دوستان
نويسنده:فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی
مترجم: میترا خطیبی
از زماني که کودکان،در دوران نوباوگي چهاردست و پا مي روند،تا دوران نوپايي که روي پاهاي خود مي ايستند،همواره خواستار آنند که در کنار ساير کودکان و همسالان شان باشند،تا با هم عروسک بازي،توپ بازي،کارت بازي و يا گرگم به هوا بازي کنند.
آنها مي خواهند که با ديگر همسالان شان يا دوست باشند و يا اين که دوست شوند.اين خيلي خوب است،زيرا همان طور که مي دانيد،براي کودکان بزرگ ترين مسئله داشتن دوست است.امّا ما اغلب از دوستاني که آنها انتخاب مي کنند،خوشمان نمي آيد،و اين خيلي بد است.
يکي از بزرگ ترين اشتباهات ما والدين اين است که با بچّه ها،بر سر کنترل اين مسئله،که با چه کساني دوست باشند و يا نباشند،درگير مي شويم و هميشه بازنده ي اين نبرد ما هستيم.بنابراين چون نمي توانيم پيروز اين ميدان باشيم،پس بايد سکوت نماييم،ولي مي بايست راه و روش متفاوتي را اتخاذ کنيم.ما بايد بر روي مواردي تمرکز کنيم،که توانايي کنترل آنها را داريم.
ما مي توانيم حق انتخاب رابه فرزندان مان بدهيم:«مي تواني دوستاني را انتخاب کني،که ما آنها را تأييد مي کنيم،و بعد با آنها در خانه ي خودمان بازي کني؛يا مي تواني دوستاني انتخاب کني که مورد تأييد ما نباشند،ولي بعد بايد به ما اطمينان دهي که آنها را هرگز به اين خانه نمي آوري.»يا مي توانيم بگوييم:«ترجيح مي دهي،دوستاني داشته باشي که قدرت تصميم گيري و مهارت هاي فکري و ذهني ات را افزايش دهند و محک بزنند،يا آن که ترجيح مي دهي،دوستاني داشته باشي که چيزي به تو ياد ندهند و کاري به کارت نداشته باشند؟»
در بحث و گفتگو با بچّه ها،پيرامون دوستان آنها،تنها مسئله ي مهمّي که وجود دارد،رابطه ي ما با فرزندان مان است،که بايد به هر طريق و وسيله اي اين رابطه حفظ شود.زماني که ما سعي مي کنيم،تا روابط فرزندان مان را با دوستان شان تغييردهيم،اين عمل شايد در نهايت به رابطه ي ما با فرزندان مان صدمه بزند،و باعث تيرگي روابط ميان ما شود.چون بالطبع آنها از درخواست ما،مبني بر قطع رابطه با دوستان شان،سرپيچي مي کنند.
اگر ما از بازي فرزندان خود با بعضي از دوستان شان جلوگيري کنيم،آنها به اين نکته پي مي برند،که ما مي ترسيم،از اين که نگرش ها،گمان ها و عادات دوستان شان روي آنها تأثير بگذارد. در ضمن اين نکته را نيز براي آنها روشن مي سازد، که نمي توانند و مهمّ تر از آن،اجازه ندارند در مورد خود و تفکرات شان تصميم گيري کنند.
معمولاً نتيجه ي چنين برخوردي اين است،که حفظ رابطه با دوستان براي آنها از هر مسئله اي هيجان انگيزتر و مطلوب تر مي شود.
امّا ما مي توانيم در مورد آن چه که فکر مي کنيم، با آنها حرف بزنيم.کودکان نمي توانند در برابر اظهارنظرها و انديشه ها طغيان و سرپيچي کنند،بلکه آنها در برابر دستورات و فرمان ها،سر به طغيان و شورش برمي دارند.
درحقيقت،اگر رابطه ي ما با فرزندان مان در همان حدّ گفتگو و تبادل نظر باقي بماند،با اطمينان مي توانيم بگوييم،که آنها سرانجام دوستاني را انتخاب مي کنند که ما مي خواهيم و تأييد مي کنيم.به مثال زيرتوجّه کنيد:
جوآن مي خواهد بيرون برود،چون با دوستان اش قرار دارد،البته دوستاني که مورد تأييد پدرش نيستند.
جوآن:«خداحافظ پدر.من دارم،بيرون مي روم.»
پدر:«يک دقيقه صبرکن.اجازه بده موقع خداحافظي ببوسمت.»
جوآن:«اوه...حتماً.»
پدر:«مي خواهي با جين و دِبي،بيرون بروي؟»
جوآن:«بله.خب که چي؟»
پدر:«خب...خيلي خوبه!عزيزم،من فقط اميدوارم اخلاق و خصوصيات خوب بعضي از شما روي بقيه تأثير مثبت بگذارد.»
جوآن:«اوه،پدر.»
پدر:«عزيزم،باور کن جدّي مي گويم.گاهي وقت ها من فکر مي کنم،اين بچّه ها واقعاً نياز دارند به اين که تو در کنارشان باشي.شايد تو روي آنها تأثير خوبي مي گذاري.»
جوآن:«پدر،تو از آنها خوشت نمي آيد.»
پدر:«جوآن،مهمّ نيست که من از آنها خوشم مي آيد يا نه.من تنها نگران اين مسئله هستم که زندگي هميشه به همين راحتي و يکنواختي که تو و دوستان ات مي بينيد،نيست.ولي باز هم،اميدوارم که شماها بتوانيد از پس اين زندگي بر بياييد...حالا،ياالله راه بيفت،و با دوستان ات برو گردش، خوش بگذرد.»
با شناخت کامل دوستان فرزندان مان،ممکن است احساس شگفتي خوش آيند و مسرت بخشي به ما دست بدهد.اغلب بچّه ها، در سايرين و ديگر افراد،نکات مثبتي را مي بينند،که ما به سادگي قادر به ديدن آن نيستيم.هنگامي که در مورد دوستان فرزندان خود شناخت پيدا مي کنيم،در آن صورت مي توانيم،فرزندان خود را نيز بيشتر بشناسيم،و شايد به اين طريق بفهميم،که چرا آنها گاهي جذب بعضي از افراد مي شوند.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ
آنها مي خواهند که با ديگر همسالان شان يا دوست باشند و يا اين که دوست شوند.اين خيلي خوب است،زيرا همان طور که مي دانيد،براي کودکان بزرگ ترين مسئله داشتن دوست است.امّا ما اغلب از دوستاني که آنها انتخاب مي کنند،خوشمان نمي آيد،و اين خيلي بد است.
يکي از بزرگ ترين اشتباهات ما والدين اين است که با بچّه ها،بر سر کنترل اين مسئله،که با چه کساني دوست باشند و يا نباشند،درگير مي شويم و هميشه بازنده ي اين نبرد ما هستيم.بنابراين چون نمي توانيم پيروز اين ميدان باشيم،پس بايد سکوت نماييم،ولي مي بايست راه و روش متفاوتي را اتخاذ کنيم.ما بايد بر روي مواردي تمرکز کنيم،که توانايي کنترل آنها را داريم.
ما مي توانيم حق انتخاب رابه فرزندان مان بدهيم:«مي تواني دوستاني را انتخاب کني،که ما آنها را تأييد مي کنيم،و بعد با آنها در خانه ي خودمان بازي کني؛يا مي تواني دوستاني انتخاب کني که مورد تأييد ما نباشند،ولي بعد بايد به ما اطمينان دهي که آنها را هرگز به اين خانه نمي آوري.»يا مي توانيم بگوييم:«ترجيح مي دهي،دوستاني داشته باشي که قدرت تصميم گيري و مهارت هاي فکري و ذهني ات را افزايش دهند و محک بزنند،يا آن که ترجيح مي دهي،دوستاني داشته باشي که چيزي به تو ياد ندهند و کاري به کارت نداشته باشند؟»
در بحث و گفتگو با بچّه ها،پيرامون دوستان آنها،تنها مسئله ي مهمّي که وجود دارد،رابطه ي ما با فرزندان مان است،که بايد به هر طريق و وسيله اي اين رابطه حفظ شود.زماني که ما سعي مي کنيم،تا روابط فرزندان مان را با دوستان شان تغييردهيم،اين عمل شايد در نهايت به رابطه ي ما با فرزندان مان صدمه بزند،و باعث تيرگي روابط ميان ما شود.چون بالطبع آنها از درخواست ما،مبني بر قطع رابطه با دوستان شان،سرپيچي مي کنند.
اگر ما از بازي فرزندان خود با بعضي از دوستان شان جلوگيري کنيم،آنها به اين نکته پي مي برند،که ما مي ترسيم،از اين که نگرش ها،گمان ها و عادات دوستان شان روي آنها تأثير بگذارد. در ضمن اين نکته را نيز براي آنها روشن مي سازد، که نمي توانند و مهمّ تر از آن،اجازه ندارند در مورد خود و تفکرات شان تصميم گيري کنند.
معمولاً نتيجه ي چنين برخوردي اين است،که حفظ رابطه با دوستان براي آنها از هر مسئله اي هيجان انگيزتر و مطلوب تر مي شود.
امّا ما مي توانيم در مورد آن چه که فکر مي کنيم، با آنها حرف بزنيم.کودکان نمي توانند در برابر اظهارنظرها و انديشه ها طغيان و سرپيچي کنند،بلکه آنها در برابر دستورات و فرمان ها،سر به طغيان و شورش برمي دارند.
درحقيقت،اگر رابطه ي ما با فرزندان مان در همان حدّ گفتگو و تبادل نظر باقي بماند،با اطمينان مي توانيم بگوييم،که آنها سرانجام دوستاني را انتخاب مي کنند که ما مي خواهيم و تأييد مي کنيم.به مثال زيرتوجّه کنيد:
جوآن مي خواهد بيرون برود،چون با دوستان اش قرار دارد،البته دوستاني که مورد تأييد پدرش نيستند.
جوآن:«خداحافظ پدر.من دارم،بيرون مي روم.»
پدر:«يک دقيقه صبرکن.اجازه بده موقع خداحافظي ببوسمت.»
جوآن:«اوه...حتماً.»
پدر:«مي خواهي با جين و دِبي،بيرون بروي؟»
جوآن:«بله.خب که چي؟»
پدر:«خب...خيلي خوبه!عزيزم،من فقط اميدوارم اخلاق و خصوصيات خوب بعضي از شما روي بقيه تأثير مثبت بگذارد.»
جوآن:«اوه،پدر.»
پدر:«عزيزم،باور کن جدّي مي گويم.گاهي وقت ها من فکر مي کنم،اين بچّه ها واقعاً نياز دارند به اين که تو در کنارشان باشي.شايد تو روي آنها تأثير خوبي مي گذاري.»
جوآن:«پدر،تو از آنها خوشت نمي آيد.»
پدر:«جوآن،مهمّ نيست که من از آنها خوشم مي آيد يا نه.من تنها نگران اين مسئله هستم که زندگي هميشه به همين راحتي و يکنواختي که تو و دوستان ات مي بينيد،نيست.ولي باز هم،اميدوارم که شماها بتوانيد از پس اين زندگي بر بياييد...حالا،ياالله راه بيفت،و با دوستان ات برو گردش، خوش بگذرد.»
با شناخت کامل دوستان فرزندان مان،ممکن است احساس شگفتي خوش آيند و مسرت بخشي به ما دست بدهد.اغلب بچّه ها، در سايرين و ديگر افراد،نکات مثبتي را مي بينند،که ما به سادگي قادر به ديدن آن نيستيم.هنگامي که در مورد دوستان فرزندان خود شناخت پيدا مي کنيم،در آن صورت مي توانيم،فرزندان خود را نيز بيشتر بشناسيم،و شايد به اين طريق بفهميم،که چرا آنها گاهي جذب بعضي از افراد مي شوند.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