سیستم مدرن ارتباطات در دنیای امروز موانع جغرافیایی را از بین برده و افق دید بشر را گسترش داده است. در نتیجه اکنون انسان در مقایسه با گذشته بیشتر در جریان تحولات دنیا در نقاط مختلف قرار می گیرد. آنان در هر کجای دنیا که زندگی کند با دیدن عکس هایی از اتباع ضعیف و لاغر آفریقایی تحت تأثیر واقع می شود. از طرف دیگر ممکن است با دیدن پیشرفت هایی که در برخی از کشورهای دنیا از نقطه نظرهای مختلف بوجود می اید متعجب شده و یا با تحسین بپردازد. به هر صورت در دنیای امروز مسائل مختلف کشورها در سطح جهان بازتاب یافته و مورد ارزیابی همگان قرار می گیرد. معمولاً در حال حاضر کشورهای مختلف جهان را به دو گروه توسعه یافته و در حال توسعه (یا کمتر توسعه یافته) تقسیم می کنند.(1) هر کدام از این کشورها که گروهی از انسان ها را در خود جای داده اند دارای شرایط خاص خود می باشند. برای تشخیص و تمیز این دو گروه کشورها از یکدیگر بهتر است ابتدا به تعریف توسعه و توسعه اقتصادی بپردازیم. «توسعه» مفهومی عام بوده که می تواند در کلیه جنبه های مختلف زندگی انسان مصداق داشته باشد. به عبارت دیگر می توان از توسعه به طور عام صحبت کرد که در برگیرنده مفاهیم خاص توسعه فرهنگی، توسعه اجتماعی، توسعه سیاسی، توسعه اداری، توسعه اقتصادی و غیره می باشد. بنابراین ملاحظه می شود که توسعه اقتصادی یکی از جنبه های خاص توسعه عمومی هر کشور را در بر می گیرد. بدیهی است مباحث این فصل یکی از ابعاد توصعه یعنی توسعه اقتصادی را مورد کنکاش و بررسی قرار می دهد.
اکنون ببینیم آیا می توان تعریف جامعی از «اقتصاد توسعه» ارائه داد. مشگل است که تعریفی جهان پسند از این مفهوم بدست داد. در حالی که اغلب اصطلاحاتی از قبیل «رشد اقتصادی» و «توسعه اقتصادی» به طور مترادف به جای یکدیگر بکار می روند برخی اقتصاددانان به طوریکه خواهیم دید بین این دو مفهوم تمایز آشکار قائل هستند.
شاید بتوان در وهله نخست تعریف ساده ای از «توسعه اقتصادی» که امروزه یکی از شاخه های مهم و کاربردی علم اقتصاد را تشکیل می دهد به صورت زیر ارائه داد:
«توسعه اقتصادی عبارتست از روندی که طی آن تولید «یا درآمد ملی» واقعی یک کشور در یک دوره طولانی (دراز مدت) از طریق افزایش بازدهی سرانه، افزایش پیدا می کند.» شاید برخی اقتصاددانان در مورد این تعریف ساده و خلاصه اتفاق نظر داشته باشند. در حالی که برخی تحقق توسعه اقتصادی از این طریق را شرط لازم ولی نه کافی می پندارند. بهر صورت در این تعریف به مفاهیم «روند»، «تولید ملی واقعی» و دوره طولانی (دراز مدت) توجه کنید.
مفهوم روند در این تعریف به عملکرد نیروهایی اشاره دارد که در یک مدت طولانی، متغیرهای اثر گذار بر تولیدات ملی را تحت تأثیر قرار می دهد. تولید ملی واقعی به مجموع ارزش کالاها و خدمات تولید شده در اقتصاد کشور که براساس قیمت های ثابت ارزیابی شده باشد، اطلاق می گردد. بهمین ترتیب «دراز مدت» نشانگر این مطلب است که باید جهت تحقق توسعه اقتصادی، درآمد ملی در یک دوره طولانی دارای روندی صعودی باشد، لذا افزایش این کمیت کلان اقتصادی در کوتاه مدت، توسعه اقتصادی تلقی نخواهد شد.
اگر چه تعریف فوق از توسعه اقتصادی، تعریفی ساده بنظر می آید ولی با خود نیز مشکلاتی را به همراه دارد. تولید واقعی ملی چیزی راجع به چگونگی توزیع درآمد ارائه نمی دهد. ممکن است تولید واقعی ملی (بطور مطلق یا سرانه) برخی از کشورهای نفت خیز خاورمیانه در سطح بالایی باشد ولی نتوان آنها را با توجه به شرایط و خصیصه هایی که برای کشورهای توسعه یافته قائل هستند از زمره این کشورها تلقی کنیم.
عموماً گفته می شود که توسعه اقتصادی تنها در مواردی تحقق پیدا می کند که تولید ملی واقعی دارای روند صعودی در طول مدت زمانی طولانی باشد. توسعه اقتصادی نه تنها نشان دهنده بازدهی ملی رو به افزایش است بلکه حاکی از افزایش سطح زندگی مردم نیز می باشد. لذا بهتر است توسعه اقتصادی را از این نقطه نظر روندی تعریف کنیم که طی آن تولید ملی واقعی (به طور مطلق یا سرانه) یک کشور در طی یک مدت زمان طولانی افزایش یافته و باعث افزایش سطح رفاه مردم آن کشور گردد.
با توجه به اینکه تولید سرانه از تقسیم تولیدات کل بر جمعیت یک کشور به دست می آید لذا ممکن است با وجود افزایش تولیدات کل، تولید سرانه واقعی افزایش پیدا نکند. واضح است که در این صورت رشد جمعیت بیشتر از رشد تولیدات کلی است.
توسعه اقتصادی غالباً با روند صنعتی شدن و شهرنشینی نیز همراه است. اما باید توجه شود که اگرچه توسعه اقتصادی همراه با این دو پدیده می باشد ولی نمی توان آن را مترادف با هیچ یک از این دو دانست. ولی بهر صورت نسبت های معینی از قبیل تولید سرانه کالاهای صنعتی، نسبت جمعیتی که در مناطق شهری زندگی می کنند، نسبت جمعیتی که در بخش های غیر کشاورزی اشتغال دارند، و غیره را می توان به عنوان شاخص ها و یا معیارهای توسعه اقتصادی تلقی کرد. به همین ترتیب معیارهایی از قبیل مصرف سرانه مواد غذایی، مصرف سرانه انرژی، بازدهی نیروی کار در بخش های کشاورزی و غیر کشاورزی، طول جاده و راه آهن، امید به زندگی، درجه با سوادی جمعیت و غیره را نیز می توان به عنوان شاخص های توسعه در نظر گرفت. اما بهر صورت تولید ملی واقعی (مطلق یا سرانه) که می تواند بطور نسبی به سهولت مورد ارزیابی قرار گیرد، یکی از شاخص های جامع توسعه اقتصادی تلقی می شود.
الف- رشد اقتصادی (2) و توسعه اقتصادی (3)
در برخی مواقع این دو مفهوم بجای یکدیگر بکار می روند. ولی لازم است که در این جا بین این دو واژه اقتصادی فرق قائل شویم. رشد اقتصادی عبارتست از افزایش تولید و درآمد ملی در یک مدت زمان کوتاه مثلاً یکسال. در حالی که توسعه اقتصادی نه تنها به معنی افزایش تولید و درآمد ملی در درازمدت است بلکه تغییراتی از قبیل الف- تغییر در ساختار تولیدات، ب- تغییر در تکنولوژی تولید و پ- تغییر در طرز تفکر اجتماعی و فرهنگی جامعه را نیز در بر می گیرد.مثالی بزنیم: رشد در مورد انسان به معنی افزایش قد و وزن انسان می باشد در حالی که توسعه به معنی تغییر عوامل متعددی است که منجر به پیشرفت توان عمومی وی در تمام زمینه های مختلف انسان خواهد شد.
براین اساس می توان گفت که رشد اقتصادی به تغییرات کمی تولید و درآمد ملی اشاره دارد، در حالی که توسعه اقتصادی فراتر از آن رفته و تغییرات کیفی از قبیل پیشرفت تکنولوژیکی و فنی، دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه را نیز شامل می شود.
