وجود آدمی هم مثل یک باغ است. مثل یک باغ وسیع، این باغ یک جوی هایی دارد که به وسیله ی آن ها آبیاری می شود.
جوی های باغ وجود آدمی گوش و چشم و زبان او هستند.
انسان وقتی حرف حق را می شنود، انگار آب به باغ دل خود رسانده است. وقتی حقیقتی را می بیند، انگار آب به باغ دل داده است؛ ولی مشکل بعضی ها این است که حق را نمی بینند، نمی شنوند و نمی گویند؛ انگار چشم ندارند، گوش و زبان ندارند.
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ[1]
گویی کَر هستند یا خود را به نشنیدن می زنند ولال اند چون حق را نمی گویند و کورند چون حق را نمی بینند، یا نادیده می گیرند.
این ها دیگر کسانی نیستند که برگردند.
امید بازگشتی برای آنان نیست
نویسنده: محمدرضا رنجبر
منبع:
1.سوره ی بقره، آیه ی 18