رابطه شیخ خزعل و غائله جمهوری

شیخ خزعلی خان متولد سال 1281 قمری، پسر شیخ جابر خان رئیس طایفه بنی کعب بود. شیخ خزعل حاکم خود مختار خرمشهر و جنوب خوزستان بود.
پنجشنبه، 11 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه شیخ خزعل و غائله جمهوری

 غائله جمهوری و مسأله شیخ خزعل

 یکی از مهم ترین رویدادهای این دوره، هیاهوی جمهوری خواهی رضاخان بود.

پس از آن‌که احمد شاه راهی اروپا شد، عوامل رضا خان، هیاهوی فراوانی را علیه مفاسد قاجارها و برای ایجاد حکومت جمهوری به راه انداختند.

در این راه،روزنامه هایی چون:شفق سرخ،کوشش،میهن و ستاره ایران و احزابی مانند:حمهوری،تجدد،جمهوری خواهان و گروهی از نمایندگان مجلس، حامی رضاخان بودند.

شعار جمهوری خواهی از جمله راه‌هایی بود که رضاخان برای ساقط کردن حکومت قاجار و تصاحب کامل قدرت در پیش گرفته بود.

در آن زمان، از یک سو قصد حذف احمد شاه و باقی مانده وفاداران به آخرین پادشاه قاجار را داشت تا از این طریق، پایه‌های قدرت خود را در کشور تحکیم کند و از جانب دیگر، برای برقراری یک حکومت جمهوری شبیه آن‌چه که آتاترک در ترکیه تشکیل داده بود، علاقه‌مند بود.

طرح اعلام حکومت جمهوری در ترکیه و ایران از جمله برنامه‌های استعمار انگلیس بود.

ایده استقرار رژیم جمهوری در ایران در نیمه دوم اسفند 1303 مطرح شد و طرفداران رضاخان برای تهیه زمینه اجرای این نقشه ، تلگراف‌های متعدد و رایگان[1] به امر رضاخان، از سراسر کشور برای برقراری جمهوری در ایران به تهران فرستادند و با دامن زدن به تظاهرات روزمره ، این طرح را به یک موج بزرگ اجتماعی ـ سیاسی تبدیل کردند .

رضا خان، مصصم بود تا طرح خود را به تصویب نمایندگان مجلس رسانده و آن را قانونی جلوه دهد اما مشکل او این بود که عمر مجلس چهارم به سر آمده بود و انتخابات دور پنجم نیز انجام نشده بود.

رضاخان به سرعت، انتخابات دوره پنجم را برگزار کرد و تمام تلاش خود را برای اعمال نفوذ در انتخابات نمایندگان موافق با خود، به کار گرفت .

انتخابات با سرعت انجام شد و 22 بهمن 1302مجلس پنجم، رسماً افتتاح شد. با این وجود، تعدادی از مخالفان قدرتمند رضاخان ازجمله آیت الله مدرس، به مجلس راه یافتند.

انتخابات مجلس پنجم با فشار و تقلب فراوان، برگزار شد به گونه ای که در بعضی از ولایات کشور، فریاد می زدند:"به فرمان رضاخان، به فلانی رأی دهید."[2]

سیدحسن مدرس که از ماهیت تلاش‌های رضا خان و وابستگی او به انگلیسی‌ها، مطلع بود، رهبری مخالفان وی را در مجلس پنجم به دست گرفت.

این مخالفت و افشاگری‌ها، چنان خشم طرفداران رضاخان را در مجلس برانگیخت که یکی از آنان( بهرامی) در اتاق تنفس مجلس و به تحریک رئیس مجلس(تدین) به مدرس سیلی زد.

انعکاس این حرکت در جامعه، گسترده بود و مردم را به خشم آورد و مخالفت با جمهوری‌خواهی رضا خان را تشدید کرد.

28 اسفند 1302 تعداد بسیاری از مردم تهران در مسجد شاه  ( مسجد امام خمینی) اجتماع کرده و به مخالفت با جمهوری رضاخانی پرداختند.

