سندرم شناختی در افسردگی

بیمار به منظور فراهم ساختن زمان بیشتر برای نشخوار فکری یا برای افزایش آرامش خود، فعالیت‌هایش را کاهش میدهد، چون به غلط معتقد است که نشخوار فکری فرصت ارزشمندی برای بهبودی فراهم می سازد.
يکشنبه، 14 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سندرم شناختی در افسردگی
خصیصه‌ی محوری سندرم شناختی- توجهی، نشخوار فکری است. با این حال، نگرانی نیز از مؤلفه های اصلی سندرم مذکور در افسردگی می باشد. برخی بیماران، نگران وقوع مجدد علایم افسرده ساز هستند و دربارهی توانایی خود برای مقابله با این علایم در آینده، فاجعه سازی می کنند (به عنوان مثال اگر افسردگی من پایان نیابد، چه میشود؟»، «اگر این علامت، نشانهی برگشت دوبارهی بیماری باشد، چه می شود؟»). مثال زیر زنجیرهی نشخوار فکری / نگرانی را نشان میدهد:
 
«احساس بدی دارم. چرا چنین احساسی دارم؟ نگرانم هرگز پایان نیابد. احساس می کنم نمی توانم با هیچ چیزی روبه رو شوم، در انتظار هیچ چیز نیستم، این حالت درست مثل وضعیت همیشگی است. همه به زندگی شان ادامه می دهند، ولی من نمی توانم. چرا این اتفاق برای من رخ داد؟ معنی آن برای من چیست؟ لابد من عادی نیستم. من باید خوشحال باشم، ولی نیستم. چرا این گونه هستم؟ به نظر نمی رسد که بتوانم راه حلی پیدا کنم، هیچ پاسخی ندارم. این حالت مانند یک بیماری مرا احاطه کرده است. فکر نمی کنم بتوانم از آن خلاص شوم.»
 
در این مثال، بیمار به طور مکرر سؤال‌هایی در مورد دلایل احساس افسردگی خود، معنی آن و چگونگی یافتن پاسخ (راه حل) مطرح می کند. این یک فرایند چرخه ای است و به نتیجه ی منفی منجر می شود که ممکن است ناامیدی قلمداد شود. علاوه بر نشخوار فکری، مؤلفهی دیگر سندرم شناختی- توجهی، پایش تهدید است. پایش تهدید در افسردگی به صورت تمرکز بر علایم افسردگی و تغییرات خلقی رخ می دهد. برای مثال، هنگامی که بیماران می کوشند تا شدت مشکلشان را تخمین زده و توانایی خود در مقابله با آن را ارزیابی کنند، سطح انرژی خود را بازبینی می کنند یا به وارسی علایم خستگی می پردازند.
 
رفتارهای مقابله‌ای غیرانطباقی شامل اجتناب از فعالیت ها و تماس اجتماعی است. بیمار به منظور فراهم ساختن زمان بیشتر برای نشخوار فکری یا برای افزایش آرامش خود، فعالیت‌هایش را کاهش میدهد، چون به غلط معتقد است که نشخوار فکری فرصت ارزشمندی برای بهبودی فراهم می سازد. فرد ممکن است از مواد مخدر به عنوان وسیله ای برای تنظیم ځلق استفاده کند. در برخی موارد، فرد از آسیب زدن به خود یا خود تنبیهی، برای رهایی از افسردگی و رسیدن به احساساتی غیر از غمگینی یا فقدان عاطفه استفاده می کند.
 
مدل فراشناختی افسردگی که پایه و اساس مفهوم سازی موردی را تشکیل میدهد، در شکل ۱-۹ ارایه شده است. ویژگی های اصلی این مدل عبارتند از: (یک) باورهای فراشناختی مثبت دربارهی لزوم نشخوار فکری به عنوان روشی برای غلبه یافتن بر احساس افسردگی و یافتن پاسخهایی به مسایل؛ (دو) باورهای فراشناختی منفی دربارهی کنترل ناپذیری نشخوار فکری، آسیب پذیری روانشناختی خود و خطر تجربه های افسرده ساز؛ (سه) کاهش فرا آگاهی از نشخوار فکری؛ و (چهار) سندرم شناختی- توجهی (نشخوار فکری، پایش تهدید و رفتارهای مقابله ای ناسازگارانه).
 
هدف این مدل، نشان دادن فراشناختها و فرایندهای تداوم بخش یک برهه ی افسرده ساز است، اما در هر برهه، معمولا دوره هایی از تشدید غمگینی یا از دست دادن بیشتر علاقه که بر سطح عمومی عاطفهی منفی افزوده می شود، نیز قابل شناسایی است. مدل فراشناختی افسردگی، این گونه شدت یافتن ها را به عنوان پاسخ های حالت -گونه" (موقعیتی) به برانگیزاننده های فردی در نظر می گیرد.
 
