جوان چگونه می تواند حس نیاز به هیجان را در خود ارضاء کند و از آن استفاده نماید؟
- سؤال خوبی است؛ البته دشوار هم هست؛ یعنی از آن سؤالهای آسان نیست. ببینید، هیجان در منطقه ی خاصی است. چیزهایی هست که هیجان در آن آشکار است. مثلا ورزش - بخصوص بعضی از ورزشها مثل فوتبال - یک حادثه ی هیجانی است. طبیعت فوتبال این طوری است، و با نوع بازی والیبال و تنیس فرق دارد؛ از جهت این که اصلا بافت بازی، بافتی است که در آن، مبارزه و هیجان و امثال اینها زیاد است. ورزش به طور کلی یک چیز هیجانی است. کارهای هنری هم هیجان انگیز است؛ اما اینها آن چیزهایی است که هیجانشان آشکار است.
هیجان، فقط مخصوص این منطقه ها نیست. اگر جوان بتواند منطقه ی مورد علاقه ی خودش را - هر چه که هست - پیدا کند، به راحتی می تواند آن هیجان را در خود ارضاء کند. مثلا آن هنگامی که من جوان بودم و لباس طلبگی تنم بود، و محدودیتهای لباس و محدودیتهای محیط هم وجود داشت؛ اما در عین حال ما هم هیجان داشتیم و آن هیجان ارضاء هم می شد. چگونه؟ من به شعر علاقه داشتم. ممکن است باور این برای شما خیلی سخت باشد. جلسه ی شعری بود که چهار، پنج نفر دوستی که به شعر علاقه مند بودند، دو ساعت، سه ساعت می نشستند و راجع به شعر حرف می زدند و شعر می خواندند. این برای کسی که به این مقوله علاقه مند است، روحیه ی هیجانش را به همان اندازه ارضاء می کند، که یک فوتبالیست در میدان فوتبال، یا یک علاقه مند به فوتبال در حین تماشای فوتبال. بنابراین ، میدانها محدود نیستند.
مثال دیگر، مربوطه به همان دانشجوی مهندسی است که شما مثال زدید. شما می گویید او درس می خواند و هیجان ندارد. آدم وقتی اسم درس را می آورد، فکر می کند درس که هیجانی ندارد. درست است که کلاس درس هیجان ندارد، اما اگر فرض کنیم یک کارگاه مجهز در کنار کلاس درس، در دانشگاه یا بیرون دانشگاه باشد - مثل این که الآن معمول شده که جوانان در دوره ای از تحصیل مهندسی می روند با کارخانجات ارتباط برقرار می کنند - این جوان احساس می کند که در این کارگاه امکانی وجود دارد، که او می تواند ابتکار مورد نظر خودش را، و آن فکری که به ذهنش رسیده، در این فضا ابداع و دنبال کند. آیا فکر می کنید که او هیجان کمتری خواهد داشت؟ خیلی هیجان دارد.
این که به برادرمان می گفتم کار تحقیقی بکنند، کار تحقیقی باید از روی عشق و شوق باشد. آن کار تحقیقی که آدم را مجبور کنند و بگویند تحقیق کن، البته چیز خشک بی هیجانی خواهد بود؛ فایده ای هم ندارد. اما در همان رشته ای که شما آن را دوست دارید و به آن علاقه مندید، برای آن در کنکور شرکت کرده اید، در دانشگاه دارید درسش را می خوانید، و استاد خوبی هم دارید، حالا کارگاه مجهزی هم در کنار دستتان هست که می توانید نتیجه ی آن فکر و نوآوریهایی که دارید، آن جا ببرید و تحقق ببخشید، خیلی خوب است.
من می خواهم این طوری بگویم که نباید این را به عنوان یک سؤال و یک نگرانی در ذهنمان بیاوریم که هیجان جوانان را چگونه ارضاء کنیم؛ نه، اگر در بخشهای مختلف، میدان زندگی باز باشد، جوان خودش به آن جایی می رود، که علاقه دارد هیجان خودش را ارضاء کند.
کاری که ما باید به عنوان مسؤولان کشور بکنیم، و نیز همه ی کسانی که می توانند و به کشور علاقه مندند - اعم از دولت و غیر دولت و بخشهای مخصوص جوانان - این است که میدان را برای فعالیت صحیح و سالم جوانان باز کنند؛ حالا مثلا جوانی به مقوله ی ادبیات علاقه مند است، یا جوانی به مقوله ی اقتصاد علاقه مند است. طبیعتا اقتصاد آزمایشگاه ندراد؛ اما ناگهان اعلام می شود که فلان اقتصاددان کشور یا خارج از کشور، در فلان جا جلسه ی درس یا سمینار دارد و می خواهد سخنرانی ایراد کند. این برای جوانی که به این مقوله علاقه دارد، خیلی معنا دارد. بلیط بگیرد، فورا برود خودش را برساند و از استاد سوال کند. اینها همه اش هیجان است. یعنی اگر به توفیق الهی، با همین روندی که از اول انقلاب هم پیش رفته، میدان کار و فعالیت در مقابل جوانان گشوده بشود، جوانان خواهند توانست آن هیجانی جوانی را که جزو برکات جوانی است، ارضاء کنند. البته قبول می کنم که به خاطر گرفتاریهایی که تاکنون وجود داشته، به قدر نوزده سال پیش نرفته است. از این نوزده سال، هشت سالش واقعا جنگ بوده؛ دو، سه سال اولش، ناآگاهی مسؤولان و عدم ورود و عدم تجربه بوده؛ بعد یواش یواش راه افتاده است.
شما هنرمند هستید و الحمدلله چهره ی شما هم آشناست و ما شما را در تلویزیون دیده ایم. عزیزان من! شما هنرمندان خیلی می توانید به مردم خدمت بکنید. مردم از شماها می توانند یاد بگیرند. اگر هنرمند حقیقتا آن تقوایی را که من گفتم، داشته باشد؛ یعنی وقتی شما دارید این حرکت را انجام می دهید، این بخش را دارید اجرا می کنید، یادتان باشد که یک عده جوان، یک عده کودک، یک عده زن و مرد دارند به شما نگاه می کنند و نگاه خواهند کرد، و از این چیزی خواهند آموخت، و در صدد باشید که کارتان خوب و متعالی باشد، من خیال می کنم شماها خیلی می توانید خدمت کنید.
هنر زبان رسایی دارد، که هیچ زبانی به رسایی آن نیست؛ نه زبان علم، نه زبان معمولی، نه زبان موعظه، به رسایی زبان هنر نیست. یکی از رازهای موفقیت قرآن، هنری بودن آن است . قرآن خیلی در اوج هنر است؛ فوق العاده است؛ واقعا آن وقت مردم را مسحور کرد؛ والا اگر پیامبر اکرم بدون زبان هنری می نشست با مردم همین طور حرف می زد، البته عده ای علاقه مند پیدا می کرد، اما آن صاعقه، آن رعد و برق، آن طوفان، دیگر به وجود نمی آمد. این هنر است که این کارها را می کند؛ آثار هنری این گونه است.
الآن هم که آدم شعر حافظ را می خواند، می بیند چیز عظیمی است؛ تأثیر گذار است. آن وقت این هنرهای نمایشی، از شعر و ادبیات هم تأثیرشان تندتر است؛ البته نمی دانم ماندگارتر است یا نه. ممکن است مثلا آدم بگوید در جاهایی ماندگارتر هم هست یا نیست؛ اما به هر حال اثرش سریعتر و قاطعتر و کوبنده تر است.
شما ها خوب می توانید اثر بگذارید. من خواهش می کنم، آن کسانی که این فیلمنامه ها و این سناریوها را می نویسند، آن کسانی که بازی می کنند، آن کسانی که کارگردانی می کنند، آن کسانی فضاسازی می کنند، آن کسانی که طراحی لباس می کنند - که یکی از آن چیزهای بسیار مهم در کارهای هنری، که کمتر هم به آن توجه می شود، طراحی لباس است؛ چون این لباسی که شما می پوشید، برای یک عده الگو می شود و جاذبه دارد - بدانند که چه کار می کنند؛ فکر عواقبش را بکنند. به هر حال، زمینه ی خیلی خوبی است. ان شاء الله موفق باشید.
چرا در ورزش سیاستهای کلانی مشاهده نمی شود، و از ورزش به عنوان یک ابزار قوی در برابر تهاجم فرهنگی استفاده نمی گردد؟
- مطالبی که شما در مورد کمبودهای کار در امر ورزش می گویید، کاملا درست است. روی ورزش کار نشده است. دو کمبود بزرگ در پرداختن به ورزش هست:
اول، برنامه ریزی کلان و تصمیم گیری اساسی در مورد گزینش ورزشی که باید برای آن سرمایه گذاری کرد. بالاخره جامعه ی ایرانی اقتضایی دارد، استعدادی دارد. کدام ورزشها باید مورد توجه قرار بگیرد؟ و با چه روحیه و پیگیریی؟ در همین خصوص، من یکی، دو سال پیش، با ورزشکاران و مسؤولان ورزش کشور مفصل صحبت کردم. من عقیده ام بر این است که اگر ما در این بخش سرمایه گذاری کنیم، و درست فکر کنیم و تدبیر نماییم، بلاشک در میدانهای ورزشی دنیا همان اتفاقی خواهد افتاد که در جنگ به وسیله ی بسیجیها و سازمانهای نظامی ما - که از همه ی تجهیزات مدرن دنیا تقریبا منقطع بودند - اتفاق افتاد. دیدید که در جنگ چه کردند و چه افتخاری آفریدند. همین الآن در ورزش والیبال جانبازان و معلولان، همین اتفاق افتاده است و این برادران مرتب دارند افتخار می آفرینند. یا مثلا در کشتی، خود شما و برادرتان و بعضی از برادران دیگر، واقعا افتخارات بزرگی را به کشور دادید. ما در همه ی میادین ورزشی می توانیم این گونه باشیم. هیچ دلیلی ندارد که ما در فوتبال، یا در والیبال، یا در اسب سواری، یا در بعضی از ورزشهای سنتی خودمان - مثل چوگان - یا در ورزشهای انفرادی رزمی، یا در شنا، نتوانیم به مصاف ورزشکاران برجسته ی دنیا برویم. علت این که این وضعیت نابسامان فعلی وجود دارد، آن است که بر روی تربیت و پیشرفت و استفاده ی از تکنیک، برنامه ریزی نشده است؛ این یک اشکال است.
اشکال دوم- که آن هم به این اشکال کاملا مرتبط است - کمبود فضای معنوی و فرهنگی در ورزش است. یعنی در محیط ورزش، سعی نشده فضای فرهنگی اسلامی و سالمی حاکم باشد. نه این که ورزشکاران ما آدمهای خوبی نیستند؛ نخیر، آدمهای بسیار خوب و مؤمن و متقی و پرهیزکار در میانشان هست؛ منتهی فراتر از این باید باشد. محیط ورزشی ما، باید محیط عفیفی باشد. عفت، معنای خیلی عجیب و وسیعی دارد. سلامت نفس یک انسان، در هر جایی خودش را نشان می دهد. محیط ورزش، باید محیط عفیف باشد. در آن بایستی هرزگی، شلختگی، و هر چیز غیر عفیفانه مشاهده نشود. ما باید این فضا را در محیط ورزشمان به وجود بیاوریم؛ و اگر این باشد، در دنیا خواهد درخشید و ورزش ما ستاره خواهد شد.
شما ببیند، الآن همین فیلمهای ما که به جشنواره های جهانی می رود، آن نقطه ای که این فیلمها برای داوران و تماشاچیان بیشتر جذاب است، عفتی است که در فیلمهای فارسی هست. حالا بعضی از کارگردانان و فیلمسازان به طور طبیعی دنبال آنند، بعضی هم عفت به آنها تحمیل می شود؛ ناچارند که زن و مرد و روابط خانوادگی را آن طوری که فعلا فضای جمهوری اسلامی می پسندد، پدید بیاورند؛ همین است که در دنیا گل می کند.
بر خلاف تصور خیلی ها، دنیا از این بی بند و باری و ولنگاری و هرزه گری خوشش نمی آید؛ خسته شده است. این حالت عفت و نجابت و سلامت و حیا و این چیزی که طبیعی ایرانیها هم هست، اسلام هم همین را توصیه کرده است. این را ما هم باید در محیط ورزش و در محیط های دیگر حاکم کنیم. این، فضای معنوی فرهنگی ورزش خواهد شد؛ همان چیزی خواهد شد که شما می گویید برای رفتن به مصاف تهاجم فرهنگی، بایستی متمسک به فرهنگ خودی بشویم؛ کاملا درست است.
