اشتراوس و روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى (1)
مقدمه
مفهوم پنهاننگارى
از لحاظ تاریخى ، پنهاننگارى ریشه در آثار فیلسوفان سیاسى كلاسیك دارد. به ویژه خاستگاه آن را باید در شیوه افلاطون دنبال كرد؛ افلاطون در كتاب فایدروس درباره برترى تعلیم شفاهى بر تعلیم نوشتارى سخن مىگوید و در كتاب جمهورى و كتاب قوانین راجع به ضرورت بیان دروغهاى مصلحتى بحث مىكند؛ بالاتر از همه افلاطون خود در تمام آثارش از همین شیوه پنهاننگارى در بیان مقصود خویش بهره مىبرد.2 در فلسفه سیاسى اسلامى نيز كاربرد نسبتاً وسيعى از تمايز ميان آموزه آشكار و آموزه پنهان مى يابيم. آموزه آشكار مبتنى بر دلایل خطابى است و آموزه پنهان مبتنى بر دلایل برهانى یا علمى است. به نظر اشتراوس محققان فلسفه سیاسى اسلامى تا كنون توجه كافى به اين تمايز نداشتند، در حالى كه این مساله از اهمیت بسیار مهم و تعیین كنندهاى برخوردار است. به نظر وى اشتباه است اگر پنهان نگارى را به پدیده كاذب و رو به زوال دوران باستان توصیف كنیم. فارابى در رساله «تلخیص النوامیس» با صراحت تمام پنهاننگارى افلاطون را بیان مىكند. وى مىگوید: «افلاطون حكیم به خود اجازه نمىداد كه علوم و دانشها را براى همگان اظهار و بیان نماید، لذا روش رمز، لغزگویى ، معماآورى و دشوارنمایى را برگزید».3
البته اشتراوس در این باب به ابن سینا اشارهاى ندارد، در حالى كه وى نیز در رساله «فى اثبات النبوات» در جملات كوتاه و گویایى درباره این مسأله مىنویسد:
«أن المشترط على النبى ان یكون كلامه رمزاً و الفاظه ایماء و كما یذكر افلاطون فى كتاب النوامیس ان من لم یقف على معانى رموز الرسل لم ینل الملكوت الالهى و كذلك اجلة فلاسفة یونان و انبیاوءهم كانوا یستعملون فى كتبهم المرامیز و الاشارات التى حشوا فیها اسرارهم كفیثاغورث و سقراط و افلاطون؛ و اما افلاطون فقد عذل ارسطاطالیس فى اذاعته الحكمه و اظهاره العلم حتى قال ارسطاطالیس فإنّى و ان عملت كذا فقد تركت فى كتبى مهاوى كثیرة لا یقف علیها إلا القلیل من العلماء العقلاء؛4 یكى از شرایط پیامبر آن است كه سخنش رمزگونه و الفاظش كنایه و اشاره است؛ همانگونه كه افلاطون در كتاب قوانین بیان مىكند كه هر كس نتواند معانى رموز رسالت را بیابد نمىتواند به ملكوت الهى دست یابد. همچنین فلاسفه بزرگ یونان و پیامبران آنها در كتب و آثار خویش از رموز و اشاراتى استفاده مىكردند كه اسرار آنها در آن پنهان است؛ مانند فیثاغورث، سقراط و افلاطون. افلاطون، ارسطو را سرزنش مىكند به دلیل آن كه وى حكمت و دانش را آشكارا بیان مىكند؛ تا جایى كه ارسطو در پاسخ مىگوید: من اگرچه چنین مىكنم، اما در آثارم بطون و عمق زیادى وجود دارد كه فقط اندیشمندان اندكى مىتوانند به آن دست یابند.
