بی حوصلگی

سه ساعت از طلوع خورشيد اولين روز تعطيلات گذشته، و اکنون آرامش و سکوت ، جايگزين سر و صدا و هياهوي ناشي از جشن شب گذشته ، شده است .با نگاهي گذرا به سرتاسر اتاق تنها چيزي که به چشم مي آيد، اسباب بازي ها ،...
شنبه، 11 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بی حوصلگی
بی حوصلگی
بی حوصلگی

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی

سه ساعت از طلوع خورشيد اولين روز تعطيلات گذشته، و اکنون آرامش و سکوت ، جايگزين سر و صدا و هياهوي ناشي از جشن شب گذشته ، شده است .با نگاهي گذرا به سرتاسر اتاق تنها چيزي که به چشم مي آيد، اسباب بازي ها ، اسباب بازي ها ، و باز هم اسباب بازي هاست؛ که روي کف اتاق ريخته و پاشيده شده - اين اسباب بازي ها، آن قدر زياد است که با آنها مي شود،بچه هاي سه مهد کودک را براي سال هاي سال سرگرم و مشغول کرد.
بعد از ميان آن توده اي عظيم اسباب بازي،صورتي غمگين و کوچولو بيرون مي آيد ،و به دنبال آن صدايي ناراحت و غمگين به گوش مي رسد:«مامان ،حوصله ام سر رفته.»و پاسخ قطعي و مسلم مادر:«چي؟حوصله ات سر رفته ؟تو اين قدر اسباب بازي داري،و هديه گرفتي که اگرتمام اسباب بازي هاي بچه هاي جهان سوم را کنار هم بگذارند،باز هم اسباب بازي هاي تو از آنها بيشتر است.با اين حال مي گويي که حوصله ات سررفته؟نه تو مشکل رواني داري.»
در اولين روز تعطيلات تابستاني ،کودکان بي حوصله با خود،ترس و وحشتي را به خانه مي آورند .آنها از همان روز اول ،پيوسته نق مي زنند:مامان،بابا،من چي کار کنم؟»طوري که ما در تمام طول تابستان ،در انتظار روزي هستيم که دوباره مدرسه ها باز شوند،و آنها به مدرسه بروند .شايد بچه ها،برخلاف آن چه مي گويند ،اصلاً بي حوصله نباشند.هنگامي که آنها مي گويند ،حوصله شان سر رفته،معمولاً به اين معناست :«مي خواهم شما وقت بيشتري را با من بگذرانيد.»
يکي از بزرگترين تفريحات ما والدين،بازي با فرزندان مان است. اما وقتي که موافقت خود را براي بازي اعلام مي کنيم ،بايد اين نکته را نيز به آنها گوشزد کنيم،که بي حوصلگي آنها مشکل را به خوبي کنترل و با آن برخورد مي کند:
کودک:«حوصله ام سررفته.هيچي ندارم که باهاش بازي کنم.»
مادر:«واقعاً حوصله ات سر رفته؟اين که خيلي بد است .حالا مي خواهي چي کار کني؟»
مادر :«اين واقعاً سؤال خوبي است .تو چه چيزهايي در اتاق ات داري؟»
کودک:«آه،تو اتاق ام هيچي نيست،که من دوست داشته باشم .از تمام شان خسته شدم.»
مادر:«بسيار خب .ببينم حالا در جاهاي ديگر خانه،چيزهايي هست که تو دوست شان داشته باشي؟»
کودک:«فکر نمي کنم.»
مادر:«مي داني،خيلي از مردم خود را با چيزهايي سرگرم مي کنند ،که دوست دارند .در نتيجه حوصله شان هم سر نمي رود.تو مي گويي،.واقعاً چيزي نيست که دوست داشته باشي با آن بازي کني،پس براي همين هم حوصله ات سر مي رود ،درست است؟»
کودک:«بله»
مادر:«پس اين طور که به نظر مي آيد ،هيچ چاره اي نيست.جز اين که بنشيني و حوصله ات سر برود .به نظر تو اين کار شدني است ،که بنشيني و کاري نکني؟»
کودک:«فکر مي کنم،بتوانم بازي ويدئويي کنم.»
مادر:«دوست داري يک دور با تو بازي کنم؟»
کودک:«بله»
مادر:«البته فکر کنم،تنها بتوانم،يک دور بازي کنم.حالا اگر يک دور را با هم بازي کرديم ،آن وقت تو چه مي گويي ،تشکر مي کني،يا وقتي که برنده شدي ،دوباره مي خواهي که يک بار ديگر با هم بازي کنيم؟»
کودک:«قول مي دهم،که نخواهم يک دور ديگر بازي کنيم.»
ما مي خواهيم ،فرزندان مان تحرک،انگيزه،علاقه و سرگرمي را در خود بسط و توسعه دهند.به جاي آن که وسايل مختلف را براي تفريح و سرگرمي فرزند خود فراهم کنيد،به آنها اجازه دهيد،تا راهي براي خروج از ديوار بي حوصلگي و کسالتي که به دور خود کشيده اند،پيدا کنند.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط