چرا هنگام دعا دست به سوی آسمان بلند می‌کنیم؟

در این مقاله به پاسخ این سوال می پردازیم،اگر خداوند در همه جا هست؛ چرا هنگام دعا دست به سوی آسمان بلند می‌کنیم؟
پنجشنبه، 28 شهريور 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا هنگام دعا دست به سوی آسمان بلند می‌کنیم؟
گاهی اوقات برایمان سؤال پیش می‌آید که اگر خداوند، مکان و محلى ندارد چرا هنگام دعا دست به سوی آسمان بلند مى‌کنیم و چشم به آسمان مى‌دوزیم؟ و مگر العیاذ باللّه خداوند در آسمان‌ها است؟ اما قبل از جواب به این سؤال به مسأله‌ی مهمی اشاره می‌کنیم و آن بحث جسم نبودن و محدود نبودن خداوند به یک مکان است و سپس به موضوع اصلی می‌پردازیم.


چرا خداوند جسم نیست و در  مکان خاصی حضور ندارد؟


جسم نیاز به اجزاء دارد
جسم، مرکّب از اجزا است و هر مرکبّی نیاز به اجزایش دارد و هر چیزی که نیازمند باشد، ممکن الوجود است و نیاز به علت دارد، در صورتی که خداوند واجب الوجود و ازلی و ابدی است.

جسم نیاز به زمان و مکان دارد
اگر خداوند جسم باشد، نیاز به مکان و زمان دارد. اگر خداوند مکان داشته باشد، محدود می‌شود و محدودیت هم از خواص ممکن است و خداوند غیرمحدود و غیر‌متناهی است، زیرا اگر محدود و متناهی باشد، مرکّب و محتاج خواهد شد. پس خداوند مکان ندارد و محال است که مکان داشته باشد. او فوق زمان و مکان است و محیط بر این دو می‌باشد. پس جسم هم نمی‌تواند باشد. در هر حال جسم بودن خداوند (چه به تعریف تجربی و چه به تعریف فلسفی) نشانه نیاز خداوند، هم به اجزا و هم به زمان و مکان است، در حالی که خداوند موجود بی نیاز است. یعنی اگر نیازمند باشد، باید علتی نیاز او را برطرف کند، پس واجب الوجود نخواهد بود.

تقدم معلول بر علت پیش می‌آید
همچنین فرض جسم بودن خداوند، به این معنا خواهد بود که قبل از وجود الهی، اجزائی باشند که خداوند از آن‌ها ترکیب یافته باشد، در حالی که هر چیزی آفریده خداوند است، همین طور مکان و زمان (که از اجسام انتزاع می‌شوند) آفریده الهی هستند و خداوند برتر از زمان و مکان است.

جسم بودن به معنای محدودیت است
جسم بودن خداوند، به معنای محدودیت ذات او به آن مکان و غیبت او از مکان‌های دیگر و از عالم مجردات خواهد بود، در حالی که خداوند موجود نامحدود است؛ بنابراین به دلایل متعدد خداوند نمی‌تواند جسم باشد. (۱) , (۲) *     


پاسخ ائمه (ع) به اینکه چرا هنگام دعا دست به سوی آسمان بلند مى‌کنیم

اما سؤال اصلی این نوشتار را در عصر ائمه (علیهم السلام) نیز مطرح کرده اند

از جمله مى‌خوانیم که «هشام بن حکم» مى‌گوید:  زندیقى** خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و از آیه «الرّحمنُ عَلَى الْعَرشِ اسْتَوى» (۳) سؤال کرد.

امام (ع) ضمن توضیحى فرمود: خداوند متعال، نیاز به هیچ مکانى و هیچ مخلوقى ندارد، بلکه تمام خلق محتاج او هستند.

سؤال کننده عرض کرد: پس تفاوتى ندارد که (به هنگام دعا) دست به سوى آسمان بلند کنید یا به سوى زمین پایین آورید؟!

