پول و پول تو جيبی
نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی
ترجمه : میترا خطیبی
در زندگي هرکودک،زماني فرا مي رسد که حس پيش بيني روز مبادا،و خالي بودن جيب،او را متوجّه عواقب بي پولي و پس انداز مي کند،و در اين جاست که نياز به داشتن مسئوليت مالي براي کودک احساس مي شود.ما اين نياز را پول توجيبي مي ناميم.اين مقوله معمولاً از سن پنج يا شش سالگي آغاز مي شود.
ما به کودکان پول توجيبي مي دهيم،چون با اين کار،مديريت پولي را به آنها آموزش مي دهيم.کودکاني که مجبور به مبارزه و تلاش بر سر مسائل پولي و مالي مي شوند،نه تنها مسئوليت مالي بيشتري پيدا مي کنند،بلکه در تمامي زمينه هاي زندگي نيز مسئول تر بار مي آيند.درحقيقت،اين مقوله بدان معناست که کودکان با مهارت هاي درست و به جاي مديريت مالي، براي مديريت و پيشبرد وظايف شان،درمدرسه نيز بهتر عمل مي کنند.
قوانين سودمند و مفيدي در زمينه ي پول توجيبي وجود دارد که مي تواند کمک حال فرزندان ما،در کسب تجارب آموزشي مهمّي دراين زمينه باشد.
درضمن آنها مي توانند پول توجيبي خود را صرف استخدام و به خدمت گرفتن افرادي کنند، که به جاي آنها وظايف و کارهاي شان را انجام دهند،و يا حتي اگرنخواهند،با اعضاي خانواده به جايي بروند با پول شان براي خود پرستاري استخدام کنند.امّا يک نکته وجود دارد:وقتي که پول رفت و خرج شد،ديگر رفت،و پول توجيبي نيست تا هفته ي بعد و پاکت بعد.
پسر من(جيم)چارلي دراوّلين هفته اي که پول توجيبي خود را گرفت،هم زمان درس بسيار بزرگي هم در زمينه مديريت پولي و مالي يادگرفت.روز يکشنبه اي بود،و خانواده ي ما مشغول تماشاي کارناوال بودند،در ميانه ي راه تبليغات چي هاي يک مغازه،چارلي را به خريد اجناس خود تشويق کردند،و بعد زماني که او به خانه بازگشت ديگر هيچ پولي برايش باقي نمانده بود.
صبح روز دوشنبه يعني فرداي آن روز،زماني بود که واقعيت امر براي چارلي خودنمايي کرد،و او تازه يادش آمد که چه اتفاقي افتاده است بنابراين گفت:«پدر،من براي نهارچه کار کنم؟»
پاسخ دادم:«خوب،برو سراغ پاکت پرداختي ات و پول نهارت را بردار.»
چارلي گفت:«امّا تمام آن پول ها خرج شده است.»
گفتم :«اوه،نه،واقعاً خيلي بد شد.حالا مي خواهي چه کار کني؟»
چارلي گفت:«نمي دانم،مي توانم مقداري غذا از توي يخچال بردارم و براي نهارم چيزي را ببرم.»
من در پاسخ گفتم:«البتّه،اگر بتواني پولش را بدهي.من و مادرت قبلاً يکبار براي نهار به تو پول داده ايم،و دوباره نمي خواهيم بابت آن پولي بدهيم.»آن هفته،هفته ي بسيار دشواري براي چارلي بود.چون او در مدّت پنج روز تنها دو وعده غذا مي خورد،(البتّه ما مطمئن بوديم که همان دو وعده به خوبي کفايت او را مي کند.)او زنده ماند و مسئله اي برايش اتفاق نيفتاد،ولي در زمينه ي مديريت پولي و مالي درس بزرگي گرفت.
با اين وجود،درمواقعي بعضي از کودکان بيشتر از چارلي اصرار و سماجت مي کنند،و متعاقب آن گمراهي روان شناختي بيشتري هم از سوي ما والدين دراين زمينه صورت مي گيرد.
زماني که کودکان،پول توجيبي خود را زود خرج و تمام مي کنند،ما را تحت فشار قرار مي دهند،تا قبل از زمان تعيين شده،پول بيشتري بگيرند.ولي در چنين مواقعي،ما بايد مانند يک بانکدار مفلس و بي پول که با ورشکستگي و رکود اقتصادي مواجه شده است،باشيم.البتّه اين اطمينان را به او بدهيد که پول بيشتري دريافت خواهد کرد،ولي فقط در روزي که براي دادن پول توجيبي مقرّر شده است.حتي هنگامي که فرزندان ما نهايت فشار را به ما وارد مي کنند،باز هم بايد از خودمان مطمئن باشيم که هيچ وجهي و پولي از جيب ما به جيب آنها سرازير نمي شود.
حالا ملاحظه نماييد،که اين پدر چگونه بحران مالي دخترش استفي را در اواسط هفته حل و فصل مي کند.
استفي:«پدر،من پول توجيبي بيشتري مي خواهم.»
پدر:«درست مثل من،چون اين مسئله در مورد من هم صدق مي کند.من هم پول بيشتري از آن چه که در فيش حقوقي ام مي گيرم،مي خواهم.
حالا بگو ببينم تو در اين مورد چه نظري داري و مي خواهي چه کار کني؟»
استفي:«خب،من دارم،از شما مي پرسم.آيا مي توانيد به من پول تو جيبي بيشتري بدهيد؟»
پدر:«البتّه، خيلي هم خوشحال مي شوم،ولي پول توجيبي ات را روز يکشنبه مي دهم.امّا حالا شايد بتواني يک نفر را توي اين خانه يا همين اطراف پيدا کني،و بهش پيشنهاد بدهي که کارهايش را انجام مي دهي و در قبالش پول بگيري،درنتيجه با اين کار مي تواني مبلغي پول بدست بياوري.»
استفي:«امّا من همين حالا پول مي خواهم.»
پدر:«شرط مي بندم که از عهده ي اين کار برمي آيي.امّا نگران نباش،روز يکشنبه پول بيشتري مي گيري.»
استفي:«ولي پدر،اين عادلانه نيست.»
پدر:«ممکن است اين طور باشد ولي،پول بيشتر روز يکشنبه ي هفته ي بعد.»
استفي:«هيچ کدام از دوستان من،چنين مشکلي ندارند،چون پدر و مادرشان آنها را دوست دارند،و به همين دليل هروقت بچّه ها بخواهند،پول بيشتري به آنها مي دهند.»
پدر:«مطمئنم که اين هم درست است.امّا پول بيشتر روز يکشنبه.»
اگر استفي همين طور به بحث ادامه دهد،پدر مي تواند با گفتن تنها يک جمله،بحث را خاتمه بدهد و نقطه ي پاياني بر آن بگذارد:«اگر من هم همين گونه با رئيس ام برخورد کنم،تصور مي کني او در مورد کار و نحوه ي عملکرد من چه احساسي مي کند؟طبيعي است که احساس مي کند،او حقوق کمي به من نمي دهد،بلکه اين من هستم که توقع زيادي دارم،درست است؟بنابراين،استفي نهايت تلاش ات را براي حلّ اين مسئله بکن،بعداً مي بينمت.»
منبع:کتاب تربيت با عشق و منطق
/س
ما به کودکان پول توجيبي مي دهيم،چون با اين کار،مديريت پولي را به آنها آموزش مي دهيم.کودکاني که مجبور به مبارزه و تلاش بر سر مسائل پولي و مالي مي شوند،نه تنها مسئوليت مالي بيشتري پيدا مي کنند،بلکه در تمامي زمينه هاي زندگي نيز مسئول تر بار مي آيند.درحقيقت،اين مقوله بدان معناست که کودکان با مهارت هاي درست و به جاي مديريت مالي، براي مديريت و پيشبرد وظايف شان،درمدرسه نيز بهتر عمل مي کنند.
قوانين سودمند و مفيدي در زمينه ي پول توجيبي وجود دارد که مي تواند کمک حال فرزندان ما،در کسب تجارب آموزشي مهمّي دراين زمينه باشد.
قانون يکم:
قانون دوم:
قانون سوم:
قانون چهارم:
درضمن آنها مي توانند پول توجيبي خود را صرف استخدام و به خدمت گرفتن افرادي کنند، که به جاي آنها وظايف و کارهاي شان را انجام دهند،و يا حتي اگرنخواهند،با اعضاي خانواده به جايي بروند با پول شان براي خود پرستاري استخدام کنند.امّا يک نکته وجود دارد:وقتي که پول رفت و خرج شد،ديگر رفت،و پول توجيبي نيست تا هفته ي بعد و پاکت بعد.
پسر من(جيم)چارلي دراوّلين هفته اي که پول توجيبي خود را گرفت،هم زمان درس بسيار بزرگي هم در زمينه مديريت پولي و مالي يادگرفت.روز يکشنبه اي بود،و خانواده ي ما مشغول تماشاي کارناوال بودند،در ميانه ي راه تبليغات چي هاي يک مغازه،چارلي را به خريد اجناس خود تشويق کردند،و بعد زماني که او به خانه بازگشت ديگر هيچ پولي برايش باقي نمانده بود.
صبح روز دوشنبه يعني فرداي آن روز،زماني بود که واقعيت امر براي چارلي خودنمايي کرد،و او تازه يادش آمد که چه اتفاقي افتاده است بنابراين گفت:«پدر،من براي نهارچه کار کنم؟»
پاسخ دادم:«خوب،برو سراغ پاکت پرداختي ات و پول نهارت را بردار.»
چارلي گفت:«امّا تمام آن پول ها خرج شده است.»
گفتم :«اوه،نه،واقعاً خيلي بد شد.حالا مي خواهي چه کار کني؟»
چارلي گفت:«نمي دانم،مي توانم مقداري غذا از توي يخچال بردارم و براي نهارم چيزي را ببرم.»
من در پاسخ گفتم:«البتّه،اگر بتواني پولش را بدهي.من و مادرت قبلاً يکبار براي نهار به تو پول داده ايم،و دوباره نمي خواهيم بابت آن پولي بدهيم.»آن هفته،هفته ي بسيار دشواري براي چارلي بود.چون او در مدّت پنج روز تنها دو وعده غذا مي خورد،(البتّه ما مطمئن بوديم که همان دو وعده به خوبي کفايت او را مي کند.)او زنده ماند و مسئله اي برايش اتفاق نيفتاد،ولي در زمينه ي مديريت پولي و مالي درس بزرگي گرفت.
با اين وجود،درمواقعي بعضي از کودکان بيشتر از چارلي اصرار و سماجت مي کنند،و متعاقب آن گمراهي روان شناختي بيشتري هم از سوي ما والدين دراين زمينه صورت مي گيرد.
زماني که کودکان،پول توجيبي خود را زود خرج و تمام مي کنند،ما را تحت فشار قرار مي دهند،تا قبل از زمان تعيين شده،پول بيشتري بگيرند.ولي در چنين مواقعي،ما بايد مانند يک بانکدار مفلس و بي پول که با ورشکستگي و رکود اقتصادي مواجه شده است،باشيم.البتّه اين اطمينان را به او بدهيد که پول بيشتري دريافت خواهد کرد،ولي فقط در روزي که براي دادن پول توجيبي مقرّر شده است.حتي هنگامي که فرزندان ما نهايت فشار را به ما وارد مي کنند،باز هم بايد از خودمان مطمئن باشيم که هيچ وجهي و پولي از جيب ما به جيب آنها سرازير نمي شود.
حالا ملاحظه نماييد،که اين پدر چگونه بحران مالي دخترش استفي را در اواسط هفته حل و فصل مي کند.
استفي:«پدر،من پول توجيبي بيشتري مي خواهم.»
پدر:«درست مثل من،چون اين مسئله در مورد من هم صدق مي کند.من هم پول بيشتري از آن چه که در فيش حقوقي ام مي گيرم،مي خواهم.
حالا بگو ببينم تو در اين مورد چه نظري داري و مي خواهي چه کار کني؟»
استفي:«خب،من دارم،از شما مي پرسم.آيا مي توانيد به من پول تو جيبي بيشتري بدهيد؟»
پدر:«البتّه، خيلي هم خوشحال مي شوم،ولي پول توجيبي ات را روز يکشنبه مي دهم.امّا حالا شايد بتواني يک نفر را توي اين خانه يا همين اطراف پيدا کني،و بهش پيشنهاد بدهي که کارهايش را انجام مي دهي و در قبالش پول بگيري،درنتيجه با اين کار مي تواني مبلغي پول بدست بياوري.»
استفي:«امّا من همين حالا پول مي خواهم.»
پدر:«شرط مي بندم که از عهده ي اين کار برمي آيي.امّا نگران نباش،روز يکشنبه پول بيشتري مي گيري.»
استفي:«ولي پدر،اين عادلانه نيست.»
پدر:«ممکن است اين طور باشد ولي،پول بيشتر روز يکشنبه ي هفته ي بعد.»
استفي:«هيچ کدام از دوستان من،چنين مشکلي ندارند،چون پدر و مادرشان آنها را دوست دارند،و به همين دليل هروقت بچّه ها بخواهند،پول بيشتري به آنها مي دهند.»
پدر:«مطمئنم که اين هم درست است.امّا پول بيشتر روز يکشنبه.»
اگر استفي همين طور به بحث ادامه دهد،پدر مي تواند با گفتن تنها يک جمله،بحث را خاتمه بدهد و نقطه ي پاياني بر آن بگذارد:«اگر من هم همين گونه با رئيس ام برخورد کنم،تصور مي کني او در مورد کار و نحوه ي عملکرد من چه احساسي مي کند؟طبيعي است که احساس مي کند،او حقوق کمي به من نمي دهد،بلکه اين من هستم که توقع زيادي دارم،درست است؟بنابراين،استفي نهايت تلاش ات را براي حلّ اين مسئله بکن،بعداً مي بينمت.»
منبع:کتاب تربيت با عشق و منطق
/س