از سردبیری استعفا كردم
در اعتراض به مقاله توهين به امام خميني در روزنامه اطلاعات
در اين جلسه كه در دوازدهم بهمن 1383 برگزار شد آقاي بنياحمد كه دو بار مسؤوليت سردبيري روزنامه اطلاعات را (در سالهاي 37 تا 38 و سالهاي 55 تا 56) عهدهدار بود گفت: در دوره اول اگر چه روزنامهنويسي مشكل بود و ساواك سختگيري ميكرد ولي در مقايسه با نوبت دوم وضع بهتر بود. در سالهاي 37 و 38 به عنوان سردبيري در مواردي ميشد كه با مسؤولان سازمان امنيت بحث كرد و به نحوي آنان را قانع نمود ولي بخصوص در سال 1356 وضع به گونهاي ديگر بود به طوري كه گاهي نويسندگان مطبوعات دستگير ميشدند.
او سپس به نحوه چاپ مقاله «استعمار سرخ و سياه» در تاريخ 17 دي ماه 1356 در روزنامه اطلاعات اشاره كرد و گفت: غروب چهارشنبه 14 دي 1356 در دفتر روزنامه بودم كه يكي از همكارانم از كنگره حزب رستاخيز تلفن كرد و گفت مطلبي از سوي داريوش همايون ـ وزير اطلاعات وقت ـ به وي ارائه شده و او تأكيد كرده كه اين مقاله هر چه زودتر بايستي در روزنامه اطلاعات چاپ شود. از همكارم تقاضا كردم كه مطلب را به روزنامه بفرستد.
ساعت 7 بعدازظهر مطلب به دستم رسيد. مقاله روي 4 صفحه امتحاني با خطي خام ولي خوانا نوشته شده بود. هنگامي كه مطلب را خواندم متوجه غير عادي بودن آن شدم و حدس زدم كه رژيم قصد دارد تكليف خود را با مخالفان مذهبي كه طرفدار امام خميني (ره) بودند يكسره كند. آنان تشخيص داده بودند كه روزنامه وسيلهاي مناسب براي اين كار است. مدتي فكر كردم و پس از بررسي اوضاع به اين نتيجه رسيدم كه چاپ اين مقاله در روزنامه اطلاعات عواقب سوئي دارد. لذا تصميم گرفتم از سمت سردبيري روزنامه استعفا دهم. از يكي از همكارانم تقاضا كردم كه نام مرا از روزنامه حذف كند. در خصوص اين مطلب با شخص ديگري صحبت نكردم و فرداي آن روز به سفر رفتم.
وقتي كه روز شنبه از سفر برگشتم متوجه شدم كه مسؤولان وقت روزنامه به شدت از بالا تحت فشار هستند و مثل اين كه به جز انتشار مقاله ياد شده راهي براي آنان باقي نمانده بود.
بلافاصله همان روز از سوي فرهاد مسعودي مدير مسؤول وقت روزنامه اطلاعات بازخواست شدم او از من پرسيد چرا استعفا كردي؟ توضيح دادم قصد نداشتم در اين كار سهيم باشم. لذا براي سلب مسؤوليت از خود چارهاي جز استعفا نداشتم. شايان ذكر است كه استعفاي من به عنوان سردبير در ساير نشريات داخلي و خارجي نيز انعكاس يافت.
بنياحمد در ادامه سخنان خود افزود: در مورد اين مقاله از سوي روزنامه با داريوش همايون تماس گرفته شد و گفتگوهاي زيادي درگرفت. احمد شهيدي قائم مقام روزنامه به همايون گفته بود كه پس از انتشار اين مقاله مخالفان عكسالعمل نشان خواهند داد و احتمالاً ساختمان روزنامه را بر سر كارمندان آن خراب خواهند كرد. همايون هم در پاسخ گفته بود در صورتي كه مقاله در روزنامه اطلاعات چاپ نشود ما آن را بر سر شما خراب خواهيم كرد. آنگاه همايون افزود: طبق دستور نخستوزير اين مقاله بايد هر چه زودتر چاپ شود.
وي در توضيح مطلب گفت: پس از آن كه فرهاد مسعودي از صحبت با داريوش همايون در مورد چاپ نكردن مقاله نا اميد شد به جمشيد آموزگار ـ نخست وزير وقت ـ تلفن كرد تا بلكه او را واسطه چاپ نكردن مقاله كند. اما آموزگار كه خودش هم بيخبر بود، موضوع را به همايون ارجاع ميداد يعني مسؤوليت چاپ و انتشار آن را بر عهده همايون گذاشت.
بنياحمد در ادامه مطلب گفت: طبق اطلاعي كه من دارم آموزگار وقتي كه به نخستوزيري رسيد. تمايلي به حضور همايون در كابينهاش نداشت. بلكه اين شاه بود كه به او دستور داد تا همايون را به وزارت اطلاعات منصوب كند.
از سوي ديگر همايون هم نسبت به مندرجات مقاله آگاه نبود در غير اين صورت مقاله را در پاكتي كه نشان دربار داشت نميداد و من وقتي خودم از او سؤال كردم پاسخ داد كه مطلب از سوي مقامات بالا آمده بود و بدون اين كه از محتواي آن آگاه باشم آن را به نماينده روزنامه اطلاعات در كنگره حزب رستاخيز دادم. (آقاي بنياحمد از ذكر نام اين شخص خودداري كرد). البته اين درست موقعي بود كه سردبير كيهان ـامير طاهريـ كنارش ايستاده بود و ارائه مقاله به روزنامه اطلاعات نشان ميدهد كه به وي دستور داده شده بود تا مطلب در روزنامه اطلاعات چاپ شود. چون روزنامه اطلاعات در آن زمان به عكس كيهان سنتي بود و نسبت به علما و روحانيون دشمني خاصي از خود نشان نميداد و حتي گاهي عكس روحانيون و مراجع را در روزنامه چاپ ميكرد در حالي كه روزنامه كيهان جوانگرا و تا حدودي چپ بود. به هر حال از نظر همايون چاپ مقاله به اقتضاي صلاحديد نظام و مسؤولان رده بالاي رژيم بود و صرف نظر از محتواي آن ميبايست چاپ شود.
سپس آقاي مرتضي رسوليپور عضو مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران كه مديريت اين نشست را بر عهده داشت درباره اسم نماينده روزنامه اطلاعات كه در كنگره حزب رستاخيز بود و آقاي بنياحمد از اعلام نام وي خودداري كرد چنين گفت: چند روز قبل من با اين شخص تماس گرفتم و از ايشان دعوت كردم تا در اين جلسه امروز شركت كنند. ايشان ضمن تشكر بنا به مشكلات شخصي دعوت را نپذيرفت، اما در مورد مقاله ياد شده با نام مستعار احمد رشيدي مطلق مطالبي گفتند و اجازه دادند در جلسه امروز اظهارات ايشان را بازگو كنم. چون اسم ايشان در منابع مكتوب هم آمده و خودشان هم مرا از ذكر نامشان منع نكردند عرض ميكنم كه منظور جناب بنياحمد، آقاي علي باستاني است كه در واقع داريوش همايون مقاله را به ايشان داد تا در اختيار روزنامه اطلاعات قرار دهد.
البته بايد عرض كنم كه اظهارات ايشان كاملاً با سخنان آقاي بنياحمد مطابقت داشت، اما نكته مهمي كه آقاي باستاني بر مطالب آقاي بنياحمد افزود اين بود كه محتواي مطالب مندرج در مقاله استعمار سرخ و سياه كاملاً مشابه محتواي اطلاعيهاي است كه سازمان امنيت در خرداد 1342 منتشر كرد و افزود كه من هم هنوز متن اين اطلاعيه را دارم.
درباره بنياحمد
در آبان 1338 به شركت ملي نفت رفت و به عنوان مشاور روابط عمومي و رابط با مطبوعات، با روزنامهنگاران بيش از پيش آشنا شد.
در 1347 به عنوان كارمند ارشد اطلاعات و روابط عمومي اوپك تعيين و رهسپار وين شد و تا 1351 در آن سازمان بود.
در مهر ماه 1352 به درخواست وزارت بهداري، از سوي شركت نفت در آن وزارتخانه مأمور شد و به مدير كلي روابط عمومي اين وزارتخانه منصوب گرديد.
در آبان 1354 كار مستقيم خود را با مؤسسه اطلاعات از سرگرفت و به عنوان سردبير روزنامه انگليسي زبان تهران ژورنال و سرپرست روزنامه فرانسوي زبان ژورنال دو تهران (كه توسط مؤسسه اطلاعات منتشر ميشدند) تعيين شد.
در اسفند 1355 ضمن اداره دو روزنامه ياد شده، براي بار دوم به سردبيري روزنامه اطلاعات تعين شد و اين سمت را تا 14 ديماه 1356 حفظ كرد.
14 ديماه 56 روزي بود كه مقاله موهن «استعمار سرخ و سياه» به او داده شد تا آن را در اطلاعات چاپ كند و بنياحمد به دليل مخالفت با اين كار بلافاصله از سمت سردبيري استعفا داد ولي به اداره دو روزنامه تهران ژورنال و ژورنال و تهران ادامه داد و تا فروردين 58 كه انتشار آنها متوقف شد در اين سمت بود.
در 1363 پس از بازنشستگي از كارهاي اداري از شركت ملي نفت به منظور سرپرستي فرزندانش كه در فرانسه تحصيل ميكردند به فرانسه رفت و براي تأمين هزينه زندگي به مدت 10 سال به كار كتاب و روزنامهنگاري پرداخت.
پس از فراغت از اين كار به ترجمه روي آورد و كتابهاي «پيروزي بر دلهره»، «غلبه بر كمرويي»و «آلمانيها در ايران در جنگ جهاني اول»را از زبان فرانسوي به فارسي برگرداند و گه گاه نيز در نشريات داخلي به مقاله نويسي پرداخت.
منبع: « ايام » ويژه تاريخ معاصر، ويژه نامه جام جم، شماره 2، بهمن 1383
/خ