همیشه همین طور بود، وقتی قرار بود سر کلاس به سوالات معلم جواب بدهد به تِتِه پِتِه می افتاد و تُپُق می زد. می گفت همه چی از ذهن اش می پرد. یا گاهی وقت ها اصرار داشت جواب سوال نوک زبانش است، گاهی وقت ها به نوک زبانش خیره می شدم؛ اما چیزی آنجا نبود، هیچی، خالیِ خالی بود.
همیشه همین طور بود، وقتی با او حرف می زدی نمی توانست مستقیم توی چشم هایت نگاه کند. نگاهش را از همه می دزدید. گاهی وقت ها می گفت نگاه خیره دیگران به او، باعث دستپاچگی اش می شود.
همیشه وقتی می خواست درکلاس، انشاء اش را بخواند دست هایش خیس عرق می شد. طوری که کاغذ انشاء در دستانش مثل یک کاغذ مچاله در می آمد. در سکوت به دیگران نگاه می کرد و هیچ وقت در حرف زدن با دیگران همراه نمی شد.
چیه تعجب کردی! تو هم این کسی را که من می گویم می شناسی؟
برایت آشناست؟
انگارکه یک جایی او را دیده ای ولی به یادت نمی آید؟ یک کم فکر کن! یادت نیامد؟
خوب، بگذار من راهنماییت کنم.
شاید، دوست بغل دستی ات که هر روز روی یک نیمکت می نشینید.
شاید، پسرکی که هر روز توی ایستگاه اتوبوس با تو سوار اتوبوس می شود.
شاید، آخرین بچه صاحب خانه تان.
یا نه، شاید هم کسی که هر روز داخل آینه نگاهش می کنی.
چی شد حالا متوجه شدی که من راجع به چه کسی حرف می زنم، باشد دیگر نمی گویم. اصلا بیا و این حرف ها را فراموش کنیم چطوراست؟ از این حرف بزنیم که چطور می شود با این رفتار مبارزه کرد؟
چطور می توانیم خودمان را از یک آدم با اعتماد به نفس پایین، به کمپوت اعتماد به نفس تبدیل کنیم؟
تو نظری نداری؟
خوب پس بگذار من چند تا پیشنهاد بدهم:
همیشه همین طور بود، وقتی با او حرف می زدی نمی توانست مستقیم توی چشم هایت نگاه کند. نگاهش را از همه می دزدید. گاهی وقت ها می گفت نگاه خیره دیگران به او، باعث دستپاچگی اش می شود.
همیشه وقتی می خواست درکلاس، انشاء اش را بخواند دست هایش خیس عرق می شد. طوری که کاغذ انشاء در دستانش مثل یک کاغذ مچاله در می آمد. در سکوت به دیگران نگاه می کرد و هیچ وقت در حرف زدن با دیگران همراه نمی شد.
چیه تعجب کردی! تو هم این کسی را که من می گویم می شناسی؟
برایت آشناست؟
انگارکه یک جایی او را دیده ای ولی به یادت نمی آید؟ یک کم فکر کن! یادت نیامد؟
خوب، بگذار من راهنماییت کنم.
شاید، دوست بغل دستی ات که هر روز روی یک نیمکت می نشینید.
شاید، پسرکی که هر روز توی ایستگاه اتوبوس با تو سوار اتوبوس می شود.
شاید، آخرین بچه صاحب خانه تان.
یا نه، شاید هم کسی که هر روز داخل آینه نگاهش می کنی.
چی شد حالا متوجه شدی که من راجع به چه کسی حرف می زنم، باشد دیگر نمی گویم. اصلا بیا و این حرف ها را فراموش کنیم چطوراست؟ از این حرف بزنیم که چطور می شود با این رفتار مبارزه کرد؟
چطور می توانیم خودمان را از یک آدم با اعتماد به نفس پایین، به کمپوت اعتماد به نفس تبدیل کنیم؟
تو نظری نداری؟
خوب پس بگذار من چند تا پیشنهاد بدهم:
1. اول از همه مثبت اندیش باشید. یادتان باشد هرچه خوش بین تر باشید اعتماد به نفستان بالاتر می رود. راستی شما کارتون گالیور را دیده اید؟ فکر می کنم تیکه کلام، من میییییدوووووونِستم را به یاد داشته باشید. پس حالا باید بدانید که اگر با خوش بینی به همه چیز نگاه کنید آنوقت در پایان هر اتفاقی، با لحن خوبی خواهید گفت: «من میدووونِستم».
2. هیچ گاه خودتان را جزء افراد ضعیف و ناتوان به شمار نیاورید. همواره از افرادی که شما را ضعیف می شمارند و سعی در تحقیر شما دارند دوری کنید.
3. سعی کنید نسبت به کاری که قرار است انجام دهید تسلط و تمرکزکامل داشته باشید. این مهم ترین نکته در حفظ اعتماد به نفس است.
4. سرعت راه رفتنتان را 25% تندتر کنید. حرکات بدن نتیجه واکنش ذهن است. آدم های با اعتماد به نفس راه رفتنشان کمی شبیه به دویدن است، انگار به جای مهمی می روند و یا کار مهمی دارند. این تکنیک را بکار ببرید تا نگرش دیگران نسبت به شما تغییر کند.
5. بلند و جدی حرف بزنید، این عمل حس اعتماد به نفس را در شما چندین برابر بیشتر می کند. هم چنین دیگران با شنیدن صدای بلند و رسای شما به اعتماد به نفس شما پی می برند.
6. هنگام دست دادن جدی باشید. شما محکم و قوی بودن خود را با دست دادن به شخص مقابل به او انتقال می دهید.
7. ترس هایتان را کنار بگذارید و سعی کنید در جمع نظر بدهید.
8. هیچ گاه خودتان را با دیگران مقایسه نکنید، زیرا هرکس توانایی ها و نقاط ضعف شخصی خود را دارد.
9. یاد بگیرید که، شما یک انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصمیم گیری های زندگی تان می باشید.
نکته: می توانید سوال هایتان را در مورد اعتماد به نفس از طریق ایمیل ماهنامه ارسال کنید و پاسخ تان را در همین صفحه بخوانید.
نویسنده: مهدیس حسینی