چه عواملی در پیروزی انقلاب اسلامی دخیل بودند؟

برای شکل گیری انقلابات عواملی دخیل هستند تا این انقلابات با موفقیت شکل بگیرند ما دراین مقاله سعی داریم عواملی که در پیروزی انقلاب اسلامی دخیل بوده اند را باز گو کنیم.باما همراه باشید.
جمعه، 12 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه عواملی در پیروزی انقلاب اسلامی دخیل بودند؟

 عوامل پیروزی انقلاب اسلامی؛ دین اسلام

 اسلام یک دین است و از آخرین آن و به همین دلیل کامل ترین دین الهی است.

این دین، بر اصول و فروعی استوار است.اصول دین اسلام عبارت است از توحید،نبوت و معاد.توحید یعنی اعتقاد به این که خدایی وجود دارد و آن خدا یکتاست و شریکی ندارد.
 
نبوت یعنی اعتقاد به این که آمدن پیامبران از جانب خدا ضروری است و خدا پیامبران زیادی را در گذشته فرستاده است و آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و معاد یعنی اعتقاد به این که خداوند متعال عالم دیگری آفریده است که مردگان در آن عالم زنده می شوند و به جزای نیک وبد اعمال خود می رسند .

افزون بر این سه اصل،دو اصل دیگر نیز وجود دارند که آن ها از اصول مذهب شیعه امامیه است که عبارتند از : عدل و امامت.عدال یعنی اعتقاد به این که کار خدا بر اساس عدل است و ظلم از خدا سر نمی زند و امامت یعنی اعتقاد به این که علی و یازده نفر از نسل او جانشینان پیامبر اسلامند و آخرین آنها مهدی است که زنده و در پرده غیبت است و روزی ظهور خواهد نمود.

فروع دین عبارتند از احکام فقهی مثل واجبات، محرمات،مستحبات و مکروحات و حلال و حرام و نجاسات و مطهرات و...که در رساله های عملیه مراجع تقلید ذکر می شوند مثل وجوب نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، امربه معروف ونهی از منکر، حجاب ومثل حرمت غیبت و دروغ و ...

هر یک از این اعتقادات،با ظلم و ستم،فساد و تباهی به مخالفت اند.مثلا:عادل بودن از صفات خدای واحد(توحید) است.

خدای عادل نه ظلم می کند و نه ظلم را می پذیرد و لذا اعتقاد به خدای واحد،فرد معتقد را مبارزه دائم با ظلم می کشاند.

ایمان به نبوت،فرد مسلمان را به پیروی از پیامبری وامی دارد که علیه بیداد برخاست.

معاد این باور را در مسلمان پدید می آورد که دفاع از عدالت اگر در این دنیا پاداش نیابد در دنیای دیگر بی پاداش باقی نمی ماند.

در فروعات هم چنین است.امر به معروف از او می خواهد که ستم کاران را دوری از ستم دعوت نماید و نهی از منکر مسلمان را در یک مبارزه دائمی در نفی و طرد نواهی چون فساد قرار می دهد.جهاد،تبری و تولی نیز چنین اند.

این تأثیرات هم فردی است و هم جمعی.گاهی فردی را علیه جور برمی انگیزد و گاهی جمعی را به قیام برمی خیزاند،اما این اسلام،گاه تحریف شده و گاه به دست نااهلان افتاده و ...و لذا نتواسته است به نقش خود در جدال با ظلم و ستم به خوبی جامه عمل بپوشاند بنابراین،ارائه چهره جدیدى از اسلام که از آن به اسلام حسینى(ع) یاد مى‏شود، از مهم‏ترین عوامل قیام ها و نیز قیام علیه رژیم پهلوی بوده است.

در حقیقت، اسلامى را که امام خمینى(ره) به کار گرفت، با اسلام محمدرضا پهلوی، تفاوت داشت،اما اسلام حسینى(ع) و اسلام خمینى(ره) چه تفاوت‏هایى با اسلام پهلوى داشت. به برخى از این تفات‏ها بنگرید:
 
بدعت زدایى
اسلام امام قیام کربلا و اسلام امام قیام پانزده خرداد، با بدعت‏گزارى دینى به مخالفت برخاسته‏اند. امام حسین(ع)در نامه‏اى به بزرگان بصره نوشت: "شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت مى‏کنم همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است."[1]

امام خمینى‏قدس سره نیز که با بدعت هایی چون"حجاب، در اسلام، واجب نیست.""اسرائیل،مصداق سلطه جورنیست.

""دین و دولت، پیوندی با هم ندارند.""فروش شراب، منع شرعی ندارد." و ... مواجه بود به قیام علیه رژیم شاه برخاست و در افشای بدعت های دینی رژیم با معرفی چهره واقعی اسلام کوشید.مثلا:

الف- امام خمینی(ره) بارها بر این که اسلام با ترقی زنان مخالف نیست بلکه با فساد مخالف است،تلاش کرد تا با تکیه بر لزوم و ضرورت حفظ حجاب، فعالیت سالم زنان را در عرصه اجتماعی نشان دهد.

