعَيْبِ نَفْسِكَ وَاصْفَحْ عَمَّا لا يَعْنيكَ أَمْرُهُ وَحالُهُ وَاحْذَرْ أَنْ يَفْنى عُمْرُكَ بِعَمَلِ غَيْرِكَ وَيَتَّجِرَ بِرَأْسِ مالِكَ غَيْرُكَ وَتَهْلِكَ نَفْسُكَ ، فَإِنَّ نِسْيانَ الذَّنْبِ مِنْ أَعْظَمِ عُقُوبَةِ اللّهِ فِى الْعاجِلِ وَأَوْفَرِ أَسْبابِ الْعُقُوبَةِ فِى الاْجِلِ وَاشْتَغِلْ بِعَيْبِ نَفْسِكَ .
وَمادامَ الْعَبْدُ مُشْتَغِلاً بِطاعَةِ اللّهِ وَمَعْرِفَةِ عُيُوبِ نَفْسِهِ وَتَرْكِ ما يَشينُ فى دينِ اللّهِ « عَزَّ وَجَلَّ » وَهُوَ بِمَعْزِلٍ عَنِ الاْفاتِ غائِصٌ فى بَحْرِ رَحْمَةِ اللّهِ « عَزَّ وَجَلَّ » يَفُوزُ بِجَواهِرِ الْفَوائِدِ مِنَ الْحِكْمَةِ وَالْبَيانِ .
وَمادامَ ناسِيا لِذُنُوبِهِ جاهلاً لِعُيُوبِهِ راجِعا إلى حَوْلِهِ وَقُوَّتِهِ لا يُفْلِحُ إذاً أَبَدا .
[ قالَ الصَّادِقُ عليهالسلام : أَزْيَنُ اللِّباسِ لِلْمُؤْمِنينَ لِباسُ التَّقْوى وَأَنْعَمُهُ الإيمانُ قالَ اللّهُ تَعالى وَلِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ]
لباس ظاهر و لباس باطن
يك نوع لباس جهت جسم كه از مواد طبيعى بافته مىشود و نوع ديگر لباسى براى روح و باطن كه از حقايق عالى و حسنات اخلاقى و صفات الهى و اسرار عرشى ساخته مىگردد .
لباس ظاهر براى زينت و پوشش جسم و حفظ عيوب بدن و لباس باطن براى زيبايى روح و حفظ جان از خطرات نفس اماره و شياطين جنّى و انسى است .
انسانى كه عارى از لباس ظاهر است ، منظرهاى كريه و صورتى بدنما دارد و هيولايى زشت است و تمام مردم با خفت و خوارى به او نظر كرده و وى را يا مجنون يا انسانى بىحيا مىدانند .
به همين نسبت ، انسانى كه عارى از لباس باطن است ، سماواتيان و اهل دل و عارفان بيدار ، او را بسيار زشت ديده و گويى درون او را همچون جنگلى پر از حيوانات وحشى و درنده مىنگرند .
انسان به همانگونه كه براى پوشش ظاهر خود ، دست به انواع فعاليتهاى مادى مىزند و براى آرايش ظاهر خود به وسيله لباس از انواع محصولات طبيعى استفاده مىكند و عريان بودن ظاهر را از لباس براى خود بسيار زشت مىداند ، بايد براى لباس معنوى خود بيش از آنكه براى ظاهر خود مىكوشد ، تلاش كند .
جسم در ميدان حيات انسان به منزله مركب و روح عالى انسانى ـ كه از عالم الهى است ـ به منزله راكب است .
جسم براى انسان به منزله يك نقطه محدود بيش نيست ، ولى روح براى انسان عالمى است بىمنتها و جهانى است گستردهتر از جهان ظاهر .
فعاليت انسان براى جسم بايد در حدّ عفاف و كفاف و در محدوده قناعت باشد ، ولى براى عظمت و اعتلاى روح بايد حريصانه كوشيد و تا لحظه آخر عمر به دريا دريا سرمايه معنوى قناعت نكرد .
چه بدبخت و بيچاره و پستاند آن آدميان و انسانهايى كه در امور معنوى به حداقل برنامه و گاهى به كمتر از حداقل يعنى به نماز و روزه واجب قناعت كرده ، ولى در امور مادى براى خود مرز توقفى نمىشناسند !