افسردگی در اثر فعال شدن نشخوار فکری و الگوهای پاسخ دهی ناسازگارانه تداوم یافته و تشدید می شود. یک برانگیزانندهی رایج این فرایندها، فکر منفی دربارهی خود، آینده یا جهان یا نشانه هایی مانند احساس خستگی، بی انگیزه بودن یا غمگینی است. عامل برانگیزاننده، موجب فعال سازی باورهای فراشناختی مثبت دربارهی لزوم درگیر شدن در پردازش ذهنی مداوم با در فکر فرورفتن در مورد معنی و علل این رویداد می شود. هم چنین باورهای فراشناختی مثبت به اهمیت پایش و بازبینی علایم و نشانه هایی مربوط می شوند که چون حاکی از شروع افسردگی هستند، تهدید آمیز تلقی می گردند. در برخی موارد، باورهای فرد به سودمندی حفظ و تداوم عاطفهی سطحی به عنوان روشی برای اجتناب از نوسانهای هیجانی شدیدتر مربوط می شوند. برای مثال، بیماری توصیف می کرد که سعی می کند همواره اندکی غمگین باشد، چون انجام این کار، ایمن تر از خطر مقابله با افت ناگهانی شادی است.
 
نمونه‌هایی از باورهای فراشناختی مثبت عبارتند از: «فکر کردن دربارهی علل غمگینی به من کمک می کند تا از بروز آن جلوگیری کنم.» «اگر دایم به اشتباه های گذشته ام فکر کنم، می توانم شخص بهتری باشم.»«فکر کردن درباره ی این که چه قدر بد هستم، باعث رهایی از این وضعیت می شود.» «تفگر بدبینانه مرا از ناامید شدن باز می دارد.» « فکر کردن دربارهی این که چه قدر احساس بدی دارم، تنبیهی است که سزاوارش هستم.»« بدبین بودن برای من بهتر از مأیوس شدن است.» «تمرکز بر احساس غمگینی، مرا استوار نگه می دارد.»
 
باورهای فراشناختی مثبت، باعث تفگر مداوم دربارهی معنی و علل علایم و شرایط زندگی فرد می شوند و این فرایند مداوم موجب تداوم و تشدید علایم افسرده ساز می شود. این اثر مستقیم نشخوار فکری در تداوم اختلال های خلقی، به ویژه در مراحل اولیهی افسردگی حایز اهمیت است. در نتیجه ی تداوم علایم و عوامل روانی- اجتماعی، (برای مثال، اطلاعاتی که بیمار از طریق تماس با سیستم درمانی دربارهی افسردگی کسب می کند) باورهای فراشناختی منفی وی فعال شده یا تقویت می شوند. این باورها باعث تداوم نشخوار فکری و رفتارهای مقابله ای ناسازگارانه می شوند، چون شخص معتقد است که دیگر کنترلی بر موقعیت ندارد.
 
هم چنین، باورهای فراشناختی منفی شامل کاهش آگاهی از فرایند نشخوار فکری است، به طوری که تداوم فرایند نشخوار فکری، آن را به صورت یک عادت آشنا در می آورد که پیامدهای خطرناک محدودی دارد و در نتیجه توجه شخص به آن معطوف نمی شود. در عوض، شخص، خود افسردگی را خطر عمده قلمداد می کند. فرایندهای دیگری نیز می توانند باعث کاهش آگاهی فرد از میزان نشخوار فکری شوند که از آن جمله می توان به اختلال در نظارت فراشناختی و کنترل توجهی که از عوارض منفی افسردگی می باشند، اشاره کرد.
 
پاسخهای افسرده ساز مانند کاهش رفتار، از دست دادن انگیزه و تغییر در الگوی تفگر که بخشی از اختلال افسردگی محسوب می شوند، نیز در نشخوار فکری دخیل هستند. برخی از بیماران فعالیت های خود را کاهش می دهند تا زمان بیشتری برای فکر کردن به مشکل خود داشته باشند، اما این کاهش فعالیت و ناتوانی در مقابله با مشکلات می تواند منجر به پیامدهای اجتماعی شود که افکار منفی را افزایش می دهند. برای مثال، احساسات و افکار گناه آلود و بی کفایتی ناشی از ناتوانی در انجام تکالیف، می توانند به عنوان برانگیزاننده های گستردهی نشخوار فکری عمل کنند.
 
وقتی یک دوره‌ی افسردگی رخ می دهد، شخص ممکن است در مورد وقوع دوره های بعدی بیمناک شود، ترسی که از فراشناخت های منفی (مانند «ذهن من نمی تواند این همه استرس را تحمل کند») ناشی می شود و با باورهای فرد دربارهی لزوم گوش به زنگ بودن در برابر علایم و نشانه های اولیهی افسردگی، مرتبط است. این حالت باعث نگرانی دربارهی وقوع مجدد اختلال می شود که موجب بروز حالت افسردگی اضطراب مختلط می شود. این موضوع، حساسیت فرد به برانگیزاننده های نشخوار فکری و افسردگی را افزایش می دهد، به طوری که تغییرات عادی در سطح انرژی، خلق، استرس یا انگیزش به عنوان نشانه ی برگشت دوبارهی «بیماری افسردگی» تفسیر می شود.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.