رضا شاه، ضد مذهب

رضاخان پس از سفر به ترکیه، در جریان مدرن سازی کشور درصدد برآمد حوزه ای از فرهنگ و سنت جامعه را نیز متحول سازد و تصور می کرد که با تغییر پوشش افراد جامعه می تواند گامی اساسی در راه تجددگرایی مردم ایران بردارد.
پنجشنبه، 11 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رضا شاه، ضد مذهب

سیاست های ضدمذهبی رضا شاه

رضاخان پس از پنج سال اجرای سیاست فریب و خشونت و بعد از دستیابی به قدرت و سلطنت،به تدریج ماهیت ضددینی و ضدملی خود را هویدا ساخت اما تا قیام گوهرشاد در 1314، چهره واقعی او بر همگان مشخص نشد و همچنان عوام فریبی های او ادامه یافت  از جمله این عوام فریبی،قرارداد 1927 و 1933 است.

قرارداد 1927 را با شوروی منعقد کرد که بر پایه آن،خطر حمله احتمالی  شوروی به ایران،ظاهرا از بین می رفت.

قرارداد نفتی 1933 تا 1993 تمدید شد که ظاهری به نفع مردم را به تصویر می کشید.به تصاحب زمین های کشاورزی دست زد و از رضاخان بی چیز،بزرگ ترین ملاک کشور را ساخت.

این اقدام را به بهانه آباد کردن زمین ها، انجام می داد،اما زمانی که رضاشاه برخلاف سیاست های اولیه به ضدیت با روحانیت برخاست،دیگر نتوانست چهره واقعی خود را مخفی نگاه دارد،[1]در این راستا:

- رضاخان روحانیون را مشمول نظام اجباری ساخت که با اعتراض علما و روحانیون شیراز،اصفهان و دیگر بلاد مواجه شد.علما و روحانیون معترض،نمایندگانی به قم اعزام کردند تا با شیخ عبدالکریم حائری یزدی مشورت نمایند.دولت با اعزام نمایندگانی به قم پذیرفت در نظام اجباری تجدید نظر کند.[2]

- همسر رضاخان با حجاب نامناسب وارد حرم حضرت معصومه(ع) شد که با اعتراض آیت الله آقا شیخ محمدتقی یزدی بافقی(تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه ) مواجه شد.

پس از آگاهی شاه از این مسأله، او به همراه تیمورتاش به قم می رود و به تنبیه  و تبعید بافقی دست می زد.

شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مانع از اعتراض خیابانی روحانیون می شود.[3] به آن دلیل که ممکن بود حوزه تازه تأسیس قم مورد تهاجم نیروهای نظامی قرار گیرد و آسیب ببیند و نتواند رسالت تربیت طلاب را انجام دهد.

- در دی ماه 1307، قانون متحدالشکل کردن لباس روحانیون را مجددا به مخالفت با رژیم کشاند.به موجب ماده یک این قانون،"کلیه اتباع ایران که برحسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوص نیستند در داخله مملکت مکلفند که ملبس به لباس متحدالشکل شوند."این قانون شامل اغلب روحانیون می شد.[4]

اقدامات رژیم پهلوی علیه روحانیون نشان از مخالفت آن رژیم با آداب مذهبی،لباس روحانیت،محاضر شرعی،همراهی دین و سیاست و ...داشت،ادامه این وضعیت،حادثه کشف حجاب و قیام گوهرشاد را به دنبال آورد.

روز 21 تیر 1314 قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاست‌های ضد اسلامی رضاخان در صحن مسجد گوهر شاد سرکوب شد .

این قیام زمانی شکل گرفت که رضاخان دین‌ستیزی را به اوج خود رسانده و درصدد بود تا سنت‌های مذهبی و قوانین اسلامی را محو و نابود کند و فرهنگ غربی را به جای آن بنشاند .

رضاخان دستور داده بود تا حجاب را از سر زنان مسلمان برگیرند ، مردان کلاه غربی به سر کنند ، روحانیون لباس روحانیت از تن بیرون کنند .

در واکنش به این سیاست ، روحانیون و مردم مسلمان به مخالفت برخاستند ولی در این ماجرا، مشهد پیشقدم شد و قیام شکوهمندی در دل تاریخ به ثبت رساند.

روحانیون مشهد، ابتدا تصمیم گرفتند آیت الله حاج آقا حسین قمی را برای مذاکره با شاه به تهران بفرستند اما او پس از رسیدن به تهران، بلافاصله از سوی حکومت دستگیر و ممنوع الملاقات شد.

از روحانیون دیگری که بسیار علیه کشف حجاب، سخنرانی می کرد،آقاشیخ تقی معروف به بهلول بود. سایر روحانیون در مجالس و محافل دیگر،به  آگاه کردن مردم پرداختند که یکی از این مکان‌ها مسجد گوهرشاد بود .[5]

صبح روز جمعه 20 تیر 1314 نظامیان علیه مردم در مسجد گوهرشاد وارد عمل شدند و تعداد زیادی را کشتند و زخمی کردند ولی مردم، مقاومت کردند و سربازان نیز، بنا به دستوری که به آن‌ها رسید، مراجعت کردند. به دنبال این حادثه مردم اطراف مشهد با بیل و داس و . . . به سوی مشهد حرکت کردند .

فردای آن روز، جمعیت بیشتری در مسجد تجمع کردند و علیه اقدامات دولت، اعتراض نمودند .

سران نظامی این بار به دستور رضاخان و با تجهیزات کامل در نقاط حساس شهر،مستقر شدند و تفنگ‌ها ، سلاح‌های خودکار و حتی توپ‌ها را به منظور سرکوب مردم، به میدان آوردند. 

در حوالی ظهر، مأمورین نظامی از هر سو به مردم هجوم آورده و در داخل مسجد به کشتار مردم  پرداختند.

تعداد بسیاری شهید، مجروح و بازداشت شدند.کشتار مردم به اندازه‌ای بود که به نقل از شاهدان عینی، 56 کامیون، جنازه ها را از صحنه کشتار خارج کردند.

یک روز پس از این فاجعه، عملیات دستگیری علما و روحانیون آغاز شد و تعداد کثیری از آنان از جمله: سیدیؤنس اردبیلی،سیدعبدالله شیرازی روانه زندان شدند.

به این وسیله، قیام مسجد گوهر شاد برای همیشه در دفتر خاطرات مردم ثبت شد.

این قیام، یک سال پس از بازگشت رضا خان از سفر به ترکیه و در پی مشاهده بی‌بند و باری و بی‌حجابی زنان ترکیه  و قبل از اجرای رسمی کشف حجاب، به وقوع پیوست.[6]

رضاخان در مدت سلطنت 16 ساله‌ خود اقدامات زیادی در جهت غربی سازی جامعه‌ ایران به کار بست . روش وی نیز، در این راه، دیکتاتوری مطلق بود.

او در این مدت،ارزشی برای مردم و عقاید آنان،قائل نشد[7] و لذا، زمانی که انگلیس و شوروی به وی بدگمان شدند، به جای گرایش مردم، به دولت اجنبی دیگر روی آورد.

وی در اواخر سلطنت، به توسعه روابط با آلمان علاقمند شد و مقارن آغاز جنگ دوم جهانی، تعدادی از کارشناسان آلمانی در مؤسسات ایران مشغول کار شدند.

متفقین از دولت ایران خواستند تا همه کارشناسان آلمانی را اخراج کند، در غیر این صورت، ایران را به اشغال نظامی تهدید کردند.

رضاخان با ا ین که با حمایت مستقیم انگلیسی‌ها در اسفند 1299 دست به کودتا زد و قدرت را به دست گرفته بود با آغاز جنگ دوم جهانی و پیشرفت سریع آلمانی‌ها روابط سیاسی دوستانه‌ای با هیتلر برقرار کرد .

البته ایران به طور رسمی، بی‌طرفی خود را در جنگ اعلام کرده بود،[8] اما انگلسی‌ها به شدت از گسترش فعالیت آلمانی‌ها در ایران نگران بودند و تلاش رضان خان را برای نزدیکی به آلمان را با سوءظن دنبال می‌کردند.

روز اول تیر 1320 نیروهای آلمانی هیتلر به روسیه حمله کردند . با این حمله و با توجه به اتحاد روسیه وانگلیس در برابر دشمن مشترک ، ایران هم در برابر تهدید جدی قرار گرفت .

روز 5 تیر دولت‌های روسیه و انگلستان طی دستوالعمل مشترکی ، از رضا شاه خواستند تا نسبت به اخراج مستشاران آلمانی از ایران اقدام کند.

این تصمیم که از سوی  سرایدربولارد سفیر انگلیس و اسمیرنوف سفیر روسیه اتخاذ شد و طی ملاقاتی با رضا شاه، به وی ابلاغ گردید ، در پنجمین روز حمله آلمان به روسیه رخ داد .

رضا شاه در پاسخ به سفیران انگلیس و شوروی اظهار داشت که ایران کشور بی‌طرفی است و فعالیت آلمانی‌ها در ایران هم محدود به کارهای ساختمانی و امور بازرگانی است .

روز 28 تیر اخطار دیگری به ایران داده شد و بالاخره روز 25 مرداد یادداشت مشترک انگلیس و روسیه ، به منزله اتمام حجت به ایران بود.[9]

سرانجام ، روز سوم شهریور 1320 سربازان ارتش سرخ از مرزهای شمال و نیروهای انگلیس از طریق بنادر جنوب به ایران حلمه‌ور شدند و سفیران انگلیس و روسیه صبح همان روز، علت این اقدام را طی یادداشت‌های جداگانه‌ای به نخست‌وزیر وقت ایران ابلاغ کردند.

سفیر کبیر شوروی و وزیر مختار انگلیس در منزل علی منصور، نخست وزیر وقت ایران حضور یافته ، طی یادداشتی حمله قوای خود به ایران را به وی ابلاغ نمودند.

علی منصور نیز متعاقباً در کاخ سعد آباد رضا شاه را در جریان قرار داد .

نمایندگان روس و انگلیس ، علت این مداخله را وجود تعداد زیادی کارشناس آلمانی در ایران ذکر کردند .



دخالت نظامی شوروی و انگلستان در ایران به فاصله سه هفته پیش از تبعید رضاشاه به خارج از کشور صورت گرفت.[10]

در روز شروع حمله ، تلگراف مفصلی به امضای رضاشاه به عنوان روزولت رئیس جمهور آمریکا، مخابره شد که سرآغاز دوران جدید روابط ایران و آمریکا به شمار می‌آید .

روزولت 11 شهریور 1320 در حالی که نیروهای روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران مستقر شده بودند به تلگراف رضاشاه پاسخ داد.[11]

دولت آمریکا با صراحت با درخواست شاه مبنی بر جلوگیری از پیشروی انگلیس و روسیه به داخل ایران مخالفت کرد و تأکید نمود هدف بریتانیا را هدف خود می‌شمارد .

غروب سوم شهریور ، رضا شاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا ، امیدی به توقف حملات انگلیس و روسیه نداشت و از جبهه‌های جنگ هم خبرهای مسرت‌بخش دریافت نمی‌کرد ، سربازان احتیاط 4 دوره( متولدین 1294 تا 1297) را به خدمت فراخواند .

او در شامگاه همان روز ، خبرهای مربوط به پیشروی قوای روس و انگلیس را به سوی تهران دریافت کرد .

روز 5 اردیبهشت علی منصور استعفا داد و رضاشاه ، مجید آهی وزیر دادگستری را مأمور تشکیل کابینه کرد ، اما وی نیز، امتناع ورزید و به ناچار مسئولیت به محمدعلی فروغی واگذار شد .

ششم شهریور ، فروغی در منزل خود با سفیران انگلیس و روسیه راجع ‌به ترک مخامصه و توقف جنگ ، مذاکره کرد .

در همین نشست فروغی از نیت انگلیس برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد .

در نتیجه ، فردای همان روز رضا شاه ، همه اعضای خانواده‌اش به استثنای محمد رضا پهلوی ( ولیعهد ) را روانه اصفهان کرد و خود نیز، روز دهم شهریور تصمیم به استعفا خود را به اطلاع فروغی و اعضای کابینه‌اش رساند.[12]

در آن روزها ، شهرهای کشور بویژه تهران با کمبود نان و سایر ارزاق مورد نیاز روبه‌رو بود .

کشوری که در جنگ جهانی دخالتی نداشت و بارها بی‌طرفی خود را به طرفین درگیری اعلام کرده بود ، بیشترین صدمات جنگ را تحمل می‌کرد .

مردم غیر نظامی زیر بمباران شهرهای مختلف، جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و اماکن زندگی مردم وارد آمد .

کشور دچار قحطی شد . این حملات تا استعفای رضا شاه ادامه یافت .

25 شهریور رضاشاه استعفا داد و راهی اصفهان شد و ولیعهد، جانشین وی گردید.

فردای آن روز با ورود نظامیان انگلیس و روسیه به تهران ، محمد رضاشاه در مجلس سوگند یاد کرد.

اقدام مشترک شوروی و انگلستان در اشغال نظامی خاک ایران در شهریور 1320 ، رویدادی بود که حمایت آمریکا را نیز به دنبال داشت، زیرا، اگرچه آمریکایی ها در شروع این حمله مشارکتی نداشتند ولی راجع ‌به این حادثه از پیش با آنان رایزنی شده بود و جبهه متفقین در مورد ایران نیز اتفاق نظر خود را کاملاً حفظ کرده بودند .[13]

دولت مردان آمریکائی ابتداء تبلیغات روسیه و انگلیس در مورد حضور کارشناسان و تکنسین‌های آلمانی در ایران را اغراق‌آمیز می‌خواندند ولی از دو ماه قبل از اشغال ایران ، تماس‌ها و رایزنی‌های این دو کشور توانسته بود ، موضع آمریکا را در مورد بحران ایران با مسکو و لندن همسو سازد .

به طوری که وقتی در تیره 1320  لردهالیفاکس  سفیر انگلیس در واشینگتن از دولت آمریکا خواست از ارسال هواپیماهای نظامی مورد درخواست ایران به آن کشور بخاطر بیم از دستیابی آلمانی‌ها به آن‌ها جلوگیری نماید ، این درخواست با موافقت وزارت خارجه آمریکا روبرو شد.[14]

دیدار فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا با چرچیل نخست‌وزیر انگلیس در 20 مرداد 1320 و توافق‌های آنان بر سر ایران را باید به عنوان یکی از مهم‌ترین جلوه‌های تبانی لندن و واشنگتن در مورد سرنوشت ایران تلقی کرد .

این دیدار منجر به صدور بیانیه‌ای شد که بعدها به  منشور آتلانتیک معروف گردید .

این بیانیه مربوط به جنگ جهانی دوم ، راه‌های شکست دادن آلمان ، رساندن کمک به شوروی و حتی موضوعات پس از پایان جنگ از جمله تأسیس سازمان ملل بود .

نشست روزولت و چرچیل ، در حقیقت یکی از چند نشست رهبران جبهه متفقین بود که برای هماهنگی سیاست‌های جنگی آنان ترتیب می‌یافت .[15]

دراین نشست که دو هفته قبل از حمله متفقین به خاک ایران صورت گرفت، چرچیل توانست موافقت کامل روزولت را برای حمله نظامی به ایران جلب کند .

در چنین شرایطی ،درخواست‌های مکرر رضا شاه و دولت تحت امر او از آمریکایی ها برای باز داشتن شوروی و انگلیس از حمله به ایران ، یک توقع واهی بود ! ؟

30 شهریور ، رضاشاه و خانواده‌اش از اصفهان به یزد ، کرمان و بندعباس عزیمت کردند تا به یک کشتی انگلیسی که قرار بود آن‌ها را به جزیره موریس ببرد ، انتقال داده شوند.

روز 8 مهر، رضاخان و گروه مسافرانش که 20 نفر از جمله 7 پیشخدمت و آشپز بودند ، با کشتی انگلیسی  باندرا ایران را  به سوی بمبئی ترک کردند در حالی که بسیاری از مردم و برخی از نمایندگان مجلس خواستار محاکمه شاه به دلیل سلب آزادی،کشتن مخالفان،غصب اموال،انتخابات فرمایشی و ... به علاوه،خواهان بازگرداندن جواهراتی بودند که شاه به خود به همراه می برد.[16]

روز نهم مهر، کشتی به بمبئی رسید . رضاشاه پس از توقف کشتی، سرکلرمونت اسکلراین  کنسول سابق انگلیس در مشهد را مشاهد کرد که وارد اقامتگاه آنان شد و به آنان با زبان فارسی تأکید کرد که حق خروج از کشتی را ندارند .

آنها تنها این فرصت را داشتند که از کشتی باندرا به کشتی دیگری منتقل شوند .کشتی  برمر  پس از 9 روز به  پورت لوئی  پایتخت جزیره موریس رسید  در موریس ،با تقاضای رضاخان برای سفر به کانادا مخالفت شد.

وی و همراهانش را به اقامتگاه شان انتقال دادند . ارسال نامه و یا دریافت نامه برای آنان، ممنوع شد و تنها شنیدن اخبار و گزارش‌های رادیو لندن، آزاد بود .

این محدودیت‌ها پس از امضای پیمان سه جانبه میان ایران و انگلیس و شوروی در 9 بهمن 1320 برداشته شد .

پس از چند هفته، اغلب فرزندان رضاشاه به تهران منتقل شدند و تنها او با تعدادی از همراهان و خدمتکاران باقی ماند.[17]

روز هفتم فروردین ، رضا شاه و همراهانش پورت لوئی را با کشتی به سوی دوربان در آفریقای جنوبی ترک کردند .

آنان پس از دو ماه در این شهر، بندری که آب و هوای نامساعدی داشت با قطار به مقصد ژوهانسبورگ حرکت کردند.

رضاخان که از بیماری قلبی ، کلیه و عفونت گوش رنج می‌برد ، طی اقامت خود در آفریقای جنوبی، دایماً با شعارهایی که وی را دیکتاتور سرنگون شده می‌خواند و خواستار اخراج وی از این کشور شده بودند، مواجه بود .

بیماری و نفرت عمومی مردم از رضاخان، سرانجام وی را از پای در آورد .

بدین ترتیب رضاخان پهلوی ، ساعت 5 بامداد روز 26 ژوئیه 1944 ( 4 مرداد 1323 ) در شرایطی که جنگ جهانی دوم به سرعت به نفع انگلیس و روسیه پیش می‌رفت ، بر اثر یک حمله قلبی درگذشت.[18]

پی نوشت:
[1]- عباس قدیانی،نگاهی به تاریخ پهلوی اول(تهران:فرهنگ مکتوب،1389)ص76.

[2] -مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص240.

3] - همان،ص241.

[4] - همان،ص242. کاتوزیان،همان.

[5] - مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص245.

[6] - همان،ص249.آبراهامیان،همان.

[7] - مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص258.

[8] - همان،ص259.

[9]- علی نجاتی،رضا پهلوی(تهران:پل،1389)ص131.

[10] - مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص261-260.

[11] - کاتوزیان، ص181-180.

[12] - آبراهامیان،همان، ص203-201.

[13] - مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص266-262.

[14] - همان،ص266-262.

15] - همان،ص266-262.مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار(تهران: جاویدان،1370)ص104.

[16]- مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج1،همان،ص268.

[17] - همان،ص266-262.

[18] - کاتوزیان، ص181.

سایت: سخن تاریخ  


منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط