روش شناسى و اندیشه سیاسى

روش‏شناسى شناخت شیوه‏هاى اندیشه و راه‏هاى تولید علم و دانش در عرصه معرفت بشرى است و موضوع این دانش، روش علم و معرفت است، و روش در ارتباط مستقیم با عواملى نظیر موضوع معرفت، هدف معرفت و هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى‏اى است كه معرفت بر اساس آن شكل مى‏گیرد. معرفت خصوصا اگر كاربردى باشد، در روش خود از نظریه‏اى كه مبتنى بر آن است نیز تأثیرپذیر مى‏باشد.
شنبه، 2 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسى و اندیشه سیاسى
روش شناسى و اندیشه سیاسى
روش شناسى و اندیشه سیاسى

نویسنده : حمید پارسانیا




1. موضوع روش‏شناسى:

روش‏شناسى شناخت شیوه‏هاى اندیشه و راه‏هاى تولید علم و دانش در عرصه معرفت بشرى است و موضوع این دانش، روش علم و معرفت است، و روش در ارتباط مستقیم با عواملى نظیر موضوع معرفت، هدف معرفت و هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى‏اى است كه معرفت بر اساس آن شكل مى‏گیرد. معرفت خصوصا اگر كاربردى باشد، در روش خود از نظریه‏اى كه مبتنى بر آن است نیز تأثیرپذیر مى‏باشد.

2. روش و روش‏شناسى:

روش‏شناسى غیر از روش است. روش مسیرى است كه دانشمند در سلوك علمى خود طى مى‏كند، و روش‏شناسى دانش دیگرى است كه به شناخت آن مسیر مى‏پردازد. روش همواره در متن حركت فكرى و تلاش‏هاى علمى یك دانشمند قرار دارد. و روش‏شناسى دانشى است كه از نظر به آن شكل مى‏گیرد، و به همین دلیل روش‏شناسى همواره یك دانش و علم درجه دوم است.

3. علم درجه دوّم:

علم درجه دوم در قبال علم درجه اول است، علم درجه اول علمى است كه به یك واقعیت عینى طبیعى و یا انسانى مى‏پردازد، و علم درجه دوم علمى است كه موضوع آن نفس واقعیت خارجى نیست. موضوع علم درجه دوم علم و آگاهى بشرى است، اعم از این كه آن آگاهى، خود یك دانش و علم درجه اول و یا درجه دوم باشد.
اصطلاح علم درجه دوم نظیر اصطلاح معقولات ثانیه است. معقولات ثانیه در قبال معقولات اولیه است. معقولات اولیه حقایق عینى هستند، و معقولات ثانیه مفاهیم ذهنى و انتزاعى مى‏باشند كه خارج ظرف عروض آنها نیست، اعم از این كه این معقولات از معقولات اولیه و یا از معقولات ثانیه دیگرى انتزاع شده باشند.

4. عوامل موثر در روش‏شناسى:

همانگونه كه روش هر معرفت متأثر از عواملى چون موضوع، هدف، معرفت است، روش‏شناسى نیز به عنوان یك علم به نوبه خود از عوامل دیگرى كه تأثیرگذار در یك علم هستند اثرپذیر است، موضوع دانش روش‏شناسى، روش است. و روش‏شناسى به عنوان یك علم ضمن آن كه از موضوع خود اثر مى‏پذیرد، از بنیادهاى معرفت شناختى و هستى شناختى و هم چنین از مبانى نظرى و ساختار معرفتى روش‏شناس و نیز از هدف معرفتى او اثر مى‏پذیرد.

5. روش‏شناسى نوع اوّل و دوّم:

روش‏شناسى به عنوان یك علم مى‏تواند به نوبه خود موضوع از براى دانش دیگرى قرار گیرد كه به مطالعه روش‏شناسى‏ها مى‏پردازد، یعنى مى‏توان روش‏شناسى‏هاى مختلف را كه متأثر از دیدگاه‏هاى فلسفى و نگرش‏هاى معرفت شناختى مختلف هستند، موضوع از براى یك روش‏شناسى جدیدى قرار داد كه نسبت به روش‏شناسى‏هاى پیشین یك علم درجه دوم به حساب مى‏آید، این نوع از روش‏شناسى را مى‏توان روش‏شناسى نوع دوم و روش‏شناسى‏هاى پیشین را كه موضوع آن هستند روش‏شناسى نوع اوّل نامید.

6. تدوین نخستین:

هیچ دانشى بدون روش ممكن نیست، زیرا دانشمند به هنگام حركت فكرى به سوى مجهولات، راهى را طى مى‏كند كه همان روش اوست، پس روش با دانش همزاد است و اما روش‏شناسى به عنوان یك دانش جدید متأخر از روش است، ارسطو اولین شخصى است كه روش‏شناسى نوع نخستین را به صورت یك دانش مدون درآورد.
روش‏شناسى ارسطو روش‏شناسى عام براى مطلق تفكر و اندیشه است و او كوشیده است تا شیوه‏هاى مختلف فكر را اعم از برهان، شعر، خطابه، جدل و مغالطه شناسایى نماید. روش‏شناسى ارسطو به رغم آن كه به منطق صورى مشهور است به مقدار زیادى به احكام مواد اندیشه پرداخته است.

7. علم آلى:

روش‏شناسى یا منطق ضمن آن كه دانشى درجه دوم است، دانش آلى نیز هست. دانش آلى در قبال دانش اصالى است، دانش اصالى دانشى است كه به خاطر دانش دیگرى مطلوب نیست، و دانش آلى دانشى است كه آن را براى دانش دیگرى فرا مى‏گیرند.
منطق و روش‏شناسى از این جهت دانش آلى است كه فراگرفتن آن، جهت آگاهى به راه‏هاى مختلف فكر كردن است، اهل منطق هدفت دانش خود را شناخت راه‏هاى صواب و خطاى معرفت‏هاى مختلف معرفى كرده‏اند.
دانش آلى الزاما یك دانش درجه دوم نیست. برخى از دانش‏هاى درجه اول نیز مى‏توانند از جهت فایده‏اى كه نسبت به دیگر دانش‏ها مى‏رسانند آموزش داده شوند و این دانش‏ها از این جهت دانش آلى خواهند بود، مانند برخى از علوم ادبى یا برخى از دانش‏هاى ریاضى.

8. روش‏شناسى عام و خاص:

از مهم‏ترین عوامل تأثیرگذار در روش و روش‏شناسى موضوعى است كه دانش به آن مى‏پردازد، محدوده موضوع محدوده تحقیق و پژوهش علمى را نیز تعیین مى‏كند. موضوعات متافیزیكى، انسانى و طبیعى هر یك روش‏هاى ویژه خود را طلب مى‏كنند.
روش‏شناسى اگر نظیر منطق ارسطویى به موضوعات عام و گسترده بپردازد، به شیوه‏هاى عام معرفت و علم بسنده مى‏كند. شیوه‏هاى عام معرفت در صورتى كه به درستى اصطیاد شده باشند در موارد خاص و جزیى نیز صادق هستند، یعنى موضوعات خاص ضمن آن كه از روش‏هاى عام معرفت بهره مى‏برند، از احكام ویژه مختص به خود نیز بهره‏مند هستند.

9. نسبت منطق و اصول فقه:

نمونه‏اى از حضور و احاطه سطوح و لایه‏هاى گسترده و عام معرفت‏شناسى را در قیاس با سطوح و لایه‏هاى خاص‏تر، در مقایسه منطق صورى و اصول فقه مى‏توان دید.
منطق صورى اصول و كلیات شناخت‏هاى یقینى و ظنى و... را بیان مى‏دارد و اصول فقه، ویژگى‏هاى روش شناختى بخش خاصى از معرفت را كه در قلمرو دانش فقهى قرار مى‏گیرد، به بحث مى‏گذارد. اصول فقه نظیر منطق یك دانش آلى است، و مباحث گسترده و پردامنه آن كه قریب به یك دهه آموزش مستمر طلاب را به خود مشغول مى‏دارد، به لحاظ كمّى كمتر از مجموعه مباحثى كه در حوزه منطق صورى قرار مى‏گیرد، نیست. ولكن همه مباحثى كه در اين دانش مطرح مى‏شود در قبال مباحث منطقى نیست بلكه در استمرار و امتداد آن است، عام بودن موضوع منطق صورى نسبت به موضوع اصول فقه موجب مى‏شود تا قواعد و اصول منطقى تأثیرى تعیین كننده نسبت به مباحث اصولى داشته باشند، به همین دلیل هر نوع تغییر در قواعد این منطق تأثیرى تعیین كننده در بنیان‏هاى این علم مى‏تواند داشته باشند.

10. نسبت منطق صورى و فازى:

نمونه‏اى دیگر از احاطه قواعد عام منطقى را نسبت به موضوعات خاص در نسبت منطق صورى و منطق فازى مى‏توان دید.
در نزد كسانى كه منطق صورى را منطق عام معرفت مى‏دانند، قواعد این منطق در قلمرو موضوعات مورد نظر منطق فازى نیز كاربرد دارد. در نزد این گروه منطق فازى در عرض منطق صورى نبوده و منطق فازى اصول و مبادى منطق فازى، از جمله استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین و مسأله حالت دوگانه حق و باطل، یا صدق و كذب نسبت به یكى از دو طرف نقیض را، نقض نمى‏كند، بلكه منطق فازى با اتكاء به همین اصول شیوه شناخت و درجه بندى حالات خاكسترى را كه حد فاصل دو ضد هستند، شناسایى نموده و به گونه‏اى روشمند معرّفى مى‏نماید، در منطق ارسطویى ارتفاع دو نقیض محال دانسته مى‏شود و لكن ارتفاع دو ضد ممكن است، و مواردى كه محل بحث در منطق فازى است، نقيضين نیستند، بلكه ضدین مى‏باشند و منطق فازى حالت‏هاى میانى بین دو ضد را ترسیم مى‏كند.

11. روش‏شناسى و فلسفه:

سطوح مختلف معرفت، لایه‏هاى طولى روش‏شناسى را به دنبال مى‏آورند، و لكن بنیانهاى فلسفى، هستى‏شناسى‏ها و معرفت‏شناسى‏هاى گوناگون، انواع مختلف روش‏شناسى را كه در عرض یكدیگر و یا در تقابل با یكدیگر مى‏باشند، پدید مى‏آورند.
منطق صورى یك روش‏شناسى عام و گسترده‏اى است كه از مبناى فلسفى و معرفت شناختى حكمت مشاء استفاده مى‏كند. منطق دیالكتیكى هگل نوع دیگرى از روش‏شناسى عام است كه از مبانى فلسفى او بهره مى‏برد. این منطق، در رشته‏هاى مختلف علمى، هم نظریات مناسب با خود را به دنبال مى‏آورد، و هم روشهاى خاصى را كه در ذیل روش‏شناسى عام آن قرار مى‏گیرد، تولید مى‏كند. منطق علمى بیكن یك روش‏شناسى عام علمى است كه از مبناى معرفت شناختى او كه حس گرایى است بهره مى‏برد، برخى از روشهاى هرمنوتیكى معرفت نیز روشهاى عامى هستند كه از مبناى معرفت شناختى خود استفاده مى‏كنند، هریك از روشهاى مزبور الزامات بعدى را در سطوح و لایه‏هاى جزئى و خاص و همچنین توصیه‏هاى سازگار با خود را نیز به ارمغان مى‏آورند.

12. نسبت روش‏شناسى و نظریه:

همانگونه كه هستى‏شناسى‏ها، معرفت‏شناسى‏ها و هدفهاى معرفتى گوناگون در شیوه‏هاى عام معرفت و همچنین در وسیع‏ترین سطح روش‏شناسى تأثیر گذار هستند، نظریه‏هاى مختلف علمى در شیوه و روش محققین براى شناخت موضوعاتى كه نظریات ناظر به آنها هستند. تأثیر مى‏گذارند، هر نظریه اجتماعى و یا سیاسى به تناسب نگاهى كه به موضوع مورد مطالعه خود مى‏كند، زمینه استفاده از روشهاى كمى و یا كیفى مناسب و سازگار با خود را ایجاد مى‏نماید. برخى از نظریات جایى براى استفاده از روشهاى كمى باقى نمى‏گذارند و بعضى دیگر مسائل كیفى را نیز به افق امور كمى تنزل مى‏دهند. اگر در تشبیه علم به ارگانیسم زنده نظریه در حكم قلب علم دانسته شود، روشى كه در هر علم به كار مى‏رود. در حكم سیستم و شبكه عروق است كه ارتباطات قلب را با حوزه‏هاى مختلف علمى و موضوعات مربوط به آنها حفظ مى‏كند. همانگونه كه هر قلب مقتضى رگها و عروقى مناسب با خود است هر نظریه در كاربرد خویش روشهاى ویژه خود را طلب مى‏كند.

13. حكمت و منطق متعالیه:

تطورات فلسفى دنیاى اسلام، پیامدهاى روشى و روش‏شناختى مناسب با خود را به همراه دارد. بیشترین حجم مطالعات روش شناختى در تاریخ اندیشه اسلامى متعلق به حكماى مشاء است. ابن سینا قریب به نیمى از حجم كتاب شفا را كه دائرة‏المعارفى از علوم مختلف است، به مباحث منطقى اختصاص داده است. شیخ اشراق در آغاز حكمة‏الاشراق، مباحثى مبسوطى را درباره پیامدهاى منطقى حكمت اشراقى خود بیان داشته و منطق را نیز براساس مبانى خود بازنویسى نموده است.
حكمت متعالیه نیز تأثیرات تعیین كننده و شگرفى نسبت به مباحث منطقى دارد، امتیاز بین حمل اوّلى ذاتى و حمل شایع صناعى از جمله مباحثى است كه براساس تنقیح مسأله اصالت وجود، بهتر تبیین مى‏گردد. مباحثى كه در قلمرو عرفان نظرى مطرح مى‏شود، همانند حكمت متعالیه افقهاى نوین را بر مباحث منطقى مى‏گشاید، حمل حقیقت و رقیقت، كه از لوازم تشكیك در وجود و از رهاوردهاى حكمت متعالیه است و حمل حقیقت و مجاز كه از لوازم وحدت شخصى وجود و كثرت تشكیكى مظاهر هستى بوده و ارمغان عرفان نظرى است، از جمله امورى هستند كه در تأسیس برخى از اصول مهم منطقى مى‏توانند به كار آیند. و این اصول مى‏تواند راههاى نوینى را بر روى بسیارى از تحقیقات بنیادین خصوصا در قلمرو انسانى بگشایند.

14. سطوح مختلف تأثیر و تأثر:

هر سطحى از هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى تأثیرات مناسب با خود را در حوزه روش و روش‏شناسى باقى مى‏گذارد، مباحث بنیادین وجود شناختى، معرفت شناختى كه در افق علوم فلسفى و عرفانى مطرح مى‏شوند با گسترده‏ترین پیامدهاى منطقى ملازم و همراه مى‏باشند، و تحولاتى كه در نظریات علوم مختلف طبیعى و یا انسانى پیش مى‏آید، توابعى هم افق با خود دارد.
تأثیراتى كه منطق از مباحث بنیادین حكمت مشاء یا فلسفه كانت، و هگل مى‏پذیرد روش و روش‏شناسى را در تحقیقات كاربردى و اجرایى و یا در محدوده دانش و علمى خاص تغییر نمى‏دهد بلكه روش را در سطح تحقیقات بنیادین و در سطح ایجاد و ساخت نظریه‏هاى علوم مختلف تحت تأثیر قرار مى‏دهد. تأثیراتى كه نظریات مطرح در علوم طبیعى و انسانى بر روش و روش‏شناسى مى‏گذارد بیشتر در قلمرو علوم و تحقیقات كاربردى است.

15. حمل حقیقت و رقیقت:

حمل رقیقت و حقیقت و همچنین حمل مجاز و حقیقت از جمله مبانى هستى شناختى است كه روش علوم مختلف و خصوصا علوم انسانى را در سطح تحقیقات بنیادین متحول مى‏گرداند. این دو حمل نسبت وحدت و كثرت و تمایز آن دو از یكدیگر و چگونگى شمول و احاطه وحدت نسبت به كثرت را در مرتبه ذات و همچنین در مرتبه كثرت تبیین مى‏گرداند. ضمن آن كه تنزیه وحدت از كثرت را حفظ مى‏گرداند، همانگونه كه تمایز گذاردن بین حمل اولى ذاتى و حمل شایع صناعى، بسيارى از معضلات وجود ذهنى و مشكلات مباحث معرفت شناختى و علم را حل مى‏گرداند شناخت حمل حقیقت و رقیقت، یا حمل حقیقت و مجاز بسیارى از مسائلى را كه در تركیبات حقیقى، و نه اعتبارى بین كل و جزء مطرح مى‏شود، تبیین و تشریح مى‏كند.
با توجه به این دو حمل است، كه بسیط الحقیقه در مقام ذات ضمن شمول نسبت به جمیع كثرات از همه نقایص آنها تنزیه مى‏گردد و در مقام فعل نیز معیت قیّومیه او با همه كثرات اثبات شود، بى آن كه محدودیت امور متكثر حتى وصف اصل فیض و فعل او شمرده شود.
این دو حمل مى‏توانند بسیارى از معضلاتى را كه هم اینك، در نظریات مربوط علوم انسانى و اجتماعى درباره چیستى و هستىِ ساختارها، نظام‏ها، و افراد یا اشخاص براساس پیش‏فرض‏هاى ذهنى مطرح مى‏شوند به گونه‏اى روشن و واضح حل نمایند و نظرات علمى شفاف و روانى را كه خالى از اغماض و یا تناقض باشد تولید نمایند.

16. معرفت و روش:

وحى و شهود در برابر حس و عقل به عنوان دو منبع معرفتى، پیامدهاى روش شناختى ویژه‏اى را دارند، مسیر حس و عقل، مسیر دانش مفهومى است و دانش مفهومى، منطق و روش مناسب با خود را طلب مى‏كند. مسیر وحى و شهود مسیر دانش حضورى است، و دانش حضورى روش و شیوه‏اى را كه طلب مى‏كند از طریق تزكیه و سلوك طى مى‏شود و با تغییر و تبدل وجود عالم قرین و همراه است. اهل معرفت و عرفان در مباحث عرفان عملى، كوشیده‏اند، تا روش تأمین و تحصیل دانش شهودى را نیز تدوین نموده و یا آموزش دهند. مباحثى كه درباره انواع و اقسام كشف و شهود بیان شده است مانند مكاشفات رحمانى و شیطانى و خصوصیاتى كه درباره مراتب یقین، نظیر علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین و بردالیقین ذكر شده است، نمونه‏اى از ادبیات مربوط به این نوع روش‏شناسى است، تأویل در معنایى كه در قبال تفسیر به كار مى‏رود، روش ویژه‏اى است كه در مسیر معرفت حضورى قرار دارد. این معناى از تأویل غیر از معنایى است كه در هرمنوتیك فلسفى به كار مى‏رود و به مراتب عمیق‏تر از آن است.

17. نسبت روش‏هاى مفهومى و شهودى معرفت:

نسبت بین دانش شهودى و حصولى و روش تعامل و تعاطى این دو بخش از معرفت، بخش عمده‏اى از مباحث روش شناختى را به خود اختصاص مى‏دهد، بو على در مقامات العارفین كوشیده است تا روش سلوك و معرفت اهل شهود را با شیوه مفهومى و برهانى، تبیین نماید و اهل عرفان نیز در آثار كلاسیك خود، تلاش نموده‏اند تا مسیر معرفت شهودى و حضورى خود را با زبان و بیان مفاهیم براى اهل نظر تبیین نماید. شیخ اشراق معرفت كامل را نتیجه همراهى دو شیوه معرفت دانسته و حكیم كامل برخوردار از دو نوع معرفت شده است.
جامعیّت حكمت متعالیه در جمع روشهاى حصولى و حضورى و حفظ شیوه‏هاى تفسیرى و تأویلى كم نظیر و بلكه بى بدیل است.

18. تعامل روش‏شناسى و علم:

تعامل روش شناشى با علومى كه روش آنها موضوع دانش منطق و روش‏شناسى است تعاملى دو سویه و دیالكتیكى است. علوم برخى از مبادى و اصول موضوعه روش‏شناسى را تأمین مى‏كنند و روش‏شناسى راه و شیوه صحیح اندیشه را به آنها مى‏آموزاند و بدین ترتیب هریك از این دو به غنا و گسترش مباحث دیگرى مى‏افزاید. ویژگى این تعامل از دیرباز مورد توجه متفكرین و منطق‏دانان دنیاى اسلام بوده است.(1) آنان كوشیده‏اند تا اين تعامل را به گونه‏اى سامان بخشند تا مصون از برخى مشكلات روش شناختى نظير دور باشد.
اصول اوّليه منطق گزاره‏هايى هستى شناختى است كه از فلسفه اخذ مى‏شود نظير مبدأ عدم تناقض كه به استحاله جمع اجتماع و يا ارتفاع هستى و نیستى حكم مى‏كند، و این گونه اصول از زمره اوّلیاتى است كه فلسفه در وصول به آنها نیاز به تلاش علمى ندارد، هر راهى را نیز كه فیلسوف در تبیین این اصول مى‏پیماید، براى اثبات اصل آنها نمى‏باشد. بلكه در اثبات وصف آنها نظیر وصف بداهت و اوّلى بودن است. برخى از گامهاى نخستین منطقى نیز نظیر منتج بودن شكل اول بدیهى اوّلى است.
فلسفه در مراحل نخستین با استفاده از اصول اولیه منطقى، اصول موضوعه و گاه موضوعات نوینى را براى كاوشهاى منطقى تهیه مى‏كند. و روش‏شناسى با استفاده از آن اصول به افقهاى جدیدى از معرفت راه مى‏یابد و بدین ترتیب تعامل مستمر روش‏شناسى و علوم در سطوح مختلف ادامه پیدا مى‏كند.

19. روش و سنخ ‏شناسى اندیشه سیاسى:

بهترین راه براى سنخ‏شناسى و تقسیم بندى آثار مختلفى كه در حوزه دانش و اندیشه سیاسى دنیاى اسلام شكل گرفته است، استفاده از مفاهیم و بنیادهاى معرفتى موجود در همین حوزه فرهنگى است.
این گونه آثار را بر اساس روش و موضوع به اقسامى مى‏توان تقسیم كرد زیرا برخى از آثار به لحاظ موضوع با یكدیگر اختلاف دارند و بعضى دیگر به رغم وحدت موضوع از جهت شیوه و روش معرفتى مغایرند. البته تفاوت روشها گاه به لحاظ تفاوت اهداف است.
اولین تقسیم بندى را مى‏توان براساس روش و هدف به این صورت بیان داشت كه برخى از آثار به روش علمى و براى كشف حقیقت نوشته شده‏اند. و بعضى دیگر به روش خطابى و شعرى و جهت تأثیر اجتماعى و تربیت نفوس رقم خورده‏اند. و بعضى دیگر از روش جدل نیز براى غلبه بر خصم استفاده كرده‏اند.
آنچه در حوزه فلسفه سیاسى یا حكمت مدنى و همچنین فقه سیاسى شكل گرفته است مربوط به قسم اول است. و آنچه در محدوده اندرز نامه‏ها و سیاست نامه‏ها نوشته شده است از قسم دوم مى‏باشد و برخى از آنچه كه در كلام سیاسى نوشته شده است، مربوط به قسم سوم مى‏باشد.

20. روش در فلسفه و فقه سیاسى:

فلسفه سیاسى و فقه سیاسى در هدف كشف حقیقت و در علمى بودن - با تعریفى كه علم در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامى دارد - مشترك هستند و تفاوت آنها در موضوع و به بیانى بهتر در سطح موضوع است، و این تفاوت در حوزه موضوع، به تناسب تفاوت در روش را نیز به دنبال آورده است.
فلسفه سیاسى همان علم سیاست است قبل از این كه به قلمرو هنجارهاى سیاسى وارد شده و از منبع معرفتى وحى نیز به وساطت نقل استفاده كند، و به همین دلیل روش ویژه آن قیاسات برهانى است كه از عقل عملى و نظرى استفاده كرده، و به حسب مورد از حسیات و تجربیات نیز بهره مى‏برد.
براساس مبنایى كه علم در فرهنگ و تمدن اسلامى دارد. فقه سیاسى نیز بخشى از علم سیاست است، كه پس از ورود به عرصه هنجارها و بعد از اتصال به منبع معرفتى وحى و استفاده از نقل، شكل مى‏گیرد.
روش فقه سیاسى روشى فقهى است، این روش بر حسب مذاهب مختلف فقهى، صور گوناگونى را مى‏گیرد، و روش اصولى روش محورى فقه سیاسى شیعه است كه به دو منبع معرفتى عقل و وحى متكى است.

21. روش سیاست نامه‏ها و اندرزنامه‏ها:

تفاوت فلسفه مدنى، و فقه سیاسى تفاوت موضوعى یا تفاوت در سطح موضوع است، و فقیهى كه به روش عقلى برهانى، آشنا بود و مرجعیت عقل نظرى و عملى را پذیرفته باشد، مى‏تواند در خارج از قلمرو مباحث فقهى، در حوزه فلسفه مدنى نیز صاحب نظر بوده و تألیفاتى داشته باشد.
تفاوت سیاست نامه‏ها و اندرزنامه‏ها با فقه سیاسى و فلسفه سیاسى تنها تفاوت در روش است كه به تناسب اهداف مختلف علمى و یا تبلیغى و ترویجى، پدید مى‏آید و به همین دلیل همان شخصى كه براى مخاطبان علمى خود به قلمرو فلسفه یا فقه سیاسى وارد مى‏شود، براى مخاطبانى كه در صحنه عمل و فعالیت اجتماعى مشغول هستند، به سیاست نامه نویسى و اندرز نامه نویسى روى مى‏آورد و باز به همین دلیل است كه سیاست نامه‏ها و اندرزنامه‏ها را گاه فقیهان و گاه فیلسوفان سیاسى تحریر كرده‏اند.

22. روش‏شناسى كلام سیاسى:

كلام سیاسى جزئى از علم كلام است و كلام با فقه از جمله فقه سیاسى به حسب روش و موضوع تفاوت دارد، كلام در حوزه اصول عقاید بوده، به افعال خداوند سبحان، صفات و ذات او مى‏پردازد و لكن فقه به فروع دین پرداخته و از افعال مكلفین در حوزه سیاسات، عبادات، معاملات و مانند آن بحث مى‏كند. عقاید اگر با روش برهانى دنبال شوند، مباحث فلسفى را پدید مى‏آورد و لكن اگر با روش جدلى شكل گیرند به حوزه كلام اختصاص مى‏یابند، البته فرقه‏هاى كلامى در استفاده از روش برهانى يكسان نیستند و لكن همه آنها در موارد لزوم براى دفاع از اصول عقايد از روش جدلى استفاده مى‏كنند و در جدل از مشهورات و مقبولات استفاده مى‏شود، با صرف‏نظر از این‏كه مشهورات و مقبولات از جهت دیگر جزء یقینیات و از مواردى باشند كه در علوم عقلى و نقلى معتبر مى‏باشند و یا آن كه به لحاظ علمى فاقد اعتبار بوده و تنها از جهت این كه مورد قبول خصم مى‏باشند به كار مى‏روند.
بدون شك برخى از مباحثى فلسفى مثل جبر و اختیار، يا ضرورت تعيين پيامبر و امام از ناحيه خداوند بنيانهاى فلسفى انديشه سياسى را تشكيل داده و به عنوان مبادى و اصول موضوعه در حوزه فلسفه سياسى و يا فقه سياسى تأثیر مى‏گذارند. متكلم با ورود خود به قلمرو این موضوعات، اگر با روش جدلى بحث كند مباحث ویژه كلام سیاسى را پدید مى‏آورد. كاوش پیرامون تفاوت‏ها و یا اشتراكات روشى و موضوعى كلام سیاسى با فلسفه علم سیاست، فلسفه سیاسى فقه سیاسى و اندرزنامه‏هاى سیاسى نیازمند مقالتى مستقلى است.
والحمد لله رب العالمین

پي نوشت :

1. خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، ج 1، ص 10 - 9.
برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 28،

منبع:http://www.hawzah.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.