به نظر مىرسد اگر اشتراوس به این مطلب از ابنسینا نیز دسترسى مىداشت، قطعا آن را مورد استفاده قرار مىداد، هر چند او در بحث نبوت و پیامبرى به نقل از ابن میمون اشارهاى به این رساله دارد.5 علاوه بر این، پنهاننگارى در فلسفه سیاسى ابن ميمون كه مبتنى بر فلسفه سیاسى اسلامى است نيز به كار رفت. ابنمیمون در كتاب مشهور دلالةالحائرین بر ویژگى مخفى آموزه خود پافشارى مى كند. وى در آغاز كتاب با صراحت مىگوید كه او «فقط سرفصلهاى آموزه مخفى را ارائه كرده و نه خود فصول را»6 اما شاید پرسش مهمى كه در این جا مطرح باشد آن كه دلایل پنهاننگارى چیست؟
دلایل پنهاننگارى
فارابى در رساله فلسفه افلاطون درباره روشن ترین و بى پردهترین دلیل پنهاننگارى مىگوید: فلسفه فیلسوفان «در معرض خطر جدى» بودند.8 این بدین معناست كه جامعه، فلسفه و یا حق پرداختن به تفكر فلسفى را قبول نداشت. بین فلسفه و جامعه اساساً سازگارى وجود نداشت. فیلسوفان از نمایندگى جامعه یا احزاب خیلى دور بودند. آنان فقط از منافع فلسفه دفاع مىكردند و معتقد بودند كه با این عمل حقیقتاً از بالاترین منافع بشر دفاع مى كنند. اشتراوس مىگوید: عنوان «دو فلسفه» كه ابنرشد براى رساله مقاصد افلاطون و ارسطو فارابى به كار مىبرد، امكان دارد تلویحاً همانا تمایز میان «دو آموزه» آشكار و پنهان باشد. به نظر وى ، از این جا شاید بتوان فهمید كه چرا فارابى كل فلسفه را در درون یك چارچوب سیاسى ارائه كرد و چرا مفصلترین نوشتههاى وى «آثار سیاسى» هستند.9
اشتراوس با جملات كوتاهى تقریباً تمام ماهیت آموزه پنهاننگارى را این گونه بیان مىكند:
آموزه پنهاننگارى براى محافظت از فلسفه ضرورى بود؛ این آموزه سپرى بود كه در آن فلسفه مىتوانست ظهور یابد؛ انجام این آموزه به خاطر دلایل سیاسى ضرورى بود؛ پنهاننگارى شكلى بود كه در آن فلسفه بر جامعه سیاسى آشكار شد؛ پنهاننگارى جنبه سیاسى فلسفه بود؛ پنهاننگارى همان فلسفه سیاسى بود.10
دو دلیل مهم دیگر نیز براى پنهاننگارى وجود دارد كه از اهمیت بیشترى برخوردار است؛ یكى «وظیفه سیاسى» و دیگرى «آموزش فلسفى» است. در وظیفه سیاسى ، فیلسوفان براى آن كه تردید و تشتتى در افكار مردم پدید نیاید، از بیان صریح حقایق فلسفى خوددارى مىكنند. اگر فیلسوفان از دلایل خود پرده بر مىداشتند، بىتردید باورها و سنتهاى معتبر و قدرتمند كه به نوعى براى زندگى عمومى ضرورى است، به صورت جدى متزلزل مىگردید. در آموزش فلسفى ، فیلسوفان به دنبال ارتقاى فلسفیدن براى محققان و دانش پژوهان آینده خویش هستند. آنان از دانش پژوهان و محققان آینده خود مىخواهند تا با فكر و اندیشه خویش حقایق امور را كشف كنند. اساساً آموزش فلسفى تنها پاسخ براى پرسشهاى ضرورى و همیشگى است. فیلسوفان سیاسى عمدتاً آثار و كتب خود را نه براى فیلسوفان بالفعل، بلكه براى فیلسوفان بالقوه مىنوشتند. فیلسوفان آینده زمانى كه حقیقت فلسفى را كشف مىكنند یا درباره آن به فكر و تامل جدى مىپردازند، مىتوانند به خوبى پى ببرند كه فیلسوفان گذشته مطالب خویش را براى آنان نگاشتند. فیلسوفان گذشته از آن جهت چنین آثارى را مىنوشتند تا بالاترین مرحله از آموزش و تعلیم را براى فیلسوفان آینده آسان كنند. بنابراین به نظر اشتراوس، «ترس» و «عشق» دو دلیل عمده پنهاننگارى بود.11
