روزه مگشای جز به قند لبش

عید فطر، براستی عید پایان یافتن رمضان نیست، عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ای است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است.
يکشنبه، 8 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
روزه مگشای جز به قند لبش
روزه مگشای جز به قند لبش
 
 
نویسنده:علیرضا باوندیان
 
عید فطر، براستی عید پایان یافتن رمضان نیست، عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ای است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. عید، میعادی در زمان و فطر، میثاقی با فطرت است؛ چرا که رمضان دعوتی است به بازیافتن آن خودِ گمشده؛ و ندایی است برای توجه به خدای فراموش شده؛ و ضیافتی است برای تناول از مانده تقوا. پایان این میهمانی ِخدایی، عید پذیرش است. وقتی بهار به پایان می رسد همه درختان در فراقش برگ ریزان می شوند.پاییز، برگ برگ اندوه ِباغ است از رفتن بهار. بهاری که دل های مرده بی جوشش را به پویش کشانده بود وبه مانند ردیف شناس ِموسیقی زنده اُنس همه را صلای بیداری داده بود. چه سخت است وداع بهار. و چه سخت تر وداع با بهارِجان. بهار ِ فرصت های ناب. بهارِ مجال های مغتنم بیداری. بهاری که به ناگاه بر همه تار و پود جان انسان می وزد و همه هستی ما را به یک کرشمه وزش خود به آشتی با محبوب ازل فرا می خواند.
"فطر"؛ همان هنگامه زیبایی است که از پس ِسی روز فرمانبرداری از مهربانترین یار، رخ می نماید. پایان ِماهی است که همه درهای ملکوت به جانب عابدان باز شد و شیطان لعین دربند و گرفتار، و بهار دل های بی قرار سرمست از لطف محبوب برقرار گردید. اکنون زمان آن است تا برای همیشه، براثرتمرین رمضان، زمام جان را از هر چه منیت و کبر است باز کنیم و دل ها را ظرف ِضیافت ِپیوسته حضرت حق گردانیم.
فطر چیدن میوه هایی است که از متن باغستان های بی نظیر ِفطرت بر می آید.
عید، میعادی در زمان و فطر، میثاقی با فطرت است؛ چرا که رمضان دعوتی است به بازیافتن آن خودِ گمشده؛ و ندایی است برای توجه به خدای فراموش شده؛ و ضیافتی است برای تناول از مانده تقوا. پایان این میهمانی ِخدایی، عید پذیرش است. عید توفیق بر طاعت و اطاعت، عید توبه و تهذیب نفس، عید ذکرهای فرخنده شبانه، عید انقیاد خواسته ها، عید محرومیت نفس اماره. فطر؛ سپاس نعمتی است که در رمضان نازل شده است. عید فطر پاداش افطارهای خالصانه و مومنانه است. مُهر ِقبولی انفاق هایی که در امتداد قصد قربت انجام شد.
فطر؛ پایان نامه دوره ای زیبا از ایثار و گذشت است.


عید در لغت

"عید" در لغت از ماده "عود" به معنی بازگشت است، لذا روزهایی را که دشواری های قومی و جمعیتی برطرف می شود و به پیروزی ها و راحتی های نخستین فطری باز می گردند، عید می نامند. مانند عید فطر و قربان به مناسبت این که در پرتو اطاعت یک ماه رمضان یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکی فطری نخستین به روح و جان، کوچ دوباره می کند، و آلودگی هایی که بر خلاف پیمان نامه فطرت است، از میان می رود.
 

کلمه فطر

کلمه "فطر" به معنی شکستن روزه است. بعد از آن اولین روز ماه شوال (دهمین ماه در تقویم اسلامی) آغاز می شود که با درخشش ماه شوال و به محض رویت خجسته آن روی می دهد. برخلاف عادات پیشینیان برای رصد این ماه از وسایل و تجهیزات مجهز رصد استفاده می شود.پس از رویت ماه در روز بعد مسلمین با پوششی نظیف و پاکیزه درحد بضاعت در مساجد جمع شده و با تکبیر و آداب مربوط به این روز پیروزی بر شیطان درون و برون را به یکدیگر تبریک می گویند.
زکات فطره یکی از آداب مهم در این ماه است که برای هر فرد به میزان حدود دو کیلوگرم از قوت غالب در نظر گرفته شده است.


عید فطر

"عید فطر" یکی از دو عید بزرگ در سنت اسلامی است. مسلمانان روزه دار که ماه رمضان را روزه به پا داشته و از خوردن، آشامیدن و بسیاری از کارهای مباح دیگر امتناع ورزیده اند، اکنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستین روز ماه شوال، اجر و پاداش خود را از خداوند می طلبند، اجر و پاداشی که خداوند، خود به آنان وعده داده است.
روز اول ماه شوال را بدین سبب عید فطر خوانده اند که در این روز، امر امساک از خوردن و آشامیدن برداشته می شود و مؤمنان رخصت می یابند تا در روز، افطار کنند و روزه خود را بشکنند.


عید فطر صحنه ای از قیامت

حضرت علی (علیه السلام) به مناسبت عید فطر خطبه ای قرائت کرده و در آن، این روز را به قیامت تشبیه فرموده است:
ای مردم! این روز شما، روزی است که نیکوکاران در آن پاداش می گیرند و زیانکاران و تبهکاران در آن مأیوس و نا امید می گردند.
دنیا محل مسابقه است و آخرت، زمان اجر گرفتن؛ بهشت، جایزه برندگان این مسابقه و جهنم جزای واماندگان است.
آری عید فطر، شبیه ترین روز به روز قیامت است. چون در قیامت عده ای که زیان کارند، تأسف می خوردند و غضبناک می گردند و عده ای که نیکوکارند رستگار و متنعم به نعمت های الهی می شوند.
در آموزه های دینی ما تاکید شده است که وقتی از منازلتان برای خواندن نماز عید خارج می شوید، به یاد آورید زمانی را که از منزل بدن خود خارج شده و به سوی خدای خود خواهید رفت.
وقتی در جایگاه نماز خود می ایستید به یاد آورید زمانی را که در محضر عدل الهی می ایستید و از شما حسابرسی می کنند. وقتی از نماز به منازلتان بر می گردید به یاد آورید زمانی را که به منازل خود در بهشت خواهید رفت.
ای بندگان خدا! کمترین چیزی که به زنان و مردان روزه دار داده می شود این است که فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا می دهد:
"هان! بشارتتان باد، ای بندگان خدا که گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه باقی ایام را بگذرانید."
اکنون صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است؛ براستی چه کند؟ از آمدن آن یک دلشاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟

روزه مگشای جز به قند لبشعید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان، عاید منزل جان انسان ها می شود.

عید فطر، براستی عید پایان یافتن رمضان نیست، عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ای است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرها و افطارهایش، با شبهای قدر و مناجات هایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم، اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم، عید فطر عید ما نیست. از اینروست که در دعای قنوت نماز عید فطر می خوانیم:
"اسئلک بحق هذاالیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و اله ذخراً و مزیداً"
خدایا از تو می خواهم به حق این روز که آن را برای مسلمانان عید قرار دادی و برای محمد و آل او ذخیره و فزونی ساختی.


عید رمضان درآینه ادب فارسی

مغفور لاهیجی از اخلاف شعرای سبک عراقی است که در عین پاسداشت حرمت رمضان، عید فطر را بر آن ترجیح می دهد:

صبح نشاط دم زد، فیض سحر مبارک
عیش صبوح مستان، بر یکدگر مبارک
عید گشاد ابرو، بربست رخت روزه
این را حضر خجسته، آن را سفر مبارک
تیغ هلال شوال، باز از افق علم شد
ماه صیام بشکست فتح و ظفر مبارک
وقت سحر مؤذن آهنگ عیش برداشت
بر گوش روزه داران این خوش خبر مبارک
انجام خیر دارد، فکر شراب و ساقی
بحث فقیه و زاهد برخیر و شر مبارک
طبع حکیم و صوفی هر کس به طالعی زد
این راست نفع میمون آن را ضرر مبارک

استقبال از عید فطر در شعر مغفور لاهیجی جای خود را به مطایبه با رمضان در شعر شاعری به نام سولقانی می دهد:

می خور که هوا رایحه جان دارد
صحرا خوشی فیض گلستان دارد
خون رمضان به گردن ما و تو نیست
این کشته هزار زخم پنهان دارد

گویا سولقانی شاعر این شعر را هنگامی سروده است که رمضان در آن زمان با بهار مصادف بوده است.
استفاده از رمضان به عنوان یک صنعت شعری در دوبیتی از رونقی همدانی مشهود است:

ساغر به گردش آر که دور صیام شد
وقت شکست روزه و بنیاد جام شد
خونم چرا نمی خورد آن چشم پر فسون
در روز عید، روزه به مردم حرام شد

و اما در کنار تمام این مطایبات با رمضان " کلب علی تبریزی" رباعی زیبایی در تهنیت نه عید فطر که رمضان، با طنزی ملیح، دارد:

افسوس که ماه رمضان آمد و رفت
آن توبه ده پیر و جوان آمد و رفت
از بهر صلاح کار ما آمده بود
از دست فساد ما به جان آمد و رفت

میرزا محمد علی صائب تبریزی بهترین شاعر سبک هندی هم ورودی زیبا درعرصه رمضانیات دارد. صائب بی تردید از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی است، نه تنها از نظر آفرینش مضمون و باریک اندیشی بلکه از نظر کثرت اشعار. حضور مبانی عشق و عرفان و اخلاق در شعر صائب حضوری فعال و پویاست. او آغازگر سبک هندی از نظر تاریخی نیست، اما هماهنگ کننده نهایی این سبک است.
صائب گاه از رمضان فقط به عنوان یک مضمون استفاده کرده است و البته هرگز رمضان را کوچک نشمرده است.

