اسم دختر که با ش شروع شود

در این مطلب با فهرستی از اسم دختر که با حرف ش (شین) شروع می‌شود به همراه معنی و ریشه اسم (فارسی، عربی، کردی، ترکی، آشوری و ...) آشنا خواهید شد.
سه‌شنبه، 15 مرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسم دختر که با ش شروع شود

اسامی فارسی

شاپرک
نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.
 
شاپری
شاه پری
 
شاخ شمشاد
کنایه از قدبلند و رعنا
 
شاخ نبات
شاخ (فارسی) + نبات (عربی)، شاخ شکر، نام افسانه‌ای معشوقه حافظ شیرازی
 
شاخسار
محل انبوهی شاخه های درخت
 
شادآفرید
آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد
 
شاداب
با طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور
 
شادان
شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
 
شادانه
شاهدانه
 
شادبانو
بانوی شاد
 
شادبهر
آن که از شادی بهره دارد، خوشحال
 
شادپری
پری شاد
 
شاددخت
دختر شاد
 
شادرخ
آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.
 
شادرو
آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور
 
شادروز
نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.
 
شادفر
آن که دارای شکوه و شادی است.
 
شادگل
آن که چون گل شاداب است.
 
شادگون
شاد و خوشحال
 
شادلی
 شاد روی نرمخو و آرام
 
شادلین
نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره
 
شادمانه
شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی
 
شادناز
ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.
 
شادنوش
شادی و شادمانی همیشگی و جاوید
 
شادور
شادمان، خوشحال
 
شادک
نام مستعار سمک در داستان سمک عیار
 
شادکامه
کامروا، خوشحال، شادمان
 
شادی
وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن
 
شادیا
بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی
 
شادیان
از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
 
شادیانه
از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
 
شادیه
منسوب به شادی
 
شارین
متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین
 
شاندیز
(عربی ـ فارسی) شان (عربی) = شأن = شکوه، جلال و عظمت + دیز = دیس (پسوند شباهت)، شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد
 
شانو
نمایش، خودنمایی، نشان دادن، تئاتر خیابانی
 
شاه آذر
شاه آتش
 
شاه آفرید
آفریده شاه، نام دختر فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی
 
شاه پرند
نام نوه یزگرد پادشاه ساسانی
 
شاهپری
پری، عنبر
 
شاه پسند
گیاهی کاشتنی و زینتی که گلهای رنگارنگ چتری دارد.
 
شاه صنم
شاه (فارسی) + صنم (عربی)، شاه زیبارویان، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
 
شاهده
منسوب به شاهد؛ زیبارو؛ (به مجاز) محبوب و معشوق
 
شاه ناز
نام یکی از لحن‌های قدیم موسیقی ایرانی
 
شاهبانو
ملکه، شهبانو
 
شاهجان
عنوان مرو که از شهرهای قدیم خراسان بوده است.
 
شاهدخت
شاه دختر دختر شاه
 
شاهگل
زیباترین گل در میان گلها
 
شاهنده
شاینده، نیکوکار، صالح، لقب بهرام پسر هرمز پادشاه ساسانی
 
شاهنگ
شاه + انگین ملکه زنبور عسل
 
شایان دخت
دختر شایسته
 
شایسته
دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق
 
شاینا
شاهدانه
 
شب بو
گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقه ی بلند
 
شبنم
رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب، در مجاورت اجسام سرد به مایع تبدیل میشود به شکل قطره‌های کوچک آب بر سطح آنها مینشیند، ژاله
 
شب پره
پروانه، خفاش
 
شب ناز
زیبایی شب، ناز شب
 
شباهنگ
ستاره ی بامدادی، ستاره ی سهیل، مرغ سحر، بلبل
 
شبدیس
مانند شب
 
شبگون
به رنگ شب، شبرنگ
 
شَرمینه
منسوب به شرمین، با حجب و حیا
 
شرین
در گویش سمنان شیرین
 
شکرناز
(به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ناز (فارسی) دارای ناز و غمزه دلپذیر
 
شکرین
(به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ین (فارسی) هر چیز شیرین
 
شکفته
باز شده، شکوفا (به مجاز) خندان، شاد، شاداب، تازه
 
شکوفه
هریک از گلهای درختان میوه که معمولًا در فصل بهار میشکفند.
 
شکوفا
ویژگی گل یا غنچه‌ای که باز شده است، شکفته؛ (به مجاز) با رونق، پیشرفته، رشد یافته
 
شکوه
حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشمها را خیره کند، بزرگی، حشمت و جلال.
 
شکیبا
صبور، برد بار، باشکیبایی.
 
شناز
شیناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) +ناز
 
شناسا
(تلفظ: šenāsā) آگاه، مطلع، شناسایی
 
شورآفرین
ایجاد کننده هیجان و شوق
 
شورانگیز
ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز؛ آشوب به پا کننده
 
شوکا
نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ در مازندرانی به معنی آهو و غزال.
 
شهپر
شاه پر، هر یک از پرهای اصلی پرندگان.
 
شهدخت
دختر شاه؛ عالی قدر و ارزشمند
 
شهدیس
دختری که شکوه و زیباییش مانند شاه است، شاهزاده خانم
 
شهرآرا
آراینده شهر، کسی که زیباییش شهره شهر است.
 
شهربانو
همسر پادشاه، ملکه؛ دختر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی که گفته میشود پس از اسیر شدن به دست مسلمانان، به عقد امام حسین(ع) در آمد و امام زینالعابدین(ع) فرزند اوست.
 
شهرخ
شاهرخ
 
شهرزاد
مخفف شهرزاده، زاده‌ی شهر، شهری
 
شهرگل
گل شهر
 
شهرناز
در شاهنامه نام دختر جمشید، مایه فخر و مباهات دیار
 
شهرنوش
زیبای شهر، مرکب از شهر+ نوش (عسل) یا نوش از مصدر نوشیدن (نیوشیدن)
 
شهرو
حکومت کننده، سلطنت کننده، شهرو از اساطیر زمان ایران باستان است که نمایه ای از زنِ دانا، اندیشمند و توانا را به تماشا می گذارد. نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه
 
شهزاد
شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه، عنوان برای امازاده ها - شاهزاده، فرزند شا
 
شهگل
بهترین گل، گلِ شاهانه
 
شهناز
شاهناز، در موسیقی ایرانی گوشه‌ای در دستگاه شور
 
شهنوش
مرکب از شه (شاه) + یاد (عسل)
 
شهین
منسوب به شاه؛ (به مجاز) دارای ارزش و مقامِ شاهانه
 
شهیندخت
دخترِ شاهزاده؛ (به مجاز) دخترِ بلند مرتبه و عالی مقام
 
شیبا
شیوا، آشفته، شیفته
 
شِیدا
عاشق، دلداده؛ آشفته و پریشان
 
شیدرخ
آفتاب رو، درخشان رو؛ (به مجاز) زیبا
 
شیده
منسوب به شید؛ خورشید، نور، روشنی، روشنایی؛ (به مجاز) زیبارو
 
شیدخت
دختر خورشید
 
شیرین
دارای مزه‌ی شیرینی؛ (به مجاز) مطبوع، دلنشین، دلپذیر و زیبا
 
شیریندخت
دختر شیرین؛ 2- (به مجاز) زیبا، گرامی، عزیز
 
شیرین گل
گل زیبا
 
شیفته
آن که به کسی یا چیزی دل بسته است، عاشق
 
شیلان
درخت عناب؛ (در مغولی) مهمانی، سور؛ غذا، طعام
 
شینا
شنا و آب ورزی، شیناب، شناوری، سعی و کوشش و جِد و جَهد.
 
شیناز
شناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) + ناز
 
شیوا
ویژگی سخنی که به زیبای و با فصاحت بیان شده باشد، شمرده و واضح و دلنشین؛ (در قدیم) فصیح، نغز، خوب؛ یکی از سه خدای بزرگ آیین هندو، که نمایندهی مرگ و تجدید حیات است.
 
شیوه
روش، طریقه؛ عشوه، ناز، حالت، وضع


اسامی عربی

شادن
اسم پسرانه و دخترانه به معنی آهوی جوان که تازه شاخ بر آورده است، بچه آهو، زیبا و لطیف مانند بچه آهو
 
شَراره
شرار، پاره‌ای از آتش که به هوای پرد، جرقه، اخگر؛ درخشش، روشنی
 
شَرف نسا
موجب آبرو، حرمت و اعتبار زنان
 
شریفه
مؤنث شریف
 
شعله
زبانه‌ی آتش، بخش گرم و نورانی آتش
 
شفیعه
مؤنث شفیع
 
شفیقه
مؤنث شفیق، دلسوز
 
شقایق
گلی سرخ رنگ که بیشتر در مزارع، دشت ها و کوهستان میروید.
 
شکرانه
(عربی - فارسی) سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که برای سپاس انجام میشود، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده میشود؛ شکرگزاری و حق شناسی.
 
شکیلا
(عربی - فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا
 
شَلاله
آبشار؛ (در ترکی) آبشار، فوّاره
 
شمامه
رایحه و بوی خوش؛ (به مجاز) شخص یا چیز دوست داشتنی و خوشایند
 
شمس جهان
(عربی - معرب فارسی) خورشید جهان، آفتاب گیتی؛ (به مجاز) زیبارو
 
شمسه
نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاشی کاری و مانند آنها به کار میرود؛ دارای شمس (خورشید)؛ (به مجاز) سرخ رنگ
 
شمسی
خورشید؛ (به مجاز) عالیترین و بهترین فرد
 
شمیسه
مؤنث شمیس، مصغر شمس
 
شمیلا
(تلفظ: šomilā) شمیل (عربی) + ا (فارسی )، منسوب به شمیل، نسیم و باد شمال
 
شمه
بوی خوش
 
شمیسا
شمسا
 
شُمیلا
شُمیرا. شُمیرا و سمیرا
 
شمیم
بوی خوش
 
شمیمه
بوی خوش
 
شَمین
(عربی - فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو
 
شوکت
جاه و جلال؛ عظمت، بزرگی
 
شوقی
ویژگی کسی که دارای میل و رغبت فراوان به چیزی دارد، کسی که دارای اشتیاق است.
 
شهیره
(مؤنث شهیر)، بانوی مشهور، دختر نامدار
 
شهلا
دارای چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش؛ (به مجاز) زیبا و فریبنده (چشم)
 
شیما
زن خال دار


اسامی هندی - سانسکریت

شیلا
نام نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچه ی هامون به خارج از آن جریان دارد - از نامهای متداول هندی
 
شرمیلا
محافظت، نوعی گل (به فتح ش)
 
شارمین
فرخنده و خجسته
 
شارمینا
خجسته، فرخنده، مرکب از شارمین (سنسکریت) + الف تانیث (فارسی)


اسامی ترکی

شایلی
بی همتا
 
شایلین
بی همتا


اسامی کردی

شانا
باد ملایم
 
شوانه
گله بان، چوپان


اسامی یونانی

شقاقل
گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی


اسامی آشوری

شارونا
سرزمین پربار و حاصلخیز


منبع: سایت ستاره


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.