ب- امام خمینی(ره) اسلام را یک دین سیاسی می دانست و بر آن بود که در اسلام،هیچ جدایی بین دین و سیاست وجود ندارد و لذا کسانی که معتقد بودند در اسلام سیاست نیست را ناآگاه از دین یا مغرض برمی شمرد.
 
شهادت‏خواهى
اسلام حسینى علیه السلام و اسلام خمینى‏ قدس سره، بر عنصر شهادت‏طلبى استوارند.

در یکى از نیایش‏هاى امام حسین‏علیه السلام در روز عاشورا چنین مى‏خوانیم: "خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد."[2]

امام‏قدس سره نیز به تاثیر از قیام عاشورا گفت: "مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته‏ایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانى با سرافرازى بایستند."[3]
 
حکومت اسلامى
یکى از مهم‏ترین انگیزه‏هاى قیام مردمى، میل به استقرار حکومت اسلامى بود.

حکومت اسلامى، از یک سو به آنان، ساختار سنتى - اسلامى و نقشى دائمى در زندگى سیاسى - اجتماعى عطا مى‏کرد و از طرف دیگر، این امکان را فراهم مى‏کرد تا آنها بتوانند معنویت را در زندگى سیاسى - اجتماعى خود وارد کنند.

به این طریق، آنان از یک دوره تقریباً طولانى که اجازه عمل آشکار به احکام اسلامى را به طور واقعى نداشتند، رهایى مى‏یافتند.

از این رو، حکومت اسلامى در نزد آنان، یک ایده‏آل و آرمان قلبى و تاریخى بود و تجلى و تبلور حکومت پیامبرصلى‏اللَّه علیه‏وآله و على علیه‏السلام  به شمار مى‏آمد.
 
عدالت‏طلبى
حرکت امام حسین‏علیه السلام و قیام امام خمینى‏قدس سره بر پایه عدالت قرار داشتند.

در زیارت اباعبدالله الحسین‏علیه السلام مى‏خوانیم: "شهادت مى‏دهم که تو به قسط و عدالت دستور دادى و به این دعوت کردى."[4]

مسلم هم پس از دستگیرى، خطاب به ابن زیاد فرمود: "ما آمده‏ایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم."[5]

امام خمینى ‏قدس سره سخنى مشابه به این سخنان دارد: "مگر خون ما رنگین‏تر از خون سیدالشهدا است.

ما چرا بترسیم از این که خون بدهیم یا این که جان مى‏دهیم؟ آن هم در ماجراى دفع سلطان جائرى که مى‏گفت مسلمانم. مسلمانى یزید هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بهتر نبود، بدتر نبود."[6]
 
نفی سبیل
خداوند راهی را برای سلطه کفار،مشرکین،یهود و نصاری بر مسلمانان باقی نگذاشته[7] بلکه از مسلمانان خواسته است به سلطه آنان تن ندهند و سیطره شان را براندازند،این اعتقاد،ایرانیان مسلمان را نسبت به حاکمیت بهائیان و یهودیانی چون القانیان ها،پاسال ها و هویداها از یک سو و آمریکایی های نصرانی و اسرائیلی های صهیونیست برانگیخت.

نقض مکرر و مستمر قوانین اسلامی که ناشی از نفوذ مخالفان اسلام در کشور بود از دیگر دلایل مخالفت مردم و روحانیون با نظام پهلوی به شمار می رفت.

احیاء شعارهای مجوسی،تغییر تاریخ هجری،آزادی زنان و نظایر آن تنها بخشی از رخنه اجانب را بر ایران نشان می داد که مردم را ناخشنود می ساخت.[8]  
 
عزادارى ها
گردآمدن در مراسم عزادارى سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام، قدرتى عظیم به مردم مى‏داد وآن را به صورت یکى از صحنه‏هاى نمایش قدرت مردم ایران درمى‏آورد.

امام خمینى نیز محرم و صفر را عامل و وسیله‏اى براى پیشبرد قیام علیه رژیم پهلوى مى‏دانست.

حتى یکى از مشاوران هیئت حاکمه آمریکا گفته بود که اگر در محرم و صفر 1357 مقاومت کنیم و بتوانیم شاه را در این دو ماه بر سر قدرت نگه داریم، همه چیز را مى‏توان نجات داد.  قدرت مراسم عزادارى در جمع‏آورى و به حرکت درآوردن مردم، به حدى بود که حتى قشرهاى نه چندان مذهبى را به خیابان‏ها مى‏کشاند.

عزادارى در گستره‏اى وسیع، در سراسر ایران به پا مى‏شد و این عامل، توانست همه مردم را در سراسر کشور، به قیام علیه استبداد شاهنشاهى برانگیزد.

تقیه: تقیه که ریشه در قرآن و سنت دارد، یک حکم قطعى براى همه زمان‏ها و مکان‏ها نیست.

به همین دلیل، امام حسین(ع) و امام خمینى(ره) سکوت را در شرایطی که بیداد، بیداد می کرد، حرام و قیام علیه حکومت ظلم و جور را آغاز و ادامه دادند.

"روز هشتم ذى‏الحجه 61 هجرى، با تبدیل حج تمتع به عمره تصمیم به قیام علنى علیه یزید گرفت و عزم خروج به سوى کوفه را داشت.

عمرو بن سعید ایشان را از این کار خطرناک!منع کرد و پرسید: "اى حسین از خدا تقیه نمى‏کنى؟ از جماعت بیرون مى‏آیى و بین امت تفرقه مى‏اندازى؟ امام‏علیه السلام در پاسخ، این آیه را قرائت فرمود:"لى عَمَلى وَ لَکُم عَمَلُکُمْ أنتُم بریئونَ مِمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرىٌ مِمّا تَعْمَلُون؛ عمل من براى من، و عمل شما براى خودتان، شما از کار من بیزارید و من از کارهاى شما بیزارم"[9]

پاسخ امام حسین(ع) نشان می دهد که تقیه به معنای ترس را از عمرو بن سعید نمی پذیرد بلکه به معنای رایج تقیه هم تن نمی دهد و به درستی کار خود در آن شرایط که ظلم فراگیر شده بود، تأکید می کند.

امام خمینى(ره)نیز، پس از حمله دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه در1342 در تلگرافى به آیات عظام تهران نوشت:
 
"اینان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مى‏کنند.

شاه دوستى یعنى غارت‏گرى، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، سوزاندن نشانه‏هاى اسلام، محو آثار اسلامیت، شاه دوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم، شاه دوستى یعنى کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقایان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ)"[10]

حرمت تقیه در کلام و اندیشه امام خمینی(ره)در صورتی است که احتمال تأثیر وجود نداشته نباشد و کاربست تقیه به خطر بزرگ تری برای اسلام و مسلمین نینجامد.

تبلیغ پیوند دین و سیاست:سال ها تبلیغ جدایی دین از سیاست،نتیجه ای جز شکست برای رژیم شاه نداشت.در واقع،سکولاریسم ریشه در غرب مدرن داشت که از سوی نظام پهلوی متمایل به غرب، به شدت به کار گرفته می شد.

آنان برای خارج کردن مخالفان دین دار،القاء می کردند که دین، امری جدا از سیاست است زیرا: سیاست سخن روز است اما سخن دین، ازلی و ابدی است.سیاست،امروز چیزی می گوید و فردا سخنی دیگر در حالی که دین در همه حال، یک سخن دارد و اگر این دو جدا از هم نباشند ترقی های دنیای غرب در ایران پدید نمی آید ولی مردم تنها فساد غرب را می دیدند و از ترقی آنان خبری نبود به علاوه،مردم متأثر از سخنان امام خمینی(ره) باور نداشتند که اسلام دینی است که به سکولاریسم تن داده است!

برای تبیین و شناخت بیشتر نقش و جایگاه اسلام در پیروزی انقلاب اسلامی،،به گوشه ای از پیام ها و سخنرانی های امام خمینی(ره) نظر می افکنیم شخصیتی که که به پشتوانه اسلام،انقلاب را رهبری کرد و به پیروزی رساند:

"این قدرت اسلام بود که همه را با هم صدا کرد و همه را با هم بسیج کرد برای این که پیروز بشود و پیروز شد.ملت ما عاشق اسلام بود که در همه اطراف با دست تهی سینه های خودشان را سپر کردند جوان های خودشان را بردند در میدان،زن ها و مردها رفتند و مبارزه کردند و پیروز شدند."[11]

"اسلام این کار[انقلاب] را انجام داد مگر غیر اسلام می توانست یک مملکتی را از اول تا آخر از بچه تا بزرگ بسیج کند."[12]

"ملت ایران مسلمان است و اسلام را می خواهد،آن اسلامی که در پناه آن آزادی و استقلال است،رفع ایادی اجانب است.هدم پایگاه ظلم و فساد است،قطع کردن دست های جنایت کار و جنایت کاران است."[13]

پی نوشت:

[1]- جواد محدثى، پیام‏هاى عاشورا (قم: پژوهشکده تحقیقات اسلامى، 1377) ص 44، به نقل از: حیاة الامام الحسین بن على، ج 2، ص 322.

[2]- محدثى، همان، ص 115.

[3]- امام خمینى، همان، ج 14، ص 266.

[4]- محدثى، همان، ص 182. به نقل از مفاتیح الجنان.

[5]- همان. به نقل از: شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 39.

[6]- امام خمینى، همان، ج 2، ص 218.

[7]- نساء/141.

[8]- حمید روحانی،بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)،ج1(تهران:موسسه تنظیم و نشر امام خمینی،1383)ص283.

[9]- رضا موسوى ،"اسوه تقیه و مقتداى متقین،" مجموعه مقالات دومین کنگره بین‏المللى امام خمینى(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1376) ص 599.

[10]- علیرضا زهیرى، عصر پهلوى به روایت اسناد (تهران: معارف، 1379) ص 222.

[11]- امام خمینی(ره)،همان،ج13،ص308.مرجان کاظم زاده،بلاغ؛سخنان موضوعی امام خمینی،ج3(تهران:امیرکبیر،1366)ص99-98.

[12]- امام خمینی(ره)،همان،ص27.کاظم زاده، همان،ص107.

[13]- امام خمینی،همان،ج1،ص250.


منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط