روزی دوستان مردی که خرش را خیلی دوست داشت، متوجه شدند خرش روزبهروز ضعیف تر می شود. یک روز به او گفتند: «مگر به خرت غذا نمی دهی که اینقدر لاغر و ضعیف شده؟»
مرد گفت: «چرا! شبی دومن جو از من جیره می گیرد.»
دوستانش گفتند: «پس چرا اینقدر لاغر شده؟»
مرد گفت: «بسوزه پدر نداری! بیچاره خرم جیره یک ماهش را از من طلبکار است.»
مرد گفت: «چرا! شبی دومن جو از من جیره می گیرد.»
دوستانش گفتند: «پس چرا اینقدر لاغر شده؟»
مرد گفت: «بسوزه پدر نداری! بیچاره خرم جیره یک ماهش را از من طلبکار است.»
نویسنده: احمدعربلو