ایدآلیسم و مسائل تربیتی
روش آموزش: لویس آنتز زیر عنوان ذهن با روح و روش چنین می نویسد: روش اید آلیسم جدید با مقایسه به روش آزمایشی در پراگماتیسم و روش سازمان دادن «حقایق» در رئالیسم روشی واحد نیست. از نظر ایدآلیستها وجود یک روش علمی یا یک روش فلسفی مورد تردید می باشد. ایدآلیستها از روش دیالکتیک استفاده می کنند، اما روشهای دیگر را مانند روش منطقی، روش معمول در زیبا۔ شناسی، روش بکار بردن مجاز، روش آزمایشی و دیگر روشها برای توسعه معانی کشفیات خود بکار می برند. ذهن از نظر آنها در هر وضع و شرایطی روشی خاص اتخاذ میکند ودر این باره برخلاف بدن، از آزادی و قدرت ابتکار برخوردار است.آنتز تفسیرهای گوناگون را که از روش دیالکتیک شده نقل می کند و سپس این روش را با روش جان دیوئی «تفکر اساسی» یا حل مسأله مقایسه می نماید. در روش دیوئی که همان برخورد به موقعیت نامعین و تشخیص مسأله و تلاش برای پیدا کردن راه حل می باشد، از تمام روشها مثل مشاهده، آزمایش، استدلال، بحث و مشاوره استفاده میشود. در اینجا آنتز می خواهد چنین نتیجه بگیرد که روش دیالکتیک مانند روش دیوئی روشی جامع است که روشهای دیگر را دربر می گیرد. چنانکه مشاهده شد، در ابتدای مقاله آنتز می خواست بگوید که این فلسفه ایدآلیسم است که از روشهای گوناگون استفاده می کند و دیگر فلسفه ها مثل پراگماتیسم و رئالیسم فعالیتهای خود را محدود به یک روش میسازند. ولی مقایسه روش دیالکتیک با روش جان دیوئی خلاف آنچه را که در ابتدای مقاله مطرح ساخته بود نشان میدهد. در آخرین قسمت، آنتز می گوید روشهای علمی برای بررسی تمام معرفتهای انسانی مخصوصا معرفتهای ادبی، دینی و اخلاقی بکار نمی روند. به نظر او استفاده از روش استعاره حتی در علوم نیز معمول است. علاوه براین، روش کشف و شهود نیز جزء منابع معرفت محسوب می گردد. چنانکه در مبحث منابع معرفت بحث شد، روش شهود. در موارد خاص به شکل فعالیتی عقلانی، قابل تصور و توجیه است.
و با تلر مؤلف کتاب چهار مکتب فلسفی و اجرای آنها در تعلیم و تربیت و مذهب که از ایدآلیستهای معروف امریکاست و هم اکنون به تدریس فلسفه تعلیم و تربیت اشتغال دارد در صفحه ۲۸ کتاب خود درباره روش به بحث می پردازد. باتلر نیز روش دیالکتیک را جزء روشهای تدریس ذکر می کند. به نظر او این روش مخصوصا در موضوعاتی که فکر در آنها دخالت دارد مورد استفاده بیشتر اید آلیستها می باشد. معلم باید با طرح سؤالها یا ارائه افکار و عقاید مختلف، شاگردان را به قضاوت وادارد. معلم باید بحثهای دیالکتیکی را بوجود آورد و شاگردان را به اینگونه بحثها تشویق نماید. جان دیوئی این دو را از یکدیگر جدا نمی سازد. چنانکه خواهیم دید به نظر وی در برخورد دادن شاگرد به موقعیت نامعین و استفاده از روش حل مسأله موضوع درس و روش کار از یکدیگر جدا نیستند. تفکیک این دو بر این فرض است که مطالب درسی از پیش آماده شده و شاگرد مجبور به فرا گرفتن آنها می باشد.«با تلر» معتقد است روش سخنرانی نیز باید مورد استفاده قرار گیرد. در زمینه ارائه حقایق، معلم می تواند از این روش استفاده کند اما این روش نباید به صورت نقل افکار و عقاید درآید. در اجرای این روش باید شاگردان بتوانند به بحث و گفتگو بپردازند.
روش پروژه که در آن شاگرد به صورت انفرادی یا با کمک شاگردان دیگر فعالیت می کند جزء روشهای آموزشی می باشد . در اجرای این روش، شاگردان ضمن برخورد به مسأله می توانند از روی طرح و نقشه به آزمایش و مطالعه بپردازند. به طور کلی در بحثهائی که از طرف اید آلیستها در زمینه روش آموزش بعمل می آید موضوع درس از روش تدریس جدا می باشد. جان دیوئی این دو را از یکدیگر جدا نمی سازد. چنانکه خواهیم دید به نظر وی در برخورد دادن شاگرد به موقعیت نامعین و استفاده از روش حل مسأله موضوع درس و روش کار از یکدیگر جدا نیستند. تفکیک این دو بر این فرض است که مطالب درسی از پیش آماده شده و شاگرد مجبور به فرا گرفتن آنها می باشد. در صورتی که مطالب باید ضمن یادگیری و تفکر ظاهر گردند و در این صورت تفکیک این دو صحیح بنظر نمی رسد.
همانطور که در پیش گفته شد، برخورد دادن شاگرد به موقعیتهای نامعین در هر رشته و کوشش برای توسعه و بوجود آوردن نظریات علمی به عنوان راه حلها یا فرضیه ها مستلزم مشاهده، آزمایش، بحث، تنظیم طرح یا اجرای روش پروژه، سخنرانی از طرف معلم و شاگرد و استدلال و مطالعه نظریات گوناگون خواهد شد. بیان یک یا چند روش و توجه به استقلال آنها از موقعیتهای آموزشی منطقی بنظر نمی رسد. به نظر نگارنده روش حل مسأله ممکن است به عنوان روش اساسی آموزشی تلقی شود و ضمن این روش از طرق دیگر نیز استفاده نمود.
جریان تربیتی از نظر باتلر
از نظر باتلر آنچه در جریان تربیتی در فلسفه اید آلیسم مهم است «اید آل» می باشد. این ایدآل که اساس جهان را تشکیل میدهد «خدا» است. به عقیده اید آلیستها شاگرد، موضوع درسی یا جامعه و احتیاجات آن اموری متغیر می باشند و روی این زمینه درفعالیتهای تربیتی نمی توانند به عنوان رکن اساسی تلقی شوند. تنها قدرت ازلی در جهان «خدا» ست و فعالیتهای تربیتی باید به طرف او سوق داده شوند.این نکته قابل بحث است که چگونه میتوان این ایدآل را با فعالیتهای روزمره تربیتی ارتباط داد. اعتقاد به خدا و نقش خدا در جهان مانع از آن نیست که در جریان تربیتی شاگرد و احتیاجات او، جامعه و جنبه های مختلف حیات جمعی و نظریات علمی آن هم به صورت بررسی تحولات فکری ارکان اصلی تعلیم و تربیت را تشکیل دهند. با تلر درجریان تربیتی چند عامل را مهم تلقی می کند. بررسی این عوامل نیز خالی از فایده نیست. این عوامل بترتیب عبارتند از معلم، تقلید و رغبت، کوشش و انضباط و خود کاری شاگرد. معلم اهمیت نخستین دارد. تقلید، رغبت، کوشش و انضباط در نحوه ارتباط و تفاهم میان معلم و شاگرد تأثیر دارند و خود کاری شاگرد اساس تعلیم و تربیت را تشکیل میدهد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391