لذا می توان گفت که توسعه اقتصادی در برگیرنده مواردی بیش از رشد اقتصادی است. بدین ترتیب توسعه اقتصادی غیر از تغییرات کمی شامل دگرگونیهای کیفی و ساختاری می باشد. (4)
ب- مفهوم توسعه نیافتگی
بهمان ترتیبی که نمی توان تعریف دقیقی از توسعه اقتصادی ارائه داد به دست دادن تعریف جامعی از توسعه نیافتگی نیز براحتی میسر نیست.توسع نیافتگی نیز یک مفهوم نسبی بشمار می رود. به طور کلی می توان گفت این مفهوم بیانگر میزان پائین درآمد سرانه در مقایسه با کشورهای توسعه یافته است. گفته می شود کشور توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته کشوری است که درآمد سرانه آن در مقایسه با درامد سرانه با کشورهای صنعتی توسعه یافته ای مثل آلمان، در سطح پائین تری قرار دارد. استدلال می شود که این گروه کشورها با وجود سطح درآمد پائین می توانند چنانچه از منابع و عوامل طبیعی و اکتسابی خود استفاده کنند سطح درآمد خود را به کشورهای گروه نخست نزدیک نمایند و در راه توسعه قرار گیرند- یکی از مشکلات عمده کشورهای کمتر توسعه یافته، وجود فقر عمومی می باشد که در کلیه ابعاد زندگی انسان ها بازتاب خواهد یافت.
بطور کلی خصیصه های کشور توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته را می توان در کنار وجود فقر عمومی به شرح زیر خلاصه کرد:
- میزان اندک سطح درآمد و مصرف سرانه.
- سطح زندگی در حد امرار معاش.
- اشتغال اکثریت نیروی کار کشور در بخش های کشاورزی و فعالیت های وابسته.
-وجود بیکاری مزمن در اقتصاد، بیکاری پنهان و کم کاری در بخش کشاورزی و سایر بخش ها.
- کمبود سرمایه لازم و پائین بودن سرمایه گذاری سرانه.
- میزان اندک تمایل به پس انداز و در نتیجه نرخ پائین تشکیل سرمایه.
- نسبت بسیار بالای هزینه ها در کل هزینه ها که صرف مواد غذایی و سایر نیازهای ضروری اولیه می شود.
- رشد زیاد و سریع جمعیت به دلیل بالا بودن نرخ موالید.
- پائین بودن امید به زندگی و نرخ بالای مرگ و میر.
- عدم امکان تغذیه کافی برای افراد در سنین مختلف.
- نسبت بالای کودکان در کل جمعیت کشور و درصد پائین نیروی فعال.
- رواج شیوه های سنتی در تولید در بخش های مختلف اقتصادی.
- سطح بازدهی اندک در کلیه بخش های اقتصادی کشور.
- وجود دو گانگی تکنولوژیکی و فنی- استفاده از روش های ابتدایی و سنتی در قسمت اعظم بخش های تولیدی به همراه استفاده از تکنولوژی مدرن در قسمت اندکی از این بخش ها.
- عدم کارآیی سیستم آموزش و پرورش و درصد بالای بیسوادی.
- عدم وجود نوآوری و ابداعات جدید.
- عدم وجود وسایل ارتباطی و حمل و نقل مدرن.
- فقدان زیربناهای اقتصادی.
- عدم توزیع عادلانه درآمد و ثروت در جامعه.
مواردی که بر شمرده شد با شدت و ضعف در کشورهای مختلف باعث عدم امکان برای دستیابی به توسعه اقتصادی خواهد گردید.
بین 65 تا 75 درصد از مردم در این کشورها در بخش کشاورزی اشتغال دارند. در حالی که این نسبت در برخی کشورهای صنعتی توسعه یافته رقم زیر ده درصد را نشان می دهد. در بسیاری از کشورهای درحال توسعه، صادرات کالاهای خام، مشارکت بالایی را در تشکیل GNP آنها دارد.
پ- مشکلات مربوط به ارزیابی معیارهای توسعه اقتصادی
اقتصاددانان اغلب برای ارزیابی میزان توسعه اقتصادی کشورها از آمارهای مربوط به حسابداری ملی آنها استفاده می کنند. ولی آمارهای موجود ممکن است بدقت تنظیم و گردآوری نشده باشند. برخی اقتصاددانان اعتقاد دارند در آمار کشورها، خاصه کشورهای در حال توسعه، احتمال درصد بالایی اشتباه وجود دارد. در ثانی فقط کالاها و خدماتی در آنها در نظر گرفته می شود که در بازارهای آشکار آن کشورها مورد داد و ستد قرار می گیرد. در حالی که اقتصاد زیر زمینی و بازار سیاه، درصد قابل توجهی از فعالیت های اقتصادی این کشورها را در برمی گیرد که در حسابداری ملی انعکاس نخواهد یافت. وجود این مسائل باعث مشکل تر شدن مقایسه میزان توسعه اقتصادی در کشورهای مختلف خواهد شد.ت- آیا توسعه اقتصادی، «رفاه اقتصادی» (5) را به دنبال دارد؟
اغلب «توسعه اقتصادی» به معنی «پیشرفت اقتصادی» تعریف شده که بیانگر افزایش سطح رفاه اقتصادی نیز می باشد. در مواقعی که توسعه اقتصادی در نتیجه افزایش درآمد سرانه واقعی تحقق پیدا می کند می توان چنین نتیجه گرفت که این امر نمایانگر حرکت به سوی از میان برداشتن فقر و پیشرفتی در جهت تحقق رفاه عمومی اقتصادی است. ولی این بیان نمی تواند عمومیت داشته باشد الزاماً در همه موارد نمی توان توسعه اقتصادی را معادل افزایش رفاه تلقی کرد. زیرا درآمد سرانه واقعی که برای ارزیابی میزان توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار می گیرد نمی تواند به تنهایی معیاری برای سنجش رفاه اقتصادی جامعه باشد. اصولاً در همه موارد نمی توان تغییرات حاصله در سطح توسعه اقتصادی را به عنوان معیاری برای تغییرات مشابه سطح رفاه اقتصادی دانست. در رابطه با رفاه اقتصادی، نه تنها باید به کمیت تولید توجه کنیم بلکه باید ببینیم که تولید چگونه تحقق یافته است. این امکان وجود دارد که افزایش تولید به قیمت از دست رفتن اوقات فراغت و بدتر شدن شرایط انجام کار، حاصل شود. در این حالت نمی توان افزایش مقدار تولید را نشانه ی افزایش رفاه تلقی کرد. بنابراین ممکن است با وجود افزایش مقادیر تولید، سطح رفاه کاهش پیدا کند.به علاوه اگر فرض کنیم که افزایش درآمد ملی واقعی به موازات از دست دادن اوقات فراغت یا بدتر شدن شرایط انجام کار نیست، در این صورت می توانیم افزایش این کمیت کلان اقتصادی را یک شرط لازم برای افزایش سطح رفاه جامعه تلقی کنیم. اما شرط کافی نیست زیرا درآمد ملی و افزایش در آن لزوماً توزیع مطلوب را به دنبال نخواهد داشت.
ممکن است با افزایش درآمد ملی واقعی، ثروتمند، ثروتمندتر و فقیر، فقیرتر شود. لذا نمی توان صرفاً بر مبنای افزایش درآمد ملی واقعی، اظهار نظر قطعی در مورد چگونگی تغییرات سطح رفاه جامعه به عمل آوریم مگر آنکه ارزیابی جامعی در خصوص تغییرات حاصله در سیستم توزیع درآمد نیز داشته باشیم.
پی نوشت ها :
1- پیش تر کشورهای جهان را به سه گروه توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته تقسیم می کردند. کشورهای کمتر توسعه یافته را با (Less Devwloped Countries) LDC نشان دهند.
2- Growth
3- Development
4- توجه کنید اگر GNP افزایش یابد نشان تحقق رشد در کشور است ولی این افزایش الزاماً به معنی توسعه نیست. اقتصاد دو کشور ممکن است در یکسال دارای رشد مساوی باشند ولی سطح توسعه آنها اختلاف داشته باشد. یک کشور ممکن است به صورت خط افقی رشد پیدا کند. یعنی ممکن است رشد GNP ناشی از به کارگیری مثلاً زمین های بایر ازطریق روش های قدیمی تولید باشد. در حالی که کشور دیگری ممکن است به صورت خط عمودی رشد کند. به این معنی که این کشور رشد را از طریق افزایش سطح بازدهی و بهره وری در کشور با استفاده از روش های جدید فنی در تولید تحقق ساخته است. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که افزایش درآمد نمی تواند بیان کنند چگونگی کیفیت رشد باشد.
5- Eeonomic Walfare
محتشم دولتشاهی طهماسب (1390) مبانی علم اقتصاد: اقصاد خرد، اقتصاد کلان تهران: چاپ سی و یکم، ویراست ششم (1390).