نقش انسان در بوجود آوردن معرفت تا چه اندازه است؟ وقتی گفته میشود: «من آن را میدانم» آیا ما دنیا را همانطور که هست میشناسیم یا اینکه ما در این دانایی سهمی داریم؟ مثل اینکه نظر بیننده در بررسیهای علمی بیشتر از گذشته مورد توجه دانشمندان است. ممکن است گفته شود در جهان امروز حتی شیشههای عکاسی کار ذهن انسان را انجام میدهند، بنابراین بیننده نقشی درایجاد معرفت ندارد مع ذلک باید توجه داشت که آنچه را که شیشه عکاسی در خود منعکس می سازد یا آنچه از طریق حواس بدست می آید همه مورد تفسیر و ترجمه ذهن انسان قرار می گیرد. آیا ما در آفرینش جهان خود نقشی داریم؟ پیشرفت علوم فیزیکی این امر را که ماده، حرکت، مکان، زمان و نسبیت همه با هم ارتباط دارند و نمی توان آنها را به عنوان موجودات جدا بررسی کرد آشکار ساخته است. ضمن اینکه باید پژوهشهای علمی را در زمینه زندگی و زندگی انسان مورد بررسی قرار داد توجه به این امر که مفاهیم بالا نیز با اموری از قبیل حیات، شعور و ارزشها ارتباط دارند نیز ضروری است. علاوه بر ارضاء میل کنجکاو شاگردان و آشنا کردن آنها به جریان رشد فکر آدمی، مطالعه واقعیت جهان دانشجویان را به افکار و عقاید مختلف و گاهی متضاد یا متناقض برخورد میدهد. در نتیجه این برخورد، فهم آنها از مطالب بیشتر خواهد شد و بهتر می توانند درباره مسائل علمی قضاوت کنند. توجه به امر خارجی از طرف رئالیستها و اهمیت به مفاهیم ذهنی از طرف اید آلیستها و تلفیق این دو یعنی امر خارجی و مفاهیم ذهنی و ملاحظه آنها بعنوان عناصر تجربه آنطور که پراگماتیستها مطرح ساخته اند شاگردان را به این حقیقت که پاره ای از متفکران یک یا دو جنبه از پدیده ها را درنظ گرفته و دیگر جنبه ها را مهم تلقی نمی کنند و اینکه هر دسته با دیدی خاص جهان را معرفی می نماید آشنا می سازد.
جهان شناسی یا بررسی واقعیت جهان ماهیت انسان و نقش او در جهان را برای شاگردان مشخص می کند و آنها را تدریجا به تهیه نظامی که در آن مفاهیم مختلف با هم مربوط باشند قادر می سازد.
معرفت
یکی از مسائل اساسی فلسفه مسأله معرفت است. در فلسفه درباره ماهیت معرفت، چگونگی تشکیل معرفت، منابع معرفت، انواع معرفت، رابطه معرفت با حقیقت و میزان ارزش سنجی معرفت بحث می شود. این مباحث به طور مستقیم با تعلیم و تربیت سرو کار دارند. تعلیم و تربیت از یادگیری جداشدنی نیست و یادگیری نیز همان کسب معرفت می باشد. روی این زمینه مربی باید کاملا از ماهیت معرفت و چگونگی آن آگاه باشد.
ماهیت معرفت:
معرفت حالتی عمومی یا رفتاری است که در اثر برخورد فرد به امور مختلف در وی بوجود می آید. وقتی از فرد بحث می شود منظور درک، فهم، قضاوت، تمایلات و مهارتهایی است که او در گذشته کسب کرده است. در اینجا توجه به چند نکته لازم است اول اینکه فرد بدون تجربه قبلی قادر به درک امر تازه یا شناختن آن امر نیست. علاوه بر رشد بدنی، تکامل دستگاه اعصاب و رشد اعضای حسی، فرد بتدریج به ایجاد مفاهیم و معانی اقدام می کند و از طریق مفاهیم ذهنی امور خارجی را می شناسد و نسبت به آنها معرفت پیدا می کند شاید دلیل اینکه نوزاد در مراحل ابتدایی رشد در مقابل امور مختلف عکس العملهای مبهم و کلی نشان میدهد ناتوانی او در زمینه های بدنی و روانی باشد. بتدریج فرد به تشکیل مفاهیم ذهنی اقدام می کند و رابطه میان آنها را در می یابد و آنچه را در گذشته آموخته در برخورد به امور تازه مورد استفاده قرار می دهد. او ابتدا میان خود و اشیاء فرق می گذارد.