رهبری این حرکت با مدرس بود . روز بعد ، تعداد بیشتری به سوی مجلس راهپیمایی کرده و مخالفت خود را با رضاخان اعلام کردند .

این تظاهرات ، روز دوم فرودین 1303 نیز در مقابل ساختمان مجلس و در شرایطی که نمایندگان آماده بررسی و تصویب طرح جمهوری رضاخانی بودند ، تکرار شد و به زدوخورد مردم با مأموران رضاخان انجامید.

با این همه، رضاخان به حدی به حذف جایگاه باقی مانده قاجار به عنوان مقدمه برقراری نظام جمهوری دل بسته بود که حتی به مسئولان سیاسی و امرای قشون کشور، اجازه نداد بابت مرگ محمدعلی شاه، تلگرافی برای پسرش که در اروپا به سرمی‌برد، ارسال کند.

با افزایش روزافزون مخالفین جمهوری و درگیری‌های گوناگون و رسیدن خبر مخالفت مردم به پاریس، احمدشاه رئیس الوزراء را عزل کرد.[3]

رضاخان برای فشار به مجلس،به نشانه قهر به بومهن می رود ولی هواخواهان رضاخان به دستور وی دست به هرج و مرج زدند و نشان دادند که مملکت، بدون رضاخان با ناامنی مواجه می شود و البته فرماندهان نظامی نیز،به مجلس اولتیماتوم دادند که سرادر سپه را برگردانند.

سرانجام مجلس با 96 رأی از 100 نفر به وی رأی اعتماد داد و گروهی را بازگرداندن رضاخان فرستاد![4] اما رضاخان در ملاقات با آیات  شیخ عبدالکریم حائری یزدی ، میرزا محمدحسین نائینی وابوالحسن اصفهانی و در پی ملاقات با مؤتمن الملک(رئیس مجلس) و مستوفی الممالک قول داد که به بحران ناشی از  جمهوری خواهی  پایان دهد و با صدور اعللامیه ای، ضمن اعلام انصراف از جمهوری،علت این عدول را"حراست اسلام، استقلال کشور، حفظ امنیت و احترام روحانیت مقصدعالی "[5]معرفی کرد.

شهید مدرس علت مخالفتش را با جمهوری چنین بیان کرده است:"من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریباً و بلکه تحقیقاً جمهوری بوده است، ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل نمایند، بنا بر اراده ی ملّت ایران نیست، بلکه انگلیسی ها می خواهند به ملت ایران تحمیل نمایند و رژیم حکومتی را که صد در صد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ایران برقرار سازند."[6]

اما علت اصلی  مخالفت روحانیون،به دلیل مذهبی بود، زیرا روحانیت جمهوری را با بی‌دینی برابر می‌دانست. چنین شبهه‌ای زمانی در اندیشه روحانیون تشدید شد که در ترکیه، رژیم جمهوری با جلوه‌های ضددینی برقرارگردید.[7]

 بعد از ختم غائله  جمهوری خواهی  در سال 1303 و نیمه اول 1304 ، رضاخان عملاً تمام اختیارات حکومتی را به دست گرفت و مخالفت های فروزش مدیر روزنامه نجات ایران،ضیاء الواعظین مدیر روزنامه ایران آزاد و مانند آن،راه به جایی نبرد.[8]

رضاخان در غیاب احمد شاه، روز به روز، موقعیت خود را تحکیم می‌کرد و در عین حال، می‌کوشید تا با تبلیغات گسترده، علیه احمدشاه او را نسبت به سرنوشت مملکت لاقید و بی‌اعتناء نشان دهد.

عوامل رضاخان در شهرهای مختلف، چنین تبلیغ می‌کردند که شاه علاقه‌ای به ایران ندارد و به دنبال عیاشی در فرنگ است.

احمد شاه با مشاهده تثبیت موقعیت رضاخان در ایران و به خصوص پس از رأی اعتمادی که با نیرنگ ، توطئه و فشار در 22 فروردین 1303 از مجلس گرفته شد، برای بازگشت به ایران در تردید  به سر می‌برد.

احمدشاه پس از مدتی مطالعه در پیرامون اوضاع جدید،تصمیم به بازگشت به ایران و حفظ سلطنت گرفت.

انگلیسی‌ها وقتی که از تصمیم شاه برای عزیمت به ایران مطلع شدند ، نزد او رفتند و ضمن مبالغه در باره اوضاع آشفته ایران، صلاح او را در این دانستند که تا مدتی از رفتن به ایران چشم بپوشند تا رضاخان بتواند امنیت لازم را در کشور، فراهم آورد.

انگلیسی‌ها قیام شیخ خزعل را نمونه‌ای از عدم امنیت برشمردند و احمدشاه که از واقعیات پشت پرده تا حدود زیادی بی‌خبر بود، به راستی باور کرد که در صورت ورود وی به ایران، ممکن است جان او به خطر بیفتد.

البته ممکن بود شیخ به خطری علیه شاه هم تبدیل شود.هرچه مدت توقف شاه در اروپا بیشتر می‌شد ، تبلیغات طرفداران رضاخان هم مبنی بر این‌که شاه علاقه‌ای به سرنوشت ایران ندارد ، بیشتر می‌شد و مردم نیز، این جوسازی‌ها را باور می‌کردند .

در اواخر 1303هنگامی که شیخ خزعل علیه رضاخان در خوزستان قیام کرد، احمد شاه نیز، به حمایت از او برخاست به آن دلیل که شیخ خزعل اعلام کرده بود:"من اصلا شخص ...[رضاخان] را به ریاست دولت نمی شناسم.

شما مرد غاصبی هستید که شاه قانونی و مشروطه مملکت را بیگناه بیرون کرده و پایتخت را اشغال و غاصبانه بر قوای دولتی دست انداخته اید." [9]

شیخ، کمیته قیام سعادت را تأسیس کرد تا احمدشاه را به کشور برگرداند و تا زمان مراجعت وی،خود را مطیع فرمان ولیعهد ساختند.[10]

رضاخان نیروی بزرگی برای سرکوب خزعل، اعزام کرد.

مجلس،خزعل وهوادارانش را خائن خواند و به خواسته وی و سران عشایر حامی او در لزوم بازگشت شاه به کشور، توجهی نکرد.[11]

سرانجام ،با میانجی‌گری انگلیسی‌ها که درباره نفت و گسترش فعالیت شرکت نفت انگلیسی ـ ایران با رضاخان به توافق رسیده بودند، خزعل را به رضاخان، علی رغم حمایت های اولیه انگلیس از او،تسلیم و به تهران فرستاده شد،خوزستان نیز، به وسیله‌ ارتش رضاخان تصرف شد و سی و پنج هزار سرباز شیخ خزعل با کارشکنی انگلیسی ها، کاری از پیش نبردند.[12]

روس ها که تصور می کردند رضاخان مخالف  انگلیس است به ارسال تسلیحات به رضاخان برای استفاده علیه شیخ پرداختند اما با آشکار شدن حمایت انگلیسی ها از رضاخان، متوجه شدند که فریب خوردند.[13]

ترور میرزاده عشقی مدیران جراید مخالف دولت را به تحصن کشانید.

کشته شدن ماژور روبرت ایمبری کنسول آمریکا درحادثه سقاخانه شیخ هادی،ناامنی را در پایتخت افزایش داد.

سقاخانه ای که شایع شده بود،شفا می دهد ایمبری کنجکاو را به آنجا می کشاند اما به تحریک عناصر وابسته به روس،مردم به او که گمان برده بودند به قصد تمسخر سقاخانه شفا دهنده آمده، حمله می کنند و او سرانجام کشته می شود.

جماعتی به ولایات، تبعید و زندان های نظمیه از مخالفان پر شد و این حوادث، در وضعیتی اتفاق افتاد که در تهران، حکومت نظامی مستقر بود در حالی که به اعتقاد مدرس،حکومت نظامی و اعمال ناشی از آن،به دلیل این که مجوز و تأیید مجلس را نداشت،غیرقانونی به شمار می آمد،[14]بنابراین،مهم ترین دلیل استیضاح کننده کابینه رضاخان را " قیام و اقدام [رضاخان]برضد قانون اساسی و حکومت مشروطه"[15] تشکیل می داد،استیضاحی که هواداران رضاخان با ضرب و شتم مدرس،حائری زاده و کازرونی و ممانعت از حضور آنان در مجلس،به سود رضاخان به پایان بردند.[16]

مواجه رضاخان با شورش کُردها به رهبری  اسماعیل سمیتقو،از دیگر مسائل قابل توجه این دوران است که البته توسط رضاخان سرکوب شد.

پس از ا ین حوادث، رضاخان چنین وانمود کرد که در پس همه این حوادث، قاجارها قرار گرفته‌اند.

در بهمن 1303، این جوسازی‌ها به مجلس شورای ملی منتقل شد و رضاخان تأکید کرد که ادامه‌ همکاری بین او و دودمان قاجار، ممکن نیست.

مجلس تحت فشار رضاخان در 26 بهمن همان سال، فرماندهی کل قوا را رسما به رضا خان سپرد و به قدرت روزافزون وی در کشور صحه گذاشت.

از سوی دیگر، رضاخان به منظور فریب افکار عمومی و آرامش اوضاع ، به موازات این تحولات، ظاهری ترقی‌خواه به خود گرفت .

او از توزیع اراضی دولتی میان کشاورزان ، تقلیل ساعات کار کارگران ، آزادی بیان و مطبوعات ، تشکیل احزاب ، حق اعتصاب و انتخابات آزاد صحبت به میان آورد.

آرام آرام و با برنامه قیلی تلگراف‌هایی از سوی فرماندهان نظامی و حکام بعضی ایالات به مرکز مخابره شد که عدم صلاحیت شاه را در ادامه سلطنت تاکید می‌کردند وخواستار سلطنت رضا خان بودند .

در کنار این تلاش‌ها زیرکانه ، در میان مردم چنین شایع کردند که احمد شاه ممکن است بدون توجه به زحمات رضاخان، درصدد خلع او از نخست‌وزیری بر آید و بار دیگر، اوضاع کشور آشفته شود.

تبغلیغات رضاخان و طرفدارانش علیه احمد شاه به آن اندازه بود که حتی شخصیت‌هایی مثل مدرس هم نتوانستند کاری در خنثی کردن آن انجام دهند .

سرانجام درنهم آبان 1304، ماده واحده‌ای به صورت طرح،به مجلس پنجم فرستاده شد که در آن خلع قاجار از سلطنت و سپردن حکومت موقت به رضا خان خواسته شده بود.

"مجلس به خاطر سعادت ملت،خلع قاجار را اعلام و اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذ به آقای رضاخان پهلوی موکول می کند،تعیین تکلیف قطعی، موکول به نظر مجلس مؤسسان است که از تغییر مواد 36،37،38،40 متمم قانون اساسی، تکمیل[حاصل] می شود."[17]

این ماده واحده،به پیشنهاد سید محمد تدین نائب رئیس مجلس مطرح شد. بر اساس این پیشنهاد، مسئولیت تعیین شکل حکومت آتی به عهده مجلس مؤسسانی بود که باید بعداً تشکیل می‌شد.

پیشنهاد تدین در همان روز طرح ، با 80 رأی مثبت از مجموع 85 نماینده حاضر به استثنای محمد مصدق،حسین علاء،سیدحسن تقی زاده،سیدحسن مدرس،در مجلس به تصویب رسید و بدین ترتیب، به 153 سال حاکمیت سلسله‌ قاجار بر ایران، خاتمه داد.[18]

بعد از تصویت طرح انقراض قاجاریه در مجلس ، رضاخان سردار سپه با عنوان جدید والاحضرت اقدس،  ریاست حکومت موقت را تا تعیین تکلیف حکومت آینده ایران، به دست گرفت .

احمد شاه قاجار با صدور اعلامیه‌ای در پاریس، خلع خود را از سلطنت غیرقانونی اعلام کرد و خود را  پادشاه قانونی مشروطه ایران خواند ، اما رضاخان بی‌اعتنا به اعتراض پادشاه مخلوع ، برادر و ولیعهد او محمدحسن میرزا را نیز به خفت از کشور اخراج کرد و برای فریب مردم،مشروبات را ممنوع کرد،بهای نان را کاهش داد و برای تقویت اسلام، قسم خورد،[19] اما با نگاهی ژرف به دوره کودتا (1299 تا 1304) حکومت رضاخان، بر اصل تمرکز قوا، بی توجهی به مجلس،سلب آزادی های مدنی،ترور و بازداشت مخالفان و ...تکیه داشت.[20]   

ده روز پس از خلع احمد شاه، از سلطنت سفیر انگلستان نزد رضاخان رفت و طی یادداشتی از سوی دولت انگلستان، حکومت وی را به رسمیت شناخت .

فردای همان روز نیز، سفیر شوروی به دیدار رضاخان شتافت و به رسمیت شناختن حکومت او را، توسط دولت متبوعش اعلام کرد.

با حمایت همه جانبه‌ای که از سوی دولت‌های بزرگ خارجی صورت گرفت، رضاخان روز 15 آذر 1304 مجلس مؤسسان را با نطق خود افتتاح کرد .

این مجلس پس از شش روز بحث، رضاخان را به پادشاهی ایران انتخاب و سلطنت را در خانواده او موروثی اعلام کرد.22 آذر 1304 از سوی مجلس مؤسسان سلطنت دائمی در ایران به رضاخان و خانواده‌اش واگذار شد .

23 آذر ، رضاخان در مجلس شورای ملی حضور یافت و مراسم تحلیف به جای آورد و روز 25 آذر بر تخت سلطنت نشست ، اما مراسم جشن تاجگذاری به اردیبهشت سال بعد موکول شد. 

8 بهمن همان سال نیز ، فرمان ولیعهدی محمد رضا فرزند ارشد رضاخان صادر شد.

رضاخان ،  چهارم اردیبهشت 1305 در تهران تاجگذاری کرد .

در مراسم تاجگذاری وی که در کاخ گلستان برگزار شد ، مقامات بلند پایه کشوری و لشکری ، صاحب منصبان ارشد ، اعیان ، فئودال ها، نمایندگان تجار واصناف و برخی سفیران خارجی با لباس رسمی(جبه ترمه)شرکت داشتند.

 پی نوشت:
[1] - همان،ص202.

[2] - همان،ص200.

[3]- مکی ،همان،ج3،ص387.سعید قانعی و محمدعلی علمی،نخست وزیران ایران(تهران:آسونه،1391)ص32.

[4] - همان،ص206.

[5] - همان،ص207.جمعی از نویسندگان،انقلاب اسلامی(قم:نشر معارف،1384)ص77-71.

[6]- مکی،همان،ج2،ص497.

[7]- داریوش رحمانیان، چالش جمهوری و سلطنت(تهران: نشر مرکز ، ۱۳۷۹)ص۸.

[8] - همان،ص205.

[9] - همان،ص207.

[10] -همان،ص213.

[11] - همان،ص208.

[12] -مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص208.

[13] - همان،ص209.مکی،ج3،همان، ص209.

[14]- مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص225.

[15]-همان،ص226.

[16] - همان،ص228.

[17] - مدنی،همان،ص232.

[18] - کاتوزیان، ص133.

[19] - مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص237.

[20] - همان،ص236.


منبع: مرکز مطالعات شیعه


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما