دروغ و ناراستی
نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی
مترجم: میترا خطیبی
از کودکستان تا کلاس دوّم دبستان، اغلب کودکان يک مرحله دروغگويي را مي گذرانند.آنها ممکن است بسيار ناشيانه، و يا بسيار حرفه اي دروغ بگويند، امّا به هر حال مهمّ اين است که دروغ مي گويند.
والدين همواره در برابر فرزندان دروغگو،دچار عجز و ناتواني مي شوند،زيرا نمي خواهند فرزنداني دروغگو پرورش دهند.
امّا متأسفانه،اغلب ما والدين در وضعيتي بد و نامساعد قرارداريم، زيرا بايد بگوييم که نمي دانيم آيا بچّه ها، به ما حقيقت را مي گويند يا نه! به همين دليل،اگر بتوانيم آنها را در حين اين که دروغ مي گويند،گير بيندازيم،يا به قول معروف مچ شان را بگيريم،براي ما بسيار خوب است.امّا اگر به دروغگويي آنها مشکوک باشيم،بايد تنها زماني که آنها حقيقت را مي گويند، از ايشان پرس و جو وبه موضوع رسيدگي کنيم.شايد اين گونه تا حدودي موفقيت از آن ما باشد،و پيش بيني هاي ما درست از آب درآيد.بايد توجّه داشت که اگر ما درمورد،مسئله اي دو بار فرزندان خود را به ناحقّ متّهم کنيم،آن وقت آنها شروع مي کنند به اثبات اين نکته که حق با آنهاست،و اين ما هستيم که دروغ مي گوييم،چون به ناحقّ آنها را متّهم به کاري کرده ايم،که انجام نداده اند.بيشتر اوقات مي شنويد که آنها با آه و حسرت مي گويند:«حالا که باورنمي کنيد،من اين کار را نکردم،بسيار خب، بنابراين برايم ديگر فرقي نمي کند.از حالا به بعد من اين کار را مي کنم.»ما مي توانيم با فرزندان خود در مورد مسئله ي دروغگويي آنها بحث و گفتگو کنيم.بدانيد که گاهي از اوقات بعضي از شکّ و ترديدها به جا و کارساز است.
هنگامي که با فرزند خود،در مورد دروغ مشکوکي صحبت مي کنيد،از اين نکته اطمينان حاصل کنيد که بعد از صحبت شما،آنها درباره ي کار خود فکر مي کنند.يک راه کار مؤثر،اين است که بگوييد:« فکر مي کني من حرف ات را باور مي کنم يا نمي کنم؟»اگر پاسخ فرزندتان اين جمله باشد:«امّا من، حقيقت را مي گويم.»بنابراين نبايد او را متّهم کنيد و به وي تهمت دروغگويي بزنيد.هرگز کودکان را با واژه ي دروغگو مخاطب قرار ندهيد،زيرا اين کار،مانند اين است که نارنجکي را ميان دسته اي از سربازان کلاه سبز(کماندو)مي اندازيم.بچّه ها هم مانند اين سربازان،با تمام قوا در برابر ما موضع مي گيرند و مبارزه مي کنند.درواقع، آنها به جاي اين که حقيقت را بگويند،به سادگي از خود دفاع مي کنند.
حال اگر فکر مي کنيم،کودکي دروغ مي گويد،بهتر است به او بگوييم:«اگر حقيقت اين است که تو مي گويي،و من حرف تو را باور نمي کنم،پس اين براي هر دوي ما ناراحت کننده است.امّا اگر دروغ است،و من هم حرف ات را باور نمي کنم،پس ناراحتي و تأسف کودک دوچندان است، زيرا درمي يابد که اولاً دروغ گفته است،و ثانياً در کنار افرادي است که حرف اش را باور نمي کنند.
بسياري از والدين از گفتن جمله ي:«حرف ات را باور نمي کنم.»،به فرزندان خود وحشت دارند،آنها از اين مي ترسند که با گفتن اين جمله، اعتماد و اطمينان متقابل شان از بين برود.امّا گفتن اين جمله بسيار مفيد و کارساز است.در برابر اين جمله، بچه ها هيچ حرفي براي گفتن ندارند-آنها تنها مي توانند از خود دفاع کنند.ما به هيچ وجه آنها را دروغگو خطاب نمي کنيم،تنها مي گوييم که حرف شان را باور نداريم.اين نحوه ي برخورد،آنها را به تفکّر وا مي دارد.
اگرچه مطمئن هستيم که فرزندمان دروغ مي گويد،- البتّه اگر مچش را هنگام ارتکاب جرم گرفته باشيم!-سپس بحث و گفتگو در اين مورد،بين ما تمام مي شود.به طور مثال،مي گوييم:«کِن،تو به صورت داگلاس زدي.برايم مهمنيست که تو چي مي گويي،چون من ديدم که اين کار را کردي،حالا مي خواهي کارت را چه طور توجيه کني؟»در اين جا شما مي دانيد که اين عمل اتفاق افتاده و کاري است که شده،و کودک شما مقصر است.تنها سؤالي که باقي مي ماند،اين است:«کودک در اين باره چه تصميمي مي خواهد بگيرد و چه کار کند؟»
معمولاً، صداقت و درستي، از نحوه ي برخورد و رفتار ما به فرزندان مان منتقل مي شود، نه از طريق دستورات و امر و نهي ما،در اين مورد بايد کمي به عقب برگرديم،و الگوي رفتاريي را که از خود به بچّه ها ارائه داده ايم،مورد نقد و بررسي قرار دهيم.به اين موضوع فکر کرده ايد که آيا از فرزندان خود خواسته ايم،که به ما دروغ بگويند؟
آيا تا به حال پيش آمده وقتي که نمي خواهيم با کسي که تلفني با ما تماس گرفته،صحبت کنيم،در گوش فرزند خود زمزمه کرده باشيم،«بگو، من خانه نيستم.»آيا فرزندان ما تا به حال شاهد اين بوده اند که يکي از والدين با صداي گرفته و مريض،با فرد ديگري تلفني صحبت کند و بخواهد مريضي اش را،عذر و بهانه اي براي نرفتن به سر کار قرار دهد؟آيا درست است که به خاطر عدم شرکت در يک وظيفه ي اجتماعي يا ديني و مذهبي، عذر به ظاهر موجه،ولي در اصل غيرموجه و دروغي بياوريد؟شايد اين ها مسائل کوچک و پيش پا افتاده اي به نظر برسند،امّاتأثيرآنها، در کودکان بيشتر از تمام سخنراني ها و اندرزهايي است که ما در مورد صداقت و درستي به آنها مي دهيم.
هنگامي که بچّه ها،حقيقت را مي گويند،والدين پيرو فلسفه ي عشق و منطق،با حمايت و پشتيباني خود،به فرزندان شان واکنش نشان مي دهند:«براي اين صداقت و درستي از تو متشکرم.مطمئنم که گفتن حقيقت به من براي تو خيلي سخت بود.درضمن مي دانم که برايت چقدر سخت بوده،وقتي فهميدي اشتباه کردي،درک مي کنم،امّا بسياري از والدين به فرزندان خود مي گويند:«به نفع ات هست که راست اش را بگويي.»و بعد هم فرزندان خود را به خاطر اشتباهي که مرتکب شده اند،تنبيه مي کنند.چنين اظهاراتي از سوي والدين،بسيار اشتباه است،زيرا اغلبِ کودکان زندگي را از دريچه ي چشم کوچک شان مي بينند،و به زندگي نگاهي سطحي دارند.
اگر بچّه ها به خاطر عمل خلاف و اشتباهي که مرتکب شده اند(دروغگويي)،يک ماه تنبيه شوند، روشن است که ديگر به نفع شان نيست،که بخواهند بار ديگر راست بگويند.بايد گفت،که ما بايد براي فرزندان خود بيشتر ناراحت باشيم، و با آنها همدردي نماييم،تا اين که از دست شان عصباني شويم.در اين ميان،پيامدهاي رفتار نادرست کودکان،درس لازم را به آنها مي دهد،نه تنبيهات سخت گيرانه اي که ما اعمال مي کنيم.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ
والدين همواره در برابر فرزندان دروغگو،دچار عجز و ناتواني مي شوند،زيرا نمي خواهند فرزنداني دروغگو پرورش دهند.
امّا متأسفانه،اغلب ما والدين در وضعيتي بد و نامساعد قرارداريم، زيرا بايد بگوييم که نمي دانيم آيا بچّه ها، به ما حقيقت را مي گويند يا نه! به همين دليل،اگر بتوانيم آنها را در حين اين که دروغ مي گويند،گير بيندازيم،يا به قول معروف مچ شان را بگيريم،براي ما بسيار خوب است.امّا اگر به دروغگويي آنها مشکوک باشيم،بايد تنها زماني که آنها حقيقت را مي گويند، از ايشان پرس و جو وبه موضوع رسيدگي کنيم.شايد اين گونه تا حدودي موفقيت از آن ما باشد،و پيش بيني هاي ما درست از آب درآيد.بايد توجّه داشت که اگر ما درمورد،مسئله اي دو بار فرزندان خود را به ناحقّ متّهم کنيم،آن وقت آنها شروع مي کنند به اثبات اين نکته که حق با آنهاست،و اين ما هستيم که دروغ مي گوييم،چون به ناحقّ آنها را متّهم به کاري کرده ايم،که انجام نداده اند.بيشتر اوقات مي شنويد که آنها با آه و حسرت مي گويند:«حالا که باورنمي کنيد،من اين کار را نکردم،بسيار خب، بنابراين برايم ديگر فرقي نمي کند.از حالا به بعد من اين کار را مي کنم.»ما مي توانيم با فرزندان خود در مورد مسئله ي دروغگويي آنها بحث و گفتگو کنيم.بدانيد که گاهي از اوقات بعضي از شکّ و ترديدها به جا و کارساز است.
هنگامي که با فرزند خود،در مورد دروغ مشکوکي صحبت مي کنيد،از اين نکته اطمينان حاصل کنيد که بعد از صحبت شما،آنها درباره ي کار خود فکر مي کنند.يک راه کار مؤثر،اين است که بگوييد:« فکر مي کني من حرف ات را باور مي کنم يا نمي کنم؟»اگر پاسخ فرزندتان اين جمله باشد:«امّا من، حقيقت را مي گويم.»بنابراين نبايد او را متّهم کنيد و به وي تهمت دروغگويي بزنيد.هرگز کودکان را با واژه ي دروغگو مخاطب قرار ندهيد،زيرا اين کار،مانند اين است که نارنجکي را ميان دسته اي از سربازان کلاه سبز(کماندو)مي اندازيم.بچّه ها هم مانند اين سربازان،با تمام قوا در برابر ما موضع مي گيرند و مبارزه مي کنند.درواقع، آنها به جاي اين که حقيقت را بگويند،به سادگي از خود دفاع مي کنند.
حال اگر فکر مي کنيم،کودکي دروغ مي گويد،بهتر است به او بگوييم:«اگر حقيقت اين است که تو مي گويي،و من حرف تو را باور نمي کنم،پس اين براي هر دوي ما ناراحت کننده است.امّا اگر دروغ است،و من هم حرف ات را باور نمي کنم،پس ناراحتي و تأسف کودک دوچندان است، زيرا درمي يابد که اولاً دروغ گفته است،و ثانياً در کنار افرادي است که حرف اش را باور نمي کنند.
بسياري از والدين از گفتن جمله ي:«حرف ات را باور نمي کنم.»،به فرزندان خود وحشت دارند،آنها از اين مي ترسند که با گفتن اين جمله، اعتماد و اطمينان متقابل شان از بين برود.امّا گفتن اين جمله بسيار مفيد و کارساز است.در برابر اين جمله، بچه ها هيچ حرفي براي گفتن ندارند-آنها تنها مي توانند از خود دفاع کنند.ما به هيچ وجه آنها را دروغگو خطاب نمي کنيم،تنها مي گوييم که حرف شان را باور نداريم.اين نحوه ي برخورد،آنها را به تفکّر وا مي دارد.
اگرچه مطمئن هستيم که فرزندمان دروغ مي گويد،- البتّه اگر مچش را هنگام ارتکاب جرم گرفته باشيم!-سپس بحث و گفتگو در اين مورد،بين ما تمام مي شود.به طور مثال،مي گوييم:«کِن،تو به صورت داگلاس زدي.برايم مهمنيست که تو چي مي گويي،چون من ديدم که اين کار را کردي،حالا مي خواهي کارت را چه طور توجيه کني؟»در اين جا شما مي دانيد که اين عمل اتفاق افتاده و کاري است که شده،و کودک شما مقصر است.تنها سؤالي که باقي مي ماند،اين است:«کودک در اين باره چه تصميمي مي خواهد بگيرد و چه کار کند؟»
معمولاً، صداقت و درستي، از نحوه ي برخورد و رفتار ما به فرزندان مان منتقل مي شود، نه از طريق دستورات و امر و نهي ما،در اين مورد بايد کمي به عقب برگرديم،و الگوي رفتاريي را که از خود به بچّه ها ارائه داده ايم،مورد نقد و بررسي قرار دهيم.به اين موضوع فکر کرده ايد که آيا از فرزندان خود خواسته ايم،که به ما دروغ بگويند؟
آيا تا به حال پيش آمده وقتي که نمي خواهيم با کسي که تلفني با ما تماس گرفته،صحبت کنيم،در گوش فرزند خود زمزمه کرده باشيم،«بگو، من خانه نيستم.»آيا فرزندان ما تا به حال شاهد اين بوده اند که يکي از والدين با صداي گرفته و مريض،با فرد ديگري تلفني صحبت کند و بخواهد مريضي اش را،عذر و بهانه اي براي نرفتن به سر کار قرار دهد؟آيا درست است که به خاطر عدم شرکت در يک وظيفه ي اجتماعي يا ديني و مذهبي، عذر به ظاهر موجه،ولي در اصل غيرموجه و دروغي بياوريد؟شايد اين ها مسائل کوچک و پيش پا افتاده اي به نظر برسند،امّاتأثيرآنها، در کودکان بيشتر از تمام سخنراني ها و اندرزهايي است که ما در مورد صداقت و درستي به آنها مي دهيم.
هنگامي که بچّه ها،حقيقت را مي گويند،والدين پيرو فلسفه ي عشق و منطق،با حمايت و پشتيباني خود،به فرزندان شان واکنش نشان مي دهند:«براي اين صداقت و درستي از تو متشکرم.مطمئنم که گفتن حقيقت به من براي تو خيلي سخت بود.درضمن مي دانم که برايت چقدر سخت بوده،وقتي فهميدي اشتباه کردي،درک مي کنم،امّا بسياري از والدين به فرزندان خود مي گويند:«به نفع ات هست که راست اش را بگويي.»و بعد هم فرزندان خود را به خاطر اشتباهي که مرتکب شده اند،تنبيه مي کنند.چنين اظهاراتي از سوي والدين،بسيار اشتباه است،زيرا اغلبِ کودکان زندگي را از دريچه ي چشم کوچک شان مي بينند،و به زندگي نگاهي سطحي دارند.
اگر بچّه ها به خاطر عمل خلاف و اشتباهي که مرتکب شده اند(دروغگويي)،يک ماه تنبيه شوند، روشن است که ديگر به نفع شان نيست،که بخواهند بار ديگر راست بگويند.بايد گفت،که ما بايد براي فرزندان خود بيشتر ناراحت باشيم، و با آنها همدردي نماييم،تا اين که از دست شان عصباني شويم.در اين ميان،پيامدهاي رفتار نادرست کودکان،درس لازم را به آنها مي دهد،نه تنبيهات سخت گيرانه اي که ما اعمال مي کنيم.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