مجازات اخروى و پاسخ به چند شبهه آن (2)
شبهه پنجم : نوع عقاب مقرّر در آیات و روایات براى مجرمان، به دلیل شدت زیاد، از حد توان و ظرفیت وجودى بشر خارج است.
پاسخ: اولاً: درست است درک و تصور شدت این عقوبتها براى ما که در این دنیا در چارچوب عالم طبیعت و ماده قرار داریم مقدور نیست چنان که درک ثوابها و خوشیها و برخورداریهاى آنجا نیز در توان ما نیست؛ اما هیچگاه نمىتوان این امر را بهانهاى براى انکار و یا تردید عقوبت اخروى قرار دهیم؛ زیرا بسیارى از چیزهاست که فوق حد ادراک ماست، ولى با توجه به این که این امور به وسیله مخبر صادق (خدا، پیامبران و اولیاى الهى) به صراحت و تأکید به ما گزارش شده است، جایى براى انکار باقى نمىگذارد.
ثانیا: اشتباه ما در این قضاوت این است که صحنه جهان آخرت را با صحنه عالم دنیا یکسان و همانند فرض کردهایم در حالى که این دو عالم تفاوت عمیق و جوهرى با هم دارند. این عالم، عالم حجاب و غفلت و تعلق به ماده است و همین امر باعث مىشود که انسان نتواند حقیقت درون خود را ببیند و آتشى که در درون او زبانه مىکشد را احساس کند و یا درد و رنج دور افتادگى از رحمت و لطف خدا را درک کند اما وقتى که این حجابها کنار رفت و حقیقتها به وضوح براى او مکشوف شد و دورافتادگى خود از رحمت خدا و مغفرت الهى را احساس کرد و شعلههاى آتش درون را با تمام وجود لمس کرد، قهرا عذاب و رنجى که به او مىرسد به مراتب از عذاب و رنج دنیایى بیشتر خواهد بود. قرآن در وصف آتش جهنم مىفرماید:
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأَْفْئِدَةِ»(16)
یعنى: آتش برافروخته الهى است آتشى که بر دلها زبانه مىکشد. این آتش بر آنها از هر سو احاطه کرده است در ستونهاى بلند و کشیده شده.
در جاى دیگر در وصف آتش جهنم مىفرماید:
اى کاش کسانى که کافرند از آن موقع خبر مىداشتند که آتش را از چهرههاى خویش و پیشانىهاى خود باز نتوانند داشت و یارى نشوند ولى این آتش ناگهان بیاید و مبهوتشان کند و بر دفع آن هم قدرت ندارند و کمک هم داده نمىشوند.(17)
در تفسیر المیزان در ذیل این دو آیه آمده است:
«معلوم است آتشى که چنین وصفى دارد باطن انسان را مانند ظاهرش فرا مىگیرد شمولش نسبت به باطن کمتر از ظاهر نیست و مانند آتش دنیا نیست که متوجه تنها ظاهر بدن مىشود و در نتیجه از یک سو انسان متوجه آن مىشود و ظاهر را قبل از باطن مىسوزاند و در نتیجه مهلتى به انسان مىدهد که از سوى دیگر فرار کند و یا چارهاى اندیشد و یا جا خالى دهد و یا حائلى میانه خود و آن به وجود آورد و یا بر کسى پناهنده شود، ولى آتش دوزخ چنین نیست، بلکه همان طور که جان آدمى به همراه انسان است آن آتش هم همراه انسان است، همان طور که نمىتوان جان را به طرفى نهاد و خود به طرف دیگرى رفت، آتش دوزخ نیز چنین است و میان آدمى و آن، اختلاف جهت نیست و مهلت هم نمىپذیرد و مسافتى میان آدمى و آن نیست و وقتى که فرا مىرسد جز افسوس و حسرت هیچ چارهاى دیگر براى کسى نمىماند.
پس معناى آیه این است که نمىتوانند آتش را از پیش رو و نه از پشت سر خود دفع کنند بلکه وقتى مىرسد از جایى مىآید که خودشان هم نمىدانند و ناگهان هم مىرسد و دیگر نمىتوانند آن را رد نموده و یا از آمدنش مهلت بگیرند.»(18)
نکته قابل توجهى که از قرآن فهمیده مىشود این است که در برخى از آیات، اوصافى را براى آتش جهنم ذکر مىکند در حالى که همان اوصاف را در آیات دیگر براى اهل جهنم ذکر مىکند. مثلاً در سوره مُلک درباره جهنم مىفرماید:
«زمانى که کفار در آتش جهنم افکنده مىشوند از آتش، صدایى همانند صداى نفسى که هوا را به درون سینهها مىبرد شنیده مىشود در حالى که آتش فوران مىکند گویى از شدت غضب مىخواهد متلاشى شود و قطعه قطعه گردد.»(19)
و یا در جاى دیگر مىفرماید:
«آتشى که چون از مکانى دور آنها را ببیند غلیان و صفیر هولانگیز آن را که همانند تردّد و آمد و شد نفس در سینههاست مىشنوند.»(20)
اما در جاى دیگر درباره جهنمیان مىفرماید:
«اما کسانى که بدبختند در آتشند براى آنها در درون آتش صداى هولناکى همانند صداى رفت و آمد نفس در سینههاست.»(21)
و یا مىفرماید:
«براى جهنمیان در جهنم صدایى است همانند صداى کشیدن نفس به درون سینهها.»(22)
شاید بتوان از مجموع این آیات چنین استفاده کرد ـ همانگونه که برخى از مفسرین گفتهاند ـ جهنم اخروى چیزى جز باطن و درون انسان نیست که پرده از روى آن برداشته مىشود. وقتى که در قیامت پردهها از روى ملکوت و باطن عالم برداشته مىشود(23) از روى چهره باطنى انسان نیز پردهها برداشته مىشود(24) در حقیقت براى اهل شقاوت پرده از روى جهنم آنها برداشته مىشود(25) به تعبیر علامه طباطبایى، ظاهرا منظور از آوردن جهنم در روز قیامت که در سوره فجر، آیه 23 بدان اشاره شده است همین پرده بردارى از روى جهنم است.(26)
بنابراین، عقلاً معنى ندارد که چیزى نتواند لوازم ذات خود را تحمل کند؛ از این رو، این شبهه که مجرم نمىتواند عقاب شدید را تحمل کند از اساس مرتفع مىشود.
شبهه ششم : قانون حبط و تکفیر چگونه با عدل خدا در مجازات سازگار است؟
منظور از اشکال یاد شده این است که اگر به خاطر اعمال بدى که بعدا انجام مىشود اعمال نیک قبلى انسان باطل و پوچ گردد چگونه عدل الهى قابل توجیه است؟
در پاسخ این اشکال باید گفت هر عمل بدى که انسان انجام مىدهد باعث حبط حسنات پیشین نمىشود بلکه تنها برخى از اعمال بد مانند کفر، شرک، تکذیب آیات الهى، ارتداد، قتل انبیا و اولیاى الهى، وابستگى به دنیا و تعلق خاطر به زخارف دنیا و نفاق در ایمان باعث حبط مىگردند و این امر با مراجعه به آیات و روایات باب روشن مىشود.
حبط در اینگونه موارد نه با عقل انسانى منافات دارد و نه با عدل الهى؛ زیرا ارزش کار نیک به اثر مثبت و ماندگارى است که در روح و جان انسان باقى مىگذارد اما این گونه سیّئات، بکلّى اثرات مثبت کارهاى نیک پیشین را از بین مىبرند. بنابراین، با وجود این گناهان بزرگ، عمل صالحى در پرونده انسان باقى نمىماند تا از خداوند پاداش آن را مطالبه کند.
نقطه مقابل آن، برخى از کارهاى نیک به خاطر تأثیرات مثبت فوق العادهاى که بر دل و روح انسان باقى مىگذارند اثرات سوء گناهان قبلى را شستشو و زنگارهاى دل را صیقل مىدهند (تکفیر).
بر این اساس، حبط و تکفیر با مضمون آیه: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(27) منافاتى نخواهد داشت؛ زیرا این آیه درباره عمل خیر و یا شرّى است که در جان و روح انسان پایدار و ماندگار باشد.
در تفسیر شریف المیزان در ذیل آیه 7 و 8 زلزال آمده است:
«در اینجا این سؤال به ذهن مىرسد که در آیات شریفه قرآن آیاتى هست که با این ضابطه کلى (مضمون آیه 7 و 8 زلزال) سازگار نیست. از آن جمله آیاتى که دلالت دارد بر حبط و بىنتیجه شدن اعمال خیر به خاطر پارهاى از کارها و آیاتى که بر انتقال اعمال خیر و شر اشخاص به دیگران دلالت دارد مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول و گناهان مقتول به قاتل و آیاتى که دلالت بر این دارد که در برخى از موارد توبه باعث تبدیل گناه به ثواب مىشود و...
