قهرمان یک کودتا 1299

کلنجارهای تاریخی از زبان سیدضیاالدین طباطبایی

آنچه می خوانیم خلاصه ایست از برداشت های سیدضیاالدین طباطبایی از کودتای 1299، برخی کابینه اش را کابینه ی سیاه تعریف می کنند و برخی او را یک سیاستمدار اجنبی اما خودش ماجرا را از نگاه دیگری تعریف می کند.
چهارشنبه، 21 آبان 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: فهیمه آقامیری
موارد بیشتر برای شما
کلنجارهای تاریخی از زبان سیدضیاالدین طباطبایی
شب قبل از کودتا عمامه ای سیاه بر سر داشت و نعلینی زردرنگ بر پا صبح کودتا کلاهی پوستی بر سر و چکمه هایی سیاه بر پا ...صحبت همه جا افتاده بود که سید کودتاچی حتی در لباس پوشیدن ش هم بوقلمون صفت است!

تعریف هایی که بین مردم دست به دست میشد خلاصه شده بود به اینکه سناریوچین کودتاچی چه ظاهری داشت؟!. رندانه به مصاحبه گر می گوید این کار را کردم تا صحبت ها بر سر همین باشد!، چرا که چهل سال از کودتای 1299 می گذرد و شما اولین سوال آن شب را از تغییر لباس هایم مطرح می کنی!
 
من یک روحانی نبودممن آخوندزاده ای بود که بنا بر رسم و اقتضای تربیتی ام لباسی با شمایل روحانیون داشتم اما من یک روحانی در لباس متحدالشکل شان نبوده و نیستم!

او از شب قبل از کودتا می گویدلباس عوض کردم تا اگر بودم بگویند یک پسره ی کلاهی دمدمی مزاج، شب عمامه از سر برداشت و کلاه بر سر گذاشت و ربطی به دین نداشت . و اگر باختم باز هم بگویند که ماجراجوی لامذهبی که حتی به ظواهر لباس و اعتقادش هم پشت کرده بود، و در نهایت باختصحبت ها بر سر ظاهر بود اما پشت صحنه و بطن ماجرا مساله ی دیگری بود ، او هیچ گاه ازین حرف نمیزد از کجا دستور گرفته است؟! چه کسی هزینه های مادی و معنوی را حمایت کرده؟! پشت صحنه ی کودتاچیان چه کسانی بودند؟ اینکه این تصمیم در چه بازه ی زمانی انجام شد؟ چه قدر از سیاسیون وقت و بزرگان و رجال ازین تصمیم باخبر بودند؟! ، هیچ کدام ازین جواب سوال ها از زبان سیدضیا خارج نشد. او هنرمندانه و منبرگونه مجلس را در دست می گرفت و از خاطراتش که مصلحت ش بود با آب و تاب می گفت. سوالات بی جواب این چنینی بسیار است: آیا تصمیم به یکباره بر انجام عملیات کودتا بوده است؟! یا زمان قابل توجهی برای بررسی و مطالعه ی کودتا و کودتاچیان و ملزوماتشان به قدر کافی بوده است؟ اما سید کودتاچی رندانه بحث را به تغییر لباسش می برد و از همهمه و صحبت های عوام پسندانه ظاهر کودتا می گوید، اینکه اگر مدرس بود چه می گفت؟! یا بقیه چه قضاوتی داشتند؟!

می گفت : من فکر می کردم اگر کودتای من عمامه ای موفق می شد پس فردا همه به هوای حکومت و قدرت خودشان می افتادند و آن وقت دیگر نمی شد جمعشان کرد(!) .  خیلی هاشان همچون گربه ی عبید زاکانی کمین کرده بودند که اگر من موفق شوم بپرند وسط و می فهمیدند که می شود با اسلحه و عمامه ی دین کاری کرد. و من نمی خواستم با یک لباس که فقط ظاهر مرا پوشانده و من هیچ اعتقادی به بانطش نداشتم مملکت را بد بخت کنم .

اما اگر می باختم و فکلی ها و قزاق های عرق خور موفق می شدند جان آن دسته ی معدود آدم های باتقوا را به خطر انداخته بودم و سرشان را سر دار می فرستادم.
 
سید ضیا هم می داند که حتما آن سوال های مطرح شده پاسخ دارد اما بنا بر مصالح خویش هیچ گاه بر زبان نمی آورد مگر اینکه داِِیم اصرار بورزد که او تنها کسی است در آن زمان که می داند کودتا باید از یک پشتیبانی نظامی و درست برخوردار باشد و مخالف و رقیب های خودش را می گوید که ازین هوش بی نصیبند.   
 
طباطبایی بر این باور بود که مدرس هم در سر شور کودتا داشت ، فقط با این تفاوت که او به قوای نظامی و ژاندارم اعتقادی نداشت و جدای این مباحث نظامیان آن زمان یکپارچه و مجهز نبودند که بتوان از یک نفر فرمان ببرند و زیر پرچم فرد و گروهی بروندبه گفته سید ضیا سید حسن مدرس بر این باور بود که با کمک مردم کودتا می کند و رژیم را تغییر می دهدطباطبایی نقل می کرد که مردم یکبار امتحان خودشان را برای مدرس پس داده بودند اما او متوجه این مساله نبود که همراهی مردم سازماندهی سیاسی را باید به همراه داشته باشد و فقط با منبر رفتن یا جداه جداه گویان نمی شود رژیم را تغییر داد.

نکته ی دیگری که قابل توجه بود اینکه او اعتقاد دارد که خودش یکه قهرمان کودتاست و توانسته نظام را زیر و رو کند، او می گوید کاملا فضای داخلی کودتا و عوامل خارجی را در دست داشته و مدیریت کرده است.  او از نصرت الدوله می گوید که می خواست کودتا کند اما تصوری از نظام داخلی و سیاسی به درستی نداشت و همین علت شد که جانش را از دست داد. به تعبیر سیدضیاالدین نصرت الدوله می خواست به خواص روزگار تکیه کند و کار حکومت را یک سره کند . تکیه گاهی که مدرس به مردم داشت او به خواص داشت ، تصوری که هر دو اشتباه بود و می بایست فضای سیاسی داخلی و نظامی را کاملا در دست داشته باشند تا کاری پیش ببرند. 

نکته ی جالب توجهی که در جریانات سیاسی و داخلی ایران از زبان سیدضیا گفته می شود ، فقط از زبان و کلام او نقل می شود و خودش بر این نکته واقف است که هیچ سند و مدرکی برای سخنانش نیست. 

سید ضیا حتی از کودتای 1299 هم که سخن می گوید بر این نکته تاکید دارد که هیچ احدی جز خودش از نقشه و اسناد کودتا هیچ خبری نداشته و ندارد و هیچ سند و مدرکی نیست که عنوان کند که چه کسی و با چه هدفی این نقشه تغییر حکومت را ریخته است...!
 وقتی مصاحبه گر از او می پرسد کسانی که با شما حرکت کردند از همه چیز خبر نداشتند؟ در جواب می گوید : ابدا!. آنها در کل می دانستند که برای نجات مملکت کاری می کنند و اینکه آینده در انتظار آنهاست و هرکدام بخشی از کاری که می باید می کردند را می دانستند اما هیچ کس از اصل ماجرا خبر نداشت!. از او می پرسند حتی رضا خان؟! می گوید: او از همه کمتر مطلع بود!!!

سید ضیا می گوید خودم انتخاب کردم که رهبری کودتا را به عهده بگیرم و تاکید دارد که خودم خودم را انتخاب کردم.

آنچه از گفتار سید بر می آید این است که: در آن زمان می باید مرد پیدا می شد تا کسی رییس الاوزرایی وقت را قبول کند ، زیرا که باید رو در رو در مقابل تمام دشنام ها می ایستادی و مانع این همه آشفتگی و سقوط مملکت می شدی. و از انگلیس ها هم در ظاهر امر اطاعت می کردی! طبق نقل طباطبایی اینکه در تمام دوران دربار و درباریان تماما در اطاعت محض انگلیس ها بودند اما به ظاهر برای دل خوشی شعارهایشان رو در روی مردم به استعمار و انگلیس دشنام می دادند. 

او نقل می کند که کودتا محصول یک قسم خوردن پنج نفری و قرآن مهر کردن بود. سید کودتاچی در خاطراتش ادعا دارد روزهای قبل از کودتا، وضعیت داخلی ایران، موقعیت بین المللی کشور و عملکرد بزرگان سیاسی و رجال را کاملا آگاه است اما برای بازگو کردن خیلی از مسایل واهمه دارد و همه اش را تعریف نمی کند. اینکه رضاخان از هیچ نقشه ای آگاه نبود اما تمام قدرت را در دست گرفت، و نارضایتی دارد نسبت به اینکه، آنچه که باید انجام می شد به سرانجام نرسید!  او می گوید من قصد عوض کردن همه چیز را داشتم و می خواستم زمامدار مطلق العنان ایران بشوم و خودم میخواستم که حتما احمدشاه را از شاهی بیندازم زیرا که احمدشاه ساخته و پرداخته ناصرالملک بود و بالا و پایین شدن بورس پاریس برایش از اخبار پشت پرده ی تهران مهم تر بود پس به صلاح مملکت م نبود کسی مانند او شاه این کشور باشد. اما کودتا ناتمام ماند و آنچه که باید زیر و رو می شد در نهایت به سرمنزل نرسید. و در نهایت بازگو می کند من از صدمه ای که به خانواده ی قاجار زدم متاسفم! 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.