امام علیه السلام فرمود: این موضوع، در علم و احاطه و قدرت خدا یکسان است (و هیچ تفاوتى نمى‌کند) ولى خداوند متعال دوستان و بندگانش را دستور داده که دستهاى خود را به سوى آسمان، به طرف عرش بردارند، چرا که معدن رزق آنجا است. ما آنچه را قرآن و اخبار رسول خدا (صلى الله علیه وآله) اثبات کرده است، تثبیت مى‌کنیم، آنجا که فرمود: دست‌هاى خود را به سوى خداوند متعال بردارید، و این سخنى است که تمام امّت بر آن اتفاق نظر دارند. (۴)

در حدیث دیگرى از  امیرالمؤمنین امام علی (ع) آمده است:  

«إِذَا فَرَغَ أَحَدُکُمْ مِنَ الصَّلَاةِ فَلْیَرْفَعْ یَدَیْهِ‏ إِلَى‏ السَّمَاءِ وَ لْیَنْصَبْ‏ فِی الدُّعَاء»
هنگامى که یکى از شما نماز را پایان مى‌دهد دست به سوى آسمان بردارد و مشغول دعا شود.

مردى عرض کرد: اى امیرمؤمنان! مگر خداوند همه جا نیست؟

فرمود: آرى همه جا هست.

عرض کرد: پس چرا بندگان دست به آسمان برمى دارند؟

فرمود: آیا (در قرآن) نخوانده اى: «وَفى السَّماءِ رِزقُکُمْ وَ ما تُوْعَدُوْنَ»  (۵)
«در آسمان رزق شما است و آنچه به شما وعده داده مى شود» پس از کجا انسان روزى را بطلبد جز از محلّش، محل رزق و وعده الهى آسمان است. (۶)
مطابق این روایات، چون غالب ارزاق انسان‌ها از آسمان است. (باران، زنده کننده زمین هاى مرده از آسمان مى بارد، نور آفتاب که منبع حیات و زندگى است از سوى آسمان مى‌تابد، هوا سومین عامل مهم حیات در آسمان است) آسمان به عنوان معدنى از برکات و ارزاق الهى معرفى شده، و به هنگام دعا به آن توجه مى‌شود، و از خالق و مالک آن همه رزق و روزى تقاضاى حل مشکل مى‌شود.

از بعضى از روایات، فلسفه دیگرى براى این کار استفاده مى‌شود، و آن اظهار خضوع و تذلل در پیشگاه خدا است چرا که انسان به هنگام اظهار خضوع، یا تسلیم، در مقابل شخص یا چیزى، دستهاى خود را بلند مى‌کند. (۷)


پی‌نوشت و توضیحات:
(۱) مرتضى مطهری، مجموعه آثار، ج. ۶، ص. ۱۰۱۸، نشر صدرا، تهران ۱۳۷۹ ش. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص. ۷۳، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران ـ. ۱۳۴۱ ش.
(۲) pasokhgoo.ir
(۳) سوره طه، آیه ۵
(۴) بحارالانوار، ج. ۳، ص. ۳۳۰، توحید صدوق ص. ۲۴۸، باب ۳۶ «باب الرد علی الثنویة و الزنادقة»، ح. ۱
(۵) سوره ذاریات، آیه ۲۲
(۶) خصال، ج. ۲، ص. ۶۲۸
(۷) تفسیر پیام قرآن، ج. ۴، ص. ۲۷۰ (با تصرف و اضافه)
* تفصیل این بحث در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص. ۱۰۱۸ و شیعه در اسلام، ص. ۷۲ مطالعه شود.
** زندیق، به کافری می‌گویند که کفر خود را پنهان و به اسلام تظاهر می‏کند، و نیز به معنای کسی که به شریعتی معتقد نیست و قائل به قدیم بودن عالم می‌‏باشد، آمده است. چنان که به برخی اصناف کفار همچون ثنویه اطلاق شده است. (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۴)

منبع: سایت ستاره


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط