عدالت از نگاه امام علي(ع)
نويسنده: شهرام خواجوي
بحث عدالت در انديشه هاى سياسى امام على(علیه السّلام) مبحث بسيار گسترده و عميقى است، كه تأمل، تفكر و مجال زيادي را مى طلبد. شخصيتى كه نامش قرين عدالت بوده و نه تنها امام اول معصوم شيعيان است، بلكه در تاريخ بشريت به عنوان يك متفكر، انديشمند و سياستمدارى خدامدار مطرح بوده است.تجسم عدل و مساوات، شيفته حق و انصاف، نمونه كامل بشردوستى و رحمت و محبت و احسان، مولاى متقيان على(علیه السّلام) كه حتى ديگران در باره اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود «جرج جرداق» مسيحي حضرت على را آهنگ عدل بشرى معرفى نموده است. كما اينكه همين نويسنده اذعان مى دارد «مسأله اى كه على بن ابى طالب را مجبور به پذيرش خلافت نمود در خطر بودن عدالت اجتماعى بود.»
از سوى ديگر يكى از عمده ترين و خالص ترين منابع اخلاق و سياست در اسلام مجموعه خطبه ها و نامه هاى امام على(علیه السّلام) است كه در كتاب نهج البلاغه به وسيله سيد رضى در قرن چهارم هجرى گردآورى شده است. از جمله مسايلى كه در اين كتاب با حساسيت خاصى در باره آن صحبت شده مسأله حكومت و عدالت است. عدالت در اين كتاب داراى مفهومى عينى و قابل درك است. همچنان كه امام(علیه السّلام) در يكى از نامه هاى خويش نوشته است:
«كسانى كه در حكومت من به سر بردند و سپس به امويان پيوستند، عدل را ديدند و شنيدند و در جان خود قرار دادند ولى آن را نپذيرفتند.»
از اين بيان فهميده مى شود كه امام(علیه السّلام) در دوران حكومت خويش، به گونه اى رفتار كرده كه مردم بتوانند عدل را بفهمند. يعنى يك حكومت دادگر مى تواند با نشان دادن مصداقهاى عدالت به مردم، آن را به ايشان بشناساند.
از امام(علیه السّلام) سؤال شد: از عدل و جوُد (بخشش) كدام يك برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: «عدل امور را به جاى خود مى نهد اما جود امور را از جهت اصلى خارج مى كند. عدل سياستگرى فراگير همگان است اما اثر جُود محدود، و عارضه ايى استثنايى است. بنابراين عدل شريف ترين و بافضيلت ترين آن دو است.»
در جامعه انسانى افراد مختلفند. صلاحيت ها، لياقت ها، استعدادها، ارزش ها و پايه هاى علم، فضيلت، ايمان، اخلاق و درايتها متفاوت است. حقوق انسان ها در زمينه هاى مختلف برحسب اين موازين تعيين مى گردد. اگر اين ارزشيابى درست بود و طبق صلاحيت ها هر فردى از حقوق شايسته برخوردار گشت، عدالت اجتماعى تحقق يافته است. اما اگر پايه ها و مراتب اجتماعى را معيارهاى واقعى تعيين نكند، اين همان ظلم است كه نظام جامعه را از هم مى پاشد.
لذا عدل در سياست، اجتماع، حكم و قضا و مسايل مالى حقوقى، كيفرى و غيره، محورى است عام كه همگان در پرتو آن در امان بوده و از تضييع حقوق خويش، احساس وحشت و اضطراب نمى نمايند.
لازم به توضيح است شايد اين سئوال پيش آيد كه چرا على(علیه السّلام) عدل را افضل شمرده است؟ پاسخ به اين سؤال ويژگى ديگرى از عدالت در منظر امام(علیه السّلام) را هويدا خواهد ساخت. بايد گفت كه از نظر ملكات اخلاقى و صفات شخصى و فردى، همه متفقند كه جود از عدل بالاتر است. اما از نظر اجتماعى، يعنى منظور على(علیه السّلام)، چنين نيست. ريشه اين ارزيابى، اهميت و اصالت اجتماع و تقدم اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاق فردى است. عدل از نظر اجتماعى از جود بالاتر است، زيرا عدل در اجتماع به منزله پايه هاى ساختمان و جُود و احسان به منزله رنگ آميزى و نقاشى و زينت ساختمان است. افضليت عدل بر جود، به دليل اصالت و اهميت اجتماع است و اينكه بر اصول و مبادى اخلاقى مقدم است. به تعبيرى؛ آن يكى اصل است و اين يكى فرع.
از سوى ديگر جامعه را هرگز با جود و احسان نمى توان اداره كرد. عدالت پايه سازمان و اداره اجتماع است و چه بسا بخشش ها اگر فزونى گيرد، موازنه اجتماعى مُختل شود و صدقات و نذورات، بخشى از جامعه را تنبل و تن پرور بار خواهد آورد.