فارابى در رساله تلخیص النوامیس سه دلیل پنهاننگارى افلاطون را این گونه بیان مىكند: افلاطون حكیم از این جهت علوم را پنهان مىكرد كه 1) تا علم در دست نااهلان نیفتد تا دگرگون شود؛ 2) علم در دست كسى نیفتد كه ارزش آن را نداند؛ 3) علم را در غیر جاى خود به كار نبرد.12
دلایلى كه فارابى در این جا ذكر مىكند تماماً دلایل علمى و نوعاً در جهت نفع علم است، اما مسأله دیگرى هم وجود دارد كه فارابى قبل از ذكر این دلایل با بیان داستان زاهد به صورت تلویحى به آن اشاره مىكند و آن همان مساله «تعقیب و تهدید» است. با امعان نظر در اين دلايل روشن مىشود كه چگونه اشتراوس در بيان دلایل پنهاننگارى و اساساً پديده پنهاننگارى متأثر از انديشه و آثار فارابى است. نوآورى و هنر اشتراوس آن است كه این پدیده را در قرن بیستم به كار مىگیرد و بر اساس آن مكاتب بزرگ فكرى مدرن را به چالش فرا مىخواند.
اشتراوس متون و نوشتههاى كلاسیك را به دو دسته تقسیم مىكند: نوشتههایى كه هماهنگ با اندیشه و باور زمانهشان هستند و نوشتههایى كه چندان هماهنگى با آن ندارند. نوشتههاى دسته اول لزومى براى پنهاننگارى ندارند، در حالى كه در دسته دوم پنهاننگارى ضرورت دارد. وى این مطلب را در تمایز میان فلسفه و اعتقاد به خوبى بیان مىكند؛ فلسفه تلاشى براى جایگزینى معرفت به جاى باور و اعتقاد است، اما اعتقاد ركن اساسى جامعه است. فلسفه تلاشى براى بررسى و نقد ركن و اساسى است كه جامعه با آن نفس مىكشد و پایدار است، از این رو نقد آشكار آن جامعه را به خطر مىاندازد؛ بنابراین پرداختن به فلسفه وظیفه عده كمى از افراد جامعه مىشود و اینها باید در ظاهر باورهاى موجود جامعه را احترام بگذارند. البته احترام به باورها با پذیرش و قبول آن متفاوت است. این دسته از افراد باید شیوهاى براى نگارش انتخاب كنند كه هم از طرفى به باورهاى عمومى جامعه به صورت آشكار آسیبى نرسانند و هم بتوانند ایدهها و اندیشههاى اصلى خود را در آن براى آیندگان بیان كنند.13 بنابراین كسانى كه دست به پنهاننگارى زدند آثار خود را براى دو دسته از خوانندگان نوشتند: خوانندگان عمومى كه اكثریت را تشكیل مىدهند و معتقد به همه باورهاى رایج و سنتى هستند، و خوانندگان مخصوص كه اقلیت را تشكیل مىدهند و به باورها و اعتقادات رایج زمانه و جامعه خویش باور چندانى ندارند. خوانندگان نیز به دو دسته تقسیم مىشوند: دستهاى كه به ظاهر متون توجه مىكنند و بر اساس ظاهر آن را مىفهمند و دستهاى دیگر كه افراد اندكى هستند به متون به شیوه «پنهاننگارى» نگاه مىكنند و به دنبال فهم باطن هستند.