چون صبح از خواب سنگين جسم برمىخيزند ، براى به دست آوردن ثروت و تكاثر آن ، از تمام وجود مايه مىگذارند و نيمه شب با آنكه در روز بيش از خرج چند سال خود و اهل و عيال خويش را به دست آوردهاند ، بدون آرامش دل به خانه باز مىگردند و با حرص هرچه تمام به آرزوى رسيدن صبحاند ، تا دوباره به ثروت مادى هجوم برده و از راه حرام و غصب و سرقت و پايمال كردن حقوق ديگران بر ثروت بيفزايند !!
اين گرسنگان سفره مادى كه اگر همه جهان را در اختيار آنان بگذارند ، سير نمىشوند ، با پر شدن دهانشان از خاكِ گور به قناعت دست مىيابند و آنجاست كه دچار حسرت و اندوه فراوان گشته و آرزوى برگشت به دنيا مىكنند ، اما از طرف حضرت حق به آنان خطاب مىشود كه برگشتى براى شما نيست !!
اين تهيدستان و حمّالان وِزر و وبال در عالم برزخ ، نگران اموال و ثروت بىكران خود هستند كه فعلاً به دست وارثان عيّاش افتاده و آنان با كمال بىرحمى به جان اندوختههاى او افتاده و مشغول خرج كردن ثروت در راه شهوت و شكم و گناه و معصيتاند ! بيچاره در عالم برزخ ، آه از نهاد مىكشد و مىگويد : تمام عمر گرانمايه را خرج به دست آوردن مال و انباشتن ثروت كردم و خود از آن لذتى نگرفته و اكنون محصول حمّالى و عملگى مرا ديگران صرف عيش و نوش مىكنند و من و زر و وبال آنان را به عنوان كمك كار به اهل معصيت به دوش مىكشم !!
و چه خوشبخت آن انسانهاى بيدار و بينايى كه اندكى از وقت را صرف به دست آوردن مال حلال به قدر احتياج مىكنند و بقيه وقت را براى اعتلاىِ روح كه كلمه حق است مصرف مىنمايند .
زبان حال اينان كه در صراط مستقيم حقند و سيرى جز سير الى اللّه ندارند و راهى جز راه خدا نمىشناسند و محبوبى جز حضرت اللّه انتخاب نكردهاند ، همان است كه عارف شاعر ، مولوى مىگويد :
بنماى رخ كه باغ و گُلستانم آرزوست
بگشاى لب كه قندِ فراوانم آرزوست
اى آفتابِ حسن برون آ دمى ز ابر
كان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنيدم از هواى تو آواز طبل باز
باز آمدم كه ساعدِ سلطانم آرزوست
گفتى ز ناز بيش مرنجان مرا برو
آن گفتنت كه بيش مرنجانم آرزوست
اين نان و آب چرخ چو سيلى است بىوفا
من ماهيم ، نهنگم ، عُمّانم آرزوست
يعقوبوار وا اسفاها همى زنم
ديدار خوب يوسفِ كنعانم آرزوست
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شيرِ خدا و رستمِ دستانم آرزوست
جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او
آن نورِ روى موسىِ عمرانم آرزوست[2]
جسمى كه دو روز ديگر با يك كفن مىخواهد در جايى تنگ و تاريك و در خانه وحشت منزل بگيرد و خوراك موران و ماران گردد ، چه ارزشى دارد كه خارج از حدود مقررات الهى براى او كار كرد ؟
منزلى در حد نياز ، خوراكى براى به دست آوردن توان و قدرت ، لباسى براى پوشيدن در زمستان و تابستان و محل كسبى براى اداى حقوق جسم و اهل و عيال و خرج كردن در راه خير براى انسان كافى است .
به رشد و كمال روح بپردازيد ، لباس تقوا براى امروز و فردا فراهم كنيد ، ما را پس از اين جهان ، عقبات سنگينى است كه براى عبور از آن عقبات ، لباس تقوا لازم است .
فقط به فكر بدن نباشيد ، فقط در جمع وسيله براى عيش بدن نكوشيد ، شما را براى اداره امور بدن تنها نيافريدهاند ، اگر هدف از خلقت انسان فقط رسيدگى به جسم بود ، انبياى الهى بر اين معنى خبر مىدادند ، ديگر اين همه كتاب و حساب و قانون و مقررات و حلال و حرام لازم نبود .
انبيا و امامان عليهمالسلام براى رشد و تعالى عقل و روح و آراسته نمودن انسان به صفات الهى و متخلّق كردن بشر به اخلاق الهى آمدند و اگر در دستورهاى آن بزرگواران كه بر اساس وحى است دقت كنيد ، چيزى جز اين نمىيابيد .
حتى در دستورهايى كه براى حيات جسمى دادهاند سراسر و معنويت و صفا و روحانيت ديده مىشود و اصولا آراستگى ظاهر از نظر آنان مقدمه آراستگى باطن است و رسيدگى به جسم و زندگى مادى براى تقويت حيات روح و زندگى معنوى است .
جسم مركب روح
كسى را خبر داريد كه بعد از تولد نمرده باشد ؟ آيا براى كسى در اين دنيا حق حيات ابد قرار داده شده ؟ انبيا و امامان عليهمالسلام كه در تمام امور سرچشمههاى معنى و فضيلت بودند ، گاهى از كوتاهترين عمر برخوردار بودند .
عيسى در سى و سه سالگى عروج مىكند و يحيى در همين حدود سر مبارك در راه جانان نثار مىنمايد ، حضرت زهرا عليهاالسلام در هيجده سالگى از دنيا رحلت مىكند و پيامبر بزرگ اسلام صلىاللهعليهوآله با آن همه عظمت و مقام در شصت و سه سالگى تسليم مرگ مىگردد !!
امام جواد عليهالسلام در سن بيست و پنج سالگى به شرف شهادت نايل مىگردد و ساير انبيا و امامان عليهمالسلام نيز از نظر طول عمر در همين حدود و سنين از دنيا رخت بر بستهاند .
آن بزرگواران ، به حقيقت دنيا را مزرعه آخرت حساب مىكردند و بر اساس همين محاسبه زندگى كردند و زندگى از نظر سلامت و خير بنا به فرموده آيات قرآن از بهترين زندگىها و ميدان تجلى رضايت و عنايت حضرت دوست بود .
گاهى به گورستانها سر بزنيد و كمى در غسّال خانهها مكث كرده و به انواع آدميان از قبيل ، سلطان ، رئيس جمهور ، وكيل ، وزير ، رئيس ، ملك التجار و .
. . كه روى سنگ غسال خانهها خاموش و ساكت افتادهاند تا نوبت غسل آنان برسد ، فكر كنيد تا روح و عقل شما از غوغاى مادى گرى نجات پيدا كرده و از اسارت هواى نفس و شيطانهاى داخلى و خارجى آزاد گردد !!
تا به خود آييد و بدانيد و بفهميد كه در دنيا ماندنى نيستيد ، همه پايههاى حيات شما بر ضربان قلب است و ضربان قلب در اختيار شما نيست ، در اختيار حضرت اوست ، اگر نخواهد بىمعطلى از كار افتاده و شما را روانه خانه گور مىكند !!
چه بسا كه شب در خواب راحت ، ناگهان با يك زمين لرزه تمام هستى و زندگى تو زير و زبر شده و اسم و نشانت از جهان براى هميشه به باد فنا رود !
چه بسا كه با برخورد به يك حادثه غير قابل پيشبينى لباس عاريت از وجودت كنده شود و لحظات بعد در خانه قبر قرار بگيرى !
بيشتر فكر كن و به خود آى و دنيا را براى ساختن آخرت انتخاب كن و از امور ظاهر براى عمارت و آبادى باطن كمك بخواه .
نصايح اولياء الله
در روايت آمده :
وقتى ابوذر غفارى به مكه مكرمه آمد كنار درب بيت اللّه ايستاد و از مردمى كه از اطراف ممالك اسلامى به حج آمده بودند دعوت كرد براى شنيدن سخنان او اجتماع كنند .
پس از اجتماع مردم فرمود : اى مردم ! مىدانيد كه من جُندبِ غفارى هستم و نسبت به شما خيرخواه و مهربانم . اى مردم ! هرگاه يكى از شما اراده سفر كند ، همانا از زاد و توشه آن قدر بردارد كه در آن سفر به آن محتاج و نيازمند است و از برداشتن زاد و راحله و بردن با خود هيچ چارهاى ندارد ، هرگاه امر سفر دنيا كه خيلى معمولى است چنين باشد ، پس برداشتن زاد و توشه براى سفر آخرت سزاوارتر است !
مردى در ميان جمعيت گفت : ابوذر ! ما را به زاد و توشه سفر آخرت راهنمايى كن .
فرمود : براى دفع رنج روز نشور ، روزه بگيريد و براى عظائم امور ، حج واقعى گذاريد و براى برطرف كردن وحشت قبر ، در دل شب دو ركعت نماز خالص براى حضرت رب به جاى آوريد[3] .
امام مجتبى عليهالسلام در آستانه حركت به سفر آخرت جنادة بن ابى اميه را نصيحت كرد و فرمود :
براى سفرى كه در پيش دارى آماده شو و براى راهى كه پيمودن آن را ناچارى ، زاد و توشه برگير ، قبل از اينكه چنگال مرگ گريبانت را بگيرد و از تو كارى ساخته نباشد[4] !!
در روايت آمده :
اميرالمؤمنين عليهالسلام در هر شب ، هنگامى كه مردم به خوابگاه خود مىرفتند ، صداى نازنينش بلند مىشد ، در حدى كه اهل مسجد و كسانى كه همسايه مسجد بودند صداى آن حضرت را مىشنيدند كه مىفرمود :
تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ فَقَدْ نُودِىَ فيكُمْ بِالرَّحيلِ[5] .
اى مردم ! آماده شويد و اسباب سفر مهيا كنيد ، خداوند شما را رحمت كند ، اينك منادى مرگ است كه در بين شما نداى كوچ كردن سر داده ، دلبستگى خود را به دنيا كم كنيد ، آماده كوچ كردن از دنيا باشيد ، از اعمال صالحه براى دنياى ديگر خود زاد و توشه برداريد ، در برابر شما عقبههاى بسيار دشوارى است و منزلهايى كه سخت هولناك است .
در هر صورت مىتوان از تمام نعمتهاى الهى براى ساختن آخرت استفاده كرد و راه آن منحصر به اين است كه در كليه مسائل مادى و دنيايى از برنامههاى وحى استفاده كرد .
خوشبخت آن انسانهاى با بصيرتى كه يك لحظه از عمر خود را هدر نمىدهند و دمى از ياد مرگ و عقبات آن غافل نمىمانند .
سعدى در زمينه يادآورى مسائل مرگ مىگويد :
دو بيتم جگر كرد روزى كباب
كه مىگفت گويندهاى با رباب
دريغا كه بىما بسى روزگار
برويد گل و بشكفد لاله زار
بسى تير و دى ماه و ارديبهشت
برآيد كه ما خاك باشيم و خشت
پس از ما بسى گل دمد بوستان
نشينند با يك دگر دوستان
كسانى كه از ما به غيب اندرند
بيايند و بر خاك ما بگذرند
زدم تيشه يك روز بر تلّ خاك
به گوش آمدم نالهاى دردناك
كه زنهار اگر مردى آهستهتر
كه چشم و بناگوش و رويست و سر
خبر دارى اى استخوانى قفس
كه جان تو مرغيست نامش نفس
چو مرغ از قفس رست و بگسست قيد
دگر ره نگردد به سعى تو صيد
نگهدار فرصت كه عالم دمى است
دمى نزد دانا بِهْ از عالمى است[6]
... ادامه دارد.
پي نوشت :
[1] ـ اعراف 7 : 26 .
[2] ـ مولوى .
[3] ـ من لا يحضره الفقيه : 2/282 ، باب الزاد فى السفر ، حديث 2456 .
[4] ـ بحار الأنوار : 44/139 ، باب 22 ، حديث 6 .
[5] ـ الأمالى ، شيخ صدوق : 498 ، المجلس الخامس والسبعون ، حديث 7 ؛ بحار الأنوار : 74/393 ، باب 15 ، حديث 12 .
[6] ـ كليات سعدى .