بنابراین، اگر در عالم ورزش، مسؤولان ورزش به این دو کار بپردازند - یعنی از یک طرف، رسیدن علمی، برنامه ریزی دقیق برای ورزش از همه جهت؛ گزینش، تکنیک، کار، تربیت، تمرین؛ و از طرف دیگر، رسیدن به فضای فرهنگی ورزش - من خیال می کنم که محیط ورزشی ما پیش خواهد رفت و خیلی هم خوب خواهد شد.
البته من خواهش می کنم که جوانان ما منتظر آن روز نمانند و نگویند وقتی ورزش آن طوری شد، بعد ما می رویم ورزش می کنیم؛ نه، جوانان بی استثناء ورزش کنند. حالا وقتی می گوییم جوانان، معنایش این نیست که غیر جوانان نباید ورزش بکنند؛ نخیر، غیر جوانان هم باید ورزش بکنند. البته ورزش برای جوان دستاوردهای زیادی دارد، که من چون اینها را مکرر گفته ام، دیگر نمی خواهم تکرار بکنم. برای پیران هم ورزش واجب است؛ برای کسانی که از سنین جوانی - از چهل سالگی و پنجاه سالگی - عبور کرده اند، ورزش واجب است و باید ورزش بکنند.
چرا مرکز مشخصی برای سیاستگذاری در امور جوانان وجود ندارد؟ چرا بخشهای مختلف، در مسایل جوانان - مثل ازدواج - با هم هماهنگ نیستند؟
البته این تا حدودی انجام شده است؛ یعنی همین «شورای عالی جوانان» که تشکیل شد، قدم اول در این راه بود، و من امیدوارم که این قدم اول، ما را به قدمهای بعدی هم برساند. البته بی شک بعضی از دستگاهها هم مثل آموزش و پرورش، مثل آموزش عالی یا پزشکی، به مسایل جوانان مرتبطند؛ لیکن آن مرکز ستادی که می تواند به شکل همه سونگر و جامع به مسایل جوانان نگاه کند، پایه ی اصلیش همین «شورای عالی جوانان» است، که به نظر من برادران تا حالا، در آن حدی که به عهده ی آنهاست، خوب هم کار کرده اند. آنها باید کار ستادی بکنند؛ کار اجراییش را باید دستگاهها انجام بدهند. این «منشور جوانان» ی که آقایان در سال گذشته تهیه کردند و پیش من آوردند، چیز بسیار خوب و جامع و مفیدی بود و می تواند پایه ی عملی منطقی خوبی باشد، برای این که دستگاههای جمهوری اسلامی بر اساس آن کار کنند.
البته مسأله ازدواج که شما گفتید، دولت یا همین «شورای عالی جوانان» می توانند فکرهایی درباره ی آن بکنند؛ لیکن مسأله ازدواج، یک مسأله کاملا فردی و شخصی است؛ خانواده ها باید فکر بکنند؛ دستگاههای دولتی و عام، باید توصیه های عمومی بکنند. من خودم توصیه ام این است که ازدواج را آسان بگیرند؛ مهریه ها زیاد نشود؛ جهیزیه ها سنگین نشود؛ در مراسم مهمانیها، خیلی ریخت و پاش نشود و اسراف آمیز نباشد. باید روی این کار بشود. چه قدر خوب است که از لحاظ فرهنگی و هنری تبلیغ بشود، تا مردم اینها را فرا بگیرند. اگر این را فرا گرفتند، من فکر می کنم که ازدواج آسان خواهد شد.
سنین ازدواج هم، نه به آن شوری شور باید باشد که بعضیها فکر کردند باید در سنین کاملا جوانی زودرس باشد - نه این که من آن را نفی کنم؛ ایرادی ندارد؛ اگر کسی خواست در آن سنین خیلی زود هم ازدواج کند، هیچ اشکالی ندارد؛ اما حالا لزومی ندارد که ما اصرارمان را روی آن ببریم - نه هم به آن بی نمکی که غریبها انجام می دهند و در سن سی، چهل سالگی ازدواج می کنند. البته به نظر من، از بس خودخواهیهایی حاکم هست، اگر مرد سی، چهل، پنجاه سالش باشد، ایرادی نمی بیند که با دختر جوانی ازدواج کند؛ یعنی آن سنین بالا متعلق به مردان است. باز او هم دنبال یک زن جوانتر از خودش با فاصله های سنی زیاد می گردد؛ که اینها البته در آن جاها هست، و همین ها هم موجب می شود که ازدواجها بی پایه باشد؛ لذا آدم تنها در کشورهای غربی خیلی است؛ انسانهایی که همه ی عمرشان را تنها زندگی می کنند؛ چیزی که در ایران و سایر کشورهای اسلامی خوشبختانه خیلی کم است.
علی ای حال، بایستی قدری ازدواج را آسان بگیرند و دنبال تشریفات نباشند، تا راحت بتوانند جوانان را به مرحله ی ازدواج نزدیک بکنند. باید در خانواده ها و در خود جوانان و در خود دختران و پسران، همت به وجود بیاید. امتناع از ازدواج نباید باشد. البته اگر دولت بتواند تسهیلاتی هم فراهم بکند، خیلی خوب است. من همیشه دنبال این بوده ام و به مسؤولان هم همیشه برای مسکن و وام و سایر نیازهای زندگی جوانان سفارش کرده ام. ما اینها را مفروض می گیریم؛ اما می خواهم بگویم که مسؤولیت این کار در درجه ی اول، مسؤولیت خانوادگی و شخصی است.
به نظر شما چه راههایی برای حفظ ارزشها و انتقال فضای معنوی زمان جنگ به جوانان امروز وجود دارد؟
همین حرفهایی که شما زدید، همه اش درست است. من هم به همین مطالبی که جنابعالی گفتید، اعتقاد دارم و به وجود امثال شماها افتخار می کنم. بحث اشخاص نیست؛ بحث آن روحیه هاست، بحث آن نیتهاست، بحث آن حیات مجددی است که این انقلاب و این آزمایشهای دشوار به کشور ما داد. در قضیه ی فتح بستان در سال 60 یا 61، امام (رضوان الله علیه) پیامی دادند، که در آن پیام، تعبیر «فتح الفتوح» بود. بعضی خیال کردند که «فتح الفتوح»، جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمی گفت؛ امام می فرمود: - به این مضمون - «فتح الفتوح»، فتح یا ساختن این جانهای آگاه و بیدار است. واقعا بزرگترین فتح جمهوری اسلامی این بود که توانست این جوانان را به این مرحله ی از عظمت و اعتلای روحی برساند که بتوانند احساس خودباوری کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه ی دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسلام دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلی بود، و تا الآن هم ادامه دارد. الآن هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم.
من بعضی از این مطبوعات و روزنامه ها و آدمهای نو به میدان رسیده ی بی خبر از همه جا - حمل بر صحتش، بی خبر است؛ و الا مغرض - را می بینم. اینها خیال می کنند که این هنری است که ما کشور را به حالت ابتذال قبل از انقلاب بکشانیم؛ در این جهت دارند سعی می کنند. چه قدر غفلت است! چه قدر تأسف آور است! جوانان ما در دوره ی جوانی توانستند خود را از آن تخدیری که فضای کشور شده بود، خلاص کنند؛ حرکتی بکنند و ایران را نجات بدهند. ایران رفته بود. ما گم شده بودیم. ما زیر دست و پاها له شده بودیم. سیل گنداب فرهنگ غربی - که مقدمه ی سلطه ی اقتصادی و سیاسی و استعمار به معنای حقیقی کلمه بود - در واقع ما را از بین برده بود. وسط زمین و هوا، دست قدرتمند انقلاب و اسلام، به وسیله ی همین جوانان، کشور را نجات داد. عده یی می خواهند این دوره ی افتخار آمیز به فراموشی سپرده بشود و مردم به همان حال تخدیر قبلی برگردند. این حالت را چه کسی می خواهد؟ دشمنان این کشور و این ملت می خواند.
به نظرم این را شاید در یک سخنرانی هم گفته باشم. همین اخیرا قبل از عید، در یکی از مجلات امریکایی، سرمقاله ای به وسیله ی یک نویسنده ی معروف امریکایی نوشته شده بود، که خلاصه اش این بود که برای مقابله با کشورهایی مثل ایران - که او البته تعبیر زشتی می کند؛ مثلا یاغی - ما نمی توانیم از راههای نظامی و اقتصادی عمل کنیم؛ اینها راههای تجربه شده و شکست خورده است؛ از راههای فرهنگی باید وارد بشویم؛ تصریح هم می کند. می گوید چگونه باید وارد بشویم. در وسط همان صفحه، عکس کاملا عریان یک زن را کشیده و گفت از این طریق! گفته اینها را بایستی ترویج کنیم، تا بتوانیم بر آنها فایق بیاییم. راست هم می گوید؛ راه این است. متأسفانه عده ای نمی فهمند در کشور دارند چه کار می کنند. البته به حول و قوه ی الهی نمی گذاریم، و نخواهند توانست. ما اجازه نمی دهیم این خیانت را به این کشور و این انقلاب انجام بدهند و به پایان ببرند. اما این هوسها در سرشان هست؛ می خواهند مردم را به آن روز بدبختی و سیه روزی این کشور برگردانند.
به نظر من، جوانان ما امروز هم خدایی و مؤمن و باصفایند. شما ببینید دانشگاههای ما چگونه است؛ ببینید کارگاههای ما چگونه است؛ ببینید فضای کشور چگونه است. شما ببینید در روز راهپیمایی بیست و دوم بهمن یا روز قدس، اکثریت این جمعیتی که مثل سیل به خیابانها می آیند، چه کسانی هستند؛ همین جوانانند. همان روح الهی، همان انگیزه و صاعقه ی الهی، هنوز هم در کشور وجود دارد و باز هم کارساز است. همین روحیه، باز هم کشور را به ساحل نجات خواهد رسانید.
همین الآن بلاشک ما گرفتاریها و مشکلاتی در زمینه ی اقتصادی و غیره داریم، و اینها یک روز تمام خواهد شد؛ اما آن عامل تمام شدن این گرفتاریها، جز همین روحیه ی معنوی و تمسک به اسلام و انقلاب، چیز دیگری نخواهد بود. باز هم همین دختر و پسر جوانند که کشور را نجات خواهند داد. من بارها گفته ام که نسل جوان، گره گشای دوره های سخت و محنتهای بزرگ است، و وقتی وارد میدان می شود - که الحمدالله امروز هم در میدان است - گره های ریز و سخت گشوده خواهد شد. جوانان ما، مؤمن و متدین و علاقه مند به کشورشان و علاقه مند به اسلام هستند و با سلطه ی امریکا و با سلطه ی بیگانه مخالفند؛ همین کارساز خواهد بود. این توطئه هایی هم که دارند می کنند و ترفندهایی هم که می شود، اثری ان شاءالله نخواهد بخشید. ان شاءالله که خداوند هم کمک خواهد کرد. حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) هم ان شاءالله پشتیبان این راه و این کار و این جوانان خواهد بود.
در خاتمه، نکته ای را هم یادآور می شوم: این کارهایی که جوانان می کنند، اینها کوچک نیست. همین درس خواندنی که من می گویم، همین کار تحقیق، همین کار هنری، همین کار ورزشی، اینها کارهای کوچک نیست. من خواهش می کنم، کسی که این کارها را انجام می دهد، تصور نکند که کارش کوچک است؛ نه، همین کار در مجموعه ی کلان کشور، به یک عنصر تعیین کننده تبدیل می شود. فرضا هنرمندی به تنهایی تصمیم می گیرد که یک کار هنری برجسته ارایه بدهد. او نمی تواند بگوید که من یک کار فردی دارم انجام می دهم ؛ خودم تنها هستم و این کار کوچکی است؛ نه، شما کارتان را که خوب انجام دادید، اگر صد نفر دیگر مثل شما فکر کنند، همان اعتلای عظیم و همان کار بزرگ اتفاق خواهد افتاد. عین همین مسأله، در باب ورزش است؛ عین همین مسأله در باب درس خواندن و در باب تحقیق است؛ عین همین مسأله، در باب کارهای خاص جوانان است. این، درست مثل روز راهپیمایی است. اگر همه بگویند که حالا من یک نفر چه تأثیری دارم، این سیل عظیم میلیونی در روز بیست و دوم بهمن یا در نماز جمعه راه نمی افتد؛ اما هر کسی احساس می کند که تکلیف خودش را دارد انجام می دهد. من می خواهم تأکید و تکرار کنم که کار تک تک این جوانان - هر جا و در هر زمینه ای که دارند کار می کنند؛ در زمینه ی قرآن، در زمینه ی معلومات، در زمینه ی معارف، در حوزه، در دانشگاه، در کتاب نویسی - کاری مهم است؛ همان کاری است که ان شاءالله کشور را به اعتلاء خواهد رساند.
منبع:حدیث شور انگیز جوانی در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی
/س
- سؤال خوبی است؛ البته دشوار هم هست؛ یعنی از آن سؤالهای آسان نیست. ببینید، هیجان در منطقه ی خاصی است. چیزهایی هست که هیجان در آن آشکار است. مثلا ورزش - بخصوص بعضی از ورزشها مثل فوتبال - یک حادثه ی هیجانی است. طبیعت فوتبال این طوری است، و با نوع بازی والیبال و تنیس فرق دارد؛ از جهت این که اصلا بافت بازی، بافتی است که در آن، مبارزه و هیجان و امثال اینها زیاد است. ورزش به طور کلی یک چیز هیجانی است. کارهای هنری هم هیجان انگیز است؛ اما اینها آن چیزهایی است که هیجانشان آشکار است.
هیجان، فقط مخصوص این منطقه ها نیست. اگر جوان بتواند منطقه ی مورد علاقه ی خودش را - هر چه که هست - پیدا کند، به راحتی می تواند آن هیجان را در خود ارضاء کند. مثلا آن هنگامی که من جوان بودم و لباس طلبگی تنم بود، و محدودیتهای لباس و محدودیتهای محیط هم وجود داشت؛ اما در عین حال ما هم هیجان داشتیم و آن هیجان ارضاء هم می شد. چگونه؟ من به شعر علاقه داشتم. ممکن است باور این برای شما خیلی سخت باشد. جلسه ی شعری بود که چهار، پنج نفر دوستی که به شعر علاقه مند بودند، دو ساعت، سه ساعت می نشستند و راجع به شعر حرف می زدند و شعر می خواندند. این برای کسی که به این مقوله علاقه مند است، روحیه ی هیجانش را به همان اندازه ارضاء می کند، که یک فوتبالیست در میدان فوتبال، یا یک علاقه مند به فوتبال در حین تماشای فوتبال. بنابراین ، میدانها محدود نیستند.
مثال دیگر، مربوطه به همان دانشجوی مهندسی است که شما مثال زدید. شما می گویید او درس می خواند و هیجان ندارد. آدم وقتی اسم درس را می آورد، فکر می کند درس که هیجانی ندارد. درست است که کلاس درس هیجان ندارد، اما اگر فرض کنیم یک کارگاه مجهز در کنار کلاس درس، در دانشگاه یا بیرون دانشگاه باشد - مثل این که الآن معمول شده که جوانان در دوره ای از تحصیل مهندسی می روند با کارخانجات ارتباط برقرار می کنند - این جوان احساس می کند که در این کارگاه امکانی وجود دارد، که او می تواند ابتکار مورد نظر خودش را، و آن فکری که به ذهنش رسیده، در این فضا ابداع و دنبال کند. آیا فکر می کنید که او هیجان کمتری خواهد داشت؟ خیلی هیجان دارد.
این که به برادرمان می گفتم کار تحقیقی بکنند، کار تحقیقی باید از روی عشق و شوق باشد. آن کار تحقیقی که آدم را مجبور کنند و بگویند تحقیق کن، البته چیز خشک بی هیجانی خواهد بود؛ فایده ای هم ندارد. اما در همان رشته ای که شما آن را دوست دارید و به آن علاقه مندید، برای آن در کنکور شرکت کرده اید، در دانشگاه دارید درسش را می خوانید، و استاد خوبی هم دارید، حالا کارگاه مجهزی هم در کنار دستتان هست که می توانید نتیجه ی آن فکر و نوآوریهایی که دارید، آن جا ببرید و تحقق ببخشید، خیلی خوب است.
من می خواهم این طوری بگویم که نباید این را به عنوان یک سؤال و یک نگرانی در ذهنمان بیاوریم که هیجان جوانان را چگونه ارضاء کنیم؛ نه، اگر در بخشهای مختلف، میدان زندگی باز باشد، جوان خودش به آن جایی می رود، که علاقه دارد هیجان خودش را ارضاء کند.
کاری که ما باید به عنوان مسؤولان کشور بکنیم، و نیز همه ی کسانی که می توانند و به کشور علاقه مندند - اعم از دولت و غیر دولت و بخشهای مخصوص جوانان - این است که میدان را برای فعالیت صحیح و سالم جوانان باز کنند؛ حالا مثلا جوانی به مقوله ی ادبیات علاقه مند است، یا جوانی به مقوله ی اقتصاد علاقه مند است. طبیعتا اقتصاد آزمایشگاه ندراد؛ اما ناگهان اعلام می شود که فلان اقتصاددان کشور یا خارج از کشور، در فلان جا جلسه ی درس یا سمینار دارد و می خواهد سخنرانی ایراد کند. این برای جوانی که به این مقوله علاقه دارد، خیلی معنا دارد. بلیط بگیرد، فورا برود خودش را برساند و از استاد سوال کند. اینها همه اش هیجان است. یعنی اگر به توفیق الهی، با همین روندی که از اول انقلاب هم پیش رفته، میدان کار و فعالیت در مقابل جوانان گشوده بشود، جوانان خواهند توانست آن هیجانی جوانی را که جزو برکات جوانی است، ارضاء کنند. البته قبول می کنم که به خاطر گرفتاریهایی که تاکنون وجود داشته، به قدر نوزده سال پیش نرفته است. از این نوزده سال، هشت سالش واقعا جنگ بوده؛ دو، سه سال اولش، ناآگاهی مسؤولان و عدم ورود و عدم تجربه بوده؛ بعد یواش یواش راه افتاده است.
شما هنرمند هستید و الحمدلله چهره ی شما هم آشناست و ما شما را در تلویزیون دیده ایم. عزیزان من! شما هنرمندان خیلی می توانید به مردم خدمت بکنید. مردم از شماها می توانند یاد بگیرند. اگر هنرمند حقیقتا آن تقوایی را که من گفتم، داشته باشد؛ یعنی وقتی شما دارید این حرکت را انجام می دهید، این بخش را دارید اجرا می کنید، یادتان باشد که یک عده جوان، یک عده کودک، یک عده زن و مرد دارند به شما نگاه می کنند و نگاه خواهند کرد، و از این چیزی خواهند آموخت، و در صدد باشید که کارتان خوب و متعالی باشد، من خیال می کنم شماها خیلی می توانید خدمت کنید.
هنر زبان رسایی دارد، که هیچ زبانی به رسایی آن نیست؛ نه زبان علم، نه زبان معمولی، نه زبان موعظه، به رسایی زبان هنر نیست. یکی از رازهای موفقیت قرآن، هنری بودن آن است . قرآن خیلی در اوج هنر است؛ فوق العاده است؛ واقعا آن وقت مردم را مسحور کرد؛ والا اگر پیامبر اکرم بدون زبان هنری می نشست با مردم همین طور حرف می زد، البته عده ای علاقه مند پیدا می کرد، اما آن صاعقه، آن رعد و برق، آن طوفان، دیگر به وجود نمی آمد. این هنر است که این کارها را می کند؛ آثار هنری این گونه است.
الآن هم که آدم شعر حافظ را می خواند، می بیند چیز عظیمی است؛ تأثیر گذار است. آن وقت این هنرهای نمایشی، از شعر و ادبیات هم تأثیرشان تندتر است؛ البته نمی دانم ماندگارتر است یا نه. ممکن است مثلا آدم بگوید در جاهایی ماندگارتر هم هست یا نیست؛ اما به هر حال اثرش سریعتر و قاطعتر و کوبنده تر است.
شما ها خوب می توانید اثر بگذارید. من خواهش می کنم، آن کسانی که این فیلمنامه ها و این سناریوها را می نویسند، آن کسانی که بازی می کنند، آن کسانی که کارگردانی می کنند، آن کسانی فضاسازی می کنند، آن کسانی که طراحی لباس می کنند - که یکی از آن چیزهای بسیار مهم در کارهای هنری، که کمتر هم به آن توجه می شود، طراحی لباس است؛ چون این لباسی که شما می پوشید، برای یک عده الگو می شود و جاذبه دارد - بدانند که چه کار می کنند؛ فکر عواقبش را بکنند. به هر حال، زمینه ی خیلی خوبی است. ان شاء الله موفق باشید.
چرا در ورزش سیاستهای کلانی مشاهده نمی شود، و از ورزش به عنوان یک ابزار قوی در برابر تهاجم فرهنگی استفاده نمی گردد؟
- مطالبی که شما در مورد کمبودهای کار در امر ورزش می گویید، کاملا درست است. روی ورزش کار نشده است. دو کمبود بزرگ در پرداختن به ورزش هست:
اول، برنامه ریزی کلان و تصمیم گیری اساسی در مورد گزینش ورزشی که باید برای آن سرمایه گذاری کرد. بالاخره جامعه ی ایرانی اقتضایی دارد، استعدادی دارد. کدام ورزشها باید مورد توجه قرار بگیرد؟ و با چه روحیه و پیگیریی؟ در همین خصوص، من یکی، دو سال پیش، با ورزشکاران و مسؤولان ورزش کشور مفصل صحبت کردم. من عقیده ام بر این است که اگر ما در این بخش سرمایه گذاری کنیم، و درست فکر کنیم و تدبیر نماییم، بلاشک در میدانهای ورزشی دنیا همان اتفاقی خواهد افتاد که در جنگ به وسیله ی بسیجیها و سازمانهای نظامی ما - که از همه ی تجهیزات مدرن دنیا تقریبا منقطع بودند - اتفاق افتاد. دیدید که در جنگ چه کردند و چه افتخاری آفریدند. همین الآن در ورزش والیبال جانبازان و معلولان، همین اتفاق افتاده است و این برادران مرتب دارند افتخار می آفرینند. یا مثلا در کشتی، خود شما و برادرتان و بعضی از برادران دیگر، واقعا افتخارات بزرگی را به کشور دادید. ما در همه ی میادین ورزشی می توانیم این گونه باشیم. هیچ دلیلی ندارد که ما در فوتبال، یا در والیبال، یا در اسب سواری، یا در بعضی از ورزشهای سنتی خودمان - مثل چوگان - یا در ورزشهای انفرادی رزمی، یا در شنا، نتوانیم به مصاف ورزشکاران برجسته ی دنیا برویم. علت این که این وضعیت نابسامان فعلی وجود دارد، آن است که بر روی تربیت و پیشرفت و استفاده ی از تکنیک، برنامه ریزی نشده است؛ این یک اشکال است.
اشکال دوم- که آن هم به این اشکال کاملا مرتبط است - کمبود فضای معنوی و فرهنگی در ورزش است. یعنی در محیط ورزش، سعی نشده فضای فرهنگی اسلامی و سالمی حاکم باشد. نه این که ورزشکاران ما آدمهای خوبی نیستند؛ نخیر، آدمهای بسیار خوب و مؤمن و متقی و پرهیزکار در میانشان هست؛ منتهی فراتر از این باید باشد. محیط ورزشی ما، باید محیط عفیفی باشد. عفت، معنای خیلی عجیب و وسیعی دارد. سلامت نفس یک انسان، در هر جایی خودش را نشان می دهد. محیط ورزش، باید محیط عفیف باشد. در آن بایستی هرزگی، شلختگی، و هر چیز غیر عفیفانه مشاهده نشود. ما باید این فضا را در محیط ورزشمان به وجود بیاوریم؛ و اگر این باشد، در دنیا خواهد درخشید و ورزش ما ستاره خواهد شد.
شما ببیند، الآن همین فیلمهای ما که به جشنواره های جهانی می رود، آن نقطه ای که این فیلمها برای داوران و تماشاچیان بیشتر جذاب است، عفتی است که در فیلمهای فارسی هست. حالا بعضی از کارگردانان و فیلمسازان به طور طبیعی دنبال آنند، بعضی هم عفت به آنها تحمیل می شود؛ ناچارند که زن و مرد و روابط خانوادگی را آن طوری که فعلا فضای جمهوری اسلامی می پسندد، پدید بیاورند؛ همین است که در دنیا گل می کند.
بر خلاف تصور خیلی ها، دنیا از این بی بند و باری و ولنگاری و هرزه گری خوشش نمی آید؛ خسته شده است. این حالت عفت و نجابت و سلامت و حیا و این چیزی که طبیعی ایرانیها هم هست، اسلام هم همین را توصیه کرده است. این را ما هم باید در محیط ورزش و در محیط های دیگر حاکم کنیم. این، فضای معنوی فرهنگی ورزش خواهد شد؛ همان چیزی خواهد شد که شما می گویید برای رفتن به مصاف تهاجم فرهنگی، بایستی متمسک به فرهنگ خودی بشویم؛ کاملا درست است.
بنابراین، اگر در عالم ورزش، مسؤولان ورزش به این دو کار بپردازند - یعنی از یک طرف، رسیدن علمی، برنامه ریزی دقیق برای ورزش از همه جهت؛ گزینش، تکنیک، کار، تربیت، تمرین؛ و از طرف دیگر، رسیدن به فضای فرهنگی ورزش - من خیال می کنم که محیط ورزشی ما پیش خواهد رفت و خیلی هم خوب خواهد شد.
البته من خواهش می کنم که جوانان ما منتظر آن روز نمانند و نگویند وقتی ورزش آن طوری شد، بعد ما می رویم ورزش می کنیم؛ نه، جوانان بی استثناء ورزش کنند. حالا وقتی می گوییم جوانان، معنایش این نیست که غیر جوانان نباید ورزش بکنند؛ نخیر، غیر جوانان هم باید ورزش بکنند. البته ورزش برای جوان دستاوردهای زیادی دارد، که من چون اینها را مکرر گفته ام، دیگر نمی خواهم تکرار بکنم. برای پیران هم ورزش واجب است؛ برای کسانی که از سنین جوانی - از چهل سالگی و پنجاه سالگی - عبور کرده اند، ورزش واجب است و باید ورزش بکنند.
چرا مرکز مشخصی برای سیاستگذاری در امور جوانان وجود ندارد؟ چرا بخشهای مختلف، در مسایل جوانان - مثل ازدواج - با هم هماهنگ نیستند؟
البته این تا حدودی انجام شده است؛ یعنی همین «شورای عالی جوانان» که تشکیل شد، قدم اول در این راه بود، و من امیدوارم که این قدم اول، ما را به قدمهای بعدی هم برساند. البته بی شک بعضی از دستگاهها هم مثل آموزش و پرورش، مثل آموزش عالی یا پزشکی، به مسایل جوانان مرتبطند؛ لیکن آن مرکز ستادی که می تواند به شکل همه سونگر و جامع به مسایل جوانان نگاه کند، پایه ی اصلیش همین «شورای عالی جوانان» است، که به نظر من برادران تا حالا، در آن حدی که به عهده ی آنهاست، خوب هم کار کرده اند. آنها باید کار ستادی بکنند؛ کار اجراییش را باید دستگاهها انجام بدهند. این «منشور جوانان» ی که آقایان در سال گذشته تهیه کردند و پیش من آوردند، چیز بسیار خوب و جامع و مفیدی بود و می تواند پایه ی عملی منطقی خوبی باشد، برای این که دستگاههای جمهوری اسلامی بر اساس آن کار کنند.
البته مسأله ازدواج که شما گفتید، دولت یا همین «شورای عالی جوانان» می توانند فکرهایی درباره ی آن بکنند؛ لیکن مسأله ازدواج، یک مسأله کاملا فردی و شخصی است؛ خانواده ها باید فکر بکنند؛ دستگاههای دولتی و عام، باید توصیه های عمومی بکنند. من خودم توصیه ام این است که ازدواج را آسان بگیرند؛ مهریه ها زیاد نشود؛ جهیزیه ها سنگین نشود؛ در مراسم مهمانیها، خیلی ریخت و پاش نشود و اسراف آمیز نباشد. باید روی این کار بشود. چه قدر خوب است که از لحاظ فرهنگی و هنری تبلیغ بشود، تا مردم اینها را فرا بگیرند. اگر این را فرا گرفتند، من فکر می کنم که ازدواج آسان خواهد شد.
سنین ازدواج هم، نه به آن شوری شور باید باشد که بعضیها فکر کردند باید در سنین کاملا جوانی زودرس باشد - نه این که من آن را نفی کنم؛ ایرادی ندارد؛ اگر کسی خواست در آن سنین خیلی زود هم ازدواج کند، هیچ اشکالی ندارد؛ اما حالا لزومی ندارد که ما اصرارمان را روی آن ببریم - نه هم به آن بی نمکی که غریبها انجام می دهند و در سن سی، چهل سالگی ازدواج می کنند. البته به نظر من، از بس خودخواهیهایی حاکم هست، اگر مرد سی، چهل، پنجاه سالش باشد، ایرادی نمی بیند که با دختر جوانی ازدواج کند؛ یعنی آن سنین بالا متعلق به مردان است. باز او هم دنبال یک زن جوانتر از خودش با فاصله های سنی زیاد می گردد؛ که اینها البته در آن جاها هست، و همین ها هم موجب می شود که ازدواجها بی پایه باشد؛ لذا آدم تنها در کشورهای غربی خیلی است؛ انسانهایی که همه ی عمرشان را تنها زندگی می کنند؛ چیزی که در ایران و سایر کشورهای اسلامی خوشبختانه خیلی کم است.
علی ای حال، بایستی قدری ازدواج را آسان بگیرند و دنبال تشریفات نباشند، تا راحت بتوانند جوانان را به مرحله ی ازدواج نزدیک بکنند. باید در خانواده ها و در خود جوانان و در خود دختران و پسران، همت به وجود بیاید. امتناع از ازدواج نباید باشد. البته اگر دولت بتواند تسهیلاتی هم فراهم بکند، خیلی خوب است. من همیشه دنبال این بوده ام و به مسؤولان هم همیشه برای مسکن و وام و سایر نیازهای زندگی جوانان سفارش کرده ام. ما اینها را مفروض می گیریم؛ اما می خواهم بگویم که مسؤولیت این کار در درجه ی اول، مسؤولیت خانوادگی و شخصی است.
به نظر شما چه راههایی برای حفظ ارزشها و انتقال فضای معنوی زمان جنگ به جوانان امروز وجود دارد؟
همین حرفهایی که شما زدید، همه اش درست است. من هم به همین مطالبی که جنابعالی گفتید، اعتقاد دارم و به وجود امثال شماها افتخار می کنم. بحث اشخاص نیست؛ بحث آن روحیه هاست، بحث آن نیتهاست، بحث آن حیات مجددی است که این انقلاب و این آزمایشهای دشوار به کشور ما داد. در قضیه ی فتح بستان در سال 60 یا 61، امام (رضوان الله علیه) پیامی دادند، که در آن پیام، تعبیر «فتح الفتوح» بود. بعضی خیال کردند که «فتح الفتوح»، جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمی گفت؛ امام می فرمود: - به این مضمون - «فتح الفتوح»، فتح یا ساختن این جانهای آگاه و بیدار است. واقعا بزرگترین فتح جمهوری اسلامی این بود که توانست این جوانان را به این مرحله ی از عظمت و اعتلای روحی برساند که بتوانند احساس خودباوری کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه ی دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسلام دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلی بود، و تا الآن هم ادامه دارد. الآن هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم.
من بعضی از این مطبوعات و روزنامه ها و آدمهای نو به میدان رسیده ی بی خبر از همه جا - حمل بر صحتش، بی خبر است؛ و الا مغرض - را می بینم. اینها خیال می کنند که این هنری است که ما کشور را به حالت ابتذال قبل از انقلاب بکشانیم؛ در این جهت دارند سعی می کنند. چه قدر غفلت است! چه قدر تأسف آور است! جوانان ما در دوره ی جوانی توانستند خود را از آن تخدیری که فضای کشور شده بود، خلاص کنند؛ حرکتی بکنند و ایران را نجات بدهند. ایران رفته بود. ما گم شده بودیم. ما زیر دست و پاها له شده بودیم. سیل گنداب فرهنگ غربی - که مقدمه ی سلطه ی اقتصادی و سیاسی و استعمار به معنای حقیقی کلمه بود - در واقع ما را از بین برده بود. وسط زمین و هوا، دست قدرتمند انقلاب و اسلام، به وسیله ی همین جوانان، کشور را نجات داد. عده یی می خواهند این دوره ی افتخار آمیز به فراموشی سپرده بشود و مردم به همان حال تخدیر قبلی برگردند. این حالت را چه کسی می خواهد؟ دشمنان این کشور و این ملت می خواند.
به نظرم این را شاید در یک سخنرانی هم گفته باشم. همین اخیرا قبل از عید، در یکی از مجلات امریکایی، سرمقاله ای به وسیله ی یک نویسنده ی معروف امریکایی نوشته شده بود، که خلاصه اش این بود که برای مقابله با کشورهایی مثل ایران - که او البته تعبیر زشتی می کند؛ مثلا یاغی - ما نمی توانیم از راههای نظامی و اقتصادی عمل کنیم؛ اینها راههای تجربه شده و شکست خورده است؛ از راههای فرهنگی باید وارد بشویم؛ تصریح هم می کند. می گوید چگونه باید وارد بشویم. در وسط همان صفحه، عکس کاملا عریان یک زن را کشیده و گفت از این طریق! گفته اینها را بایستی ترویج کنیم، تا بتوانیم بر آنها فایق بیاییم. راست هم می گوید؛ راه این است. متأسفانه عده ای نمی فهمند در کشور دارند چه کار می کنند. البته به حول و قوه ی الهی نمی گذاریم، و نخواهند توانست. ما اجازه نمی دهیم این خیانت را به این کشور و این انقلاب انجام بدهند و به پایان ببرند. اما این هوسها در سرشان هست؛ می خواهند مردم را به آن روز بدبختی و سیه روزی این کشور برگردانند.
به نظر من، جوانان ما امروز هم خدایی و مؤمن و باصفایند. شما ببینید دانشگاههای ما چگونه است؛ ببینید کارگاههای ما چگونه است؛ ببینید فضای کشور چگونه است. شما ببینید در روز راهپیمایی بیست و دوم بهمن یا روز قدس، اکثریت این جمعیتی که مثل سیل به خیابانها می آیند، چه کسانی هستند؛ همین جوانانند. همان روح الهی، همان انگیزه و صاعقه ی الهی، هنوز هم در کشور وجود دارد و باز هم کارساز است. همین روحیه، باز هم کشور را به ساحل نجات خواهد رسانید.
همین الآن بلاشک ما گرفتاریها و مشکلاتی در زمینه ی اقتصادی و غیره داریم، و اینها یک روز تمام خواهد شد؛ اما آن عامل تمام شدن این گرفتاریها، جز همین روحیه ی معنوی و تمسک به اسلام و انقلاب، چیز دیگری نخواهد بود. باز هم همین دختر و پسر جوانند که کشور را نجات خواهند داد. من بارها گفته ام که نسل جوان، گره گشای دوره های سخت و محنتهای بزرگ است، و وقتی وارد میدان می شود - که الحمدالله امروز هم در میدان است - گره های ریز و سخت گشوده خواهد شد. جوانان ما، مؤمن و متدین و علاقه مند به کشورشان و علاقه مند به اسلام هستند و با سلطه ی امریکا و با سلطه ی بیگانه مخالفند؛ همین کارساز خواهد بود. این توطئه هایی هم که دارند می کنند و ترفندهایی هم که می شود، اثری ان شاءالله نخواهد بخشید. ان شاءالله که خداوند هم کمک خواهد کرد. حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) هم ان شاءالله پشتیبان این راه و این کار و این جوانان خواهد بود.
در خاتمه، نکته ای را هم یادآور می شوم: این کارهایی که جوانان می کنند، اینها کوچک نیست. همین درس خواندنی که من می گویم، همین کار تحقیق، همین کار هنری، همین کار ورزشی، اینها کارهای کوچک نیست. من خواهش می کنم، کسی که این کارها را انجام می دهد، تصور نکند که کارش کوچک است؛ نه، همین کار در مجموعه ی کلان کشور، به یک عنصر تعیین کننده تبدیل می شود. فرضا هنرمندی به تنهایی تصمیم می گیرد که یک کار هنری برجسته ارایه بدهد. او نمی تواند بگوید که من یک کار فردی دارم انجام می دهم ؛ خودم تنها هستم و این کار کوچکی است؛ نه، شما کارتان را که خوب انجام دادید، اگر صد نفر دیگر مثل شما فکر کنند، همان اعتلای عظیم و همان کار بزرگ اتفاق خواهد افتاد. عین همین مسأله، در باب ورزش است؛ عین همین مسأله در باب درس خواندن و در باب تحقیق است؛ عین همین مسأله، در باب کارهای خاص جوانان است. این، درست مثل روز راهپیمایی است. اگر همه بگویند که حالا من یک نفر چه تأثیری دارم، این سیل عظیم میلیونی در روز بیست و دوم بهمن یا در نماز جمعه راه نمی افتد؛ اما هر کسی احساس می کند که تکلیف خودش را دارد انجام می دهد. من می خواهم تأکید و تکرار کنم که کار تک تک این جوانان - هر جا و در هر زمینه ای که دارند کار می کنند؛ در زمینه ی قرآن، در زمینه ی معلومات، در زمینه ی معارف، در حوزه، در دانشگاه، در کتاب نویسی - کاری مهم است؛ همان کاری است که ان شاءالله کشور را به اعتلاء خواهد رساند.
منبع:حدیث شور انگیز جوانی در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی
/س