یکی از مسائل اساسی فلسفه مسأله معرفت است. در فلسفه درباره ماهیت معرفت، چگونگی تشکیل معرفت، منابع معرفت، انواع معرفت، رابطه معرفت با حقیقت و میزان ارزش سنجی معرفت بحث می شود. این مباحث به طور مستقیم با تعلیم و تربیت سرو کار دارند. تعلیم و تربیت از یادگیری جداشدنی نیست و یادگیری نیز همان کسب معرفت می باشد.دوم اینکه فرد با همه خصوصیات در حال تغییر می باشد. ادراک، قضاوت، تمایلات و مهارتهای فرد در جریان زندگی تغییر می کنند و او را به ایجاد عکس العملهای مختلف در برابر یک امر یا امور متعدد وامی دارند. به عبارت دیگر، ادراکات، قضاوتها، رغبتها و مهارتهایی را که فرد در گذشته فرا گرفته نباید مانند اموری ثابت فرض کرد که در ذهن او قرار دارند و پیوسته در یک وضع بسر می برند، ارتباط اینگونه امور با هم و تأثیر آنها در یکدیگر در تغییر و تحول آنها تأثیر فراوان دارد.
نکته سوم اینکه فرد در جریان تشکیل معرفت به عنوان یک عامل مؤثر دخالت می کند. به عبارت دیگر فرد امور خارجی را همانطور که ارائه می شوند نمی پذیرد بلکه ادراکات و مهارتها و حتی تمایلات او، امور خارجی را بصورتی خاص در نظرش جلوه گر می سازند. امور مختلف نیز شامل حوادث، پدیده ها، اشخاص، اشیاء و رابطه اینگونه امور با هم می شوند. بنابراین آنچه به عنوان معرفت تلقی می شود نتیجه برخورد فرد به امور مختلف می باشد. نکته ای که از لحاظ تربیتی اهمیت دارد روشن ساختن مفاهیمی است که ما غالبا در اظهارنظرها یا قضاوتها بکار می بریم. باید مفاهیمی مانند احساس می کنم، تصور می کنم، اطلاع دارم، حدس می زنم و یقین دارم را از یکدیگر متمایز ساخت. گاهی در موقع اظهارنظر، فرد آنچه را که به طور سطحی درک کرده از آنچه را که واقعا نسبت به آن معرفت دارد جدا نمی سازد و همین امر منشأ اشتباهات فراوان می شود.
کسب معلومات و مهارتها
پاره ای از دانشمندان معرفت را عبارت از کسب معلومات و مهارتها میدانند. ظاهر این تعریف منطقی بنظر می رسد، تردیدی نیست که فرد در اثر برخورد به امور، اطلاعات و مهارتهای مختلف را کسب می کند. اما آنچه باید در این زمینه روشن گردد مفهوم کسب معلومات و مهارتهاست. اگر فرض کنیم، چنانچه در موارد متعدد این جریان رخ می دهد، اطلاعات در نوشته و گفته دیگران موجود است و فرد در اثر مطالعه با گوش دادن آنچه را که دیگران بیان می دارند به طور کامل یا ناقص کسب می کند و همانطور که فرا گرفته در مخزن ذهن خود حفظ می نماید در این صورت نمی توان گفت که فرد واقعا نسبت به امر مورد بحث معرفت پیدا کرده است.
کسب معلومات یا مهارتها به این صورت امری ثابت و تمام شده تلقی می شود. همانطور که فرد چیزی را در چمدانی قرار میدهد و چمدان را می بندد به همین صورت فرد آنچه را که آموخته در صندوق ذهن خود وارد می کند. بنابراین معرفت امری می باشد که فرد فاقد آن است و وقتی به کسب آن موفق شد جریان تمام میشود. به طور کلی اگر معرفت به صورت کسب معلومات و مهارتها درآید و آن هم از طریق تمرین و تکرار وارد ذهن گردد از حالت یک جریان تحولی خارج شده و به صورت امری ثابت درمی آید و در عمق شخصیت فرد نفوذ نمی کند.
جریان متغیر
معرفت به صورت جریانی متغیر حاصل می گردد و تحول پیدا می کند. آنچه فرد در اثر برخورد به امور مختلف فرا می گیرد تحت تأثیر تجربیات گذشته او قرار دارد و ضمن اینکه تحول و تغییر پیدا می کند فرد را برای برخورد به اموری که در آینده پیدا خواهند شد آماده می سازد. این جریان امری پیوسته و مداوم است. چیزی که فرد آموخت ثابت و مجزا از امور دیگر باقی نمی ماند. کودکی که برای اولین بار به کتاب برخورد می کند و نام آن را از پدر یا مادرش می پرسد مفهوم کتاب در جریان رشد او به صورتهای گوناگون درمی آید و با امور دیگر ارتباط پیدا می کند و همینطور که تجربیات بچه بیشتر می شود مفهوم کتاب نیز در نظر او تغییر می یابد. ارتباط معرفت با مفاهیم و تأثیر مفاهیم در یکدیگر و تحول آنها به طور آشکار معرفت را به صورت جریانی متغیر درمی آورد. روی این زمینه مربی باید مراقب این جریان باشد و در عین حال ضمن معرفی امور تازه و گسترش دامنه تجربیات فرد در رشد مفاهیم و معانی بوی کمک کند.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
جهان شناسی یا بررسی واقعیت جهان ماهیت انسان و نقش او در جهان را برای شاگردان مشخص می کند و آنها را تدریجا به تهیه نظامی که در آن مفاهیم مختلف با هم مربوط باشند قادر می سازد.
معرفت
یکی از مسائل اساسی فلسفه مسأله معرفت است. در فلسفه درباره ماهیت معرفت، چگونگی تشکیل معرفت، منابع معرفت، انواع معرفت، رابطه معرفت با حقیقت و میزان ارزش سنجی معرفت بحث می شود. این مباحث به طور مستقیم با تعلیم و تربیت سرو کار دارند. تعلیم و تربیت از یادگیری جداشدنی نیست و یادگیری نیز همان کسب معرفت می باشد. روی این زمینه مربی باید کاملا از ماهیت معرفت و چگونگی آن آگاه باشد.
ماهیت معرفت:
معرفت حالتی عمومی یا رفتاری است که در اثر برخورد فرد به امور مختلف در وی بوجود می آید. وقتی از فرد بحث می شود منظور درک، فهم، قضاوت، تمایلات و مهارتهایی است که او در گذشته کسب کرده است. در اینجا توجه به چند نکته لازم است اول اینکه فرد بدون تجربه قبلی قادر به درک امر تازه یا شناختن آن امر نیست. علاوه بر رشد بدنی، تکامل دستگاه اعصاب و رشد اعضای حسی، فرد بتدریج به ایجاد مفاهیم و معانی اقدام می کند و از طریق مفاهیم ذهنی امور خارجی را می شناسد و نسبت به آنها معرفت پیدا می کند شاید دلیل اینکه نوزاد در مراحل ابتدایی رشد در مقابل امور مختلف عکس العملهای مبهم و کلی نشان میدهد ناتوانی او در زمینه های بدنی و روانی باشد. بتدریج فرد به تشکیل مفاهیم ذهنی اقدام می کند و رابطه میان آنها را در می یابد و آنچه را در گذشته آموخته در برخورد به امور تازه مورد استفاده قرار می دهد. او ابتدا میان خود و اشیاء فرق می گذارد.
یکی از مسائل اساسی فلسفه مسأله معرفت است. در فلسفه درباره ماهیت معرفت، چگونگی تشکیل معرفت، منابع معرفت، انواع معرفت، رابطه معرفت با حقیقت و میزان ارزش سنجی معرفت بحث می شود. این مباحث به طور مستقیم با تعلیم و تربیت سرو کار دارند. تعلیم و تربیت از یادگیری جداشدنی نیست و یادگیری نیز همان کسب معرفت می باشد.دوم اینکه فرد با همه خصوصیات در حال تغییر می باشد. ادراک، قضاوت، تمایلات و مهارتهای فرد در جریان زندگی تغییر می کنند و او را به ایجاد عکس العملهای مختلف در برابر یک امر یا امور متعدد وامی دارند. به عبارت دیگر، ادراکات، قضاوتها، رغبتها و مهارتهایی را که فرد در گذشته فرا گرفته نباید مانند اموری ثابت فرض کرد که در ذهن او قرار دارند و پیوسته در یک وضع بسر می برند، ارتباط اینگونه امور با هم و تأثیر آنها در یکدیگر در تغییر و تحول آنها تأثیر فراوان دارد.