استاد شهيد مطهرى در اين خصوص مي گويد «آيا عدالت صرفاً اخلاقي است نظير آنچه مى گوييم امام جماعت يا قاضى يا شاهد طلاق ، بايد عادل باشند؟ اين جور عدالت ها كه باعث قتل كسى نمى شود، بلكه بيشتر باعث شهرت و محبوبيت و احترام مى گردد. آن نوع عدالت مولى كه قاتلش شناخته شد، در حقيقت فلسفه اجتماعى او و نوع تفكر مخصوصى بود كه در عدالت اجتماعى اسلامى داشت ... او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بين عادل و عدالتخواه، همان طورى كه فرق است بين آزاد و آزاديخواه ... باز مثل اينكه يكى صالح است و ديگرى اصلاح طلب. خداوند در آيه كريمه قرآن [نساء، 135] مى فرمايد: «كونوا قوامين بالقسط» قيام به قسط يعنى اقامه و به پا داشتن عدل، و اين غير از عادل بودن از جنبه شخصى است.»
موضوع مهم ديگر در باب مفهوم عدالت و جايگاه آن، نقشى است كه عدالت از ديد على(علیه السّلام) در حفظ تعادل اجتماعى دارد. به تعبير استاد شهيد مطهرى«از نظر على(علیه السّلام) آن اصلى كه مى تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و همه را راضى نگه دارد، به پيكر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعيض قادر نيست، حتى روح خود ستمگر و روح آن كسى كه به نفع او ستمگرى مى شود راضى و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان. عدالت بزرگراهى است عمومى كه همه را مى تواند در خود بگنجاند و بدون مشكلى عبور دهد، اما ظلم و جور كوره راهى است كه حتى فرد ستمگر را به مقصد نمى رساند.»
پس عدالت از ديد على(علیه السّلام) در مفهوم «وضع الشى فى موضعه» باعث تعادل اجتماعى در بين جامعه و صنوف آن مى گردد؛ زيرا عدالت بنا به كتاب خدا و سنت نبوى، هر قشر و صنفى را در جايگاه ويژه و بايسته شان مى نشاند. على(علیه السّلام) همچنين جامعه متعادل را مبتنى بر اخلاقيات متعادل فردى مى داند كما اينكه در حوزه اخلاق، قوام و اساس عدالت را در اعتدال قواى نفسانى مى داند:
«فضايل چهار گونه هستند: اولين آنها حكمت است كه پايه آن بر تفكر مى باشد و دومين گونه عفت است كه پايه و ريشه آن در شهوت است و سومين آنها قوت و نيرومندى است كه پايه آن در غضب مى باشد. چهارمين فضيلت عدالت بوده كه اساس آن در اعتدال قواى نفسانى مى باشد.»
مفهوم ديگر قرآنى عدالت «نفى هر گونه تبعيض و رعايت استحقاق ها» در كلام اميرالمؤمنين(علیه السّلام) به كرات آمده است حضرت على(علیه السّلام) در رعايت مساوات و نفى هر گونه تبعيض به زمامدار زيردست خود چنين توصيه مى نمايد:
«در برابر مردمى كه در حوزه مسؤوليت تواند فروتن و با آنان گشاده رو و ملايم باش و موضعى نرم و انعطاف پذير برگزين؛ مساوات را حتى در گردش چشم و نگاه و سلام و تعارف نيز رعايت كن، تا بزرگان و صاحب نفوذان، براى تجاوز بر تو طمع نكنند و ناتوانان نيز از عدالتت نوميد نشوند. و بدانيد كه مردم در نزد ما در برابر حق و عدالت برابرند.
در نگاه على(علیه السّلام)، منشاء و سرچشمه عدالت، الهى و در پرتو ايمان به خداوند است و ديگر فروع، از اين اصل نشأت مى گيرند. امام علي در يكى از خطبه هايش در وصف متقين مى فرمايد:
«انسان با تقوا، نفس خويش را به عدل ملتزم ساخته، و نخستين گام عدالت وى اين است كه هواى نفس را طرد و نفى كند.»[25]
امام در بيانى ديگر ايمان را تعريف نموده و چهار اصل «صبر، يقين، عدل و جهاد» را پايه ها و ستون هاى آن به شمار مى آورد، و متعاقب آن در تبيين عدل چنين مى فرمايد:
«عدل چهار شاخه دارد: درك و فهم عميق، علم و دانش ريشه دار، حكمتى نيكو و برجسته و حلمى پايدار. پس هر آن كه فهمى عميق داشت ژرفاى علم را دريافته و هر كه بدان ژرفا رسيد از احكام شريعت برگرفته و هر كه بردبار بود در كار خود دچار تفريط نشود و با حرمت و احترام در ميان مردم بزيد.»
