بینش و نیایش - 1
نويسنده: مهندس مهدی چمران
بخش اول : تأثير پيروزي انقلاب اسلامي ايران بر منطقه و كشورهاي اسلامي جهان
پيروزي انقلاب اسلامي ايران با معيارهاي جديد خود، پايههاي سست و پوشالي دولتهاي مرتجع و دستنشانده منطقه را به لرزه انداخت، و آنها براي خفهكردن انقلاب ايران و عدم گسترش آن مجتمعاً با همه قوا وارد عمل شدند.
امريكا نيز بزرگترين پايگاه مستحكم خود را در منطقه از دست داده بود، همه منافع نفتي ايران و منافع گرانقيمت ديگر از دستش خارج شده بود، و به هيچوجه نميتوانست وجود چنين انقلابي را تحمل كند، بخصوص وقتي كه ميديد مصالح نفتي او در خطر انقلاب قرار گرفته، و ميرود كه انقلاب ايران به كشورهاي مجاور منتشر شود و ريشه استعمار و استثمار از آن كشورها كنده شود.
صهيونيسم بينالمللي نيز بزرگترين دوست و پايگاه خود را از دست داده بود، و با دشمني جديد و قوي و انقلابي و بيباك روبرو شده بود و نميتوانست ساكت بنشيند.
توطئهها براي درهم كوبيدن انقلاب اسلامي ايران شروع شد، از مشكلات و درگيريهاي داخلي، تا حمله نظامي و مستقيم امريكا در طبس كه معجزهآسا به شكست انجاميد.
امپرياليسم ضربههاي متعددي به انقلاب زد، توطئه در نقاط مختلف مرزي، توطئه در ادارات، در ارتش، ايجاد اختلافات در لباس سازمانهاي تندروي چپ يا سازمانهاي وابسته به طاغوت، در شكل «قوميت»ها و «مليت»ها و اختلافات مذهبي، در فرم اعتصابات كارگري در كارخانهها براي تخريب صنعت يا هرج و مرج، در كشاورزي براي توقف آن و محاصره اقتصادي، و منزوي كردن ايران و تبليغات شوم خارجي. تهمتها، شايعهها، و دروغها، نمونههايي از اين توطئههاي همهجانبه و هماهنگ شده دشمنان عليه انقلاب اسلامي ايران بود.
بالاخره براي آخرين ضربت مهلك، به خيال آنكه رژيم جديد در معرض سقوط است، عراق حملهاي همهجانبه به ايران آغاز كرد. در ساعت 2 بعدازظهر روز 31 شهريور 1359، هواپيماهاي عراقي فرودگاه تهران و فرودگاههاي اغلب شهرها را بمباران كردند و 12 لشگر عراقي كه از مدتها قبل در پشت مرزها بصورت آمادهباش درآورده بودند، در طول 800 كيلومتري از شمال قصرشيرين تا خرمشهر و آبادان حمله سرتاسري خود را شروع كردند. در حالي كه ارتش ايران در مشكلات داخلي خود دست و پا ميزد، عدهاي شعار انحلال آن را ميدادند، عدهاي نيز، كينههاي انباشته شده دهها سال گذشته را خالي ميكردند، و عدهاي ارتش را مثل گوشت قرباني شده قطعهقطعه ميكردند، و ارتشيان نيز گيج و مبهوت، در عقده حقارت فرو رفته، شخصيت انساني و نظامي خود را بكلي از دست داده بودند. افسران قدرت فرماندهي نداشتند، و زيردستان از فرماندهان اطاعت نميكردند، بازار اعتصاب و هرج و مرج و درگيري و تظاهرات در داخل ارتش رواج داشت، و ستون پنجم دشمن با شعارهاي تند انقلابي و تحريك احساسات خام پرسنل، عملاً نظام و ديسيپلين ارتش را فلج كرده، از انجام هر قدم سازندهاي جلوگيري ميكرد. محاصره اقتصادي نيز باعث كمبود قطعات يدكي براي تسليحات شده، و بخصوص اخراج متخصصين و يا جابجايي آنان هرج و مرج، عملاً باعث ركود كامل در همه امور شده بود.
از نيروهاي ارتش ما نيز آنچه وجود داشت در نبردهاي داخلي كردستان و گنبد و خرمشهر تحليل رفته، درگير و فرسوده شده، و چيزي از آن باقي نمانده بود، و بنابراين هنگام شروع حمله دشمن فقط دو لشكر 92 اهواز و 81 كرمانشاه حركتي از خود نشان دادند. دو لشكر بسيار ناقص، با وسايل خراب و بدون تجهيزات كافي، با روحيه متشتت و ضعيف كه به هيجوجه آمادگي رزمي نداشتند، و به همين سبب دشمن با 12 لشكر زرهي و مكانيزه، به سرعت پيشروي كرد تا نزديكي شهرهاي بزرگ آبادان و اهواز و دزفول پيش آمد. دشمن بعد از يك حمله انحرافي در منطقه قصرشيرين، حمله بزرگ خود را به خوزستان آغاز كرد.
صدام، براساس محاسباتي كه از نيروهاي ارتش عراق و ايران داشت، به تحريك حسابگران غربي، تصور ميكرد كه در عرض سهروز نظام اسلامي ايران را واژگون كند، و با پيروزي بر ايران، عقدههاي شكست اعراب را در جنگهاي عليه اسرائيل جبران نمايد و خود به عنوان فاتح قادسيه جديد، رهبري كشورهاي عربي را كه سالها در آرزوي آن ميسوخت، به دست آورد.
حمله شروع شد، نيورهاي صدامي به سرعت پيش ميآمدند، و مطابق محاسبات نظامي و رياضي، نيروهاي ضعيف ارتش جمهوري اسلامي ايران را درهم ميكوبيدند، تا به نزديكي شهرهاي بزرگ رسيدند، ولي در اينجا مردم وارد معركه شدند و جلوي آنها را سد كردند و حماسهها بوجود آوردند، و خرمشهر قهرمان با قرباني كردن بهترين فرزندان خود، و زدن سختترين ضربات به دشمن، آنچنان حماسهاي از شجاعت و فداكاري و شهادت خلق كرد كه خرمشهر، به شهر خون و مقاومت معروف شد. و به عنوان اسطورهاي از مقاومت مردمي و عشق به انقلاب در دل تاريخ فرو رفت. در نقاط ديگر هم، هر كجا كه نيروي دشمن با تودههاي مردم شهرها روبرو شد، از پيشرفت بازماند، تا بالاخره نيروي دشمن از حالت هجومي به حالت دفاعي درآمد و جريان جنگ عوض شد، و نقشههاي صدام براي تسخير مواضع استراتژيك، و اسقاط نظام اسلامي ايران نقش بر آب شد.
روزهاي اول حمله، نيروهاي دشمن در بهترين وضع و نيروهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران در ضعيفترين و بدترين شرايط قرار داشتند، و به طور تقريب نيروهاي دشمن بيستبرابر نيروهاي ايران بود و بخصوص از نظر تجهيزات و مهمات هيچ شباهتي بين دو نيرو وجود نداشت، با اينهمه، دشمن نتوانست جز بيابانهاي لميزرع و قسمتهايي از مرزهاي غيرمسكوني، يا شهرهاي كوچك را تسخير كند. با ورود مردم به جنگ از پيشرفت دشمن جلوگيري شد و ارتش توانست كمكم خود را تجهيز كند و به صحنه آورد، و مشكلات داخلي خود را كمكم حل كند، و در خلال نبرد نسبت نيروهاي دشمن به خودي را از بيست به يك، به نسبت سه بر يك برساند، و از آنجا كه براساس قوانين نظامي دنيا نيروي مهاجم بايد حدود سه برابر نيروهاي مدافع باشد، بنابراين نيروي دشمن مهاجم با نيروي ارتش جمهوري اسلامي ايران از صورت تدافعي به حالت تعادل درآود و پيشروي دشمن متوقف گرديد و نيروهاي رزمنده ايراني شروع به حمله متقابل كردند، كه نمونههاي بارز آن را در پيروزيهاي بازيدراز و شوش و اللهاكبر ميتوان ديد، و مسلماً نيروهاي ايراني رو به صعود و نيروهاي عراقي رور به نزول هستند، و اين تعادل قوا به طور مستمر به نفع انقلاب اسلامي ايران در تغيير است، بنابراين شكست نيروهاي عراقي حتمي است و در روزهاي آينده نيز شاهد پيروزيهاي بزرگتري براي انقلاب اسلامي ايران خواهيم بود.
به طور مسلم ميبينيم كه صدام و اربابان او در معادلات خود اشتباه كردند و مثل هميشه در محاسبات خود، قياس به نفس نمودند و فقط نيروهاي ارتشي را، آن هم با شرايط بحراني آن روز در نظر داشتند، ولي در جنگ واقعيتهاي عيني ديگري خودنمايي كرد كه باعث بهم خوردن همه معاملات دشمن بود، به طور خلاصه ميتوان عوامل اساسي زير را كه در محاسبات دشمن وارد نشده بود ذكر كرد:
1- عامل مردمي
انقلاب ايران از ميان تودههاي ملت جوشيده و به پيروزي رسيده است و اين مردمند كه با صبر و تحمل انقلابي خود همه مشكلات را بر جان ميخرند و براي پاسداري از انقلاب خود از هيچنوع فداكاري دريغ ندارند. قدرت نظامي ايران به قدرت ملت متكي است كه خود به بينهايت ارتباط دارد و تجسمي از اراده لايزال خداست.
در خلال جنگ ما شاهد بودهايم كه دهها و صدها هزار جواني كه با شور و شوق به صحنهها ميآيند با چه جانبازي سينه خود را سپر گلوله و خمپاره ميكنند و آرزوي شهادت دارند، مردان پير و جوانان خردسال و زنان، كه گاهي با گريه و التماس خواستار اجازه هستند كه به جبهه بروند و به افتخار شهادت نايل آيند، يا پيرزناني كه حتي لقمه ناني را از فرزندان خود ميگيرند كه براي پشتيباني از رزمندگان به جبهه جنگ بفرستند. حتي عرب خوزستاني كه صدام به آنها دلبسته بود و فكر ميكرد كه با تحريك حس قومي و نژادي ميتواند آنها را به سمت خود جذب كند، ولي در عمل آنها هم وفاداري خود را نسبت به ايران ابراز داشتند و از همه مزايايي كه صدام براي آنها مهيا كرده بود در گذشته و خانه و زندگي خود را رها كردند و آوارگي در اردوگاههاي دوردست، و زندگي با فقر و محروميت و دربهدري را، بر سلطه صداميان ترجيح دادند و اين درس عبرت بزرگي براي صدام و ديگران بود.
2- ارتش جمهوري اسلامي ايران
صدام و مستشاران خارجي او ميپنداشتند كه ارتش ما به علت سابقه خود با انقلاب اسلامي ايران مخالف است و در اولين فرصت هنگام هجوم عراق به ايران، يكباره با ارتش عراق متحد ميشود و براي اسقاط نظام جديد سرازير تهران ميگردد. درحالي كه عملاً مشاهده شد كه ارتش، برخلاف تصور دشمن با چه حماسهاي جنگيد و چه معجزهها خلق كرد، زيرا وظيفه طبيعي ارتش در هر كشوري دفاع از استقلال و تماميت ارضي آن سرزمين است، و ارتش در دوران طاغوت برخلاف وظيفه طبيعي خود عمل ميكرد، به جاي دفاع از استقلال، برعكس استقلال ميهن را فداي دشمن مينمود و اگر آزادمردي اعتراض ميكرد، توسط او به شدت كوبيده ميشد و اين، عقدهاي از حقارت و گناه براي ارتش بوجود آورده بود كه وجدانش را رنج ميداد و او راه علاجي نداشت، اما انقلاب نيرومند ايران، ميدان وسيعي براي ارتش باز كرد، تا بتواند در صحنه عمل، وفاداري به انقلاب و پاسداري از استقلال ميهن را كه وظيفه طبيعي او بود اثبات كند، و بر عقده حقارت و گناه گذشته فايق آيد و وجدان چركين ساليان دراز را با خون و ايثار پاك نمايد، و در نظر ملت، محبوبيت و مقبوليت پيدا كند. بنابراين ارتش از انقلاب استفاده كرد و در فرصت تاريخي بينظيري كه براي او پيش آمده بود خود را به بيش از پيش نشان داد، و اين حماسهها و معجزهها كه از ارتشيان به ظهور رسيده و ميرسد همه مردم و بلكه دنيا را به تعجب انداخت. لذا ارتش، مستضعفي بود كه در رژيم طاغوت، از حق فطري و طبيعي خود محروم شده، و انقلاب علاج قطعي آن را نشان ميداد و اينها حقايقي بود كه صدام و مستشاران نميفهميدند و به حساب نميآوردند، ولي واقعيت در صحنه جنگ خود را عريان نشان داد و تصورات پوچ صداميان را درهم فرو ريخت.
3- شكوفايي استعدادها
پيروزي يا شكست انقلاب اسلامي ايران
پيروزي يا شكست اين انقلاب، مستقمياً به پيروزي يا شكست اسلام، و معيارهايي كه اين انقلاب اسلامي مطرح كرده است منتهي ميشود.
براي مطالعه اثرات اين پيروزي با شكست بايد ماهيت اين انقلاب معيارهاي اسلامي آن را شناخت، و بخصوص با انقلابهاي بزرگ معروف جهان مقايسه كرد، و تأثير فلسفي و اجتماعي آن را بر مردم جهان مطالعه نمود.
در ميان انقلابهاي مهم و اثربخش عصر حاضر، دو انقلاب بزرگ؛ يكي انقلاب كبير فرانسه، و ديگري انقلاب اكتبر روسيه را بايد نام برد.
انقلاب كبير فرانسه، دموكراسي، و آزادي غربي را به مردم هديه كرد، نتيجة آن آزادي فردي، سيستم سرمايهداري غرب، رقابت آزاد، استثمار و استعمار و ظلم و ستم، و بالاخره جنگهاي وحشتناك بينالمللي و نابودي انسانهاست، و حتي «آزادي» كه هدف انقلاب بود، دستاويز قدرتمندان و سرمايهداران قرار گرفت، و از آن جز اسم بيمسمايي باقي نماند.
انقلاب اكتبر روسيه، خواستار عدالتاجتماعي براي محرومين و مستضعفين بود، و سوسياليسم را به مردم هديه كرد، تا با ملي كردن وسايل توليد و توزيع، جلوي استثمار را بگيرد و سرمايهداري را از بين ببرد، و طبقه كارگر را به حكومت برساند. نتيجه اين انقلاب، سيستم شرقي است؛ كه بر روسيه و كشورهاي اطراف آن مسلط است، و ما شاهد ديكتاتوري و خفقان و ظلم و استثمار در اين منطقه از جهان هستيم، مردم به اسارت كشيده شدهاند، و فرياد نارضايتي هميشه و همهجا به گوش ميرسد، و قيامهاي خونين متعدد در اين كشورها عليه سلطه موجود، نمودار شكست اين سيستم است.
اين دو انقلاب فرانسه و روسيه، هر دو از ديدگاه فلسفي يكسانند، و به بعد مادي انسان توجه دارند و ميخواهند لذت و تمتع مادي بشر را هرچه بيشتر و بهتر تأمين كنند، هدف آنها يكي است، ولي راه وصول به هدف مختلف است، يكي سرمايهداري را انتخاب كرده و ديگري سوسياليسم را.
به طوركلي، اين دو انقلاب، فلسفه وجودي خود را بر دو اصل زير استوار كردهاند:
1- اصل حب ذات، كه اساس خودخواهي و مصلحتطلبي انسان است، او را وادار ميكند كه براي لذت بيشتر و تمتع كافي از حيات فعاليت كند، و براي اين كار علم و تكنولوژي را نيز به خدمت ميگرد، تا هرچه بيشتر وسايل آسايش و لذت انسان را تأمين كند.
2- اصل تنازع در بقاء كه پايه رقابت و مبارزه انسانها باهم است، و هر كس براي آن كه پيشرفت كند و باقي بماند، بايد در جنگل اجتماع، مثل حيوانات وحشي، عليه ديگران بجنگد، تا سهم بيشتري براي خود به دست آورد، و علم و تكنولوژي نيز وسيله مؤثرتري به دست انسانها و ملتها ميدهد كه در اين مبارزه حيات، بهتر و سريعتر مردم ديگر را بكوبند و حق آنها را بخورند، و به عنوان نوع اصلح شايستگي بقاء داشته باشند.
ما شاهديم كه اين دو اصل پايه قتلعامها، جنايتها، خونريزيها، جنگهاي وحشتناك و بالاخره نابودي انسان است، و علم و تكنولوژي هم نه فقط اين بشر را كمكي نميكند، بلكه وسيلهاي خطرناك در دست اين بشر نابالغ قرار ميدهد تا هرچه زودتر و بهتر خود را نابود نمايد.
مشكل بزرگ اين دو انقلاب از آنجا ناشي ميشد كه هر دو به بعد مادي حيات توجه كردند، و تأمين هرچه بيشتر تمنيات مادي انسان را سرلوحه فلسفه و برنامه زندگي خود قرار دادند.
در مقارنه با اين دو انقلاب بزرگ جهاني، انقلاب اسلامي ايران، از پشت ابرهاي جهل و خودخواهي ماديگري چهره تابناك خودرا مينماياند، و معيارهاي جديدي به دنيا عرضه ميكند، گرچه قديميترين ارزشهاست ولي هرچه بيشتر تكرار ميشود و عميقتر در دلها فرو ميرود، جذابيت و اهميت بيشتري كسب مينمايد.
انقلاب ايران بدون شك از مكتب اسلام روح گرفته است، و بنابراين ويژگيهاي خود را مديون اسلام است. در مقابل دو اصل فوق كه ذكرش رفت، اسلام به دو اصل ديگر تكيه ميكند.
1- اصل خداپرستي، كه مبداء حيات و هدف انسان در زندگي فقط خدا است و بنابراين، اصالت در اين مكتب، بر خداقرار ميگيرد، و مبارزه با نفس انسان و محدوديت لذت و تمتع شخص انسان تجويز ميشود، غرور و خودخواهي مصلحتطلبي شخص مذموم و پست قلمداد ميگردد، و انسان مادي كه براي لذت و تمتع شخصي فعاليت ميكند، به انسان لجني و كثيف تشبيه ميشود. در اين مكتب فقط خداي يگانه پرستش ميشود، كه منشاء همه معيارها و خوبيهاست، و انسان فقط در برابر او تسليم ميشود، واز هر نوع شرك و كفر و طاغوتي آزاد ميگردد، و آزادي حقيقي خود را از آنجا به دست ميآورد. بندگي خدا بينهايت و كمال مطلق است، به هيچوجه باعث اسارت نميشود، زيرا پرستش بينهايت و كمالمطلق، انسان را به حركت به سوي كمال رهبري ميكند، و او را از همه قيدها و بندهاي مادي حيات و همه طاغوتها آزاد ميگرداند. انسان از مركزيت بيرون ميرود، از تخت كبريايي خود به زير ميآيد و تسليم حق ميشود، و هنگامي اسنان ارزش پيدا ميكند كه در برابر حق متواضع ميشود و خدا را سجده ميكند و معيارهاي خدايي را در همه وجود خود و همه اعمال و افعال خود پياده مينمايد، «خليفتهالله عليالارض» يا نماينده خدا بر زمين ميگردد. تنها در اين صورت است كه مشكل خودخواهي و خودبيني و خودپرستي و غرور و مشكلات ناشي از آن حل ميشود، و انسان با خود و با انسانهاي ديگر به صلح و صفا ميرسد، و جنگها و خونريزيها و ستمگريها و استثمار انسان از انسان از ميان ميرود. فقط در اين صورت است كه انسان بر نفس خود مسلط ميشود، و از لجنزار هوي و هوسهاي مادي آزاد ميگردد، و از بشري لجني به انساني خدايي تحول پيدا ميكند.
اسلام به جاي تنازع و بقاء و ناقض بين موجودات و انسانها، كه در مكتبهاي مادي رايج است،به اصل تعاون اعتقاد دارد، كه از توحيد انسانها و موجودات سرچشمه گرفته است. در اسلام مبارزه فقط بايد در راه حق عليه باطل باشد، حق و باطلي كه براساس معيارهاي خدايي معين شده است، و كسي حق ندارد به خاطر نفع شخصي و مصلحطلبي، عليه ديگران دست به مبارزه بزند، و حق ضعيفي را ضايع كند، و اصولاً آنچه مردم را از هجوم به ديگران مانع ميشود و حدود خدايي است، نه قدرت دفاعي آنها. در اسلام بر همكاري و تعاون و ايثار براي ديگران تأكيد شده است، تا محيطي از صفا و محبت و تعاون، مدار زندگي انسانها باشد.
اسلام بر پايه ايمان به وحدانيت خدا كه سبب توحيد انسانهاست، و تقويت معنويت و نفي خودخواهي و منيت و انسانيت، و تأكيد بر تعاون و ايثار، قادر ميشود كه آروزهاي بر خاك شده دو سيستم موجود عصر را تحقق بخشد، و اين فقط در سايه معنويت اسلام قابل تصور است. ديديم كه سيستم غربي، خواستار آزدي و دموكراسي بوده، لذا به آزادي خود تكيه ميكرد و رقابت آزاد را توسعه ميداد، كه در نتيجه اختلاف استعدادها، كساني قدرت مالي بيشتري به دست ميآورند كه به استثمار ديگران ميپردازند، و لذا غنيتر ميشوند، كه در نتيجه، ظلم و زور و پول وارد ميشود و عدالتاجتماعي را از بين ميبرد. در سيستم شرقي براي آن كه عدالتاجتماعي را تأمين كنند آزادي افراد را فدا ميكنند، مالكيت را سلب كرده، امكان استثمار را از افراد ميگيرند. همچنان كه اشاره شد اين دو سيستم در دو قطب متضاد قرا گرفتهاند، و هيچ كدام به هدف خود نرسيدهاند و نخواهند رسيد، ولي اسلام قادر است كه در سايه فلسفه توحيدي خود، هم آزادي واقعي را براي انسانها بوجود آورد، و هم عدالتاجتماعي را به بهترين وجهي تأمين نمايد، و اين تلفيق دو سيستم متضاد، از معجزات اسلام است.
پيروزي و شكست انقلاب اسلامي ايران، پيروزي و يا شكست ايدهآل بشري، براي تحقق يك نظام كامل اجتماعي است، كه آزادي واقعي انسان را همراه با عدالتاجتماعي، در سايه معنويت تضمين ميكند، اثرات اين پيروزي و يا شكست را از نظرات مختلف به ترتيب مورد مطالعه قرار ميدهيم:
الف- تأثير بر اسلام و مسلمانان
انقلاب اسلامي ايران، پس از ضعف و انحراف، تكاني سخت به دنياي اسلام داد، و نشان داد كه اسلام قويترين حربهاي است كه مسلمانان ميتوانند به كمك آن آزادي و نجات خود را در اين دوران پرآشوب تأمين كنند. مسلماناني كه از مسلماني خود عقده داشتند و در اكثر مواقع شرم ميكردند اسلام خود را ظاهر كنند، در وسط خيابانهاي شهرهاي بزرگ اروپا و امريكا، در وسط روز، در برابر دوربينها و چشمهاي خارجيها، به نماز جماعت ميايستند و به اسلام خود افتخار ميكنند.
نهضتهاي اسلامي در همه كشورها، حتي در كشورهاي غربي و شرقي اوج ميگيرد، و محرومين و مستضعفين دنيا براي نجات واقعي خود از سلطه قدرتمندان، دست به دامان اسلام ميشوند. قيامهاي متعددي از طرف مسلمانان عليه جباران و ستمگران به وقوع ميپيوندند و حتي «فلسطيني»ها ظلم زده، در سرزمينهاي اشغال شده براي مبارزه با اسرائيل دست به دامان اسلام ميزنند، و استعمارگران جهاني نيز به وحشت افتاده با تمام قواي خود براي درهم كوبيدن اسلام، و تهمت و افتراي به آن دست به كار ميشدند.
امروز اسلام، به عنوان قويترين وسيله ديناميك اجتماعي براي نجات انسانها از استعمار و استثمار وارد ميدان نبرد شده است، و شهرت و سيادت تاريخي خود را باز مييابد و پس از 1400 سال دوباره زنده ميشود، قدرت پيشرفت آن به مقدار زيادي وابسته به پيروزي انقلاب اسلامي ايران است.
ب- تأثير بر منطقه خاورميانه
ما شاهديم كه ابرقدرتها، تا چه اندازه مكتبهاي فكري و سياسي مختلف در اين منطقه خلق كردهاند، و با «ايسم» و «ايست»ها تا چه اندازه مردم را تجزيه نمودهاند و به جان هم انداختهاند. در لبنان كوچك و ستمكشيده، بيش از 72 حزب و سازمان سياسي و نظامي وجود دارد، كه اغلب آنها وابسته به قدرتهاي خارجي هستند و پول و اسلحه ميگيرند تا همديگر را نابود كنند. ما شاهديم كه استعمارگران ميكوشند كه اختلافات مذهبي را در لبنان و سوريه و عراق و ايران و كشورهاي ديگر، تشديد كنند و به درگيريهاي خونين بكشانند.
ما شاهديم كه ملتها را به جان هم انداختهاند، تا همديگر را ضعيف كنند و لقمه مأكولي براي استعمار آماده بلع بشوند، ما شاهديم كه فكر قومي را در مقابل اسلام علم كردند، و آن جنان احساسات عربيت را تحريك كردند، كه از آن الههاي جديد ساختند و ملتها را به جان هم انداختند و اختلافات را تشديد كردند.
انقلاب اسلامي ايران، با معيارهاي جديد خود، تأثير عظيمي بر منطقه گذاشت، نوراميد در دل محرومين و مستضعفين تابانيد، رژيمهاي دستنشانده و مرتجع منطقه را به لرزه درانداخت، و مردم زجر ديده و استعمارزده را به صحنه مبارزه كشانيد، و راه عملي پيروزي را در سايه اسلام راستين و بازگشت به فرهنگ اصيل اسلامي، به همه نشان داد، پيروزي انقلاب ايران بزرگترين پايگاه اسرائيل و امريكا در خاورميانه به شمار ميرفت. يكي از متفكرترين صهيونيست در امريكا گفته بود: «رژيمهاي اسرائيل و شاه باهم رابطه ارگانيك دارند و سقوط شاه معادل سقوط اسرائيل است.» انقلاب ايران بزرگترين پايگاه امريكا را از دست او گرفت. و يك منبع مهم نفتي دنيا را از تار عنكبوت «كارتل»ها و «تراست»هاي امريكايي آزاد كرد، و امريكا را دشمن شماره يك محرومين و مستضعفين ايران معرفي نمود و عليه امريكا دست به مبارزهاي عميق و اساسي زد، و همه مصالح امريكا را در منطقه در خطر نيستي قرار داد، و مبارزه با استعمارگران را يك ركن اساسي انقلاب اسلامي قرار داد.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تعادل قوا را در منطقه بهم زد، و راه پيروزي مردم را عليه استعمار هموار كرد، به آنها قدرت و جرأت داد كه با اتكاء به اسلام، عليه همه طاغوتها بايستند و بجنگند و معيارهايي ارائه داد كه راه صحيح مبارزه را به همه آموخت. در رابطه با كشورهاي منطقه، معيارهاي انقلاب اسلامي ايران منحصراً از اين قرارند:
1- فلسفه «نه شرقي، نه غربي»
ما مخالف استفاده از تناقضات ابرقدرتها نيستم، ولي معتقديم تا وقتي كه ما استقلال ذاتي و خودكفايي خود را تأمين نكنيم، بازيچه قدرتهاي خارجي و سياستهاي شوم استعماري باقي خواهيم ماند. فكر دنباله روي و تكيه به غرب و شرق بايد از ميان برداشته شود، و مردم ما بر خلاقيت و ابتكارهاي شخصي خود تكيه كنند، و در راه خودسازي علمي و تكنيكي كشور خويش بكوشند، و شخصيت و هويت فرهنگي خويش را بازيابند، و سرنوشت مردم خود را از واشنگتن و مسكو آزاد كنند.
2- رفع اختلافات موجود در منطقه
براي مبارزه با دشمن بايد به سوي وحدت رفت، و اسلام تنها راهي است كه ميتواند توحيد نيروها را در اين منطقه تأمين نمايد. در اين منطقه، مذهبهاي گوناگون، مليتهاي متفاوت و اقوام مختلف زندگي ميكنند، و تكيه بر اين عوامل بيشتر باعث تفرقه و تشتت ميشود، فقط در سايه مكتب اسلام است كه مذهبهاي گوناگون، تحتالشعاع قرار ميگيرند، و مليتهاي مختلف احساس همرنگي و يگانگي با ديگران ميكنند، زيرا اسلام با همه آنها يكسان و برادروار عمل ميكند وهيچ يك را بر ديگري برتري نميدهد و معيارهاي عاليتري را مقياس سنجش قرار ميدهد، و اصولاً به همه احترام ميگذارد، و حقوق همه را بطور يكسان و عادلانه محفوظ ميدارد، بنابراين دليلي براي دشمني و حساسيت و تفرقه و اختلاف باقي نميگذارد.
3- پشتيباني از محرومين و مستضعفين منطقه
ج- تأثير پيروزي انقلاب ايران بر دنيا
پيروزي انقلاب اسلامي ايران با هيچكس از تئوريهاي دو سيستم شرق و غرب قابل توجيه نبود، و هيچيك از دو ابرقدرت نميتوانستند بر انقلاب كنترلي داشته باشند. تمام فعاليتها و نقشهها و طرحهاي آنها براي مقابله با انقلاب نقش بر آب شد. دو سيستم موجود اين پديده جديد را در تضاد مستقيم با موجوديت بنيادي خود ميدانستند و لذا به مقابله برآمدند. ولي محرومين و مستضعفين دنيا تكان خوردند و به حركت درآمدند، كه با دست خالي هم ميشود عليه ابرقدرتها قيام مرد و پيروز شد. اين فكر انقلابي جديد، با تكيه بر معيارهاي اسلامي خود در دنيا گسترش پيدا كرده و خواهد كرد، و يك نظام جديد را در مقايسه با سيستمهاي موجود معرفي ميكند، كه بزرگترين تأثير فكري و روحي و بنيادي را بر جامعه انسانها خواهد گذاشت. هماكنون دنياي كنوني ما در مشكلات فراواني دست و پا ميزند، ظلم و زور و استثمار تشديد ميشود، ناراحتي مردم و تشنج و عصيان اوج ميگيرد، آرزوهاي طلايي دو سيستم شرق و غرب در تحقق يك جامعه آزاد دموكراتيك و يك جامعه سوسياليستي به يأس مبدل شده است، در كشورهاي سرمايهداري شاهديم كه وضع زندگي هر روز وخيمتر ميشود و تشنجات و عصيانها شدت مييابد، مشروبات الكلي و مواد مخدره، در همه اجتماع و بخصوص در نيروهاي نظامي شيوع پيدا ميكند، يك احساس پوچي و بيهودگي بر اجتماع سايه ميافكند، يأس فلسفي، متفكران و انديشمندان را فرا ميگيرد، جوانان به زندگي عبث خود فكر ميكنند و بيزار از زندگي به مخدرات و يا حركتهاي عكسالعملي مانند «هيپسيم» و غيره پناه ميبرند و بدينوسيله با نظام سرمايهداري موجود مخفيانه مبارزه ميكنند، انسانها بيارزش و بيمقدار ميشوند، قتل و خشونت رواج پيدا ميكند، و قبح جنايت و خيانت از بني ميرود. تا ديروز پول، الههاي براي غريبان بود كه با قدرت آن عطش زندگي خويش را سيراب ميكردند، ولي امروز همانها از پول و زندگي بيزار شدهاند و نتوانستهاند گمشده خود را در اين تجليات مادي حيات پيدا كنند، روح و فطرت آنها تشنه حقيقتي است كه در نظام سرمايهداري غرب، و در دامان الهه پول پيدا نميشود. آنها كه در كشورهاي پيشرفته غربي مثل سوئد به اعلا درجه علم و تمدن و اقتصاد ميرسند و احتياجات مادي آنها كاملاً تأمين ميشود، و ديگر دغدغهاي براي نان و مسكن و بهداشت باقي نميماند. آنگاه بيشتر از ديگران به پوچي و عبث بودن زندگي خود پي ميبرند و چه بسا كه دست به انتحار ميزنند. اين انسانها، از آن جا كه ميبينند پيچ و مهرهاي بياراده در سيستم ماشيني بيروح موجود بيش نيستند و همه روزه عدهاي از آنها زير چرخدندههاي سنگين و بيرحم ماشين خرد ميشوند و حيات و ممات آنها هيچ ارزشي در عالم ندارد به خود ميلرزند و از درك واقعيت رنج ميبرند و عليه نظام موجود علم مخالفت بلند ميكنند، و آنها كه وجداني و عقلي و ارادهاي دارند براي رفع تشنگي روحي خود به دامان تصوف،يا هندوئيسم يا بودائيسم يا مكتبهاي افراطي نظير «يوگا» پناه ميبرند. يا در عالم مخدرات و بيهوشي از رنج موجود ميگريزند و يا خود را نابود ميكنند و يا احتمالاً ديگران را به نابودي ميكشانند. زندگي غربي در گردابي از مشكلات رواني و اجتماعي فرو رفته است و راهي براي نجات پيدا نميكند و هر زمان ميگذرد به سراشيب سقوط نزديكتر ميشود.
زندگي در سيستم شرق نيز با همان مشكلات غربي روبروست، گواينكه هنوز از نظر مادي اشباع نشدهاند و هدف آنها براي ارضاي احتياجات مادي هنوز جذاب است، ولي پيدايش هيپيسم در مسكو و در مجامع بزرگ صنعتي روسيه، نشان ميدهد كه آنها هم دنبال نظام مادي غرب به همان سراشيب سقوط اخلاقي و رواني و فلسفي دچار خواهند شد.
دينا ناراحت و نگران است و در يك سردرگمي فرو رفته، و از عاقبت تلخ خويش وحشت دارد. اسنانهايي كه از رشد روحي و اخلاقي بيبهرهاند؛ وي بزرگترين و خطرناكترين بمبها در دست آنهاست، كه هر لحظه ممكن است خود را و همه انسانها را به نابودي بكشانند.
ارزش انسان از بين رفته است، و ميرود كه زير چرخدندههاي ماشين خرد شود، زيرا آنچه انسان غربي به آن متصل است، ماشين بهتر و سريعتر انجام ميدهد. اگر ارزش انسان در قدرت جسمي او باشد، مسلماً ماشينهايي با قدرت سرسامآور مشغول كارند كه اين انسان در مقابل آن صفر است، هواپيماهاي سريعالسيري كه زهاران بار از انسان سريعتر است. اگر ارزش انسان به حافظه و كار دماغي اوست، كامپيوترها به مراتب قويتر و سريعترند، حتي كامپيوترهايي ساخته شدهاند كه فكر ميكنند و طرح ميدهند و شطرنجبازي ميكنند و حتي كامپيوتر ديگري را طراحي ميكنند و ميسازند، پس ارزش انسان در كجاست؟ اگر ارزش در قدرت جسمي و هوش و حافظه و فكر و دماغ باشد، ماشين قويتر و سريعتر و بهتر از انسان است، و اين انسان بايد رد پاي ماشين قرباني شود، بخصوص طرحهاي جديدي كه كامپيوتر ميتواند احساس كند و از عواطف حيواني برخوردار گردد. بنابراين بشر به كجا ميرود؟ آيا ميرود كه خود را براي هميشه نابود كند؟ و يا اسير و برده ماشين، بياراده و بياختيار، به سوي سرنوشتي مبهم و مجهول به پيش برود؟ راستي امتياز انسان بر ماشين چيست؟ آنچه انسان را، هر چه ضعيف باشد، بر ماشين، هر چه قوي باشد، مزيت ميبخشد، كدام است؟ به نظر ما مزيت انسان در روح و قلب او نهفته است كه در مكتبهاي مادي جايي ندارد!
آيا وقت آن نرسيده است كه بشر با يك تكان شديد و يك تغيير ناگهاني، خود را از منجلاب فساد و بدبختي و سقوط در ماديگري نجات دهد؟ و غل و زنجير اسارات ماشين را از دست و پاي خود بشكند؟ و حقيقت انساني خود را بازيابد؟
آيا وقت آن نرسيده است كه تولدي جديد در عالم انسانيت رخ دهد؟ و انساني نو قدم به عرصه حيات بگذارد؟ و علم و صنعت و تكنولوژي را به عنوان يك وسيله در اختيار انسان قرار دهد، نه آنكه انسانيت را در معبد ماشين قرباني كند.
براستي وقت چنين تحولي فرار رسيده است و عالم در انتظار تولد ديگري است. علم و تكنولوژي به حد رشد و تكامل خود رسيده است و قدرتي بينظير در اختيار انسان قرار داده و اين اسنان بر طبيعت مسلط شده و قوانين طبيعي را در خدمت خود درآورده است، ولي روح تشنه اين انسان، هواي پرواز دارد و همه موجودات عالم ماده نميتواند عطش اين روح را سيراب كند. انسان به دنبال گمشده خود در تلاش مستمر و اضطراب دايم بسر ميبرد و از عدم اطمينان و امنيت روحي و دروني رنج ميبرد و راه نحات ميجويد.
انقلاب اسلامي ايران چنين نويدي به انسانهاي عالم ميدهد، معادلات مادي حيات را به هم ميريزد، پول و زور و ماشين و تجليات مادي حيات و زندگي اشرافي و مصرفي و حتي مصنوعات علم و تكنولوژي را زير پاي برهنگان انقلابي لگدكوب ميكند. درهاي دنياي جديد را به سوي انسانها باز ميكند، ابعاد روحي انسان را به اعلا درجه نشان ميدهد، هدف راستين زندگي را كه تكامل به سوي خداست به همه معرفي ميكند، غرور و خودخواهي و هواي نفس و مصلحتطلبي بشر را نشان ميدهد، دست بشر را ميگيرد و او را از لجنزار مادي عالم به سوي آسمانها پرواز ميدهد و به سوي كمال و معراج رهبري ميكند، اگر انفلاب اسلامي ايران پيروز شد، جهشي در راه تكامل انسانها صورت ميگيرد، و تولد انسان جديد را در عالم تسهيل ميكند و دنيا را براي استقرار عدالت و آزادي در يك نظام توحيدي آماده مينمايد.
منبع:http://www.chamran.org
/س