دختر خانمی می گفت:
بعضی وقت ها که دل چادرم از این همه طعنه و تهمت می شکند، بر می دارمش با هم می رویم گلزار شهدا، چندتا وصیت نامه هم برایش می خوانم. حرف های قشنگ شهدا را برایش تکرار می کنم. آنوقت دل دوتایمان باز می شود.
عاشقتر از همیشه بر می گردیم خانه.
فقط کاش قسمتم بشود ببرمش مدینه تا داستان مظلومیت بی بی را با چادر خاکی برایش تعریف کنم...!
بعضی وقت ها که دل چادرم از این همه طعنه و تهمت می شکند، بر می دارمش با هم می رویم گلزار شهدا، چندتا وصیت نامه هم برایش می خوانم. حرف های قشنگ شهدا را برایش تکرار می کنم. آنوقت دل دوتایمان باز می شود.
عاشقتر از همیشه بر می گردیم خانه.
فقط کاش قسمتم بشود ببرمش مدینه تا داستان مظلومیت بی بی را با چادر خاکی برایش تعریف کنم...!