آمادگي براي رفتن به مدرسه

«آخر چند بار بايد صدايت کنم؟»«ياالله بجنب!» «اگر عجله نکني،باز هم مدرسه ات دير مي شود؟»آيا تا به حال به اين مسئله توجه کرده ايد، که معمولاً هر چند وقت يک بار صبح خود را با داد و فرياد شروع مي کنيم؟و براي آن که دليل خوبي پيدا کنيم،بايد به درستي بينديشيم،و بعد پاسخ بدهيم. جدول زماني برنامه ي ما،در صبح ها بسيار فشرده است،در واقع براي اين برنامه هاي سخت و پيچيده،همواره دچار ضيق وقت هستيم.متأسفانه بيشتر اوقات،سرعت
شنبه، 11 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آمادگي براي رفتن به مدرسه
آمادگي براي رفتن به مدرسه
آمادگي براي رفتن به مدرسه

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی

«آخر چند بار بايد صدايت کنم؟»«ياالله بجنب!» «اگر عجله نکني،باز هم مدرسه ات دير مي شود؟»آيا تا به حال به اين مسئله توجه کرده ايد، که معمولاً هر چند وقت يک بار صبح خود را با داد و فرياد شروع مي کنيم؟و براي آن که دليل خوبي پيدا کنيم،بايد به درستي بينديشيم،و بعد پاسخ بدهيم.
جدول زماني برنامه ي ما،در صبح ها بسيار فشرده است،در واقع براي اين برنامه هاي سخت و پيچيده،همواره دچار ضيق وقت هستيم.متأسفانه بيشتر اوقات،سرعت حرکت بچّه ها،درآماده شدن براي رفتن به مدرسه،لاک پشت وار است.آنها به کندي حرکت مي کنند،و وقت ما را نيز مي گيرند و تلف مي کنند.امّا با تمام اين توضيحات،اوّلين ساعات روز،بهترين زمان براي آموزش مسئوليت به کودکان است.ما براي آموزش مسئوليت،به آنها اجازه مي دهيم تا بيشتر فکر کنند،درضمن بيشتر کارهايي را که معمولاً تا پيش از اين،ما براي شان انجام مي داديم،از اين به بعد خودشان انجام دهند.حال با به کار بردن چهار قانون کلي زير صبح براي همه ي ما دل نشين تر و صميمانه تر خواهد شد.
اوّل:در ابتدا تصميم بگيريد،کدام کارها ،مربوط به والدين و کدام مربوط به بچّه ها است.يک صحبت و گفت و گوي دوستانه با کودکان،به آنها کمک مي کند تا بفهمند و متوجّه شوند،که تنظيم زنگ ساعت، بيدار شدن با صداي زنگ ساعت،انتخاب لباس و پوشيدن آن،شستن دست و صورت،نگاه کردن به ساعت و مراقب گذشت زمان بودن،يادآوري پول نهار و جمع آوري وسايل مدرسه،و حتي تصميم بر سر مقدار صبحانه اي که بايد خورده شود،در حقيقت همه و همه جزو مسئوليت هاي آنهاست نه ما.حال اگر از اين نکات غفلت شود،تنها کساني که از پيامدهاي اين غفلت و بي توجهي رنج مي برند و آسيب مي بينند،خود کودکان هستند.دراين جا مسئوليت ما به عنوان والدين،تنها کمک به عملکرد پيامدهاي تأخير و دير رسيدن به مدرسه است.
دوّم:از تذکّر و يادآوري کارها و امور جداً خودداري و اجتناب کنيد.اين تذکّرات شما،فرصت انجام اشتباهات را از بچّه ها مي گيرد،اشتباهاتي که به واسطه ي پيامدها و نتايج شان درس و تجربه ي لازم را به کودک مي دهند.
سوّم:هرگز براي کودک نجات بخش نباشيد!نجات کودک از سختي ها و مشکلات،در لحظاتي حساس، فرصت هاي آموزشي و يادآوري کننده است،و براي کودک بسيار آموزنده مي باشد.به عبارت ديگر،اگر بچّه ها، هميشه پياده به مدرسه مي روند،حالا به اين دليل که مدرسه شان دير شده،نبايد آنها را با خودرو به مدرسه برسانيم،و يا به خاطر تأخير ورودشان به مدرسه نبايد يادداشت هاي عذرخواهي براي آنها بنويسم.