پديده پنهاننگارى باعث گرديد اشتراوس به اين نتيجه و ادعاى مهم برسد كه هنوز فهم درستى از فلسفه سیاسى كلاسيك و ميانه صورت نگرفته است. وى مىگوید: «به خاطر پديده پنهاننگارى بود كه من به خود جرأت دادم تا بگويم فهم ما از فلسفه سیاسى ميانه هنوز در سطح واقعاً ابتدايى قرار دارد»14 اگر آموزه درست و علمى همانا آموزه پنهانى يا سرّى است، حق نداریم به دلیل آن كه تاكنون با ظاهر عبارات فیلسوفان سیاسى انس گرفتیم مطمئن شویم كه آموزه آشكار آنان همان آموزه واقعى آنهاست، بلكه باید روش مخصوصى از مطالعه را براى فهم آموزه پنهاننگارى فرا بگیریم. آنچه لازم است، بكارگیرى منسجم و روشمند شیوهاى در تفسیر واقعى متون است. صرفاً پس از ارائه چنین تفسیرى، مىتوان قضاوت درستى از ارزش و اعتبار فلسفه سیاسى كلاسيك و ميانه داشت. آموزه پنهاننگارى همين اندازه به ما فهماند كه ضرورى است به صورت موقت داوريى كه تاكنون درباره فلسفه سیاسى كلاسيك و ميانه بوده را كنار بگذاريم و به دنبال آموختن از آن معلمان بزرگ باشيم، چرا كه «درسهاى بسیار مهمى وجود دارد كه انسانهاى مدرن مى توانند فقط از متفكران پیش از مدرن یعنى انسانهاى غیر مدرن (سنتى) بیاموزند».15
پي نوشت :
1. Leo Strauss, "How Farabi Read Plato's Laws", What Is Political Philosphy? (Chicago: University of Chicago Press, 1988).
2. Leo Strauss, "How to Begin to Study Medieval Philosophy", The Rebirth of Classical Political Rationalism; an introduction to the thought of Leo Strauss: essays and lectures; selected and introduced by Thomas L. Pangle (Chicago: University of Chicago Press, 1989) pp. 224-226.
3. ابو نصر محمد فارابى، «تلخیص النوامیس»، افلاطون فىالاسلام، تحقیق عبد الرحمن بدوى (بیروت: دارالاندلس، الطبعه الثالثه، 1402 ق/ 1982م) ص 36.
4. ابن سینا، «فى اثبات النبوات»، تسع رسایل فى الحكمه و الطبیعیات (مصر: مطبعه هندیه بالموسكى 1908م) الرساله السادسه، ص 124-125.
5. Leo Strauss, Philosophy and Law: contributions to the understanding of Maimonides and his predecessors; Translated by Eve Adler (Albany: State University of New York Press, 1995) p 149.
6. Leo Strauss, "How to Begin to Study Medieval Philosophy", op. cit.
موسى بن میمون القرطبى الاندلسى، دلالة الحائرین، تحقیق حسین آتاى (مكتبة الثقافة الدینیه، بىتا) ص 4.
7. Leo Strauss, Persecution and The Art of Writing, (Chicago: University of Chicago Press, 1988) p. 23.
8. ابو نصر محمد فارابى ، «فلسفه افلاطون»، افلاطون فىالاسلام، تحقیق عبد الرحمن بدوى (بیروت: دارالاندلس، الطبعه الثالثه، 1402 - / 1982م) ص 26.
9. Leo Strauss, Persecution and The Art of Writing, op. cit. pp. 17-18.
10. Ibid.
11. Ibid, pp. 35-36.
12. ابو نصر محمد فارابى، «تلخیص النوامیس»، پیشین.
13. Leo Strauss, What Is Political Philosophy? op. cit. pp. 221-222.
14. Leo Strauss . "How to Begin to Study Medieval Philosophy", op. cit. p. 224.
15. Ibid, pp. 224-226.
/س