مدينه ها در فلسفه سياسى خواجه نصير (1)

در فلسفه سياسى وى, جامعه سياسى از نظام سياسى اى برخوردار است كه داراى اجزاء و ساختارى است كه همگى در ارتباط تنگاتنگ با يكديگر مى باشند. در مهندسى هاى به كار گرفته شده در مواد و سازه هاى نظامات آن جوامع و در طراحى و برنامه ريزى آنها در راستاى رسيدن و رساندن افراد جامعه به فضائل اخلاقى, تفاوتى ماهوى ديده مى شود. بنابراين در نظر وى, اين جوامع بسته به اهدافى كه مردم آن تعقيب مى كنند, به انواع متعددى تقسيم مى گردند.
شنبه، 4 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدينه ها در فلسفه سياسى خواجه نصير (1)
مدينه ها در فلسفه سياسى خواجه نصير (1)
مدينه ها در فلسفه سياسى خواجه نصير (1)

نویسنده : مرتضى يوسفى راد




خواجه نصير الدين طوسى (597 - 672) از حكما و فلاسفه بنام قرن هفتم هجرى است.
در فلسفه سياسى وى, جامعه سياسى از نظام سياسى اى برخوردار است كه داراى اجزاء و ساختارى است كه همگى در ارتباط تنگاتنگ با يكديگر مى باشند. در مهندسى هاى به كار گرفته شده در مواد و سازه هاى نظامات آن جوامع و در طراحى و برنامه ريزى آنها در راستاى رسيدن و رساندن افراد جامعه به فضائل اخلاقى, تفاوتى ماهوى ديده مى شود. بنابراين در نظر وى, اين جوامع بسته به اهدافى كه مردم آن تعقيب مى كنند, به انواع متعددى تقسيم مى گردند.

مدينه (نظام سياسى) فاضله:

مدينه فاضله, اجتماع افرادى است كه همه آنها عزم و اهدافشان بر فراهم آوردن خيرات و استفاده از آنهاست. اينان, افعال و رفتار خود را همانگونه انجام مى دهند كه عزم بر آنها داشتند; يعنى با فعل و رفتار خود, خيرى را تحصيل مى كنند و هر آنچه را كه مقابل خيرات (شرور) باشد, ترك مى كنند.
از آنجا كه خيرات از خير مطلق سرچشمه مى گيرد و خير مطلق, واحد است; چنين مدينه ايى, واحد است و تعدد پذير نيست.
افراد اين اجتماع نيز به جهت آنكه همگى عزمشان بر تحصيل خيرات است; در دو امر اساسى; يكى در ((آرا)) و ديگرى در ((افعال)) اشتراك دارند. در آرا و عقايد به اين دليل كه آنچه به مبدإ و معاد و اعمال و افعال ميان اين دو اعتقاد دارند, همه مطابق با حق است; يعنى هم در اعتقاد به مبدإ هستى كه خداوند باشد و هم نسبت به معاد كه باز گشت همه موجودات به سوى او مى باشد و انسان نيز حركت كمالى خود را به آنجا منتهى مى كند, و نيز در افعال و اعمالى كه در مسير ((انا لله و انا اليه راجعون)) از نوع نظر و اعتقاد خود منشا شده, اتفاق دارند. به عبارت ديگر, چون افكار و عقايد آنها مطابق با حق است و حق, واحد; پس همه در اين اعتقادات موافق يكديگر بوده و هيچ گونه نظرات كفرآميز و شرك آلود نداشته و هر آنچه دارند, كمال است و در جهت رسيدن به كمالات بيشتر مى باشد.
((اما اتفاق آراى ايشان, چنان بود كه معتقد ايشان به مبدإ و معاد خلق,, و افعالى كه ميان مبدإ و معاد افتد, مطابق حق بود و موافق يكديگر و اما اتفاق ايشان در افعال, چنان بود كه اكتساب كمال همه بر يك وجه شناسند و افعالى كه از ايشان صادر شود, مفروغ بود در قالب حكمت و مقوم به تهذيب و تسديد عقلى و مقدر به قوانين عدالت و شرايط سياست)).(1)
وجود چنين مبانى اعتقادى و معرفتى كه مستلزم اتفاق آرا و افعال مى شود, اختلاف اشخاص اجتماع در هر منصب و مقام و رتبه اى و تباين احوالى كه بسته به نوع گرايشات و بينشهاى متإثر از عوامل بيرونى برايشان پيش مىآيد, موجب نمى شود كه غايت افعال آنها متعدد شود; بلكه غايت, همان رسيدن به كمال حقيقى كه سعادت باشد, مى گردد. راههايى كه براى رسيدن به آن مقصود اخذ مى كنند, همه در راستاى يكديگر و موافق باهمند و رفتارشان نه در تعارض و يا تخالف با يكديگر; بلكه همه در موافقت با يكديگر است.(2)

1 ـ ويژگيهاى مردم مدينه فاضله

مردم مدينه فاضله داراى ويژگيهايى هستند كه آنها را متمايز از مردم مدينه هاى غير فاضله مى كند. اين ويژگيها عبارتند از:
1 ـ اقتدا از رئيس مدينه كه شخصى حكيم است و مدينه را با تدبر و تعقل خود به بهترين وجه اداره مى كند.
2 ـ مردم در قالب طوايف مختلف قرار گرفته و هر يك در موضع و محل خود در اقتدا از رئيس مدينه به سر مى بردند.
البته در مدينه فاضله اشخاصى هستند كه از فضيلت, زياد فاصله گرفته اند و وجودشان به منزله ادوات و آلات است و تدبير افاضل ممكن است آنها را به كمالى برساند و الا مانند حيوانات رام و مطيع و منقاد و فرمانبردار محض مى باشند.(3)
3 ـ عدم وجود تعصب و تعاند بين مردم آن, اگر چه در ملت و مذهب مختلف باشند; چه اينكه, اينان به فاضل اول (رئيس مدينه) كه مدبر مدينه فاضله است, اقتدا نموده و چنين رئيسى مردم را به سوى وحدت و اتفاق سوق مى دهد.
((مادام كه به فاضل اول كه مدبر مدينه فضلا باشد, اقتدا كنند, ميان ايشان تعصب و تعاند نبود و اگر چه در ملت و مذهب مختلف نمايند.))(4)
4 ـ اتفاق مردم مدينه, اگر چه اينان به حسب مراتب معرفتى به طوايف مختلف تقسيم مى شوند; اما از آنجا كه دلهايشان به يكديگر نزديك و پيوند و ارتباط دارد (به طورى كه گويا شخص واحد شده اند) و به يكديگر اعتقاد و اعتماد دارند و در دلهايشان محبت متجلى شده است, اينان در حقيقت متفقند:
((اهل مدينه فاضله اگر چه مختلف باشند در اقاصى عالم به حقيقت متفق باشند, چه دلهاى ايشان با يكديگر راست بود و به محبت يكديگر متحلى باشند و مانند يك شخص باشند در تإليف و تودد))(5)
چه اينكه پيامبر اسلام(ص) فرمودند:((المسلمون يد واحده على من سواهم)).

2 ـ نهادهاى اساسى نظام سياسى مدينه فاضله

خواجه طوسى براى استوارى نظام سياسى مورد نظر خود نهادهايى را به عنوان اركان نظام سياسى مدينه فاضله بر مى شمارد. وى اين نهادها را ترسيم كننده سياستهاى كلى و جزيى, اجرايى و غير اجرايى, جارى و غير جارى نظام سياسى مى داند كه هم تإمين كننده جهات تدبيرى نظام و هم تإمين كننده جهات اجرايى آن هستند.

الف: نهاد رهبرى (رئيس مدينه فاضله)

اين نهاد متكفل تدبير مدينه است و افراد آن از فضلا و حكما تشكيل مى شوند. اينان در سياستهاى كلان از قوت تعقل و راى و نظر قوى برخوردارند و در آن, از ديگران ممتازند, اينان با شناخت حقايق موجودات و پديده ها, بخصوص پديده هاى سياسى, به قانونمندى آنها پرداخته و بر اساس آنها به تدبير امور مى پردازند:
((جماعتى كه به تدبير مدينه موسوم باشند و ايشان اهل فضايل و حكماى كامل باشند كه به قوت تعقل و آراى صائبه در امور عظام از ابناى نوع ممتاز باشند و معرفت حقايق موجودات, صناعت ايشان بود و ايشان را افاضل خوانند))(6)
چنين ويژگى موجب آن مى شود كه قوانين و سياستهاى كلى و كلان نظام كه جنبه نظرى دارند و لازم است كه مطابق با حقايق هستى و نيازهاى انسان و حيات انسانى باشند, توسط اينان جعل شود.
مراتب رهبرى
رهبرى مدينه فاضله به دو صورت رياست عظما و غير عظما صورت مى گيرد. رياست عظماى آن, از قبيل رياستى است كه مى تواند مجموعه امور مدينه را تدبير كند و خود چهار حالت دارد:
1 ـ رياست ملك على الاطلاق كه علامت آن, وجود چهار خصلت است كه بايد در فرد جمع شود:
الف ـ حكمت كه غايت همه غايات است; يعنى معرفت به حقايق اشيا; چه معارفى كه كمال در آنها, علم و معرفت به آنهاست و چه آنها كه كمال در آنها, عمل به آنهاست. كسب چنين معارفى غايت همه افعال و اعمال و افكار است.
ب ـ تعقل تام كه رساننده به غايت است; چنين شخصى عارى از معارف توهمى و تخيلى است كه ديگران به نوعى دچار آن هستند. او با تعقل خود كه مرتبه ايى بالاتر از تدبر است; توانايى سياست گذاريهايى را دارد كه بر اساس حكمت, قابل ترسيم هستند.
ج ـ جودت اقناع و تخييل; وى توانايى آن دارد كه از طريق اقناعيات مانند خطابه و تخييلات مانند شعر به اقناع و تخييل مردم بپردازد تا آنان را در راهى كه لازم است استعدادهاى خود را در آن بكار گيرند و به راهى كه لازم است, حركت كرده, و هدايت شوند, جهت دهد.
د ـ توانايى دفع دشمنان خارجى و تجاوزگران و ظالمان را داراست.(7)
2 ـ رياست شورايى. زمان اين نوع رياست, وقتى است كه خصلتهايى كه در حالت اول بر شمرده شده, در يك نفر جمع نشود; بلكه در چهار نفر جمع شده و مشاركت اينان در اين امر مثل نفس واحده است كه به تدبير مدينه مى پردازند و دائم در يك توافق و هماهنگى و وحدت به سر مى برند.
((ايشان به مشاركت يكديگر كنفس واحد به تدبير مدينه قيام نمايند و آن را رياست افاضل خوانند))(8)
3 ـ رياست سنت. زمان اين نوع رياست, نبود دو نوع رياست فوق است; اما در عين حال رئيس حاضر, رئيسى است كه با سنن روساى گذشته كه به اوصاف خاصى متحلى بودند, آشناست و چون قدرت و توانايى تمييز امور و مسائل را دارد و امور را از يكديگر تفكيك مى كند تا احكامشان جدا شوند, هر سنتى را به جاى خود استعمال مى كند و توانايى استنباط سنن گذشتگان را دارد و نيز قدرت اقناع مردم از طريق خطابه و قدرت جهاد براى دفع دشمنان را داراست:
((رئيسى حاضر بود كه به سنن روساى گذشته كه به اوصاف مذكور متحلى بوده باشند, عارف بود و به جودت تمييز, هر سنتى به جاى خود استعمال تواند كرد و بر استنباط آنچه مصرح نيابد در سنن گذشتگان از آنچه مصرح بود, قادر بود وجودت خطاب و اقناع و قدرت جهاد را مستجمع و رياست او را رياست سنت خوانند))(9)
4 ـ رياست اصحاب سنت. زمان اين رياست, وقتى است كه اوصاف فوق در يك نفر جمع نشود; بلكه در اشخاص متعدد حاصل گردد و ايشان به طور جمعى و با مشاركت يكديگر, به تدبير مدينه مى پردازند:
((آنكه اين اوصاف در يك تن جمع نبود; اما در اشخاص متفرق حاصل بود و ايشان به مشاركت به تدبير مدينه قيام كنند و آن را رياست اصحاب سنت خوانند.))(10)

ب ـ رياست غير عظما

چنين رياستى شامل تمامى رياست صناعات و افعال و كليه نهادها, ارگانها و سازمانهايى مى شود كه تحت رياست عظما در مىآيند. هر سازمانى و نهادى و ارگانى موظف است از سياستها و تدابير و طرحها و برنامه ريزيها و سازماندهى اساسى تر نهاد و ارگان و سازمان ما فوق خود اطاعت و اقتدا كند و انتهاى همه رياسات روسا در سياسات خود, به رئيس اعظم بر مى گردد.

ب ـ نهاد ذوى الالسنه (فرهنگيان و مبلغان)

محقق طوسى در بيان وظيفه اينان چنين گويد:
((جماعتى كه عوام و فروتران را به مراتب كمال اضافى مى رسانند و عموم اهل مدينه را به آنچه معتقد طايفه اول بود, دعوت مى كنند تا هر كه مستعد بود, به مواعظ و نصايح ايشان از درجه خود ترقى مى كند))(11)
علومى كه صناعت اينان است و نسبت به آن توانمندى خاصى دارند, عبارتند از:
علم كلام, فقه, خطابه, بلاغت, شعر و كتابت هر يك از آن علوم, خود مفيد فايده براى دسته اى از مردم هستند و اينان با توجه به گرايشات روحى و فكرى مردم, هر كس را با علمى خاص به تحصيل كمالات دعوت مى نمايند.

ج ـ نهاد مقدران (محاسبات ادارى و حكومتى)

صناعت اينها علوم حساب و استيفإ و هندسه و طب و نجوم است:
((جماعتى كه قوانين عدالت[ را] در ميان اهل مدينه نگاه مى دارند و در اخذ و اعطإ تقدير واجب[ را] رعايت مى كنند و بر تساوى و تكافى تحريص مى دهند... ايشان را مقدران خوانند))(12)

د ـ مجاهدان (نظاميان)

اين دسته, متكفل حفظ حريم و حمايت از اصل و اساس افراد, جامعه و نظام سياسى هستند.
((جماعتى كه به حفظ حريم بيضه اهل مدينه موسوم باشند و ارباب مدن غير فاضله را از ايشان منع مى كنند و در مقابلت و محافظت شرائط شجاعت و حميت مرعى مى دارند و ايشان را مجاهدان خوانند))(13)

ر ـ ماليان (امور مالى)

اينان, جماعتى هستند كه متكفل تإمين نيازهاى مالى و غذايى ديگر اصناف هستند, لذا سازمانها و نهادهايى را براى وضع ماليات و اخذ عوارض از معاملاتى كه در بين مردم صورت مى گيرد, تإسيس مى نمايند و از صناعاتى كه مردم دارند, به واسطه آنها به تإسيس مراكز صنعتى و توليدى مى پردازند و نيز از وجوهى كه از طريق درآمد متصرفات جنگجويان با زور و شمشير حاصل شده است و در آمد آن متعلق به عموم مسلمين است, عوارض و ماليات اخذ مى كنند:
((جماعتى كه اقوات و ارزاق اين اصناف ترتيب مى سازند, چه از وجوه معاملات و صناعات و چه از وجوه جبايات خراج و غير آن و ايشان را ماليان خوانند.))(14)

3 ـ نظام و سازمان مشاغل

معيارى كه موجب قوام و استحكام يك نظام مى گردد, عدالتى است كه بايد بر تمامى تصميمات و سياستها و اقدامات سايه بيفكند و هر شخص حقيقى و حقوقى را در مرتبه خود جاى دهد.
لازمه چنين امرى, آن است كه يك شخص را به صناعات مختلف مشغول نگردانند; چه اينكه, اولا, طبع افراد داراى ويژگيهاى خاص خود است كه به بعضى از افعال و اعمال گرايش دارد و تشخيص را به همان سمت مى كشاند و به بعضى امور نيز گرايش ندارد. ثانيا, زمانى كه كسى صاحب يك صناعتى مى شود, در طى زمان, هم آشنا به احكام و مسائل آن صناعت شده و هم بر اثر دقت نظر در آن و ترقى همتى كه در آن صناعت به مرور زمان به كار مى گيرد, آنچه كه از احكام و مسائل آن تحصيل نموده است, قابل بهره بر دارى است; اما اگر نظرات و همتها بر صناعت مختلف تقسيم گردد; يعنى فردى به صناعات مختلف بپردازد, نظام امور صناعات مختل مى شود و چون به اندازه كافى نمى تواند در آن صناعات تجارب و فنون لازم را كسب كند, چنين صناعاتى از رشد و كمال برخوردار نمى گردند.
سوم آنكه, بعضى از صناعات است كه به كارگيرى آنها اوقات خاصى دارد اگر در آن وقت به كار گرفته نشوند, وقت آن صناعات فوت مى شود. حال اگر كسى به صناعاتى متعدد مشغول شود, چه بسا دو صناعت, به كارگيرى آنها در وقت واحد افتد كه در اين صورت, آن فرد ناچار است كه به يكى پرداخته و از ديگرى باز ماند. پس اگر كسى علم به چند صناعت داشت, بايد او را به صناعتى مشغول كرد كه در ميان آن چند صناعت, از شرافت و اهميت بيشترى برخوردار است و از پرداختن به صناعات ديگر منع شود تا به عنوان يك اصل از اصول تقسيم كار, هر كس به كارى كه در ارتباط و مناسبت بيشتر با اوست, مشغول شود و بدين وسيله تعاون حاصل شود. پيامد چنين تعاونى, آن است كه كارهاى خير حاصل از تعاون آنها زياد شده و در مدينه رواج يافته و شرور از مدينه دفع گردند:
((عدالت اقتضاى آن كند كه هر يك در مرتبه خود باشند و از آن مرتبه تجاوز ننمايند و بايد كه يك شخص را به صناعات مختلف مشغول نگردانند, از جهت سه چيز: يكى آنكه, طبايع را خواص بود, و نه هر طبيعتى به هر عملى مشغول تواند بود و دوم آنكه, صاحب يك صناعت را در احكام آن صناعت به تدقيق نظر و ترقى همت حظى حاصل آيد به روزگار دراز و چون آن نظر و همت متوزع و منقسم گردد بر صناعات مختلف, همه مختل ماند و از كمال, قاصر و سيم آنكه, بعضى صناعات را وقتى بود كه با فوات آن وقت, فايت شود و باشد كه دو صناعت را اشتراك افتد در يك وقت, پس به يكى از ديگر باز ماند و چون يك شخص دو سه صناعت داند, او را به اشرف و اهم مشغول گردانيدن و از ديگران منع كردن اولى,[ است] تا چون هر يكى به كارى كه مناسبت او با آن زيادت بود, مشغول باشد و[ بدين ترتيب] تعاون حاصل آيد و خيرات در تزايد و شرور در تناقص))(15)

ج ـ نظامات سياسى مدن غير فاضله

1 ـ نظام سياسى مدينه جاهله
مردم چنين مدينه اى توان به كارگيرى قوه عاقله را ندارند و معارف را از طريق منبع عقل ادراك نمى كنند. آنچه محرك افعال آنهاست, قواى شهويه و غضبيه است, بدون آنكه اين دو قوه در خدمت قوه عاقله باشند و آنچه منبع ادراك آنهاست, قوه واهمه و متخيله مى باشد و به همين دليل است كه افكار و افعال آنها در خدمت رشد كمالات نفسانى اشان قرار نمى گيرد:
((اجزاى مدينه يعنى اشخاص انسانى در استعمال قوت نطقى, خالى باشند و موجب تمدن ايشان, تتبع قوتى بود از قواى ديگر))(16)
آنچه اينان از نهادها و سازمانها و وزارتخانه هاى مختلف ايجاد مى كنند تا موجب تمدن سازىاشان گردد, بر اساس توهمات و تخيلات و تحصيل اغراض و اهدافى است كه بر آن اساس ايجاد گرده اند.
2 ـ نظام سياسى مدينه فاسقه
ويژگى اى كه موجب مى شود نظام ديگرى متفاوت از نظام سياسى مدينه جاهله پيدا شود, آن است كه افراد اجتماع اين مدينه قدرت استعمال قوه عاقله را در امور و درك معارف خود دارند; اما افعال خود را نه فقط بر اساس ادراك قوه نطقى; بلكه هم قوه بر اساس نطقى و هم قواى ادراكى ديگر به انجام مى رسانند و بر اساس صناعاتى كه دارند و منشإ تإسيس نهادها و موسساتى مى گردد, موجب تمدنى مى شود كه مبانى نظرى چنين نهادها و سازمانها و ارگانهايى از حكمت دور شده است:
((آنكه از استعمال قوت نطقى خالى نباشد; اما قواى ديگر, استخدام قوت نطقى كرده باشند و موجب تمدن شده...))(17)
غايت سياستى كه در چنين نظامى عملى است و به تدبير امور مى پردازد, رساندن افراد چنين اجتماعى به سعادت حقيقى نيست; بلكه هر آنچه شد و به هر اندازه از كمالات دسترسى حاصل شد, كفايت مى كند. لذا سياستگذارىها در ابعاد مختلف فرهنگى اقتصادى و نظامى نيز چنين نيست كه بر اساس حكمت بناگذارى شوند; بلكه سياست و سياستگذارىها بر اساس روزمرگى تنظيم مى شوند. رياستى كه چنين نظامى بر خود مى پذيرد نيز آن است كه مقبول مردمش شود و مردم هم بسته به اغراضى كه دارند, رئيسى مى خواهند كه به بهترين وجه تإمين كننده آن اغراض گردد و در اين صورت, تمامى اقسامى كه مدينه جاهله به خود مى گيرد, شامل چنين نظامى نيز مى شود, نظير اينكه وقتى كه مردم به دنبال تإمين نيازهاى ضرورى خود باشند, سياستى كه مقبول واقع مى شود, آن است كه تدبير در تإمين اين چنين نيازهايى كند و رياستى هم كه مقبول چنين مردمى مى شود, همان است و نهادها و سازمانها و ساختار سياسى چنين نظامى نيز در راستاى تإمين چنين غرضى است.
3 ـ نظام سياسى مدينه ضاله
مردم مدينه ضاله, جماعتى هستند كه به جهت ضعف در قوه فكرى و تعقلى, به سراغ تخيلات خود رفته و از آن, قانونى تدوين مى كنند كه به تخيل خود فضيلت آور است و تمدنى از خود مى سازند كه داراى چنين زير بناى فكرى است:
((آنكه از نقصان قوت فكرى, با خود قانونى در تخيل آورده باشند و آن را فضيلت نام نهاده...))(18)
سياستى كه در چنين نظامى جارى و سارى است بر اساس سياستهاى كلان ترى است كه سعادات تخيلى را در پى دارد و تمامى موسسات و نهادها و سازمانهاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى نيز در راستاى تحقق فضايل تخيلى مى باشد كه مردم آن مدينه براى خود ترسيم نموده اند و رياست اين نظام هم مسووليت تحقق چنين فضايلى را دارد.
قابل توجه است كه هر يك نظامات سياسى فوق به جهت اغراضى كه مردم مدينه هاى آن نظامات تعقيب مى كنند, انشعابات بسيار زيادى بلكه شعب نامتناهى دارند; چرا كه باطل و شرور, افراد زياد و نامتناهى دارد; يعنى هر آنچه غير حق است در زمره مصاديق باطل جاى مى گيرد, اما به جهت بساطتشان انواع شش گانه ايى را دارند كه محقق طوسى در ادامه فقط انواع شش گانه نظام سياسى مدينه جاهله را طرح مى نمايد.
1 ـ 1 ـ انواع نظام سياسى مدينه جاهله
محقق طوسى, مدينه جاهله را به حسب بساطتش, شش نوع مى داند كه هر يك به جهت نوع هدف و غرضى كه مردم آن دنبال مى كنند و به جهت نوع سياست و رياستى كه تحقق چنين اغراضى مى طلبند, به شش نظام سياسى متنوع مى گرداند.
الف ـ نظام سياسى مدينه ضرورى
اين مدينه, جماعتى را در خود دارد كه غرض آنها از اجتماعشان, كمك و يارى يكديگر در تإمين ضروريات نيازهاى جسم خود و قوام دادن به آن از طريق فراهم نمودن غذاهاى مورد نياز و پوشش بدن هستند:
((اجتماع جماعتى بود كه غرض ايشان تعاون بود بر اكتساب آنچه ضرورى بود در قوام ابدان از اقوات و ملبوسات))(19)
رئيس اين مدينه, كسى است كه فاضلترين مردم باشد در اينكه بهتر از هر كسى بتواند با تدبير و حيله به جمعآورى و بر آوردن ضروريات بپردازد و در چاره جويى و به كارگيرى چنين حيله اى بر همه افراد مدينه فائق آيد و يا كسى است كه به مردم تحت رياست خود, از نيازهاى جسمى و بدنى از قبيل غذا و پوشاك بذل و بخشش بيشترى داشته باشد; اگر چه از طريق مذموم تحصيل كند. بنابراين, تإمين ضروريات براى آنها اساسى است.
ب ـ نظام سياسى مدينه سودگرا و ثروت طلب
جماعت اين مدينه بر آن هستند كه با تعاون و همكارى يكديگر, به ثروت و وسعت مال, از قبيل اندوخته مالى و انواع و اقسام ارزاق و سيم و زر برسند. انفاقاتى كه اينان دارند از قبيل ضرورياتى است كه قوام بدن به آنهاست, نه از آنچه كه به آن دل بسته اند و علاقه به آن دارند:
((غرض ايشان در جمع آنچه بر قدر حاجت زايد بود, جز ثروت و يسار نبود و انفاق اموال الا در ضرورياتى كه قوام ابدان بدان بود, جايز نشمرند.))(20)
... ادامه دارد.

پي نوشت :

1 ـ اخلاق ناصرى, ص 281.
2 ـ همان.
3 ـ همان, ص 289.
4 ـ همان, صص 283 ـ 284.
5 ـ همان, ص 285.
6 ـ همان, ص 286.
7 ـ همان, صص 286 ـ 287.
8 ـ همان, ص 287.
9 ـ همان.
10 ـ همان.
11 ـ همان, ص 28.
12 ـ همان.
13 ـ همان.
14 ـ همان.
15 ـ همان ص 288.
16 ـ همان, ص 280.
17 ـ همان.
18 ـ همان.
19 ـ همان ص 289.
20 ـ همان ص 290.

منبع: فصلنامه علوم سیاسی




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.