پاسخ این است که آیات نامبرده حاکم بر این دو آیهاند و بین دلیل حاکم و محکوم منافاتى نیست؛ مثلاً آیاتى که دلالت بر حبط دارند دلالت بر این دارند که براى صاحب عمل خیر، عمل خیرى باقى نمىماند و یا قاتلى که نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خیر انجام دهد، اعمال خیرش را به مقتول مىدهند و خودش عمل خیرى ندارد، تا آن را ببیند و توبه کارى که گناهش مبدل به حسنه مىشود براى این است که گناه موافق میل او نبوده، عوامل خارجى باعث گنهکارى او شدند، و آن عوامل خارجى (اشخاصى که باعث گناه این شخص شدند) کار خیر موافق طبعشان نبوده ولى چون مىخواستند در بین مردم نیکوکار موجّه باشند و بلکه رئیس و رهبر آنان باشند این کارهاى خیر را انجام دادند، لذا در قیامت بدیهاى توبهکاران را به این عوامل و اشخاص مىدهند و خوبیهاى آن اشخاص را به توبهکاران، و در نتیجه توبهکاران گناهى ندارند تا به حکم آیه مورد بحث در قیامت آن را ببینند و نیز عوامل شرّ کار خیرى ندارند تا به حکم آیه مذکور آن را ببینند.»(28)
شبهه هفتم : شفاعت اخروى چگونه با قانون مجازات سازگار است؟
1ـ شفاعت نوعى تبعیض ناروا و حاکمیت روابط به جاى ضوابط است و با عدل الهى سازگار نیست.
2ـ در قرآن کریم شفاعت در آخرت مورد نفى و انکار واقع شده است.
3ـ شفاعت با قانون «لیس للأنسان الا ما سعى» منافات دارد.
4ـ لازمه شفاعت این است که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد.
5ـ اعتقاد به شفاعت موجب تجرّى نفوس و بلکه تشویق آنها نسبت به ارتکاب گناه است.
6ـ اعتقاد به شفاعت شفعا و درخواست شفاعت از آنها نوعى شرک است.
در پاسخ این اشکالات خوب است تعریف درستى از شفاعت در آخرت بیان شود. حقیقت این است که مسأله شفاعت در آخرت یک پدیده استثنایى نیست بلکه طبق یک فرمول کلى در نظام هستى اعم از دنیا و آخرت و تکوین و تشریع است و آن این که مغفرت الهى در آخرت مانند هر رحمت دیگر الهى داراى نظام و قانون است. رحمت الهى اعم از خلق و رزق و هدایت و مغفرت و احیا و اماته و تعلیم و وحى، بدون واسطه صورت نمىگیرد. در روایت آمده است که خداوند ابا و امتناع دارد از این که کارها را به جز از راه اسبابش به جریان بیندازد. علوّ و شموخ و قدّوسیّت ذات حق ابا دارد از این که مستقیما و مباشرتا کار خویش را در عوالم پایین انجام دهد. وساطت فرشتگان در نظام تکوین و تشریع بر همین اساس است. هدایت الهى از طریق جبرئیل و پیامبران و اولیا انجام مىگیرد چنان که احیا به وسیله اسرافیل و اماته بوسیله عزرائیل و وحى بوسیله جبرئیل انجام مىگیرد. بنابراین، امکان ندارد هیچیک از جریانهاى رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد به همین دلیل مغفرت الهى در آخرت نیز باید از طریق نفوس کامل و ارواح بزرگ انبیا و اولیا به گناهکاران برسد.(29)
فرق اساسى میان شفاعت حقیقى اخروى با شفاعتهاى باطل دنیوى این است که بر اساس قاعده مزبور شفاعت واقعى از خدا شروع مىشود و به گناهکار ختم مىگردد ولى در شفاعت باطل دنیوى جریان بر عکس است. به تعبیر دیگر در شفاعت حقیقى خدا برانگیزاننده شفیع است. بنابراین، شفیع تحت تأثیر خدا است اما در شفاعتهاى باطل، این مجرم است که شفیع را تحت تأثیر قرار مىدهد و شفیع نیز شفاعت کننده را تحت تأثیر قرار مىدهد.(30)
نکته دیگرى که در شفاعت اخروى باید مورد توجه قرار گیرد این است که همانگونه که در بهرهمندى از جریانهاى دیگر رحمت الهى قابلیت و صلاحیت شرط است در بهرهمندى از رحمت و مغفرت الهى در قیامت نیز، لیاقت و قابلیت شرط است. بنابراین، شفاعت شفعیان بر اساس قابلیتهاى افراد صورت مىگیرد. به همین دلیل در قرآن و روایات عدّه زیادى از انسانها فاقد قابلیت براى شفاعت قلمداد شدهاند.(31)
با عنایت به توضیحى که در باب شفاعت داده شد پاسخ بسیارى از اشکالات روشن مىگردد. زیرا بیان شد که شفاعت تبعیض باطل نیست؛ چرا که بدون ضابطه و بدون داشتن قابلیت انجام نمىگیرد و هر کس که واجد قابلیت باشد از این جریان رحمت و مغفرت الهى برخوردار خواهد شد و نیز روشن شد که با اصل «لیس للأنسان الا ما سعى» منافاتى ندارد زیرا قابلیتى که براى بهرهمندى از شفاعت لازم است با کار و تلاش خود شخص حاصل مىشود و نیز روشن شد که لازمه شفاعت این نیست که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد چنان که لازمهاش این نیست که خدا تحت تأثیر شفیع قرار گیرد؛ چون دستگاه شفاعت از جانب خدا و با انگیزه رساندن رحمت و مغفرت به بندگان مىباشد. این شفیع است که تحت تأثیر خداست نه بالعکس و نیز روشن شد که اعتقاد به شفاعت شرک نیست زیرا وجود نظام واسطهها در تکوین و تشریع و دنیا و آخرت غیر قابل انکار است. معناى شفاعت و یا توسل به انبیا و اولیا این نیست که آنها مىتوانند در خارج از چارچوب نظام الهى نقش و تأثیرى داشته باشند، بلکه به این معناست که خداوند مقربان درگاه خویش را واسطه فیض خود قرار داده و از بندگان خواسته است با توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها از رحمت و مغفرت الهى، خود را بهرهمند سازند.
هر چند برخى از آیات(32) شفاعت را در آخرت نفى کرده است اما یک دسته دیگر از آیات، اصل شفاعت را پذیرفته است ولى آن را در انحصار خدا و به اذن او دانسته است(33) دسته سوم از آیات بر وجود شفاعت در آخرت و یا عدهاى به نام شفیع دلالت دارد.(34)
جمع بندى این آیات این است که شفاعت خود سرانه و باطل و بى اذن خدا در قیامت وجود ندارد شفاعتى که از ناحیه مقربان الهى صورت مىگیرد با اذن و اراده الهى است.
در مورد این اشکال که اعتقاد به شفاعت باعث تجرى و تشویق انسانها به گناه است باید گفت اولاً همین اشکال در مورد آیاتى که به صراحت مغفرت خدا را مطرح مىکند و یا آیاتى که بر آمرزیده شدن همه گناهان با توبه دلالت دارد مطرح است. ثانیا با عنایت به این که براى بهرهمندى از شفاعت قابلیت لازم است و هیچکس هم نمىداند که واجد این قابلیت است یا فاقد آن و نیز با عنایت به این که نه در مورد هیچ گناه خاصى وعده شفاعت داده شد و نه به هیچ گناهکار خاصى، قهرا این اشکال مطرح نخواهد بود بلکه به عکس همین وعده به همراه شروطى که دارد باعث قرار گرفتن انسان در میان خوف و رجا مىگردد. به تعبیر مرحوم شهید مطهرى:
«... هیچ کس نمىتواند جمیع شرایط شفاعت را به صورت قطعى بیان کند خدا خودش مىداند و بس... گویى قرآن نخواسته است که همه شرایط شمول شفاعت را به طور صریح بیان کند، خواسته است قلوب را در میان خوف و رجا نگهدارد. از اینجا مىتوان فهمید که اشکالى که مىگوید عقیده به شفاعت موجب تجرّى است وارد نیست.»(35)
شبهه هشتم : چرا در پاداش کارهاى خیر در آخرت، ایمان شرط شده است؟ چرا کارهاى خیر از غیرمؤمنین پذیرفته نیست؟
به تعبیر استاد شهید مطهرى:
«شرط این که یک عمل، وجهه ملکوتى خوب و «علّیینى» پیدا کند این است که با توجه به خدا و براى صعود به ملکوت خدا انجام گیرد، اگر کسى معتقد به قیامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملکوتى نخواهد داشت و به تعبیر دیگر صعود به «علّییّن» نخواهد کرد. تا عملى از راه نیت و از راه عقیده و ایمان، نورانیّت و صفا پیدا نکند به ملکوت علیا نمىرسد. عملى به ملکوت علیا مىرسد که روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروى و ملکوتى اوست. قرآن مىفرماید: «الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه...» اگر به ما بگویند که فلان کس از جاده شمال تهران خارج شد و در جهت شمال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداریم که چنین کسى به قم و اصفهان و شیراز برسد... محال است کسى به سوى ترکستان برود ولى به کعبه برسد...»(37)
