ریشه ها و عوامل پیدایش تعصب

در مطلب پیش رو به عوامل پیدایش تعصب اشاره شده است.
سه‌شنبه، 9 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ریشه ها و عوامل پیدایش تعصب
از عوامل تعصب، کبر و غرور است. پیشوای متعصبان در این زمینه، ابلیس می باشد که از اطاعت امر الهی به سجده سرباز زد و خود را برتر شمرد، و با اینکه می دانست صاحب حقّ نیست برآن لجاجت ورزید، حضرت امیر علیه السلام در مذمت ابلیس می فرماید:
«امّا ابْلیسُ فَتَعَصَّبَ عَلی آدَمَ لِاصْلِهِ وَطَعَنَ عَلَیهِ فی خِلْقَتِهِ فَقالَ: انا نارِی وَانْتَ طینِی»[1]
ابلیس در برابر آدم به اساس خویش تعصب ورزید و آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من آتشی و تو خاکی هستی.

آن حضرت در جای دیگر همان خطبه، ابلیس را پیشوای متعصبان معرفی فرموده است.
حضرت بعد از بیان آیات منع سجده او می فرماید:
«فَسَجَدَ المَلائِکةُ کلُّهُمْ اجْمَعُونَ الّا ابلیسَ اعْتَرَضَتْهُ الحَمِیةُ فافْتَخَرَ عَلی آدَمَ بِخَلْقِهِ و تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِاصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ امامُ الْمُتَعَصِّبینَ وَ سَلَفُ المُسْتَکبِرینَ، الَّذی وَضَعَ اساسَ الْعَصَبیةِ»[2]
فرشتگان همه به سجده افتادند، مگر ابلیس که تعصب وی را فرا گرفت و بر آدم بخاطر خلقت خود فخر فروخت و تعصب پیشه ساخت، این دشمن خدا، پیشوای متعصبان، و سر سلسله متکبران است. او اساس تعصب را پایه ریزی کرد.

امام صادق علیه السلام نیز غرور ابلیس را مایه تعصب باطل او معرفی فرموده است:
«انَّ الْمَلائِکةَ یحْسَبُونَ انَّ ابلیسَ مِنْهُمْ و کانَ فی عِلْمِ اللَّهِ انَّهُ لَیسَ مِنْهُمْ، فَاسْتَخْرَجَ ما فی نَفْسِهِ بِالْحَمِیةِ وَالغَضَبِ فقال: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»[3]
ملائک خیال می کردند شیطان از آنهاست ولی در علم خداوند او از آنها نبود، تا اینکه شیطان خود به سبب تعصب و حمیتش، باطن خویش را آشکار نمود و گفت: مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای.

جهالت و نادانی عامل دیگری برای تعصب، و شاید مهمترین عامل آن باشد و توصیف تعصب به «جاهلیة» در قرآن کریم گویای این مهم است.

بی تردید کسی در محیط مکه در صداقت پیامبر صلی الله علیه و آله شبهه ای نداشت، ولی آنچه عرب را وامی داشت تا از پیامبر خدا دست بکشد و در مقابل او بایستد، جهل او بود.

ابوجهل خود می گفت: ما چهل سال پیامبر را راستگو می پنداشتیم، در ایام جوانی به صداقت او اطمینان داشتیم، حال چگونه در سن چهل سالگی که عقل آدمی کاملتر می شود او را دروغگو بخوانیم. ولی وقتی به وی می گفتند: چرا ایمان نمی آوری؟ می گفت: آن وقت دخترکان قریش در مورد من چه می گویند!!

قرآن کریم بارها اطاعت بی چون و چرا و کورکورانه مردم را از پدرانشان و تعصب ورزیدن بر حقّانیت آنها را مورد اشکال قرار داده است.
«بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»[4]
مشرکین می گویند: بلکه ما نیاکان خود را بر آئینی یافتیم و ما نیز به پیروی آنها هدایت شده ایم.

این دسته از متعصبان هر جا پیامبرشان وحی خدا را به آنان ابلاغ می کرد، به وی می گفتند:
«... إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»[5]
ما پدران خود را بر آئینی یافتیم وبه آثار آنها اقتدا می کنیم.
قرآن این رسم باطل را مذمت می نماید و آدمی را به سوی تعقّل و تفکر سوق می دهد.

«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْلَمُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُونَ»[6]
هنگامی که به مشرکین و کفار گفته شود به سوی آنچه که خدا نازل فرموده و به سوی پیامبر بیائید، میگویند، آنچه را از پدرانمان یافتیم ما را بس است، آیا اگر پدران آنها چیزی نمیدانستند و هدایت نیافته بودند، باز از آنها پیروی می کنند؟

حضرت امیر علیه السلام اطاعت کورکورانه از پدران را چنین مورد نکوهش قرار داده است:
«الا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ، مِنْ طاعَةِ ساداتِکمْ وَکبَرائِکمْ، الَّذینَ تَکبَّروُا عَنْ حَسَبِهِمْ وَتَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَالْقَوُ الْهَجینَةَ عَلی رَبِّهِمْ وَجاحَدُوا اللَّهَ عَلی ماصَنَعَ بِهِمْ مُکابَرَةً لِقَضائِهِ وَمُغالِبَةً لِآلائِهِ، فَانَّهُمْ قَواعِدُ اساسِ الْعَصَبِیةِ وَدَعائِمُ ارْکانِ الْفِتْنَةِ وسُیوفُ اعْتِزاءِ الْجاهِلیةِ»[7]
زنهار، زنهار از اطاعت بزرگتران و رؤسایتان( رؤسای کفر)، آنها که به واسطه مقام خود تکبر کنند و خود را بیش از نسب خویش شمارند، و اوصاف ناپسند را به خدا نسبت می دهند وبه انکار نعمت های خدا پرداخته تا با قضای او ستیز کنند و نعمتهایش را نادیده گیرند، همآنها پایه تعصب وارکان فتنه و شمشیر تفاخر جاهلیت هستند.

سومین عامل که لازم است از آن صحبت شود عشق و محبّت زیاد است، دوستی بیش از حد به چیزی علقه آفرین است و آدمی را تحت سیطره همان قرار می دهد. او دیگر همان را می پسندد که معشوق می پسندد، با چشم او می بیند و با گوش او می شنود، و لذا حواس خود را کاملًا در حصار او محدود می گرداند و از توجه به اطراف غافل می شود.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:
«حُبُّک للِشَّی ءِ یعْمی وَیصِمُّ»[8]
عشق و علاقه زیاد به چیزی انسان را کور و کر می کند.

قال علی علیه السلام:
«مَنْ عَشِقَ شَیئاً اعْمی (اعْشی) بَصَرَهُ وَامْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ ینْظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَةٍ وَیسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیرِ سَمیعَةٍ»[9]
کسی که دیوانه وار به چیزی عشق ورزد، همان چیز نابینایش می کند، و قلبش را بیمار می سازد. او با چشمی معیوب می نگرد و با گوشی غیر شنوا می شنود.

عامل چهارم در ایجاد تعصب، قصد فریب و اغوای مردم است، برخی حقّ را شناخته اند ولی تنها بخاطر فریب مردم و اغوای آنها، و مانع شدن از هدایتشان، تعصب را به عنوان حربه کاری بکار می برند. حضرت امیر علیه السلام در خطبه غراء قاصعه می فرماید: من در احوال جهانیان دقت کردم و کسی را نیافتم تعصب بخرج دهد، مگر برای اغوای جاهلان.
«وَلَقَدْ نَظَرَتُ فَما وَجَدْتُ احَداً مِنَ الْعالَمینَ یتَعَصَّبُ لِشَی ءٍ مِنَ الاشْیاءِ الّا عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِیةَ الجُهَلاءِ اوْ حُجَّةٍ تَلیطُ بِعُقُولِ السُّفَهاءِ»[10]
من در احوال عالمیان تفکر کردم، و کسی را ندیدم در مورد چیزی تعصب بخرج دهد جز اینکه میخواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد و یا در اندیشه سفهاء نفوذ کند.


پی نوشت ها:
[1] نهج البلاغه- خطبه 234 به ترتیب فیض و 192 به ترتیب صبحى.
[2] نهج البلاغه- خطبه 234 به ترتیب فیض و 192 به ترتیب صبحى.
[3] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 297).
[4] زخرف- 22
[5] زخرف- 23
[6] مائده- 104
[7] نهج البلاغه- خطبه 234 به ترتیب فیض و 192 به ترتیب صبحى.
[8] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 164).
[9] نهج البلاغه- خطبه 108 به ترتیب فیض و 109 به ترتیب صبحى.
[10] نهج البلاغه- خطبه 234 به ترتیب فیض و 192 به ترتیب صبحى.

منبع: حوزه نت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.