پس از آنجا كه عدالت انسانى، سرچشمه الهى و ريشه در ايمان دارد، مى توان گفت كه از ديد امام(علیه السّلام) عدالت اخلاقى پايه عدالت سياسى و اجتماعى است، گرچه مسلماً اگر جامعه متعادل و موزون نباشد، اخلاق شخصى و فردى هم موزون نخواهد ماند. از طرف ديگر چشم به انتظار عدالت نشستن، در حالى كه ايمان و اخلاق و خداترسى و تقوا در افراد جامعه و رهبران سياسى آن پرورش داده نشود، خيالى باطل است و مشكل جوامع بشرى ، سلطه جابران ، تبعيض و بى عدالتى ها از همين جا ناشى مى گردد و بايد به انسان سازى پرداخت، انسان هاى عادل ساخت و زمام امور جامعه را به دست آنان سپرده تا بتوان به حاكميت عدل و استقرار عدالت، اميدوار بود. زيرا به تعبير على(علیه السّلام)؛ «ابتداى عدالت ورزيدن، نفى هواهاى نفسانى است.»
مسأله مهم در سيره حضرت على(علیه السّلام) اين است كه ايشان هيچ وقت جهت حفظ امنيت و نظام سياسى، از عدالت به نفع امنيت عقب ننشسته اند، بلكه برعكس، رعايت عدالت را ضامن امنيت و حفظ نظام و مايه روشنى چشم زمامداران و رسوخ محبت آنان در دل مردم مى دانند. بنا به فرموده امام(علیه السّلام) در عهدنامه مالك اشتر:«تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براى حاكمان اقامه عدالت و استقرار عدالت در سطح كشور و جذب قلوب ملت است و اين حاصل نشود مگر به سلامت سينه هايشان [به خالى بودن از كينه و بغض حاكمان]».
پس اگر زمامداران عادل پيشه باشند قلب ها به سوى آنان جذب و عقده ها از دل ها گشوده مى گردد و اين خود تضمين كننده استحكام اركان دولت و پيوند محكم او با ملت است. عدل محورى نظام سياسى باعث مى شود مردم براى رسيدن به آرمان ها و خواسته هاى خود راه هاى منطقى انتخاب نمايند در غير اين صورت، يأس از عدالت، انسان ها را به نيرنگ، سوء استفاده و خلافكارى و تضعيف اخلاق عمومى و از هم پاشيدگى اجتماعى خواهد كشانيد كه خواه ناخواه نتيجه آن، تزلزل در ثبات سياسى نظام سياسى و دولت است.
امام على(علیه السّلام) معتقدند كه «هيچ چيزى مانند عدالت دولت ها را محافظت نمى كند» و عدل چنان سپر محكمى است كه رعايت آن موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سياسى مى گردد. اما مهمترين و فراگيرترين اثر عدالت در سازندگى و اصلاح جامعه متبلور مى شود، چرا كه «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه مى باشد» و «هيچ چيز به اندازه عدالت نمى تواند مردم را اصلاح» نمايد. اجراى عدالت «مخالفت ها را از بين مى برد و دوستى و محبت ايجاد مى نمايد»[و در عمران و آبادانى كشور (توسعه اقتصادى، صنعتى) تأثير بسزايى دارد. اگر عدالت در جامعه اجرا نشود ظلم و ستم جاى آن را خواهد گرفت و ظلم جز آوارگى و بدبختى و در نهايت خشونت به دنبال نخواهد داشت.
از منظر امام على(علیه السّلام)، هيچ مصلحتى بالاتر از حق و عدالت نيست و سياست نبايد الزاماً توأم با خدعه و دروغ و عوامفريبى باشد و نبايد به خاطر هيچ مصلحتى مثل اعمال سياستهاى تاكتيكى، حتى موقتاً از حق و عدالت دست كشيد.
برخى از افراد ظاهراً مصلحت انديش به امام اعتراض مى كردند كه چرا امام به مساوات در تقسيم سرانه بيت المال اين قدر دقت مى كند و سهم بزرگان و نجباى عرب و ... با نودينان و فرودستان مالى و طبقه ضعيف را يكى مى گيرد، امام(علیه السّلام) پاسخ مى دهد:
«آيا از من انتظار داريد از راه ستم بر ملت به پيروزى برسم؟! به خدا سوگند هرگز به چنين اقدامى دست نخواهم زد، تا ستاره اى در پى ستاره اى طلوع مى كند. اگر مال متعلق به شخص من بود ميان آنان به تساوى تقسيم مى كردم، اكنون كه مال مال خداست. آگاه باشيد كه صرف مال در جايى كه حق آن نيست اسراف است و تبذير، و اين كار، مرتكبين را در دنيا بالا برده و در آخرت فرو مى آورد، در ميان مردم عزيز مى كند و نزد خدا خوار و خفيف مى نمايد و هيچ كس مال خود را نابجا مصرف نكرد و به نااهل نداد مگر آنكه خداوند او را از سپاسگزارى آن محروم ساخت و محبتشان را به ديگران متوجه ساخت پس اگر روزى زمين خورد و به كمك آنان محتاج شود، بدترين دوستان و پست ترين ياران همينها خواهند بود.»
‹‹وقتى خواسته هاو علاقه منديها ى والى گوناگون و متفاوت باشد او را بسياراز عدالت، باز دارد.››
زيرا وقتى كه انسان با مقياسهاى خود به ارزيابى ديگران مى پردازد بسيارى از بايسته ها را نمى بيند و يا ضرورتى در مراعات آنها نمى بيند. گاهى اين نگرش باطل نه تنها عدالتخواهى را از ميدان عمل انسان دور مى كند بلكه ملاكى براى مرزبنديهاى سياسى قرار مى گيرد و سمت گيرى سياسى، شخص را در جهتى قرار مى دهد كه تأمين كننده خواسته ها و امتيازخواهى او باشد. حضرت امير در مورد كسانى كه به معاويه پيوسته اند مى گويد:
آنان عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به گوش سپردند و دانستند كه مردم در ميزان عدالت، برابرند. لذا گريختند تا به امتيازهاى ويژه برسند.»
‹‹مى دانى كه عثمان بر ما سخت گرفته بود و هوايش با بنى اميه بود و امروز كه خلافت به تو رسيده است ما را به ولايت و سرپرستى بعضى از كارهايت بگمار.»
ابوهلال ثقفى نيز آورده است:
بزرگان اهل كوفه دل با معاويه داشتند و نسبت به على با فريب و مكر برخورد مى كردند، زيرا كه على هر كسى را بيش از حق خود نمى داد در صورتى كه معاويه به حساب شأن و منزلت افراد دو هزار درهم بيش از ديگران مى بخشيد.»
و اين چنين بود كه انقلابيون سابقه دارى چون زبير و سعد وقاص و ... در برابر عدالت على(علیه السّلام) از پاى درآمدند و ريزش كردند.
براى والى، نزديكان و خلوت نشينانى است كه خوى برترى جويى و استيثار دارند و در معاملت با مردم كم انصافند، ريشه آنان را با بريدن اسباب آن برآور و به هيچ يك از آنان قطعه زمينى واگذار مكن و مبادا در تو طمع كنند با بستن پيمانهايى كه به ديگران زيان رسانند و بار بر دوش ديگران نهند، كه گوارايى و رفاه براى آنان باشد و عيب آن به نام تو رقم خورد.»
و در فرازى ديگر از همين نامه به افشاى چهره واقعى اين خلوت نشينان حريم قدرت مى پردازد و مى فرمايد:
‹‹هيچ يك از مردم سنگين بارتر به هنگام آسايش و كم سودتر در هنگامه بلا و مشكلات و انصاف ناپذيرتر و فزون خواه تر و ناسپاس تر و عذرناپذيرتر و كم صبرتر به هنگام سختى روزگار، از خواص نيست.»
امام علي(علیه السّلام) كه خود همواره در عمل و رفتار بر گفتار خود پيشى مى جست ريشه اين انحراف را در حكومت خود خشكانيد كه نمونه هاى آن را در برخورد با عقيل برادرش ، ابن عباس پسرعمويش و حتى با عبدالله بن جعفر برادرزاده و دامادش تاريخ ثبت كرده است.
‹‹هر كس مبارزه با ستم را وا گذارد و از آن روى بر تابد خداوند جامه خوارى بر او بپوشاند ... و حق از او روى گردان شود و به خوارى محكوم و از انصاف محروم گردد.»
در پايان بايد گفت كه در سيره عدالتخواهانه حضرت علي هر نوع پافشارى بر رعايت حقوق و تعديل امور زندگى به نحوى در تحقق عدالت مؤثر بوده، و نيز هر گونه حق گريزى و بى تفاوتى در برابر حقوق ديگران مانعى براى اجراى عدالت است چرا كه آن حضرت مي فرمايد ‹‹پس چون رعيت حق والى را ادا كند و والى نيز حق رعيت را پاس دارد، حق در جامعه عزت يابد و راههاى دين پايدار و نشانه هاى عدالت پابرجا شود ... و اگر رعيت بر والى چيره شود و يا والى بر رعيت اجحاف نمايد اختلاف كلمه و تفرقه پديد آيد و نشانه هاى ستم آشكار و تبهكارى در دين بسيار گردد.»
در تلقى حضرت علي اگر حكومتى نتواند حق را اقامه كند و بر باطل يورش برد و در برابر فشار ستم و فرياد مظلوم بر خود نلرزد و بر پاى نخيزد به اندازه عطسه بز و يا كفش وصله دارى ارزش ندارد، و به همين دليل دو اقدام مهم و انقلابى را سرلوحه اقدامات حكومت عدل خويش قرار داد:
1ـ مصادره و بازپس گيرى اموال غاصبان؛
2ـ احياء سنت برابرى و مساوات در بهره مندى از بيت المال.
او نه تنها تصميم گرفته بود تا در حكومتش حقوق مردم پايمال نشود و در بيت المال حيف و ميلى صورت نگيرد، بلكه مى خواست حقوق پايمال شده گذشته را نيز برگرداند. او كه در شرايطى ويژه و حساس حكومت را پذيرفته بود، مى دانست پاسخ مناسب به قيام و انقلاب خودجوش مردمى كه در اثر تبعيض و ستم حكومت به ستوه آمده و سر به شورش برداشته و آن را واژگون كرده اند، جز با تأكيد بر اصول عدالت و قاطعيت در برابر بى عدالتى هاى گذشته و عوامل آن ممكن نيست. و اگر حضرت امير از اين شرايط ويژه بهره بردارى نمى كرد و تحولات اساسى مورد نظر خود را عملى نمى ساخت با فروكش نمودن شور و احساس انقلابى مردم زمينه اى براى دست زدن به اقدامات اصلاحى نمى ماند.
