وهابىگرى در لباس مبارزه با خرافات
وهابیت و وهابیگری روز نخست در لباس مبارزه با بدعتها و خرافات وارد میدان شد و از این جهت نظر گروهى را به خود جلب کرد؛ حتى امیر محمد بن اسماعیل یمانى مؤلف کتاب «سُبُل السلام فى شرح بلوغ المرام» وقتى از حرکت محمد بن عبدالوهاب (مؤسس وهابیت) آگاه شد و این که او مى خواهد با خرافات و پیرایه هاى باطل که بر پیکر دین آویخته شده، مبارزه کند او را در قصیده اى ستود که نخستین بیت آن این است:سلام على نجدِ و مَنْ حلّ فى نجد وان کانَ تسلیمى على البُعد لایُجْد
درود من بر نجد و آنکه در نجد به سر مى بردهر چند درود من از این راه دور چندان سود نمى بخشد
ولى آنگاه که از واقعیت این خیزش که در حقیقت نوعى فتنهگرى بود آگاه گشت و این که این فتنهگر در لباس توحید در صدد تکفیر مسلمانان و غارت اموال آنهاست، قصیده اى در نقد این کردار او سرود که نخستین بیت آن، این است:
رجعتُ عن القول الذى قلتُ فى النجد و قد صّح عنه خلافُ الذىِ عِنْدِى
من از گفتار خود درباره آن مرد نجدى باز گشتمزیرا آنچه که فهمیدم بر خلاف آن است که قبلا مى اندیشیدم
توحید در عبادت، اصل مشترک در شرائع الهى
همهی پیامبران بر تثبیت یک اصل برانگیخته شده اند و آن پرستش خدا و دورى از پرستش طاغوت است؛ خداوند در قرآن کریم اینگونه میفرماید:«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» [۳]
ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.
در حقیقت کلید حل اختلاف در این مسأله تبیین معنى توحید در عبادت است زیرا همه مسلمانان جهان در این که فقط باید خدا را پرستش کرد وحدت نظر دارند و هیچ فردى را نمىتوان مسلمان نامید مگر اینکه پرستش را فقط مخصوص درگاه خدا بداند.
هنگامى که پیامبر تصمیم گرفت با مسیحیان نجران مباهله کند به امر خدا این اصل را مطرح کرد:
«قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً» [۴]
بگو پیروان کتاب (انجیل)، همگى بیایید بر یک اصل عمل کنیم و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و براى او شریکى قائل نشویم.
این آیه حاکى از آن است که همهی شرایع ابراهیمى بر تثبیت همین اصل مبعوث شده اند و به قول فردوسى:
همه بندگانیم و یزدان یکى استپرستش جز او را سزاوار نیست
بنابراین در اصل ضابطه (پرستش از آنِ خداست) جاى سخن نیست، سخن در مواردى مانند بوسیدن ضریح معصومین یعنی پیامبران و اولیاء است که آیا این نوع اعمال، تکریم آنهاست و یا پرستش آنها؟ جدا سازى این نوع اعمال از پرستش در گرو این است که عبادت به صورت کامل و روشن تعریف شود.
تعریف عبادت و پرستش
حقیقت پرستش بر دو پایه استوار است.۱- خضوع و اظهار کوچکى به وسیله یکى از اعضا، البته خضوع یک امر قلبى است، اما مظهر آن رکوع و سجود یا اشاره به سر و ... است.
۲- اعتقاد خاص انسان درباره آن کس که در مقابل او خضوع مى کند.
مثلا نماز؛ عبادت و پرستش خداست. الفاظى که بر زبان جارى مى کنیم یا سجده و یا رکوعى که انجام مى دهیم همگى پایه نخست را تشکیل مى دهد، ولى انگیزه ما براى این نوع خضوعها این است که او را آفریدگار انسان و جهان و مدبر آن دو مى دانیم؛ بنابراین هر جا که این دو پایه وجود داشته باشد مجموع آن عمل پرستش محسوب مى شود.
البته در کتابهاى لغت «عبادت»، به گونهای وسیع تفسیر شده است؛ میگویند عبادت از عَبَدَ به معناى خَضَعَ است؛ [۵] این نوع تفسیر، تفسیر به اعم است و لغت نویسان معمولاً موارد به کارگیرى لفظ را بیان مى کنند، خواه معنى حقیقى باشد یا معنى مجازى و در پی حد تعیین کردن مفهوم به صورت جامع و مانع نیستند.
شما مى توانید واقعیت عبادت را به گونهای که میگوییم از بررسى انگیزه خداپرستان و یا انگیزه بت پرستان به دست بیاورید:
انگیزهی خداپرستان
انگیزهی مسلمانان جهان از عبادت خداوند این است که خدا را خالق، و مدبر و مدیر، و سرنوشت خود را در دست او دانسته، و خود را نیازمند و او را رافع نیازهاى خویش مى دانند؛ همین نمازى که مسلمانان در هر روز مى خوانند اگر درون آن را بشکافید هر دو ملاک عبادت را در آن مى بینید؛۱- خضوع مى کنند؛
۲- اعتقاد به برترى خدا و این که سرنوشت انسان در دست اوست.
مسلمانان معتقدند که حیات و ممات در دست خداست؛ در هر جاى دنیا وقتى از یک نمازگزار بپرسند که چرا خدا را مى پرستى؟ مى گوید:، چون همه چیز من دست اوست، باید او را بپرستم؛ البته عارفان که گروه خاصى هستند علاوه بر این انگیزه، انگیزه دیگرى در درون آنها است که فعلاً براى ما مطرح نیست.
انگیزهی بت پرستان
باید درباره عمل بت پرستان (مراد ما بت پرستانى هستند که در زمان رسول خدا بودند) تحقیق شود، که چرا بتها را مى پرستیدند؟ آیا فقط آنها را شفعیع مى دانستند یا عقیده دیگرى هم درباره آنها داشتند؟ وهابیون مى گویند: بت پرستها فقط بتها را شفیع مى دانستند؛ اما بر اساس آیات قرآن در مییابیم که آنها در خالقیت موحد، اما در ربوبیت مشرک بودند، و تدبیر جهان یا بخشى از جهان را در دست بتها مى دانستند و مى گفتند خدا تدبیر زندگى ما را به اینها تفویض کرده است؛ [۶]البته آنان بتها را نماد و سمبل آن الههی غیبى و دست نایافتنى مىدانستند و خضوع در برابر بتهاى تراشیده شده را نوعى خضوع در برابر آن آلههی معنوى خود مى دانستند؛ آنها بتها را نه فقط شفیع بلکه همتا براى خدا مى دانستند و فکر مى کردند رزق و تدبیر در دست بتهاست؛ و این همان شرک به خدا است؛ [۷]
جواز بوسیدن ضریح معصومین با تکیه بر رفتار پیامبران
درباره لمس کردن و بوسیدن ضریح معصومین و امامزادهها و اشیاى متعلق به آنان باید گفت: این کار نه تنها بدعت و حرام نیست بلکه به دلیل متبرک بودن آنها ریشه در رفتار پیامبران پیشین نیز دارد؛در قرآن مجید آمده است که وقتى حضرت یوسف خود را به برادرانش معرفى نمود و آنها را مورد عفو و بخشش قرار داد، به آنها گفت:
«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً» [۸]
(پیراهنم را با خود نزد پدرم ببرید و بر صورتش افکنید تا دیدگانش بینا گردد)
سپس در جاى دیگرى از همین سوره آمده است:
«فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً» [۹]
(چون مژده دهنده نزد پدر آمد، پیراهن را بر صورت پدر افکند و یعقوب بینایى خود را بازیافت؛)
آیا مى توان رفتار این دو پیامبر الهى - یوسف صدیق که توصیه به مالیدن پیراهن بر چشمان پدرش نموده و یعقوب که آن را انجام داده است - را شرک به خدا و حرام دانست؟ آن هم داستانى که از زبان قرآن مجید نقل شده است؟
علاوه بر این، در صحیح بخارى که از کتب معروف اهل سنت است، از عبداللَّه بن عمر نقل شده که: «پیامبر را در حالى دیدم که حجرالاسود را لمس مى کرد و مى بوسید» [۱۰]
بر همین مبنا است که تمام مسلمین جهان به هنگام زیارت خانه خدا، براى لمس کردن و بوسیدن حجرالاسود مدتها به صف مىایستند.
حال که بوسیدن سنگ حجرالاسود و لمس کردن پیراهن یوسف و مالیدن بر چشم مجاز مىباشد، بدیهى است که مىتوان در و دیوار و ضریح امامان را لمس نمود و بوسید، زیرا تفاوتى بین اشیاء - از جهت متبرک بودن آنها - وجود ندارد.
بوسیدن ضریح معصومین به معنای تکریم و احترام آنان
بوسیدن ضریح معصومین به منزلهی تکریم و احترام به آنها و نه از روی عبادت بلکه از شدت علاقه و محبت نسبت به آنها است؛ آیا مردم هر کسى را که از روى محبت بوسیدند، عبادت کردهاند؟ و آیا بوسیدن فرزند، بوسیدن عکس و یا وسایلى که یادگار فرزندى است که به مسافرت رفته و یا از دنیا رفته، شرک است؟!وقتی آنها شرک نباشد بوسیدن قبور اولیاء از روی محبت نیز شرک نیست؛ ضمن اینکه برخی از علماى اهل سنّت نیز بوسیدن قبر و تبرک جستن به قبر اولیاء را جایز دانسته اند.
البته باید توجه داشت که سجده کردن بعضى از عوام در برابر این قبور مقدّس، تعبیراتى که بوى الوهیّت نسبت به آنان مى دهد، گره زدن چیزى به ضریح آنان و مانند اینها، از امور ناشایست و مشکلآفرین است و چهره یک کار مثبت و بسیار سازنده، یعنی زیارت را دگرگون مىسازد، و بهانه به دست دیگران مىدهد تا مردم را از برکات زیارت محروم سازند. [۱۱]
پی نوشت:
۱- نهج البلاغه، خطبه ۵۰، *انبیاء، آیه ۱۰۱،
۲- نحل، آیه ۳۶.
۳- آل عمران، آیه ۶۴،
۴- صحاح اللغة، مادهی «عبد»
۵-مریم، آیه ۸۱، یس، آیه ۷۴، بقره، آیه ۱۶۵،
۶- آشنایى با عقاید وهابیان، جعفر سبحانی، ص. ۴۴ (با تصرف)
۷- یوسف، آیه ۹۳
۸- یوسف، آیه 96
۹-صحیح بخارى، ج 2، ص 160
۱۰- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به makarem.ir
منبع: سایت ستاره