فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى (ره) (1)
نقد کردن و نقد پذیرى، سرمایه اى ارزنده براى صلاح فرد و اصلاح اجتماع به شمار مى رود. شناخت کاستیها و تلاش براى زدودن آنها، گامى است اساسى در رسیدن به رستگارى فردى و اجتماعى. پرده پوشى بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانى زدن، رویدادها را دگرگون نمى سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوى آن است که در مسیر تکاملى فردى و جمعى، آفتها، آسیبها، کم وکاستیها را بزداید، تا به درستى راه بپیماید. از این روى، در منطق فرزانگان، نقد و انتقاد قدر و قداست ویژه اى دارد و یکى از برتریهاى اخلاقى و اجتماعى مهم، به شمار مى رود.
اگر فرهنگ نقد کردن و نقد پذیرفتن، به درستى بیان شود و آداب نقد و ویژگیهاى ناقدان و مرزهاى روا و نارواى انتقاد به روشنى ترسیم گردد، بسیارى از تنشها و تشنجها و کشمکشها فروکش مى کند و بسیارى از سستیها و کاستیها، زمینه ظهور نمى یابند.
اگر همگان به این باور برسند که: بالندگى فردى و توسعه و پیشرفت اجتماعى آنان به وسیله نقد دلسوزان و انتقاد تیزبینان رشد و شتاب بیش ترى مى یابد و هیچ کس بى نیاز از یادآورى و انتقاد دیگران نیست، فضاى جامعه دگرگون مى شود و انتقادها جاى انتقامها را مى گیرند.
در چنین حال و وضعى، «اخوّت دینى»1 و «الفت ایمانى»2 بر اساس «تعاون بر نیکى»3 و «تواصى به حق»4 و «دعوت به خیر»5 و «امر به معروف و نهى از منکر»6 خود را در تمام زوایا و شؤون جامعه دینى نشان مى دهد و همگان خود را در دید و جلوه گاه پذیرش یادآوریهاى خیرخواهانه قرار مى دهند و نقد را به عنوان «هدیه»7 و تحفه اى سودمند مى پذیرند.
در این نوشتار، برآنیم: مقوله «نقد» و فرهنگ انتقاد را از دیدگاه امام خمینى به تصویر بکشیم و بر این باوریم: نگاه نقادانه و واقع بینانه امام به مسائل فردى و اجتماعى و تجربه عینى و عملى آن عزیز در رخدادهاى سیاسى و اجتماعى، سرمایه اى گرانبهاست که از آموزه هاى اسلام ناب محمدى الهام گرفته و مى تواند بسیارى از گره هاى نابگشودنى را در زمینه مسائل سیاسى، اجتماعى، و فرهنگى گشوده و راه درمان و شیوه خردمندانه را پیش روى رهروان انقلاب قرار دهد.
براى روشن تر شدن فضاى نوشتار، اشاره اى گذرا به مفهوم نقد و بایستگى و جایگاه آن خواهیم داشت، سپس به رهنمودهاى روشنگر امام راحل در زمینه فرهنگ نقد، آداب و مرزهاى آن خواهیم پرداخت.
مفهوم نقد
هدف از نقد، پاره کردن و دریدن و مثله کردن افکار و آرامش جامعه و مردم نیست، بلکه ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآورى رواها و نارواها در کنار هم است. این شیوه، مى تواند راه را بر پویایى و شفاف شدن جامعه هموار کند و جامعه را به سوى آفرینش گرى و ابتکار و تکامل و پیشرفت رهنمون شود.
از این روى، وجهه دیگران را خراب کردن و دامن زدن به بدبینیها و پدیدآوردن جوّ بدبینى را نمى توان و نباید با نقد و انتقاد یکى دانست; زیرا عیب گرفتن آسان است، ولى بیان عیب به گونه اى و زبانى که به اصلاح صاحب عیب بینجامد، کارى است بزرگ و دشوار. و چه زیبا گفته است خواجه عبدالله انصارى:
«عیب از یار بیندازند; اما یار را به عیب نیندازند.»9
شهید مطهرى در تفسیر و تعریف نقد مى نویسد:
«قوه نقادى و انتقاد کردن، به معناى عیب گرفتن نیست، معناى انتقاد، یک شىء را در محک قراردادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است….»10
در روزگار گذشته که دادوستد مردم، با نقره سکه زده شده انجام مى گرفت، کسانى بودند که سرب را به گونه پول رایج سکه مى زدند و با پولهاى نقره مى آمیختند. در کنار اینان افراد خبره و کارشناسى به عنوان «صرّاف» در جامعه وجود داشتند که سکّه شناس بودند و سکه هاى طلایى و یا نقره اى خالص را از ناخالص، جدا مى کردند.11
این واژه درباره کسى که افکار و عملکرد افراد را مى شکافد و نقطه هاى کمال را از نقطه هاى ضعف، باز مى شناسد نیز، به کار رفت. در آموزشهاى حضرت مسیح(علیه السّلام) چنین آمده است:
«خذوا الحق من اهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من اهل الحق کونوا نقّاد الکلام فکم من ضلالة زخرفت بآیة من کتاب الله کما زخرف الدرهم من نحاس بالفضة المموّهة، النظر الى ذلک سواء والبصراء خبراء.»12
حق و حقیقت را هر کجا و از هر کس یافتید، بپذیرید، گرچه از اهل باطل باشد. باطل را و گرچه از زبان اهل حق بتراود، نپذیرید. همآره سخنان را مورد نقد قرار دهید; زیرا چه بسا گمراهى به وسیله آیه اى از کتاب خدا آراسته شده باشد، مانند آمیختن درهمى از مس با نقره و انسان را بفریبد و به اشتباه افکند; از این روى، در نگاه نخست، درهمِ خالص و ناخالص، یکى مى نماید و کارشناسان تیزهوش مى توانند سره از ناسره آن را بازشناسند.
در این سخن، به مفهوم نقد و انتقاد و جایگاه نقّادان آگاه در جامعه اشارت شده و بایستگى آن، به روشنى بیان گردیده است.
بى گمان، نقد به عنوان عاملى اصلاحى و پیش برنده و بالنده، به برنامه ریزان، سیاستگزاران و مدیران و مجریان، مجال بازنگرى، همه سونگرى و واقعیت نگرى همراه با در نظر گرفتن افکار عمومى را مى بخشد و جلوى بسیارى از ریزشها و دوباره کاریها و تکرویها را مى گیرد و در نتیجه، طرحها را در راستاى سودهى و بهره مندى بهتر و بیش ترى قرار مى دهد و از اسرافها و اترافها و گاه از ریخت وپاشهاى حاشیه اى و جانبى نیز جلوگیرى مى کند.
بنابراین، در اصل نیاز جامعه و مدیران به نقد و بایستگى وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمى توان تردید کرد، لکن این نیمى از کار است، نیم دیگر که کامل کننده این بخش است، مسأله «نقدپذیرى» و به کار بستن نقد ناقدان است.
نقدپذیرى
سرزمینى که گود است دو بهره از باران آسمان مى برد، یکى بهره مستقیم و دیگر آن که بارانى که در بلندى مى بارد نیز، به سوى آن سرازیر مى گردد. پذیرش نقد، نه تنها چیزى از بزرگوارى و شخصیت سیاسى و اجتماعى انسان نمى کاهد، بلکه مى توان گفت: روشن ترین گواه بر شخصیت و کمال آدمى است. به گفته امام خمینى:
«… اگر یک چیزى را دیدید که واقعاً خلاف کردید، اعتراف کنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ مى کند، نه این که اعتراف به خطا شما را کوچک مى کند.»13
تلخى نخستین نقد و انتقاد، با دستآوردهاى شیرین آن از میان مى رود. پیامدهاى سازنده و سودمند نقد، سبب مى شود که آدمى همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچ گاه کارکرد خویش را از آن بى نیاز نداند. امام جواد(علیه السّلام) در ضمن شمارش نیازمندیهاى همیشگى مؤمنان مى فرماید:
«… و قبول ممّن ینصحه.»14
[مؤمن] نقد و نصیحت خیرخواهان را مى پذیرد.
امام سجاد(علیه السّلام) در «رسالة الحقوق»، حقوق متقابل نصیحت کننده و نصیحت شونده را این گونه بر شمرده است:
«وحق الناصح ان تلین له جناحک و تصفى الیه بسمعک فأن أتى بالصواب حمدت الله عزّوجّل وان لم یوافق رحمته….»15
حق ناقد و نصیحت کننده آن است که با او نرم رفتارى کنى; و به سخنان او گوش فرا دهى، اگر سخن وى درست بود، خداى را سپاس گویى و اگر سخن او نادرست بود، با او مهربان باشى [ و او را از خود دور نسازى].
به همان اندازه که پذیرش نقد، نشانه شخصیت و خاکسارى آدمى است و ترازى براى شناختن انسانهاى با انصاف و واقع نگر، سرباز زدن و نقد ناپذیرى نشانه نوعى غرور و تکبر است که ریشه در خودخواهى و خود برتربینى و یا خود مطلق انگارى انسان دارد. از این روى، دیده شده است که گاه ناب ترین نقدها و پندها بر دلهاى غبار کبر و خودبینى گرفته، اثر نمى بخشد:
«… واذا قیل له اتق اللّه اخذته العزة بالإثم…»16
وچون به او گفته شود که از خدا بترس، او را غرور گناه بگیرد.
حب نفس، حجابى بین انسان نقد شونده و ناقد به وجود مى آورد که نه تنها از نقد استقبال نمى کند، بلکه به ناقد نیز به دیده دشمن مى نگرد، ولى غافل از آن است که:
آینه چون عیـب تو بنمـود راست
خودشکن آینه شکستن خطاست
امام خمینى در بیان فرهنگ نقد، به این نکته توجه تمام داشت که مسؤولان و دست اندرکاران، هرگز نباید خود را منّزه و مبراى از نقد بدانند، بلکه شایسته است که سخنان و نوشته هاى نقدآمیز را آویزه گوش سازند و آن را به عنوان «هدیه» و ره آوردى الهى و آسمانى، به شمار آورند:
«نباید ما ها گمان کنیم که هر چه مى گوییم و مى کنیم، کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها.»17
به مدیران نظام اسلامى سفارش مى کرد:
«شما و دوستانمان در وزارت امور خارجه، باید تحمل انتقاد را ـ چه حق و چه ناحق ـ داشته باشیم.»18
امام راحل بر این باور بود: نپذیرفتن نقد و انتقاد، نشانه کم فروغ بودن چراغ تهذیب در درون جان است و پذیرش نقد، نشانه بزرگى روح و شرح صدر:
«اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمى آمد که یک رعیتى هم به او اشکال کند و از انتقاد بدش نمى آمد.»19
بنابراین، نقد کردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران، در کنار یکدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه اند.
نقد خویش پیش از دیگران
امام على(علیه السّلام) مى فرماید:
«طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس.»20
خوشا به حال کسى که پرداختن به عیب خویش، وى را از عیب دیگران باز دارد.
«من لم یسس نفسه اضاعها.»21
آن که نفس خویش را سیاست و ادب نکند، آن را تباه ساخته است.
اگر آدمى خود آینه خویش شود، از بسیارى انتقادها در امان مى ماند و اگر همگان به فکر نقد خود برآیند، زمینه نقد اجتماعى کم ترى پیدا مى شود و در نتیجه پاره اى تنشها و تشنجها، به خودى خود، از بین مى روند و جلو بسیارى از نقدهاى ویران گر گرفته مى شود.
عیب کسان منگر و احساس خویش
دیده فروکن به گریبان خویش
آینه روزى که به گیرى به دست
خود شکن آن روز مشو خود پرست
امام حسین(علیه السّلام) فرمود:
«من دلائل العالم انتقاده لحدیثه وعلمه بحقائق فنون النظر.»22
از نشانه هاى عالم آن است که گفتار و کردار خویش را نقد کند و به تمام ریزه کاریهاى امور، آگاهى و شناخت پیدا کند.
اگر مسؤولان و دست اندرکاران، هر چند گاه، به بررسى کارکرد حوزه کار خویش بپردازند، تواناییها و پسندیده ها را بگسترانند و کاستیها را اصلاح کنند، هم روند پیشرفت کارها شتاب بیش ترى مى گیرد و هم هدف نقدهاى روا و نارواى ناقدان قرار نخواهند گرفت.
انسان وارسته و خودساخته، پیش از آن که دیگران آمار ناراستیهاى او را به رخ بکشند، آنچه انجام داده در دادگاه وجدان ردیف مى کند، با بررسى و حسابرسى ضعف را شناسایى و راه درمان مى جوید. و گاه پس از حسابرسى به سرزنش نفس مى پردازد و خود ناقد و قاضى خویش مى گردد.
البته شجاعت در پذیرش اشتباه و کژ راهه رویها، شجاعتى انسانى و درخور سپاس است. به زبان آوردن این عبارت که اشتباه کردم، ریشه در کرامت انسانى دارد که به دست آوردن آن کار آسانى نیست.
امام خمینى، این نکته را در باب نقد نیز به خوبى در سخنان و سیره اش ترسیم کرده و به روشنى بیان داشته است که در ترکیب دولت موقت و سپردن دولت به دست لیبرالها و افراد غیر انقلابى، اشتباه شد:
«من امروز بعد از ده سال از پیروزى انقلاب اسلامى، همچون گذشته اعتراف مى کنم که: بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه کشور به گروهى که عقیده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشته اند، اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن به راحتى از میان نمى رود.»23
یا:
«آنچه مهم است این است که: ما مى خواهیم مطابق شرع اسلام، مسائل را پیاده کنیم. پس اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم، باید صریحاً بگوییم که اشتباه نموده ایم و عدول در بین فقها از فتوایى به فتواى دیگر، درست همین معنى را دارد… فقهاى شوراى نگهبان… هم باید این طور باشند که اگر در مسأله اى اشتباه کردند، صریحاً بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند… این معنى ندارد که من بگویم چون دیروز حرفى زده ام، باید روى همان حرف باقى بمانم.»24
بسیارى از ریزشها در انقلاب و بریدنها از اصول، از سوى کسانى است که در فراز و نشیبها، راه اشتباه پوییده اند و با اثرپذیرى از دیگران حرفى زده و یا موضعى ناپسند پیش گرفته اند، و امروز، گرفتار شده اند و حاضر نیستند خود و موضع گیریهاى خود را نقد کنند و با شهامت حق و حقیقت را بپذیرند. از این روى، لازم است همه کسانى که صاحب اندیشه و قلمند، پیش از آن که لبه تیز انتقادها را به سوى دیگران نشانه روند، اندیشه هاى خود را بررسى همه جانبه بکنند و اگر نقدى بر آن دیدند، از اظهار و ابراز آن شرم نداشته باشند وگرنه، کم کم در دامى خواهند افتاد و در باتلاقى فروخواهند رفت که هر چه بیش تر تلاش کنند، گرفتارتر مى شوند.
پی نوشت ها :
1. سوره «آل عمران»، آیه 103.
2. سوره «انفال»، آیه 63.
3. سوره «مائده»، آیه 5.
4. سوره «عصر»، آیه 5.
5- 6 سوره «آل عمران»، آیه104.
7. «اصول کافى»، ج639/2، دار صعب، بیروت.
8. «فرهنگ معین» و «لغت نامه دهخدا».
9. «مجموعه رسائل»، ج20/1.
10. «اسلام و مقتضیات زمان»، شهید مطهرى285/.
11. «انسان کامل»، شهید مطهرى، 194.
12. «اثباة الهداة»، حر عاملى، ج71/1، مطبعه علمیه قم.
13. «صحیفه نور»، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، ج97/14، وزارت ارشاد اسلامى.
14. «تحف العقول» 337/1، مؤسسه اعلمى، بیروت.
15. «میزان الحکمه»، رى شهرى، ج57/10، دفتر تبلیغات اسلامى.
16. سوره «بقره»، آیه 206.
17. «صحیفه نور»، ج170/20.
18. همان مدرک201/.
19. همان مدرک، ج74/13.
20. «نهج البلاغه»، صبحى صالح، خ176، ترجمه شهیدى، 185/.
21. «فهرست غرر»، ج389/7.
22. «تحف العقول»، 179، بیروت.
23. «صحیفه نور»، ج96/21.
24. همان، ج178/18.
/خ