منبع: باشگاه اندیشه
/س
از سوى ديگر يكى از عمده ترين و خالص ترين منابع اخلاق و سياست در اسلام مجموعه خطبه ها و نامه هاى امام على(علیه السّلام) است كه در كتاب نهج البلاغه به وسيله سيد رضى در قرن چهارم هجرى گردآورى شده است. از جمله مسايلى كه در اين كتاب با حساسيت خاصى در باره آن صحبت شده مسأله حكومت و عدالت است. عدالت در اين كتاب داراى مفهومى عينى و قابل درك است. همچنان كه امام(علیه السّلام) در يكى از نامه هاى خويش نوشته است:
«كسانى كه در حكومت من به سر بردند و سپس به امويان پيوستند، عدل را ديدند و شنيدند و در جان خود قرار دادند ولى آن را نپذيرفتند.»
از اين بيان فهميده مى شود كه امام(علیه السّلام) در دوران حكومت خويش، به گونه اى رفتار كرده كه مردم بتوانند عدل را بفهمند. يعنى يك حكومت دادگر مى تواند با نشان دادن مصداقهاى عدالت به مردم، آن را به ايشان بشناساند.
اهميت عدالت
از امام(علیه السّلام) سؤال شد: از عدل و جوُد (بخشش) كدام يك برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: «عدل امور را به جاى خود مى نهد اما جود امور را از جهت اصلى خارج مى كند. عدل سياستگرى فراگير همگان است اما اثر جُود محدود، و عارضه ايى استثنايى است. بنابراين عدل شريف ترين و بافضيلت ترين آن دو است.»
در جامعه انسانى افراد مختلفند. صلاحيت ها، لياقت ها، استعدادها، ارزش ها و پايه هاى علم، فضيلت، ايمان، اخلاق و درايتها متفاوت است. حقوق انسان ها در زمينه هاى مختلف برحسب اين موازين تعيين مى گردد. اگر اين ارزشيابى درست بود و طبق صلاحيت ها هر فردى از حقوق شايسته برخوردار گشت، عدالت اجتماعى تحقق يافته است. اما اگر پايه ها و مراتب اجتماعى را معيارهاى واقعى تعيين نكند، اين همان ظلم است كه نظام جامعه را از هم مى پاشد.
لذا عدل در سياست، اجتماع، حكم و قضا و مسايل مالى حقوقى، كيفرى و غيره، محورى است عام كه همگان در پرتو آن در امان بوده و از تضييع حقوق خويش، احساس وحشت و اضطراب نمى نمايند.
لازم به توضيح است شايد اين سئوال پيش آيد كه چرا على(علیه السّلام) عدل را افضل شمرده است؟ پاسخ به اين سؤال ويژگى ديگرى از عدالت در منظر امام(علیه السّلام) را هويدا خواهد ساخت. بايد گفت كه از نظر ملكات اخلاقى و صفات شخصى و فردى، همه متفقند كه جود از عدل بالاتر است. اما از نظر اجتماعى، يعنى منظور على(علیه السّلام)، چنين نيست. ريشه اين ارزيابى، اهميت و اصالت اجتماع و تقدم اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاق فردى است. عدل از نظر اجتماعى از جود بالاتر است، زيرا عدل در اجتماع به منزله پايه هاى ساختمان و جُود و احسان به منزله رنگ آميزى و نقاشى و زينت ساختمان است. افضليت عدل بر جود، به دليل اصالت و اهميت اجتماع است و اينكه بر اصول و مبادى اخلاقى مقدم است. به تعبيرى؛ آن يكى اصل است و اين يكى فرع.
از سوى ديگر جامعه را هرگز با جود و احسان نمى توان اداره كرد. عدالت پايه سازمان و اداره اجتماع است و چه بسا بخشش ها اگر فزونى گيرد، موازنه اجتماعى مُختل شود و صدقات و نذورات، بخشى از جامعه را تنبل و تن پرور بار خواهد آورد.
استاد شهيد مطهرى در اين خصوص مي گويد «آيا عدالت صرفاً اخلاقي است نظير آنچه مى گوييم امام جماعت يا قاضى يا شاهد طلاق ، بايد عادل باشند؟ اين جور عدالت ها كه باعث قتل كسى نمى شود، بلكه بيشتر باعث شهرت و محبوبيت و احترام مى گردد. آن نوع عدالت مولى كه قاتلش شناخته شد، در حقيقت فلسفه اجتماعى او و نوع تفكر مخصوصى بود كه در عدالت اجتماعى اسلامى داشت ... او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بين عادل و عدالتخواه، همان طورى كه فرق است بين آزاد و آزاديخواه ... باز مثل اينكه يكى صالح است و ديگرى اصلاح طلب. خداوند در آيه كريمه قرآن [نساء، 135] مى فرمايد: «كونوا قوامين بالقسط» قيام به قسط يعنى اقامه و به پا داشتن عدل، و اين غير از عادل بودن از جنبه شخصى است.»
