فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى (ره) (5)
نويسنده:ابوالقاسم یعقوبی
محور نظام «ولایت فقیه»
رهبرى چون برق در تن سیم است. کالبد جامعه به روح و حیات نیاز دارد، تا ادامه حیات دهد. آن نیروى توانایى که پراکندگیها را پیوند مى زند، استعدادها را شکوفا مى سازد، نیروها را بسیج و سازمان مى دهد، رهبر است.
امام على(علیه السّلام) مى فرماید:
«مکان القیم بالأمر مکان النظام من الخرز یجمعه ویضمّه، فان انقطع النظام تفرق وذهب ثم لم یجتمع بحذافیره ابداً.»101
جایگاه زمامدار در این کار، جایگاه رشته اى است که مهره ها را به هم فراهم آورد و برخى را ضمیمه برخى دیگر دارد. اگر رشته ببرد مهره ها پراکنده شود و از میان رود و دیگر به تمامى فراهم نیاید.
رهبرى عمود خیمه نظام است و رشته جمع کننده تک تک مردم. انتقادها و خرده گیریها تا جایى آزاد است و میدان دارد که نخواهد این عمود را بشکند و آن رشته را بگسلد. اگر نقد وارد این حریم گردد، به انگیزه سست کردن محور نظام و پاره کردن ریسمان وحدت و انسجام مردم، بى گمان خط قرمز نادیده انگاشته و از آن گذشته است.
بحث از این نیست که کسى درباره مسائل نظرى ولایت فقیه، تحلیل و بررسى علمى نداشته باشد. این شیوه نقد و بررسى در مسائل علمى و نظرى، همواره در میان فقها و حوزه ها مطرح بوده و هست. کارشناسان و خبرگان در این گونه مسائل علمى سلیقه ها و برداشتهاى گوناگونى ارائه داده و در نوشته هایشان به یادگار گذاشته اند.
بحث از این است که اگر بر اساس قانون اساسى و با رأى مستقیم مردم، یا بارأى مردم به خبرگان رهبرى، فردى رهبرى امت را عهده دار گردید و در رأس نظام به عنوان پیشوا و جلودار برگزیده شد، و در راستاى اختیارهاى قانونى عمل کرد، کسى حق ندارد با صراحت یا با کنایه، به این مرز و حق بتازد و مشروع بودن آن را زیر سؤال ببرد و در تصمیم گیریهاى او که براساس قانون شرع، قانون اساسى و مصلحت نظام است، چون و چرا کند. امام على(علیه السّلام) مى فرماید:
«فان اجتمعوا على رجل وسمّوه اماماً، کان ذلک لله رضى فان خرج عن امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الى ما خرج منه فان ابى قاتلوه على اتباعه غیر سبیل المؤمنین وولاه اللّه ماتولى.»102
پس اگر گرد مردى فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند خشنودى خدا را خریدند. اگر کسى کار آنان را عیب گذارد، یا بدعتى پدید آرد، او را به جمعى که از آن برون شده باز گردانند و اگر سرباز زد، با وى پیکار کنند ـ که راهى دیگر را پذیرفته ـ و جز به راه مسلمانان رفته و خدا در گردن او درآرد آن را که بر خود لازم دارد.
اصل لشگر بى گمان سرور بود
قـوم بى سـرور، تن بى سر بود
وجه و چهره نظام اسلامى در مقام امامت و رهبرى تبلور و تجلّى مى کند و شکوه و شکوفایى انسانها در پرتو وجود او عینیّت مى یابد. رهبرى، در حقیقت هم ایدئولوک نظام است و هم زمامدار و هم پشتوانه معنوى، فرهنگى و دینى براى مدیران اجرایى.
ولایت فقیه، به عنوان روح قانون اساسى و شالوده و اساس نظام اسلامى، امروز از مرحله نظریه پردازى گذشته و به مرحله قانونى رسیده است. و چون در متن قانون اساسى این مسأله به رسمیت شناخته شده و نمایندگان مردم در خبرگان قانون اساسى، آن را با حوزه اختیارى گسترده، در قانون جاى داده اند و سپس اکثریت به آن رأى داده اند، از آن پس هرگونه چون و چرا در اصل زنده و حیاتى «ولایت فقیه» و زیر سؤال بردن و انتقاد به آن، قانون شکنى و گذر از خط قرمز نظام و فساد در زمین به شمار مى رود.
این که شمارى پنداشته اند: «هیچ خط قرمزى در طرح مباحث نظرى و مسائل سیاسى جز آنچه قانون اساسى به صراحت مشخص و تبیین کرده وجود ندارد و هیچ مقامى مصون از انتقاد و سؤال نیست» باید به این نکته توجه کنند و خود را به نادانى و غفلت نزنند که همان قانون اساسى که آنها آن را به عنوان خط قرمز مى شناسند، مواردى را به عنوان خط قرمز نظام تعیین کرده که از آن جمله است: «ولایت فقیه» و رهبرى فقیه عادل و مدیر و مدبّر. پوشیده نماند که مقصود این اشارت آن نیست که رهبرى مصون از خطا و معصوم و از هرگونه انتقادى مبرّا و به دور است. امام على(علیه السّلام) با آن که معصوم بود خود را بى نیاز از یادآورى و رایزنى نمى دانست و از مردم مى خواست که او را در ادامه رهبرى و اداره امور یارى و مدد رسانند.103
امام خمینى نیز به روشنى مى گوید:
«هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند، البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است.»104
کسانى و جریانهایى که از آغاز با ولایت فقیه و ولیّ فقیه درافتادند و زبان به انتقاد گشودند و اکنون نیز، با فضاى جدید، سوداهایى در سر مى پرورند، به خاطر قدرت و اقتدار آن بوده و هست. اینان از این که بتوانند این دریاى بى کران را از جوش و خروش باز ایستانند و او را به عقب نشینى وا دارند، ناامید شده اند، از این روى هر روز به بهانه اى بر این برج و باروى مقدس یورش مى برند. و در این لشکر کشى، به تازگیها ترفند جدیدى ساز کرده اند و آن هماهنگ نشان دادن خود با یکى از جناحهاى کشور و این ترفند، شمارى از ساده لوحان را به سویى انداخته که دشمن در پى آن بود و آن انتقاد کینه توزانه و غرض آلود، از ولایت فقیه و اختیارها و… است.
امنیت ملى
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز، به این نکته، به روشنى اشاره دارد که شوراى عالى امنیت ملى، براى تأمین منافع ملى و پاسدارى از انقلاب اسلامى و تمامیت ارضى و حاکمیت ملى، تشکیل مى شود و با بهره گیرى از امکانات مادى و معنوى کشور و هماهنگ کردن فعالیتهاى سیاسى، اطلاعاتى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى، با تهدیدهاى داخلى و خارجى مقابله مى کند.105
به کارگیرى توان مادى و معنوى براى پدیدآوردن و برقرارکردن امنیت ملى و پاسدارى از آن رویارویى با جریانهایى که به آشوب و بلوا دامن مى زنند، نشانگر این معنا است که «امنیت ملى» جزء خطوط قرمز حکومتهاست. در نظام جمهورى اسلامى نیز، این خط قرمز مورد توجه قرار گرفته و به هرگونه انتقاد و انتشار مطلب و یا نوشته اى که بخواهد این اصل را کمرنگ سازد و آرامش مردم را بر هم زند گذر از خط قرمز خواهد بود. هرگونه حرکتى که جوّ عمومى جامعه را دچار تزلزل و آلودگى روانى سازد و مردم را کلاف سر درگم کند و زمینه انتخاب و گزینشهاى درست را از آنان بگیرد، حرکتى است علیه امنیت ملى.
البته این سخن به این معنى نیست که آزادیهاى مشروع از بین برود و جوّ خفقان و استبداد بر اندیشه ها و قلمها، حاکم گردد; اما معنى آزادى هم این نیست که نخاله ها و عقده ایها و رجّاله ها سر برآورند و میدان دار آزادى بیان گردند و به نام آزادى هرگونه فکر تخریبى را القاء کنند.
نظام خوش آیند آن است که زمینه اى فراهم سازد تا جوهره انسانى انسانها رشد یابد و این به معناى آزاد گذاشتن فتنه انگیزى و فتنه گرى که امنیت ملى را از بین مى برد، نیست:
«انتقاد غیر از توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد… این لحن آزاد نیست، توطئه آزاد نیست، انتقاد آزاد است.»106
آزادى و امنیت ملى کامل کننده یکدیگرند. اگر قرار باشد آزادى بیان و قلم امنیت جامعه را به خطر بیندازد، باید آن آزادى مهار گردد، تا کسانى به بهانه آزادى، هرگونه رطب و یا بسى را به هم نبافند و نظام و امنیت آن را زیر سؤال نبرند. نباید گذاشت آزادى ملعبه شود:
«الآن آزادى پیش بعضى از اشخاص، ملعبه شده است که هر چه دلشان مى خواهند، باید بنویسند و بگویند….»107
امام راحل و آینده نگر، برداشت نادرست دگراندیشان و دشمنان کینه توز را از آزادى مطرح کرده و به آن پاسخ داده است:
«آزادى مطلق باید باشد که آنها مى گویند این است که: چریک فدایى و فلان دسته منافق و فلان دسته کافر و فلان دسته اى که هیچ اعتقاد به اسلام ندارند، اینها آزاد باشند، بیایند هر چه دلشان مى خواهند بگویند، هر کارى مى خواهند بکنند و لو فرض کنید به ضد اسلام حرف بزنند، آزادند و لو به ضد جمهورى اسلامى حرف بزنند، آزادند و یک دسته نفهم هم مى گویند نخیر باید این چیزها باشد… این روزنامه ها نمى فهمند، یا فهمیده عمل مى کنند چرا باید این روزنامه ها دامن بزنند به اختلافات… روزنامه ها را به بازى گرفته اند.»108
هشدار امام به روزنامه ها، گویاى موقعیت ویژه اى است که روزنامه ها دارند. آنها اگر در دست ناپاکان دین به دنیا فروشان، وابستگان به قدرتها و محفلهاى خارجى و پشت کردگان به انقلاب باشد، امنیت کشور را به خطر مى اندازند و اگر در دست پاکان و انسانهاى شریف، مسلمان، انقلابى، علاقه مند به وطن و ملت باشد، امنیت مى آفرینند.
پس روزنامه هم مى تواند امنیت بیافریند و هم مى تواند تشنج آفرینى کند. که در آشوب کوى دانشگاه دیدیم، بسیارى از روزنامه هاى دگراندیش و متأسفانه پاره اى از روزنامه هایى که با بودجه بیت المال اداره مى شوند،چگونه به آشوب دامن زدند.
اگر بررسیها،گزارشها، انتقادها، با انصاف و عدل همراه باشد و در تجزیه و تحلیل هاى روزانه حقایق را کتمان نکنند و عیبهاى کوچک را بزرگ جلوه ندهند، درست نویسى را به درشت نویسى بدل نکنند، و در یک کلام، از موهبت آزادى قلم و بیان به شایستگى بهره برند، نقش مهم و بنیادى در تأمین امنیت فرهنگى و فکرى مردم دارند و اگر رفتارى غیر از این داشته باشند، و به جاى استوار ساختن باورها دست به ویرانگرى بزنند و از نعمت آزادى سوء استفاده کنند و انتقاد را به انتقام دگرسازند، برخلاف مسیر مردم و قانون گام برداشته اند.
در پایان این بخش، اصل نهم قانون اساسى را که بیانگر مرز آزادى در پیوند با امنیت ملى است، یادآور مى شویم:
«در جمهورى اسلامى ایران، آزادى و استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یاگروه یا مقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى، به استقلال سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى و تمامیت ارضى ایران کم ترین خدشه اى وارد کند و آزادیهاى مشروع را هر چند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.»109
وحدت ملى و روح امید
امام خمینى، دو هدف اساسى را همیشه دنبال مى کرد: وحدت ملى و دمیدن روح امید به کالبد مردم و جامعه با سیرى در اندیشه امام درخواهیم یافت، وحدت ملى و امیددادن به مردم، از اصول اساسى تفکر ایشان است که هم در بیان و هم در بنان ایشان جلوه اى خاص یافته است. امام ترفندهاى دشمن را به خوبى دریافته بود که در پى ویران کردن چه چیزهایى است.
به گفته مقام معظم رهبرى:
«دشمن سه هدف مرحله یى و مقطعى را تعقیب مى کند:
اول عبارت است از تخریب وحدت ملی…
دوم تخریب ایمان و باورهاى کارساز در دل مردم…
سوم: تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم… اسم این تخریبها را هم «اصلاح» مى گذارند.»110
امام، با تمام توان در برابر این سه هدف ویرانگر دشمن ایستاد و دیگران را نیز به ایستادگى فرا خواند. او، در مقام بیان فرهنگ نقد، همواره به این نکته اشاره داشت که انتقادها نباید مردم را سست و دلسرد کند و آنان را نسبت به نظام و مسؤولان آن بدبین و بى اعتماد گرداند:
«ما امروز احتیاج به این داریم که این ملت را امیدوار کنیم و دلگرم… نباید این مردم را سست شان کنیم… باید همه کوشش کنیم که امید ایجاد کنیم.»111
انتقاد و امر به معروف و نهى از منکر، وظیفه اى است دینى و همگانى; اما باید در انجام این دو فریضه بزرگ روشى را برگزینیم که آن رویه و روش هم معروف و پسندیده باشد، نه منکر و ناپسند.
«مع الأسف بعضى از نویسندگان و گویندگان به جاى انتقاد سالم و هدایت مفید، با انتقاد کینه توزانه مى خواهند افراد جامعه را به جمهورى اسلامى بدبین کنند، اینان به جاى نهى از منکر، خود مرتکب منکر مى شوند.»112
روح حاکم بر انتقادها و ایرادها و خرده گیریها باید این باشد که نابسامانیها سامان یابد، نارضایتیهاى مردم ریشه یابى گردد و درمان شود. دشواریها و گرفتاریهاى آنان شناسایى و از راه قانونى، براى آنها راه حل ارائه شود. شکل و شیوه انتقاد باید به گونه اى باشد که مردم را از صحنه انقلاب و اسلام خارج نکند، بلکه پرتو امید در دل آنها بیفکند و خرسند از این باشند که کسى و کسانى براى برداشتن بازدارنده از سر راه آنان و سامان دادن نابسامانیهاى زندگى آنان دل مى سوزانند و پى گیرند:
«در جمهورى اسلامى همه باید با انتقادها و طرح اشکالها راه را براى سعادت جامعه باز کنند.»113
اگر در انتقادهاى سیاسى و اجتماعى منتقدان، این جهت و این هدف رعایت نشود، و نقد آلودن فضاى ذهنى و فکرى مردم و به ناامیدى کشاندن و دلمرده ساختن آنان را در پى داشته باشد، این انتقاد نیست، بلکه به گفته امام: «انتحار»114 است.
روشن است در این گونه شیوه ها و انتقادهاى ویرانگر تر و خشک و باگناه و بى گناه، همه خواهند سوخت. هدف از انتقاد، باید آن باشد و فکر و دل خدمتگزاران را به یکدیگر نزدیک کنیم و مردم را در صحنه هاى سازندگى امیدوار و پرنشاط گردانیم، نه آن که تیشه به ریشه منافع ملى و مردمى خود بزنیم:
«در هر حال، یکى از کارهایى که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطه هایى که کارشان القاء بدبینى نسبت به جناح مقابل است پرهیز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید.»115
در این فراز از رهنمود امام راحل چند نکته اساسى به چشم مى خورد:
1. حرکت در جهت پیوند دلها و از بین بردن کینه ها و کدورتها، کارى خدا پسندانه است.
2. هنر ناقدان و مصلحان اجتماعى، باید آن باشد که مواضع خدمت را به یکدیگر نزدیک کنند و به وحدت نیروها و همدلى آنان در پیشبرد هدفهاى نظام و خدمت به مردم، مدد رسانند.
3. در هر جامعه اى آتش بیاران معرکه مایه فتنه و فساد و دو دستگى هستند. آنان که به هیچ جناحى پایبند نیستند و هدفى جز جوّسازى و بدبین کردن نیروهاى انقلابى به یکدیگر ندارند، آنان را باید شناسایى کرد و از خود دور ساخت.
4. سرگرم شدن در جبهه خودى و نقد و بررسى عملکردها، بزرگ کردن عیبهاى کوچک و کاستیهایى که در درازمدت قابل جبران است، نباید ما را از غیرخودى و دشمن مشترک غافل سازد. یکى از آفتهاى سیاسى و اجتماعى براى یک نظام توانا و قدرت مند همین است که در مسائل جزیى سرگرم شود و از مسائل اصلى و اصولى و دشمنیهاى بیرونى غافل بماند.
امام خمینى، با توجه به این اصول و این که وحدت ملى مردم، به هیچ روى نباید فداى چیز دیگرى بشود، مى گوید:
«ممکن است هر کس در فضاى ذهن و ایده هاى خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقه هاى دیگران و مسؤولین انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها، که همه مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعى منحرف کند و خداى ناکرده همه ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسؤولیت مسؤولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبى گردد که این عمل، کاملاً غیر منصفانه است و اعتبار مسؤولین نظام را از بین مى برد و زمینه را براى ورود بى تفاوتها و بى دردها به صحنه انقلاب، آماده مى کند.»116
باورها و ارزش هاى پایدار دینى
«محتواى اصل مربوط به اسلامى بودن نظام و ابتناى کلیه قوانین و مقررات براساس موازین اسلامى و پایه هاى ایمانى و اهداف جمهورى اسلامى ایران و جمهورى بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره کشور با اتکاء به آراء عمومى و دین و مذهب رسمى ایران تغییر ناپذیر است.»117
روح این اصل آن است که در این کشور، چند چیز از اصول پایدار و ثابت و دگرگونى ناپذیرند:
1. اسلامى بودن نظام
2. جمهورى بودن آن
3. ولایى بودن حکومت
4. مردمى بودن
هر قلمى و سخنى که به این اصول اساسى خدشه وارد سازد و بخواهد به حریم آنها دست اندازى کند، ناسالم است و گذر از خط قرمز.
مقام معظم رهبرى در تفسیر و بیان نمونه ها و مصداقهاى خط قرمز، خطاب به دشمنان انقلاب، مى گوید:
«شما انقلاب را زیر سؤال ببرید، اصل انقلاب را نفى کنید نظام جمهورى اسلامى را نفى کنید و کسى چیزى نگوید؟ بدیهى است این خط قرمز است. این قابل تحمل نیست.
گزارشهاى نامربوط که به چیز دیگرى مربوط است آن را مى کشانند به یک جایى که به نظام ضربه بزنند، یا زیر سؤال ببرند. دستگاه هم تاحالا چیزى نگفته و حرفى نزده است، ولى توجه داشته باشید که اینها خط قرمز است.»118
بى گمان، نظام اسلامى، و ارزشها و باورهایى که این نظام بر آنها استوار است و در اصل سوم قانون اساسى، به روشنى بیان شده، در حوزه نقد و انتقاد ناقدان نمى گنجد. با پذیرفتن این اصول و در چارچوب آن باورها و ارزشها، اگر انتقادى صورت بگیرد تا زمانى که به سست کردن نظام و ارزشهاى آن نینجامد، آزاد است و این نکته را امام راحل، به روشنى در رهنمودها و سخنان و سیره عملى خود، ترسیم کرده است.
امام با آن که نقد و انتقاد را مایه هدایت و رشد و تعالى مى دانست و همواره اهل سوز و درد را دعوت به خیرخواهى و نقد هدایت گرانه و سالم مى کرد، اما نسبت به باورهاى دینى و پایه هاى اعتقادى و اصول ارزشى حساسیّت ویژه داشت و غیرت دینى و شجاعت و صلابت او در این زمینه زبانزد همگان است.
امام در مسأله عزل قائم مقام رهبرى، این واقعیت را به اثبات رساند که چارچوب دوستى و پیوند او با دیگران بر محور باورها و ارزشهاى پایدار دینى و مصلحت نظام اسلامى است; از این روى به روشنى به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى یادآور شد:
«سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست. در صورت تخطى، هر کس در هر موقعیت، بلافاصله به مردم معرفى مى شود.»119
و به همه کسانى که در جامعه پایگاه و مخاطب دارند، گوشزد کرد:
«طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و رادیو تلویزیون، باید براى مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم.»120
پایدارى امام بر اصول پایدار، شکوفه بسیار داد، اسلام را به ژرفاى دلها برد، باورندگان به اسلام را فزونى بخشید. البته شمارى هم تاب این اصول مدارى امام را نداشتند و از گردونه و چرخه نظام به کنار ماندند.
پی نوشت ها :
101. «نهج البلاغه»، خ166، ترجمه شهیدى143/.
102. همان، نامه 6، ترجمه شهیدى275/.
103. همان، خ216/.
104. «صحیفه نور»، ج48/21.
105. «قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران با اصلاحات»، اصل 76.
106. «صحیفه نور»، ج268/17.
107. همان، ج352/13.
108. همان170/.
109. «قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران»، اصل نهم.
110. روزنامه «جمهورى اسلامى»، 78/9/26.
111. «صحیفه نور»، ج230/14.
112. همان62/.
113. همان248/.
114. همان40/.
115. همان، ج48/21.
116. «صحیفه نور»، ج94/21.
117. «قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران».
118. روزنامه «جمهورى اسلامى»، 75/2/15.
119. «صحیفه نور»، ج106/21.
120. همان212.
/خ