نکته سوم اینکه فرد در جریان تشکیل معرفت به عنوان یک عامل مؤثر دخالت می کند. به عبارت دیگر فرد امور خارجی را همانطور که ارائه می شوند نمی پذیرد بلکه ادراکات و مهارتها و حتی تمایلات او، امور خارجی را بصورتی خاص در نظرش جلوه گر می سازند. امور مختلف نیز شامل حوادث، پدیده ها، اشخاص، اشیاء و رابطه اینگونه امور با هم می شوند. بنابراین آنچه به عنوان معرفت تلقی می شود نتیجه برخورد فرد به امور مختلف می باشد. نکته ای که از لحاظ تربیتی اهمیت دارد روشن ساختن مفاهیمی است که ما غالبا در اظهارنظرها یا قضاوتها بکار می بریم. باید مفاهیمی مانند احساس می کنم، تصور می کنم، اطلاع دارم، حدس می زنم و یقین دارم را از یکدیگر متمایز ساخت. گاهی در موقع اظهارنظر، فرد آنچه را که به طور سطحی درک کرده از آنچه را که واقعا نسبت به آن معرفت دارد جدا نمی سازد و همین امر منشأ اشتباهات فراوان می شود.
کسب معلومات و مهارتها
پاره ای از دانشمندان معرفت را عبارت از کسب معلومات و مهارتها میدانند. ظاهر این تعریف منطقی بنظر می رسد، تردیدی نیست که فرد در اثر برخورد به امور، اطلاعات و مهارتهای مختلف را کسب می کند. اما آنچه باید در این زمینه روشن گردد مفهوم کسب معلومات و مهارتهاست. اگر فرض کنیم، چنانچه در موارد متعدد این جریان رخ می دهد، اطلاعات در نوشته و گفته دیگران موجود است و فرد در اثر مطالعه با گوش دادن آنچه را که دیگران بیان می دارند به طور کامل یا ناقص کسب می کند و همانطور که فرا گرفته در مخزن ذهن خود حفظ می نماید در این صورت نمی توان گفت که فرد واقعا نسبت به امر مورد بحث معرفت پیدا کرده است.
کسب معلومات یا مهارتها به این صورت امری ثابت و تمام شده تلقی می شود. همانطور که فرد چیزی را در چمدانی قرار میدهد و چمدان را می بندد به همین صورت فرد آنچه را که آموخته در صندوق ذهن خود وارد می کند. بنابراین معرفت امری می باشد که فرد فاقد آن است و وقتی به کسب آن موفق شد جریان تمام میشود. به طور کلی اگر معرفت به صورت کسب معلومات و مهارتها درآید و آن هم از طریق تمرین و تکرار وارد ذهن گردد از حالت یک جریان تحولی خارج شده و به صورت امری ثابت درمی آید و در عمق شخصیت فرد نفوذ نمی کند.
جریان متغیر
معرفت به صورت جریانی متغیر حاصل می گردد و تحول پیدا می کند. آنچه فرد در اثر برخورد به امور مختلف فرا می گیرد تحت تأثیر تجربیات گذشته او قرار دارد و ضمن اینکه تحول و تغییر پیدا می کند فرد را برای برخورد به اموری که در آینده پیدا خواهند شد آماده می سازد. این جریان امری پیوسته و مداوم است. چیزی که فرد آموخت ثابت و مجزا از امور دیگر باقی نمی ماند. کودکی که برای اولین بار به کتاب برخورد می کند و نام آن را از پدر یا مادرش می پرسد مفهوم کتاب در جریان رشد او به صورتهای گوناگون درمی آید و با امور دیگر ارتباط پیدا می کند و همینطور که تجربیات بچه بیشتر می شود مفهوم کتاب نیز در نظر او تغییر می یابد. ارتباط معرفت با مفاهیم و تأثیر مفاهیم در یکدیگر و تحول آنها به طور آشکار معرفت را به صورت جریانی متغیر درمی آورد. روی این زمینه مربی باید مراقب این جریان باشد و در عین حال ضمن معرفی امور تازه و گسترش دامنه تجربیات فرد در رشد مفاهیم و معانی بوی کمک کند.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391