موضوع مهم ديگر در باب مفهوم عدالت و جايگاه آن، نقشى است كه عدالت از ديد على(علیه السّلام) در حفظ تعادل اجتماعى دارد. به تعبير استاد شهيد مطهرى«از نظر على(علیه السّلام) آن اصلى كه مى تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و همه را راضى نگه دارد، به پيكر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعيض قادر نيست، حتى روح خود ستمگر و روح آن كسى كه به نفع او ستمگرى مى شود راضى و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان. عدالت بزرگراهى است عمومى كه همه را مى تواند در خود بگنجاند و بدون مشكلى عبور دهد، اما ظلم و جور كوره راهى است كه حتى فرد ستمگر را به مقصد نمى رساند.»
پس عدالت از ديد على(علیه السّلام) در مفهوم «وضع الشى فى موضعه» باعث تعادل اجتماعى در بين جامعه و صنوف آن مى گردد؛ زيرا عدالت بنا به كتاب خدا و سنت نبوى، هر قشر و صنفى را در جايگاه ويژه و بايسته شان مى نشاند. على(علیه السّلام) همچنين جامعه متعادل را مبتنى بر اخلاقيات متعادل فردى مى داند كما اينكه در حوزه اخلاق، قوام و اساس عدالت را در اعتدال قواى نفسانى مى داند:
«فضايل چهار گونه هستند: اولين آنها حكمت است كه پايه آن بر تفكر مى باشد و دومين گونه عفت است كه پايه و ريشه آن در شهوت است و سومين آنها قوت و نيرومندى است كه پايه آن در غضب مى باشد. چهارمين فضيلت عدالت بوده كه اساس آن در اعتدال قواى نفسانى مى باشد.»
مفهوم ديگر قرآنى عدالت «نفى هر گونه تبعيض و رعايت استحقاق ها» در كلام اميرالمؤمنين(علیه السّلام) به كرات آمده است حضرت على(علیه السّلام) در رعايت مساوات و نفى هر گونه تبعيض به زمامدار زيردست خود چنين توصيه مى نمايد:
«در برابر مردمى كه در حوزه مسؤوليت تواند فروتن و با آنان گشاده رو و ملايم باش و موضعى نرم و انعطاف پذير برگزين؛ مساوات را حتى در گردش چشم و نگاه و سلام و تعارف نيز رعايت كن، تا بزرگان و صاحب نفوذان، براى تجاوز بر تو طمع نكنند و ناتوانان نيز از عدالتت نوميد نشوند. و بدانيد كه مردم در نزد ما در برابر حق و عدالت برابرند.
در نگاه على(علیه السّلام)، منشاء و سرچشمه عدالت، الهى و در پرتو ايمان به خداوند است و ديگر فروع، از اين اصل نشأت مى گيرند. امام علي در يكى از خطبه هايش در وصف متقين مى فرمايد:
«انسان با تقوا، نفس خويش را به عدل ملتزم ساخته، و نخستين گام عدالت وى اين است كه هواى نفس را طرد و نفى كند.»[25]
امام در بيانى ديگر ايمان را تعريف نموده و چهار اصل «صبر، يقين، عدل و جهاد» را پايه ها و ستون هاى آن به شمار مى آورد، و متعاقب آن در تبيين عدل چنين مى فرمايد:
«عدل چهار شاخه دارد: درك و فهم عميق، علم و دانش ريشه دار، حكمتى نيكو و برجسته و حلمى پايدار. پس هر آن كه فهمى عميق داشت ژرفاى علم را دريافته و هر كه بدان ژرفا رسيد از احكام شريعت برگرفته و هر كه بردبار بود در كار خود دچار تفريط نشود و با حرمت و احترام در ميان مردم بزيد.»
پس از آنجا كه عدالت انسانى، سرچشمه الهى و ريشه در ايمان دارد، مى توان گفت كه از ديد امام(علیه السّلام) عدالت اخلاقى پايه عدالت سياسى و اجتماعى است، گرچه مسلماً اگر جامعه متعادل و موزون نباشد، اخلاق شخصى و فردى هم موزون نخواهد ماند. از طرف ديگر چشم به انتظار عدالت نشستن، در حالى كه ايمان و اخلاق و خداترسى و تقوا در افراد جامعه و رهبران سياسى آن پرورش داده نشود، خيالى باطل است و مشكل جوامع بشرى ، سلطه جابران ، تبعيض و بى عدالتى ها از همين جا ناشى مى گردد و بايد به انسان سازى پرداخت، انسان هاى عادل ساخت و زمام امور جامعه را به دست آنان سپرده تا بتوان به حاكميت عدل و استقرار عدالت، اميدوار بود. زيرا به تعبير على(علیه السّلام)؛ «ابتداى عدالت ورزيدن، نفى هواهاى نفسانى است.»
مسأله مهم در سيره حضرت على(علیه السّلام) اين است كه ايشان هيچ وقت جهت حفظ امنيت و نظام سياسى، از عدالت به نفع امنيت عقب ننشسته اند، بلكه برعكس، رعايت عدالت را ضامن امنيت و حفظ نظام و مايه روشنى چشم زمامداران و رسوخ محبت آنان در دل مردم مى دانند. بنا به فرموده امام(علیه السّلام) در عهدنامه مالك اشتر:«تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براى حاكمان اقامه عدالت و استقرار عدالت در سطح كشور و جذب قلوب ملت است و اين حاصل نشود مگر به سلامت سينه هايشان [به خالى بودن از كينه و بغض حاكمان]».
پس اگر زمامداران عادل پيشه باشند قلب ها به سوى آنان جذب و عقده ها از دل ها گشوده مى گردد و اين خود تضمين كننده استحكام اركان دولت و پيوند محكم او با ملت است. عدل محورى نظام سياسى باعث مى شود مردم براى رسيدن به آرمان ها و خواسته هاى خود راه هاى منطقى انتخاب نمايند در غير اين صورت، يأس از عدالت، انسان ها را به نيرنگ، سوء استفاده و خلافكارى و تضعيف اخلاق عمومى و از هم پاشيدگى اجتماعى خواهد كشانيد كه خواه ناخواه نتيجه آن، تزلزل در ثبات سياسى نظام سياسى و دولت است.
امام على(علیه السّلام) معتقدند كه «هيچ چيزى مانند عدالت دولت ها را محافظت نمى كند» و عدل چنان سپر محكمى است كه رعايت آن موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سياسى مى گردد. اما مهمترين و فراگيرترين اثر عدالت در سازندگى و اصلاح جامعه متبلور مى شود، چرا كه «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه مى باشد» و «هيچ چيز به اندازه عدالت نمى تواند مردم را اصلاح» نمايد. اجراى عدالت «مخالفت ها را از بين مى برد و دوستى و محبت ايجاد مى نمايد»[و در عمران و آبادانى كشور (توسعه اقتصادى، صنعتى) تأثير بسزايى دارد. اگر عدالت در جامعه اجرا نشود ظلم و ستم جاى آن را خواهد گرفت و ظلم جز آوارگى و بدبختى و در نهايت خشونت به دنبال نخواهد داشت.
از منظر امام على(علیه السّلام)، هيچ مصلحتى بالاتر از حق و عدالت نيست و سياست نبايد الزاماً توأم با خدعه و دروغ و عوامفريبى باشد و نبايد به خاطر هيچ مصلحتى مثل اعمال سياستهاى تاكتيكى، حتى موقتاً از حق و عدالت دست كشيد.
برخى از افراد ظاهراً مصلحت انديش به امام اعتراض مى كردند كه چرا امام به مساوات در تقسيم سرانه بيت المال اين قدر دقت مى كند و سهم بزرگان و نجباى عرب و ... با نودينان و فرودستان مالى و طبقه ضعيف را يكى مى گيرد، امام(علیه السّلام) پاسخ مى دهد:
«آيا از من انتظار داريد از راه ستم بر ملت به پيروزى برسم؟! به خدا سوگند هرگز به چنين اقدامى دست نخواهم زد، تا ستاره اى در پى ستاره اى طلوع مى كند. اگر مال متعلق به شخص من بود ميان آنان به تساوى تقسيم مى كردم، اكنون كه مال مال خداست. آگاه باشيد كه صرف مال در جايى كه حق آن نيست اسراف است و تبذير، و اين كار، مرتكبين را در دنيا بالا برده و در آخرت فرو مى آورد، در ميان مردم عزيز مى كند و نزد خدا خوار و خفيف مى نمايد و هيچ كس مال خود را نابجا مصرف نكرد و به نااهل نداد مگر آنكه خداوند او را از سپاسگزارى آن محروم ساخت و محبتشان را به ديگران متوجه ساخت پس اگر روزى زمين خورد و به كمك آنان محتاج شود، بدترين دوستان و پست ترين ياران همينها خواهند بود.»
موانع تحقق عدالت از ديدگاه حضرت علي (علیه السّلام)
الف: تبعيض
‹‹وقتى خواسته هاو علاقه منديها ى والى گوناگون و متفاوت باشد او را بسياراز عدالت، باز دارد.››
زيرا وقتى كه انسان با مقياسهاى خود به ارزيابى ديگران مى پردازد بسيارى از بايسته ها را نمى بيند و يا ضرورتى در مراعات آنها نمى بيند. گاهى اين نگرش باطل نه تنها عدالتخواهى را از ميدان عمل انسان دور مى كند بلكه ملاكى براى مرزبنديهاى سياسى قرار مى گيرد و سمت گيرى سياسى، شخص را در جهتى قرار مى دهد كه تأمين كننده خواسته ها و امتيازخواهى او باشد. حضرت امير در مورد كسانى كه به معاويه پيوسته اند مى گويد:
آنان عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به گوش سپردند و دانستند كه مردم در ميزان عدالت، برابرند. لذا گريختند تا به امتيازهاى ويژه برسند.»
ب: سودجويى
‹‹مى دانى كه عثمان بر ما سخت گرفته بود و هوايش با بنى اميه بود و امروز كه خلافت به تو رسيده است ما را به ولايت و سرپرستى بعضى از كارهايت بگمار.»
ابوهلال ثقفى نيز آورده است:
بزرگان اهل كوفه دل با معاويه داشتند و نسبت به على با فريب و مكر برخورد مى كردند، زيرا كه على هر كسى را بيش از حق خود نمى داد در صورتى كه معاويه به حساب شأن و منزلت افراد دو هزار درهم بيش از ديگران مى بخشيد.»
و اين چنين بود كه انقلابيون سابقه دارى چون زبير و سعد وقاص و ... در برابر عدالت على(علیه السّلام) از پاى درآمدند و ريزش كردند.
ج: امتياز خواهي
براى والى، نزديكان و خلوت نشينانى است كه خوى برترى جويى و استيثار دارند و در معاملت با مردم كم انصافند، ريشه آنان را با بريدن اسباب آن برآور و به هيچ يك از آنان قطعه زمينى واگذار مكن و مبادا در تو طمع كنند با بستن پيمانهايى كه به ديگران زيان رسانند و بار بر دوش ديگران نهند، كه گوارايى و رفاه براى آنان باشد و عيب آن به نام تو رقم خورد.»
و در فرازى ديگر از همين نامه به افشاى چهره واقعى اين خلوت نشينان حريم قدرت مى پردازد و مى فرمايد:
‹‹هيچ يك از مردم سنگين بارتر به هنگام آسايش و كم سودتر در هنگامه بلا و مشكلات و انصاف ناپذيرتر و فزون خواه تر و ناسپاس تر و عذرناپذيرتر و كم صبرتر به هنگام سختى روزگار، از خواص نيست.»
امام علي(علیه السّلام) كه خود همواره در عمل و رفتار بر گفتار خود پيشى مى جست ريشه اين انحراف را در حكومت خود خشكانيد كه نمونه هاى آن را در برخورد با عقيل برادرش ، ابن عباس پسرعمويش و حتى با عبدالله بن جعفر برادرزاده و دامادش تاريخ ثبت كرده است.
د: ضعف
‹‹هر كس مبارزه با ستم را وا گذارد و از آن روى بر تابد خداوند جامه خوارى بر او بپوشاند ... و حق از او روى گردان شود و به خوارى محكوم و از انصاف محروم گردد.»
در پايان بايد گفت كه در سيره عدالتخواهانه حضرت علي هر نوع پافشارى بر رعايت حقوق و تعديل امور زندگى به نحوى در تحقق عدالت مؤثر بوده، و نيز هر گونه حق گريزى و بى تفاوتى در برابر حقوق ديگران مانعى براى اجراى عدالت است چرا كه آن حضرت مي فرمايد ‹‹پس چون رعيت حق والى را ادا كند و والى نيز حق رعيت را پاس دارد، حق در جامعه عزت يابد و راههاى دين پايدار و نشانه هاى عدالت پابرجا شود ... و اگر رعيت بر والى چيره شود و يا والى بر رعيت اجحاف نمايد اختلاف كلمه و تفرقه پديد آيد و نشانه هاى ستم آشكار و تبهكارى در دين بسيار گردد.»
در تلقى حضرت علي اگر حكومتى نتواند حق را اقامه كند و بر باطل يورش برد و در برابر فشار ستم و فرياد مظلوم بر خود نلرزد و بر پاى نخيزد به اندازه عطسه بز و يا كفش وصله دارى ارزش ندارد، و به همين دليل دو اقدام مهم و انقلابى را سرلوحه اقدامات حكومت عدل خويش قرار داد:
1ـ مصادره و بازپس گيرى اموال غاصبان؛
2ـ احياء سنت برابرى و مساوات در بهره مندى از بيت المال.
او نه تنها تصميم گرفته بود تا در حكومتش حقوق مردم پايمال نشود و در بيت المال حيف و ميلى صورت نگيرد، بلكه مى خواست حقوق پايمال شده گذشته را نيز برگرداند. او كه در شرايطى ويژه و حساس حكومت را پذيرفته بود، مى دانست پاسخ مناسب به قيام و انقلاب خودجوش مردمى كه در اثر تبعيض و ستم حكومت به ستوه آمده و سر به شورش برداشته و آن را واژگون كرده اند، جز با تأكيد بر اصول عدالت و قاطعيت در برابر بى عدالتى هاى گذشته و عوامل آن ممكن نيست. و اگر حضرت امير از اين شرايط ويژه بهره بردارى نمى كرد و تحولات اساسى مورد نظر خود را عملى نمى ساخت با فروكش نمودن شور و احساس انقلابى مردم زمينه اى براى دست زدن به اقدامات اصلاحى نمى ماند.
منبع: باشگاه اندیشه
/س