شبهه نهم : خدمات بزرگ مخترعان و مکتشفان و انسانهاى خیّر غیرمسلمان چگونه پاداش داده مىشود؟
شبهه دهم : با عنایت به این که ما معتقدیم اکثریت قاطع مردم جهان اهل باطلند چگونه مىتوان همه آنها را اهل دوزخ و محروم از رحمت الهى دانست؟
در حقیقت کفرى که باعث شقا و عذاب در آخرت مىشود، همان عناد و لجاج و حقپوشى است. هر کسى که داراى روح تسلیم و انقیاد در برابر حقیقت باشد هر چند به حقیقت نرسد ـ البته به شرط این که این نرسیدن از روى عمد و تقصیر نباشد ـ مشمول نجات اخروى خواهد بود. اگر اینگونه افراد اعمال خیرى در پرونده اعمال خود داشته باشند و این اعمال را به انگیزه الهى و اخروى انجام داده باشند ـ هر چند مسلمان نباشند ـ در پیشگاه خداوند در قیامت مأجور خواهند بود.
شهید مطهرى در این رابطه مىفرماید:
«افرادى که به خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالى با انگیزه تقرب به خدا انجام مىدهند عمل آنها مقبول درگاه الهى است و استحقاق پاداش و بهشت دارند اعم از این که مسلمان باشند یا غیر مسلمان. غیر مسلمانان به موجب این که از نعمت اسلام بى بهرهاند طبعا از مزایاى استفاده از این برنامه الهى محروم مىمانند. عمل خیر مقبول اعم از آن که از مسلمان صادر شود یا غیر مسلمان یک سلسله آفتها دارد که ممکن است بعد از عمل عارض شود و آن را فاسد نماید در رأس آن آفتها، جحود و عناد است.... اعمال خیر افرادى که به خدا و قیامت ایمان ندارند موجب تخفیف و احیانا رفع عذاب آنها خواهد بود... آیات و روایاتى که دلالت مىکند اعمال منکران نبوت یا امامت مقبول نیست ناظر به آن است که آن انکارها از روى عناد و لجاج و تعصب باشد اما انکارهایى که صرفا عدم اعتراف است و منشأ آن هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست... به نظر حکماى اسلام از قبیل بوعلى و صدرالمتألهین اکثریت مردمى که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند نه مقصّر. چنین اشخاصى اگر خداشناس نباشند معذب نخواهند بود. هر چند به بهشت هم نخواهند رفت ـ و اگر خداشناس باشند و به معاد هم اعتقاد داشته باشند و عملى خالص انجام دهند پاداش نیک خویش را خواهند گرفت. تنها کسانى به شقاوت کشیده مىشوند که مقصر باشند نه قاصر.»(39)
پی نوشت ها:
16 ـ همزه / 9ـ6.
17 ـ انبیاء / 40ـ39.
18 ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 28، ص 131.
19 ـ ملک / 8ـ7.
20 ـ فرقان / 12.
21 ـ هود / 106.
22 ـ انبیاء / 99.
23 ـ طارق / 9: «یوم تبلى السّرائر».
24 ـ ق / 22: «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».
25 ـ نازعات / 36: «برّزت الجحیم لمن یرى».
26 ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 40، صص 226ـ225.
27 ـ زلزال / 8 ـ 7.
28 ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 40، صص 350ـ351.
29 ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، پیشین، صص 259ـ258.
30 ـ همان.
31 ـ در این رابطه مىتوان به سوره مدّثر / 48ـ40، انبیاء / 28، طه / 109 و مریم / 87 مراجعه کرد.
32 ـ مانند سوره بقره / 48، 123 و 254.
33 ـ مانند زمر / 44، سبأ / 23، طه / 109، بقره / 255، انعام / 51، 70 و یونس / 3.
34 ـ مانند مدّثّر / 48، انبیاء / 28 و مریم / 87.
35 ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 261.
36 ـ نخل / 96.
37 ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 304.
38 ـ نساء / 99ـ97 و توبه / 106.
39 ـ مرتضى مطهرى، پیشین، صص 342ـ341.
/خ