بیشتر بخوانید: تحلیلی بر مقام و منزلت عید سعید فطر



تا کدامین دل بیدار مرا دریابد
چون شب قدر نهان در رمضانم کردند
و یا:
گرچه دست ستم زلف دراز است خطش
چو شب قدر شفیع رمضان خواهد شد

در دیوان صائب شعری که صراحتاً بوی رمضان ستیزی و یا روزه گریزی بدهد نیست و اگر هست در برابر وداع زلالش با رمضان رنگ می بازد. غزل "کلوخ انداز" او در مطلع آن هم محترمانه به نزدیک شدن ماه رمضان و اعمال کلوخ انداز اشارت دارد:

روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد
زاهدان خشک را رندانه از سرباز کرد...

(سیر و گشت و گذار و شرابخواری و عیش و عشرتی که در آخرهای ماه شعبان کنند، کلوخ اندازان گویند.)
همه پاسداشت او از رمضان در وداعیه اش جمع می شود. نوع وداع صائب با رمضان شطحی نیست. او همچون سعدی و البته منسجم تر از او، آنچنان که گویا از دوست خویش جدا می شود به وداع با رمضان برخاسته است و غزل وداعیه صائب با رمضان از هر حیث تازه است و با طراوت:

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکباره چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بی قدری ما چون نشود فاش به عالم
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت
تا آتش ِجوع رمضان چهره بر افروخت
از نامه اعمال سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت
چو اشک غیوران ز سراپرده مژگان
دیرآمد و زود از نظرآن جان ِجهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت

آنچه در شعر کلوخ انداز آمده با مضمون این غزل کاملاً متفاوت است. اینکه در کلوخ انداز صائب با ملال به استقبال رمضان می رود و در این غزل با اشک و آه با آن وداع می کند به هیچ وجه در یک جا جمع شدنی نیست مگر آنکه فرض بگیریم که این دو غزل مربوط به دو دوره از زندگی صائب باشد.
اقبال لاهوری نیز چنین می سراید:

روزه برجوع و عطش شبخون زند
چنبر تن پروری را بشکند

اما از نظر گاه مولانا در طول ماه رمضان، "منِ" حقیقی انسان که در سایه من های دروغین وی قرار گرفته بود، مجال می یابد که از سایه برون آمده و خویشتنِ انسان شود؛ و با عید فطر این من برآمده که از مذبح من های دروغین ( من هایی که آلوده به نام و نان و شهوت اند. من هایی که نه سر بر آسمان که دل در گرو زمین دارند ) باز می گردد، فرصت عروج می یابد.
درنظر گاه مولانا عید فطر عید عاشقی است که اسماعیلِ خویشتن را ابراهیم وار به مذبح برده است و در پاداش فطر و شادی آن را دریافت داشته است:

عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عید آمد که این سبکروحان
رطلهای گران مبارک باد

عید فطر در نگاه مولانا روز کمال است و وصال، روز مشاهده و رویت ماه فائق آمدن بر تضادها. عید فطر روز اجابت است و شگفتا از شگفتی دریافت های مولوی در این روز:

بگذشت مه روزه، عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد
شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد
جان از تن آلوده هم پاک به پاکی رفت
هر چند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد
از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد
بس توبه شایسته بر سنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

شگفت که در این ماه، سنگ درون به گوهر، زهر جان به شکر و قفل دل به کلید تبدیل می شود و مولانا در عید فطر بر تمام این گشایش ها دست افشان و سپاس گویان است.
در غزلی مولانا رمضان را به "مریم" و عید فطر را به "عیسی" تشبیه می کند:

نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد...
ای شب به سحر برده در یارب و یارب، تو
آن یارب و یارب را رحمت به شنید آمد
ای درد کهن گشته! بخ بخ که شفا آمد
وی قفل فرو بسته بگشا که کلید آمد
ای روزه گرفته تو ازمائده بالا
روزه بگشا خوش خوش کان غره عید آمد

از هر طرف دیوان مولانا که می روی جز حیرتت نمی افزاید و افزایش این حیرت ره آوردی جز شوق و شور"لا یدرک و لا یوصف" چیزی نیست.

عید آمد و عید آمد و آن بخت سعید آمد
برگیر و دهل می زن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون، غلغل شنواز گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان، رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان "قصر مشید" آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد
زان قدرت پیوستن، داوود نبی مستش
تا موم کند دستش، گر سنگ و حدید آمد
عید آمد و ما بی او عیدیم بیا تا ما
برعید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد؟
زو زهر شکر گردد، زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدیم آمد
برخیز و به میدان رو، در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد
غمهاش همه شادی، بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی، صد باغ مزید آمد
من بنده آن شرقم، در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبرکن از گفتن چون صبر کلید آمد

منبع: http://www.bashgah.net
 


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط