چمران محرك شيعيان لبنان
يك ربع قرن از شهادت شهيد سرافراز اسلام دكتر مصطفي چمران ميگذرد كسي كه در سراسر عمر خود لحظهاي از مجاهدت و از جانگذشتگي دست نكشيد و سرانجام جان خود را در راه دفاع از كيان اسلام و ميهن اسلامي در طبق اخلاص نهاد و در مصاف با دشمن متجاوز، شجاعانه و سبكبال حق را لبيك گفت.
مصطفي چمران پس از پايان دوره كارشناسي براي ادامه تحصيل، با بورسيه راهي امريكا شد و پس از پشت سر گذاردن دوره فوق ليسانس مهندسي برق در دانشگاه تگزاس براي ادامه تحصيل در دوره دكتري به دانشگاه بركلي راه يافت. وي اين دوره را نيز در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما (مهندسي گرافت هستهاي) در مدت سه سال به پايان رساند.
چمران در حين تحصيل فعاليتهاي سياسي نيز داشت و به دليل مبارزات سياسياش عليه شاه، بورسيه تحصيلي او توسط ساواك قطع شد. او نقش موثري در ايجاد انجمن اسلامي دانشجويان ايراني مقيم امريكا و ساير تشكلهاي اسلامي در آن كشور داشت.1
چمران پس از قيام 15 خرداد و براي فراگيري فنون جنگهاي پارتيزاني جهت مبارزه مسلحانه با حكومت پهلوي راهي مصر شد. سفر وي با اعزام واحدهاي فلسطيني به مصر جهت آموزش نظامي، همزمان بود. او رموز جنگهاي چريكي را طي 2 سال در مصر آموخت، اما پس از فوت جمال عبدالناصر، به دعوت امام موسي صدر و همراه با ساير مبارزين ايراني، پايگاه عملياتي خود را به لبنان انتقال داد. چمران به جنوبيترين نقطه لبنان «شهر صور» و نزديك مرزهاي اسرائيل رفت و مديريت مدرسه صنعتي «جبل عامل« را برعهده گرفت. در اين هنرستان فرزندان شيعي لبنان آموزش ميديدند، آنهايي كه بعدها كادرهاي اصلي صف مقدم مقاومت شيعي در مقابل اسرائيل را تشكيل دادند. چمران در راه اندازي جنبش امل توسط شيعيان لبنان نقش موثري داشت. به همين دليل، مسؤولان و نخبگان شيعه در لبنان، سهم بزرگي از پويايي شيعيان لبنان را متوجه تلاشها و فداكاريهاي او ميدانند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، چمران پس از 22 سال و همراه با يك هيأت 92 نفره لبناني اعم از شيعه و سني و نمايندگاني از گروههاي رزمنده آن كشور براي ديدار امام به تهران آمد و در كشور ماندگار شد. با آغاز شرارتهاي گروههاي ضد انقلاب در كردستان راهي اين ديار شد. در مرداد 1358، هنگامي كه امام دستور اعزام گسترده ارتش را به پاوه براي آزاد سازي اين شهر از چنگ ضد انقلاب صادر كرد، چمران در پاوه بود. او فرماندهي بخش بزرگي از عمليات را تا مرحله سركوب عوامل ضد انقلاب و بيرون راندن آنان به داخل عراق برعهده گرفت.
پس از آزادسازي پاوه، چمران به تهران بازگشت و به پيشنهاد شوراي انقلاب و فرمان امام(ره)، در 16/8/1358 به وزارت دفاع منصوب شد. او در انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي به صورت منفرد شركت كرد و به نمايندگي از مردم تهران وارد مجلس شد. چمران در 20 ارديبهشت 1359 از سوي امام به عنوان نماينده و مشاور ايشان در شوراي عالي دفاع برگزيده شد.
با آغاز جنگ تحميلي، چمران ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد و خود فرماندهي اولين حمله چريكي به تانكهاي صدام را در نزديكي شهر در حال سقوط اهواز به عهده گرفت. او نقش به سزايي در ايجاد هماهنگي ميان ارتش ، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي ايفا كرد. چمران در جريان آزاد سازي سوسنگرد از ناحيه پا زخمي شد. و سرانجام در 31 خرداد 1360 در جبهه دهلاويه از ناحيه پشت سر مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و پيش از انتقال به بيمارستان به شهادت رسيد. يادش گراميباد.
*****
به همين مناسبت از لابلاي نوشتهها، آثار و نامههاي بر جاي مانده از آن شهيد بزرگوار، نامهاي را يافتيم كه وي در شرائط اوجگيري انقلاب اسلامي و زماني كه امام خميني(ره) در پاريس بودند، خطاب به بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران نوشت. اين نامه در آبان 1357 زماني كه جمعي از مبارزين شيعه عضو جنبش امل لبنان به ديدار امام در فرانسه رفته بودند، نزد ايشان قرائت شد.
نامه: به آيتالله حاجآقا روحالله خميني
تاريخ: آبان 1357
بسمالله الرحمن الرحيم
مرجع عاليقدر شيعيان جهان، حضرت آقاي خميني
احساس افتخار ميكنم كه بيپرده و بلاواسطه احساس قلبي خود را با مرجع بزرگوار شيعيان در ميان ميگذارم.
انقلاب مقدس ايران به رهبري آن مرجع عاليقدر، آخرين مراحل تكاملي خود را ميپيمايد. وحشيگري و خودخواهي و خونخواري و ظلم و ستم شاه و دستنشاندگانش به حد اعلاي خود رسيده است، و در تاريخ كمتر نظير داشته كه ظالمي، با علم به اينكه همة ملت دشمن او هستند باز هم دست بردار نباشد، و همة كشور را تيول خود بداند و همة مردم را برده بشمارد، و دست چنگيز و هلاكو را نيز در ظلم و ستم از پشت ببندد. از طرف ديگر در تاريخ عالم كمتر ديده شده كه ملتي اين چنين يكپارچه، با دست خالي، در مقابل تانكها و مسلسلهاي شاه سينه سپر كند، و مشتاقانه مرگ افتخارآميز را بر زندگي ننگين ترجيح دهد، و فرياد «مرگ بر شاه» اش در زمين و آسمان طنينانداز شود، و زن و مرد و كوچك و بزرگ، با يك شعار واحد، و در يك كلمة قاطع، خواستار سرنگوني رژيم شوند.
مسلماً تا يزيد پيدا نشود، ارزش حسين (ع) ظاهر نميشود؛ تا ظلم و فساد و جنايت دستگاه پهلوي بروز نكند، پايداري و فداكاري و حقطلبي مردم و قدرت و شجاعت و درايت رهبري آن روشن نميگردد.
قيام حق طلبانة مردم ايران براي سرنگوني رژيم، آن قدر شجاعانه و فداكارانه است كه دنيا را به تعجب انداخته، و پايداري و بلندنظري و ايمان و صبر و فداكاري رهبر اين مبارزات، همه را خيره كرده و دوست و دشمن را وادار به احترام نموده است.
روزگاري بود كه شيعيان را توهين ميكردند، خوار ميشمردند، رافضي و كافر ميدانستند، دست نشاندة شاه و جاسوس اسرائيل ميخواندند، و از هيچ اهانتي فروگذار نميكردد، ولي اوج مبارزات خونين شيعيان ايران به رهبري آن مرجع بزرگ، همة موازين را عوض كرده است، حقانيت شيعه را به همه ثابت نموده، و براي همه شيعيان جهان ـحتي در دورترين نقطه ـ ايجاد احترام و غرور و افتخار كرده است.
روزگاري بود كه ماركسيستها، انقلابيون جهان به شمار ميرفتند، و هر جوان دلسوختهاي براي مبارزه عليه استثمار و استعماري اجباراً به مكتب ماركسيسم پناه ميبرد، اسلام «افيون» اجتماع به شمار ميرفت، روحانيون، مرتجع به حساب ميآمدند. حتي يك جوان مسلمان از ابراز عقيدة خود وحشت ميكرد، و صحنة تبليغاتي و روشنفكري و انقلابي دنيا يكپارچه در دست ماركسيستها و چپيها بود، و هر مؤمن مبارزي را، بدون اينكه از فداكاري و جانبازي او ذكري به ميان آيد، به جرم ايمانش به خدا، ميكوبيدند، و به همة بديها متهم ميكردند.
اما انقلاب عظيم و پرافتخار مسلمانان ايران، به بركت رهبري بينظير آن مرجع بزرگ، همة ارزشها را واژگون كرد، و همة مخالفين از شرق و غرب و حتي ملحدين در برابر عظمت اين انقلاب اجباراً تعظيم كردند.
در حال حاضر نه تنها كاخ ظلم و فساد پهلوي در ايران فرو ميريزد، بلكه پايههاي همة نظامهاي فاسد و ارتجاعي منطقه نيز ميلرزد، و حتي نظامهاي به ظاهر انقلابي و پيشرو نيز از پيروزي انقلاب اسلامي وحشت دارند، زيرا در صورت پيروزي چنين انقلابي، جايي از اعراب براي آنها باقي نميماند.
به هر حال افتخار ميكنم كه در عصر جديد نيز، به پيروي از مكتب حسين (ع)، پرچم خونين شهادت به دست شيعيان برافراشته ميشود و مفهوم حقيقي شهادت و فداكاري و پاكي و طهارت و عمق انقلابي توسط شيعيان «علي (ع)» به همة جهانيان نموده ميشود.
در حال حاضر احساس ميكنم كه هر مسلمان حقيقي، با افتخار ميتواند در برابر يك ماركسيست بايستد و از ايدئولوژي انقلابي خود دفاع كند، و بالاخص يك شيعه، مفتخر است كه عمق انقلابي مكتب او و صلابت رهبرياش بر همة ثابت شده است.
شيعيان لبنان پس از سالها بدبختي وذلت و توسريخوري، به همت و رهبري آقاي صدر به خود آمدند و متحد شدند، و براي كسب حقوق پايمال شدة خود قيام كردند و موجوديت خود را به همة قبولاندند، و براي اولين بار عقدة حقارت را كه بر نفوس همة شيعيان سيطره داشت، شكستند، و نهضتي اسلامي بر اساس افكار انقلابي شيعه به وجود آوردند.
اين نهضت به سرعت اوج گرفت، و نيروهاي موجود در منطقه، احزاب چپ و احزاب راست، همه به وحشت افتادند و هر دو طرف در كوبيدن اين نهضت حقيقي اسلامي متحد شدند، و در خلال سه سال گذشتة، ضربههاي سختي بر اين نهضت زدند، و جنايات ناگفتني از قتل و دمار و تهمت و افترا بر شيعيان وارد آوردند كه وجدان هر آدم با انصافي را به درد ميآورد.
من ميديدم كه هر سازمان يا حزبي از پشتيباني كشوري بزرگ (عربي و غير عربي) برخوردار است، پول و اسلحه و امكانات دريافت ميكند، و از پشتيباني سياسي آن كشورها استفاده مينمايد، جز شيعه كه در عالم هيچ پناهگاهي ندارد، و دو قدرت بزرگ جهاني و همة نظامهاي موجود عربي با اين نهضت اسلامي شيعي مخالفند و در نابودي و يا تضعيف آن با هم همكاري ميكنند. طبيعتاً، هر شيعة دل سوخته و رنج ديدة لبناني چشم اميد به سوي ايران، تنها كشور شيعة جهان، ميدوخت، و انتظار كمك داشت، اما رژيم ظالم و فاسد شاه، بيش از هر جناح ديگري از نهضت شيعيان لبنان و حشت داشت و در كوبيدن آن ميكوشيد، و از هيچ جنايتي عليه شيعيان فروگذار نميكرد.
اكنون كه به قدرت ايمان و ارادة آهنين آن مرجع و فداكاري بينظير ملت ايران. رژيم شاه به آستانة سقوط رسيده است، شيعيان لبنان آن چنان احساس غرور و شادي ميكنند كه حدي بر آن متصور نيست . شايد هر آزاديخواهي و بخصوص هر مسلمان واقعي در هر نقطه از جهان از سقوط نظام فاسد شاه احساس لذت كند، اما يك شيعة مصيبت زده و جنگ ديدة لبناني بيش از هر كس ديگري با نهضت انقلابي ايران احساس همبستگي ميكند،و با روح خود و قلب خود و همة وجود خود ارزش اين انقلاب مقدس را درك مينمايد، و پيروزي هر چه زودتر آن را آرزو ميكند. اكثر جوانان شيعه، شب و روز خود را با فكر انقلاب ايران و ذكر خميني ـ رهبر عاليقدر ـ به سر ميآورند، قلبشان از شوق ميتپد، و روحشان به خاطر همكاري و حتي شهادت در راه اين انقلاب به پرواز در ميآيد. جوانان مؤمني كه مدت سه سال، به جرم داشتن ايدئولوژي اسلامي از طرف چپ و راست به سختي كوبيده شدهاند، و نالة دردمندشان در ميان توفان اتهامات دروغ و تبليغات زهرآگين و دشمنيها و حقدها و كينهها محو شده است، اكنون در ساية انقلاب اميد بخش ايران نفسي به راحتي ميكشند، و عقدههاي دل دردمند خود را با كمك اين انقلاب باز ميكنند.
عدة زيادي از جوانان مؤمن و جانباز امل كه فداكاري و ثبات خود را در جنگهاي فراوان در مدت سه سال در محورهاي مختلف در مقابل اسرائيل و كتائب نشان دادهاند، و در اين راه شهداي فراواني نيز تقديم كردهاند، اكنون مشتاقانه آرزو ميكنند كه به صفوف مجاهدين ايران بپيوندند، و در راه اين انقلاب مقدس به افتخار شهادت نايل آيند.
متأسفانه شيعيان لبنان، كه روزگاري با غرور، زنجيرهاي اسارت را پاره ميكردند، و همة دردها و رنجها و مصيبتها را در راه هدف خود تحمل مينمودند، و شهادت را با آغوش باز استقبال ميكردند، اكنون احساس ميكنند كه يتيم شدهاند. كسي كه به آنها فكر و عقيده و افتخار و قدرت داده بود، به غدر و حيله ربوده شده است؛ مثل كشتي شكستهاي در ميان توفان كه به گرداب بلا بيفتد و ناگاه كشتيبان نيز مفقود گردد.
دو هفته پيش،يكي از جنگندگان امل، كه در اثر سقوط خمپارهاي كتائبي در شياح مجروح شده بود، در بيمارستان زهرا، زير عمل جراحي بيهوش شده بود تا قطعههاي آهن را از بدنش خارج كنند، در حالت اغما فرياد ميزد: (خدايا! جان مرا بگير، و امام صدر را برگردان، من ميخواهم بميرم!» و همة مردم از شدت تأثر گريه ميكردند...
اين فرياد استغاثه از قلوب كثيري از جوانان امل و شيعيان برميخيزد و راستي كه دردانگيز و ناراحت كننده است!
اهتمام آن مرجع بزرگ براي آزادي آقاي صدر، همان طور كه انتظار ميرفت، بيش از پيش مؤثر افتاده است. اگر از تأثيرات بزرگ آن بر قذافي و نظامهاي ديگر عربي بگذريم، شيعيان لبنان بار ديگر احساس ميكنند كه تنها پشتيبان واقعي آنها و دوستدار حقيقي آنها، و شريك درد و رنج آنها ... باز هم شيعيان ايران و رهبر آن ميباشند؛ و راستي چه تأثير نيكويي، و چه علاقه شديد معنوي و روحي و تاريخي بر آن مترتب است.
من خود غمزده و دلشكستهام، ولي مجبورم كه در خلأ موجود، جوانان مؤمني را كه كم و بيش به خط ما در حركتند و با حركت ما و رسالت ما آشنا شدهاند، و اكنون يتيم و دلشكستهاند دلداري و اميد بدهم، و چقدر سخت است كه دلشكسته دردمندي بخواهد به ديگران روح اميد بدهد! ولي بزرگترين اميد و آرزوي من در اين روزهاي سخت، كه مرا به پا داشته و قوي كرده است، اوج انقلابي ملت ايران به رهبري آن مرجع بزرگ و احساس آزادي و نجات ايران از سيطرة شوم استعمار و استبداد و نابودي ابدي رژيم سياه شاه است، كه بزرگترين نقطة عطف تاريخ ايران به شمار ميرود، و در ساية اين پيروزي و نجات،چه ساده ميتوان نظامهاي فاسد موجود را سرنگون كرد، و حتي اسرائيل را به زبالهدان تاريخ فرستاد.
به آن اميد نفس ميكشم، و به اين اميد زندهام، و آرزو ميكنم كه روزي همراه با جنگندگان امل در راه اين هدف مقدس به شرف شهادت نايل آيم.
از خداي بزرگ ميطلبم كه همة ما را هدايت كند و امكان دهد كه در راهش پروانهوار بسوزيم و قرباني شويم و اين قرباني شدن را حيات واقعي بدانيم و همچنين از خداي بزرگ ميطلبم كه آن مرجع عزيز را در اين روزهاي بحراني و سخت به سلامت بدارد، و ملت رنج ديده و بلازدة ايران را در راه كمال توان بخشد و پيروز كند.2
دوستدار كوچك شما ـ مصطفي چمران
/خ
چمران كيست؟
مصطفي چمران پس از پايان دوره كارشناسي براي ادامه تحصيل، با بورسيه راهي امريكا شد و پس از پشت سر گذاردن دوره فوق ليسانس مهندسي برق در دانشگاه تگزاس براي ادامه تحصيل در دوره دكتري به دانشگاه بركلي راه يافت. وي اين دوره را نيز در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما (مهندسي گرافت هستهاي) در مدت سه سال به پايان رساند.
چمران در حين تحصيل فعاليتهاي سياسي نيز داشت و به دليل مبارزات سياسياش عليه شاه، بورسيه تحصيلي او توسط ساواك قطع شد. او نقش موثري در ايجاد انجمن اسلامي دانشجويان ايراني مقيم امريكا و ساير تشكلهاي اسلامي در آن كشور داشت.1
چمران پس از قيام 15 خرداد و براي فراگيري فنون جنگهاي پارتيزاني جهت مبارزه مسلحانه با حكومت پهلوي راهي مصر شد. سفر وي با اعزام واحدهاي فلسطيني به مصر جهت آموزش نظامي، همزمان بود. او رموز جنگهاي چريكي را طي 2 سال در مصر آموخت، اما پس از فوت جمال عبدالناصر، به دعوت امام موسي صدر و همراه با ساير مبارزين ايراني، پايگاه عملياتي خود را به لبنان انتقال داد. چمران به جنوبيترين نقطه لبنان «شهر صور» و نزديك مرزهاي اسرائيل رفت و مديريت مدرسه صنعتي «جبل عامل« را برعهده گرفت. در اين هنرستان فرزندان شيعي لبنان آموزش ميديدند، آنهايي كه بعدها كادرهاي اصلي صف مقدم مقاومت شيعي در مقابل اسرائيل را تشكيل دادند. چمران در راه اندازي جنبش امل توسط شيعيان لبنان نقش موثري داشت. به همين دليل، مسؤولان و نخبگان شيعه در لبنان، سهم بزرگي از پويايي شيعيان لبنان را متوجه تلاشها و فداكاريهاي او ميدانند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، چمران پس از 22 سال و همراه با يك هيأت 92 نفره لبناني اعم از شيعه و سني و نمايندگاني از گروههاي رزمنده آن كشور براي ديدار امام به تهران آمد و در كشور ماندگار شد. با آغاز شرارتهاي گروههاي ضد انقلاب در كردستان راهي اين ديار شد. در مرداد 1358، هنگامي كه امام دستور اعزام گسترده ارتش را به پاوه براي آزاد سازي اين شهر از چنگ ضد انقلاب صادر كرد، چمران در پاوه بود. او فرماندهي بخش بزرگي از عمليات را تا مرحله سركوب عوامل ضد انقلاب و بيرون راندن آنان به داخل عراق برعهده گرفت.
پس از آزادسازي پاوه، چمران به تهران بازگشت و به پيشنهاد شوراي انقلاب و فرمان امام(ره)، در 16/8/1358 به وزارت دفاع منصوب شد. او در انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي به صورت منفرد شركت كرد و به نمايندگي از مردم تهران وارد مجلس شد. چمران در 20 ارديبهشت 1359 از سوي امام به عنوان نماينده و مشاور ايشان در شوراي عالي دفاع برگزيده شد.
با آغاز جنگ تحميلي، چمران ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد و خود فرماندهي اولين حمله چريكي به تانكهاي صدام را در نزديكي شهر در حال سقوط اهواز به عهده گرفت. او نقش به سزايي در ايجاد هماهنگي ميان ارتش ، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي ايفا كرد. چمران در جريان آزاد سازي سوسنگرد از ناحيه پا زخمي شد. و سرانجام در 31 خرداد 1360 در جبهه دهلاويه از ناحيه پشت سر مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و پيش از انتقال به بيمارستان به شهادت رسيد. يادش گراميباد.
*****
به همين مناسبت از لابلاي نوشتهها، آثار و نامههاي بر جاي مانده از آن شهيد بزرگوار، نامهاي را يافتيم كه وي در شرائط اوجگيري انقلاب اسلامي و زماني كه امام خميني(ره) در پاريس بودند، خطاب به بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران نوشت. اين نامه در آبان 1357 زماني كه جمعي از مبارزين شيعه عضو جنبش امل لبنان به ديدار امام در فرانسه رفته بودند، نزد ايشان قرائت شد.
نامه: به آيتالله حاجآقا روحالله خميني
تاريخ: آبان 1357
بسمالله الرحمن الرحيم
مرجع عاليقدر شيعيان جهان، حضرت آقاي خميني
احساس افتخار ميكنم كه بيپرده و بلاواسطه احساس قلبي خود را با مرجع بزرگوار شيعيان در ميان ميگذارم.
انقلاب مقدس ايران به رهبري آن مرجع عاليقدر، آخرين مراحل تكاملي خود را ميپيمايد. وحشيگري و خودخواهي و خونخواري و ظلم و ستم شاه و دستنشاندگانش به حد اعلاي خود رسيده است، و در تاريخ كمتر نظير داشته كه ظالمي، با علم به اينكه همة ملت دشمن او هستند باز هم دست بردار نباشد، و همة كشور را تيول خود بداند و همة مردم را برده بشمارد، و دست چنگيز و هلاكو را نيز در ظلم و ستم از پشت ببندد. از طرف ديگر در تاريخ عالم كمتر ديده شده كه ملتي اين چنين يكپارچه، با دست خالي، در مقابل تانكها و مسلسلهاي شاه سينه سپر كند، و مشتاقانه مرگ افتخارآميز را بر زندگي ننگين ترجيح دهد، و فرياد «مرگ بر شاه» اش در زمين و آسمان طنينانداز شود، و زن و مرد و كوچك و بزرگ، با يك شعار واحد، و در يك كلمة قاطع، خواستار سرنگوني رژيم شوند.
مسلماً تا يزيد پيدا نشود، ارزش حسين (ع) ظاهر نميشود؛ تا ظلم و فساد و جنايت دستگاه پهلوي بروز نكند، پايداري و فداكاري و حقطلبي مردم و قدرت و شجاعت و درايت رهبري آن روشن نميگردد.
قيام حق طلبانة مردم ايران براي سرنگوني رژيم، آن قدر شجاعانه و فداكارانه است كه دنيا را به تعجب انداخته، و پايداري و بلندنظري و ايمان و صبر و فداكاري رهبر اين مبارزات، همه را خيره كرده و دوست و دشمن را وادار به احترام نموده است.
روزگاري بود كه شيعيان را توهين ميكردند، خوار ميشمردند، رافضي و كافر ميدانستند، دست نشاندة شاه و جاسوس اسرائيل ميخواندند، و از هيچ اهانتي فروگذار نميكردد، ولي اوج مبارزات خونين شيعيان ايران به رهبري آن مرجع بزرگ، همة موازين را عوض كرده است، حقانيت شيعه را به همه ثابت نموده، و براي همه شيعيان جهان ـحتي در دورترين نقطه ـ ايجاد احترام و غرور و افتخار كرده است.
روزگاري بود كه ماركسيستها، انقلابيون جهان به شمار ميرفتند، و هر جوان دلسوختهاي براي مبارزه عليه استثمار و استعماري اجباراً به مكتب ماركسيسم پناه ميبرد، اسلام «افيون» اجتماع به شمار ميرفت، روحانيون، مرتجع به حساب ميآمدند. حتي يك جوان مسلمان از ابراز عقيدة خود وحشت ميكرد، و صحنة تبليغاتي و روشنفكري و انقلابي دنيا يكپارچه در دست ماركسيستها و چپيها بود، و هر مؤمن مبارزي را، بدون اينكه از فداكاري و جانبازي او ذكري به ميان آيد، به جرم ايمانش به خدا، ميكوبيدند، و به همة بديها متهم ميكردند.
اما انقلاب عظيم و پرافتخار مسلمانان ايران، به بركت رهبري بينظير آن مرجع بزرگ، همة ارزشها را واژگون كرد، و همة مخالفين از شرق و غرب و حتي ملحدين در برابر عظمت اين انقلاب اجباراً تعظيم كردند.
در حال حاضر نه تنها كاخ ظلم و فساد پهلوي در ايران فرو ميريزد، بلكه پايههاي همة نظامهاي فاسد و ارتجاعي منطقه نيز ميلرزد، و حتي نظامهاي به ظاهر انقلابي و پيشرو نيز از پيروزي انقلاب اسلامي وحشت دارند، زيرا در صورت پيروزي چنين انقلابي، جايي از اعراب براي آنها باقي نميماند.
به هر حال افتخار ميكنم كه در عصر جديد نيز، به پيروي از مكتب حسين (ع)، پرچم خونين شهادت به دست شيعيان برافراشته ميشود و مفهوم حقيقي شهادت و فداكاري و پاكي و طهارت و عمق انقلابي توسط شيعيان «علي (ع)» به همة جهانيان نموده ميشود.
در حال حاضر احساس ميكنم كه هر مسلمان حقيقي، با افتخار ميتواند در برابر يك ماركسيست بايستد و از ايدئولوژي انقلابي خود دفاع كند، و بالاخص يك شيعه، مفتخر است كه عمق انقلابي مكتب او و صلابت رهبرياش بر همة ثابت شده است.
شيعيان لبنان پس از سالها بدبختي وذلت و توسريخوري، به همت و رهبري آقاي صدر به خود آمدند و متحد شدند، و براي كسب حقوق پايمال شدة خود قيام كردند و موجوديت خود را به همة قبولاندند، و براي اولين بار عقدة حقارت را كه بر نفوس همة شيعيان سيطره داشت، شكستند، و نهضتي اسلامي بر اساس افكار انقلابي شيعه به وجود آوردند.
اين نهضت به سرعت اوج گرفت، و نيروهاي موجود در منطقه، احزاب چپ و احزاب راست، همه به وحشت افتادند و هر دو طرف در كوبيدن اين نهضت حقيقي اسلامي متحد شدند، و در خلال سه سال گذشتة، ضربههاي سختي بر اين نهضت زدند، و جنايات ناگفتني از قتل و دمار و تهمت و افترا بر شيعيان وارد آوردند كه وجدان هر آدم با انصافي را به درد ميآورد.
من ميديدم كه هر سازمان يا حزبي از پشتيباني كشوري بزرگ (عربي و غير عربي) برخوردار است، پول و اسلحه و امكانات دريافت ميكند، و از پشتيباني سياسي آن كشورها استفاده مينمايد، جز شيعه كه در عالم هيچ پناهگاهي ندارد، و دو قدرت بزرگ جهاني و همة نظامهاي موجود عربي با اين نهضت اسلامي شيعي مخالفند و در نابودي و يا تضعيف آن با هم همكاري ميكنند. طبيعتاً، هر شيعة دل سوخته و رنج ديدة لبناني چشم اميد به سوي ايران، تنها كشور شيعة جهان، ميدوخت، و انتظار كمك داشت، اما رژيم ظالم و فاسد شاه، بيش از هر جناح ديگري از نهضت شيعيان لبنان و حشت داشت و در كوبيدن آن ميكوشيد، و از هيچ جنايتي عليه شيعيان فروگذار نميكرد.
اكنون كه به قدرت ايمان و ارادة آهنين آن مرجع و فداكاري بينظير ملت ايران. رژيم شاه به آستانة سقوط رسيده است، شيعيان لبنان آن چنان احساس غرور و شادي ميكنند كه حدي بر آن متصور نيست . شايد هر آزاديخواهي و بخصوص هر مسلمان واقعي در هر نقطه از جهان از سقوط نظام فاسد شاه احساس لذت كند، اما يك شيعة مصيبت زده و جنگ ديدة لبناني بيش از هر كس ديگري با نهضت انقلابي ايران احساس همبستگي ميكند،و با روح خود و قلب خود و همة وجود خود ارزش اين انقلاب مقدس را درك مينمايد، و پيروزي هر چه زودتر آن را آرزو ميكند. اكثر جوانان شيعه، شب و روز خود را با فكر انقلاب ايران و ذكر خميني ـ رهبر عاليقدر ـ به سر ميآورند، قلبشان از شوق ميتپد، و روحشان به خاطر همكاري و حتي شهادت در راه اين انقلاب به پرواز در ميآيد. جوانان مؤمني كه مدت سه سال، به جرم داشتن ايدئولوژي اسلامي از طرف چپ و راست به سختي كوبيده شدهاند، و نالة دردمندشان در ميان توفان اتهامات دروغ و تبليغات زهرآگين و دشمنيها و حقدها و كينهها محو شده است، اكنون در ساية انقلاب اميد بخش ايران نفسي به راحتي ميكشند، و عقدههاي دل دردمند خود را با كمك اين انقلاب باز ميكنند.
عدة زيادي از جوانان مؤمن و جانباز امل كه فداكاري و ثبات خود را در جنگهاي فراوان در مدت سه سال در محورهاي مختلف در مقابل اسرائيل و كتائب نشان دادهاند، و در اين راه شهداي فراواني نيز تقديم كردهاند، اكنون مشتاقانه آرزو ميكنند كه به صفوف مجاهدين ايران بپيوندند، و در راه اين انقلاب مقدس به افتخار شهادت نايل آيند.
متأسفانه شيعيان لبنان، كه روزگاري با غرور، زنجيرهاي اسارت را پاره ميكردند، و همة دردها و رنجها و مصيبتها را در راه هدف خود تحمل مينمودند، و شهادت را با آغوش باز استقبال ميكردند، اكنون احساس ميكنند كه يتيم شدهاند. كسي كه به آنها فكر و عقيده و افتخار و قدرت داده بود، به غدر و حيله ربوده شده است؛ مثل كشتي شكستهاي در ميان توفان كه به گرداب بلا بيفتد و ناگاه كشتيبان نيز مفقود گردد.
دو هفته پيش،يكي از جنگندگان امل، كه در اثر سقوط خمپارهاي كتائبي در شياح مجروح شده بود، در بيمارستان زهرا، زير عمل جراحي بيهوش شده بود تا قطعههاي آهن را از بدنش خارج كنند، در حالت اغما فرياد ميزد: (خدايا! جان مرا بگير، و امام صدر را برگردان، من ميخواهم بميرم!» و همة مردم از شدت تأثر گريه ميكردند...
اين فرياد استغاثه از قلوب كثيري از جوانان امل و شيعيان برميخيزد و راستي كه دردانگيز و ناراحت كننده است!
اهتمام آن مرجع بزرگ براي آزادي آقاي صدر، همان طور كه انتظار ميرفت، بيش از پيش مؤثر افتاده است. اگر از تأثيرات بزرگ آن بر قذافي و نظامهاي ديگر عربي بگذريم، شيعيان لبنان بار ديگر احساس ميكنند كه تنها پشتيبان واقعي آنها و دوستدار حقيقي آنها، و شريك درد و رنج آنها ... باز هم شيعيان ايران و رهبر آن ميباشند؛ و راستي چه تأثير نيكويي، و چه علاقه شديد معنوي و روحي و تاريخي بر آن مترتب است.
من خود غمزده و دلشكستهام، ولي مجبورم كه در خلأ موجود، جوانان مؤمني را كه كم و بيش به خط ما در حركتند و با حركت ما و رسالت ما آشنا شدهاند، و اكنون يتيم و دلشكستهاند دلداري و اميد بدهم، و چقدر سخت است كه دلشكسته دردمندي بخواهد به ديگران روح اميد بدهد! ولي بزرگترين اميد و آرزوي من در اين روزهاي سخت، كه مرا به پا داشته و قوي كرده است، اوج انقلابي ملت ايران به رهبري آن مرجع بزرگ و احساس آزادي و نجات ايران از سيطرة شوم استعمار و استبداد و نابودي ابدي رژيم سياه شاه است، كه بزرگترين نقطة عطف تاريخ ايران به شمار ميرود، و در ساية اين پيروزي و نجات،چه ساده ميتوان نظامهاي فاسد موجود را سرنگون كرد، و حتي اسرائيل را به زبالهدان تاريخ فرستاد.
به آن اميد نفس ميكشم، و به اين اميد زندهام، و آرزو ميكنم كه روزي همراه با جنگندگان امل در راه اين هدف مقدس به شرف شهادت نايل آيم.
از خداي بزرگ ميطلبم كه همة ما را هدايت كند و امكان دهد كه در راهش پروانهوار بسوزيم و قرباني شويم و اين قرباني شدن را حيات واقعي بدانيم و همچنين از خداي بزرگ ميطلبم كه آن مرجع عزيز را در اين روزهاي بحراني و سخت به سلامت بدارد، و ملت رنج ديده و بلازدة ايران را در راه كمال توان بخشد و پيروز كند.2
دوستدار كوچك شما ـ مصطفي چمران
پی نوشت ها :
1ـ دكتر مصطفي چمران به روايت اسناد ساواك؛ مركز بررسي اسناد تاريخي؛ ص 7 .
2ـ به نقل از يادنامه شهيد بزرگوار دكتر مصطفي چمران، شركت انتشارات قلم، ص 581ـ 584.
/خ