چهارم:آخرين مورد، زماني که کودکان اشتباهي را مرتکب مي شوند، همواره ناراحتي را جايگزين عصبانيّت کنيد.والدين عاقل و دانا، هنگامي که مي بينند، فرزندان شان دير به مدرسه مي رسند،مي گويند:«اوه،عزيزم. متأسفم از اين که با معلّم ات بر سر دير رسيدن به مدرسه مشکل پيدا مي کني.امّا اميدوارم که بتواني از پس مشکل ات برآيي.»
گفتگوي زير، نحوه ي برخورد با کودکان را در مورد مسئله ي بيدار شدن سروقت به ما نشان مي دهد:
پدر:«مارک،سرويس مدرسه صبح چه ساعتي مي آيد؟»
مارک:«8:20»
پدر:«خب، تو چه ساعتي مي خواهي از خواب بيدار شوي؟»
مارک:«اوه،ساعت هشت.»
پدر:«عاليه.حالا چه طوري از خواب بيدار مي شوي؟»
مارک :«خب،شما مي آييد و مرا از خواب بيدار مي کنيد.»
پدر:«خب،بله.من قبلاً هميشه اين کار را مي کردم.امّا حالا، تو ديگر هشت سال ات شده،فکر مي کنم که اصلاً درست نيست من صبح ها تو را از خواب بيدار کنم، چون بيشتر بچّه اي هم سن و سال تو،صبح ها خودشان از خواب بيدار مي شوند.حالا فکرمي کني،چه طوري بايد از خواب بيدار شوي؟»
مارک:«با ساعت زنگ دارم.»
پدر:«فکر بسيار خوبي است.مي تواني ساعت را تنظيم کني،و بعد هم ساعت 8 بيدار شوي.»
مارک:«اگر خواب ماندم،چي؟»
پدر:«خب،معلوم است، درنهايت به مدرسه نمي روي.»
مارک:«اوه،چه خوب!»
پدر:«اگر به موقع بيدار نشوي و سرويس مدرسه را از دست بدهي،در اين صورت،بايد تمام روز را در اتاق ات بماني. من و مادرت،هم اين طور وانمود مي کنيم که انگار تو مدرسه هستي و در خانه نيستي.تو اجازه نداري تا از اتاق ات بيرون بيايي، و سکوت و آرامش خانه را مختل کني.البتّه تا زماني که وقت تعطيلي مدرسه است.شايد بخواهي و دوست داشته باشي توي اين مدّت، مقداري از وقت ات را صرف اين موضوع کني،که چگونه بايد علّت غيبت ات را به معلّم ات توضيح بدهي.»
مارک:«خب،اين که مسئله اي نيست،شما مي توانيد نامه ي عذرخواهي براي من بنويسيد.»
پدر:«خوشحال مي شوم که واقعيت را براي معلّم ات بنويسم.اين که تو براي رفتن به مدرسه،به سختي آماده مي شوي، و اين که از تنبيه مدرسه،در قبال رفتار تو حمايت مي کنم.»
مارک:«امّا اگر اين طوري از مدرسه غيبت کنم، شايد مسئولان مدرسه مرا اخراج کنند!»
پدر:«من هم، همين حدس را مي زنم، و اين براي تو بايد خيلي ناراحت کننده باشد.»
در مثال بالا، اين احتمالات داده مي شود، که از صبح روز بعد مارک به موقع از خواب بيدار شود،و به موقع نيز به سرويس مدرسه برسد.
والديني که از شکست فرزندان خود،به هيچ وجه نگران نمي شوند،و در عوض دغدغه و نگراني شان بيشتر معطوف ارائه ي فرصتي به آنهاست،تا در مورد علل شکست و مردودي خود تفکّر و بررسي نمايند،در نهايت فرزنداني را پرورش مي دهند،که بيشتر تفکّر و به ندرت شکست را تجربه مي کنند.والدين اين کودکان،هيچ گاه نگران شکست و ناکامي فرزندان خود نمي شوند،بنابراين بچّه ها نيز بهتر رشد و پرورش مي يابند، چون از شکست هاي شان درس مي گيرند.
گاهي اوقات،مثلاً زماني که قرار است هنگام رفتن به محلّ کار،بچّه ها را نيز دم در مدرسه يا مهد کودک پياده کنيم،تأخير صبحگاهي و کندي آنها بر ما يا ديگر افراد خانواده نيز تأثير مي گذارد.
استيو پنج سال و نيمه، مرتب باعث مي شود، تا مادرش دير به محلّ کار خود برسد.مادر هميشه مي گويد:«تقصير من نيست،که دير مي شود.اين استيو است که هيچ وقت به موقع حاضر نمي شود.»مادرش هر کاري کرد، و هر تدبيري را به کار گرفت،تا استيو را مجبور کند، به موقع حاضر شود.مانند:تنبيه،اعمال محدوديت، گرفتن حق تماشاي تلويزيون، و به طور کلي کاري نبود که او انجام نداده باشد.بنابريان تصميم گرفت،به استيو اختيارات چندي را بدهد.او گفت:«استيو، من خيلي هيجان زده ام.بايد بگويم،که از فردا صبح اين برنامه ي جديد شروع مي شود، چون من ديگر به هيچ وجه نمي خواهم که دير به محل کارم برسم.براي همين هم،از فردا رأس ساعت 7:30، خودروي من از خانه خارج مي شود.حالا تو دو راه پيش روي داري،تا بتواني با من بيايي.مي خواهي بداني اين دو راه چي هستند؟»
استيو:«بدم نمي آيد، بدانم.»
مادر:«بسيار خب، راه اوّل اين است که لباس ات را بپوشي،و حاضر و آماده باشي، راه دوّم اين که لباس ات را نپوشي،و حاضر نباشي.»
روز بعد،استيو که به آساني حاضر به تغيير رفتار خود نبود-باز هم به روش سابق که همان کندي در حرکت بود ادامه داد.بنابراين باز هم ساعت7:30دقيقه حاضر نبود.مادر به اتاق استيو آمد،و گفت: «اوه،تو هنوز لباس نپوشيدي؟امّا مسئله اي نيست.شايد دوست نداري، لباس بپوشي.براي همين هم، من اين ساک کوچولو و خوشگل را گرفتم.حالا ما لباس هاي تو را توي اين ساک مي گذاريم.تو مي تواني هر وقت که خواستي،لباس ات را بپوشي.»سپس، استيو را با يک دست گرفت و بلند کرد، و با دست ديگرش ساک را برداشت. بعد هم سوار خودرو شدند و رفتند.مادر ضمن رانندگي گفت:«خوشحالم که امروز به موقع به محلّ کارم مي رسم.»
ولي استيو،بچّه اي نيست که به راحتي تسليم شود.بنابراين به خودش کمي جرأت مي دهد،و انگشت روي نقطه ضعف مادرش مي گذارد.او فرياد مي زند:«تو مرا دوست نداري.»و ادامه مي دهد:«چون،با اين که هنوز پيژامه به پايم بود،مرا سوار خودرو کردي، و در صندلي عقب نشاندي.»سپس استيو، بدون هيچ ترس و واهمه اي،از باقي مانده ي ابزار و سلاح هاي خود، در اين جنگ استفاده مي کند.او به پشت صندلي مادرش لگد مي زند،مرتب مي لولد و وول مي خورد،و فرياد مي زند.طولي نمي کشد،که حتي براي موتور سوارهاي عبوري،طوري دست تکان مي دهد انگار که او را دزديده اند. ولي عاقبت، صداي غمگين و ناراحتي از صندلي عقب شنيده مي شود:«فکر مي کنم از اين به بعد بايد لباس پوشيده،سر وقت حاضر باشم.»
البتبه شايد لازم باشد،قبل از آن که از اين روش استفاده کنيد،ابتدا با معلّم يا سرپرست مهد تماس بگيريد و آنها را در جريان امر قرار دهيد.به آن فرد(معلّم مدرسه يا سرپرست مهد)بگوييد، تا زماني که کودک لباس مناسب خود را نپوشيده است،او براي هرگونه بازي يا فعاليّتي اجازه ي ورود به کلاس يا اتاق مهد را ندهد.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.