از همین رو، در نظام تربیتی امام خمینی(ره)، خانواده به عنوان محملی برای تربیت و پرورش فکر و تعالی روح انسانی، از ارزش ویژه ای برخوردار است زیرا مبنای بروز و ظهور عواطف انسانی و رکن عمده جامعه است.(1)
ولی در بین نقشهای گوناگون والدین و دیگر اعضای خانه، این مادر است که سهم اصلی و اساسی را در تربیت کودک ایفا می کند تا بدان جا که هیچ کس دیگر، حتی پدر، به پای او نمی رسد. همچنین، دیگر کارگزاران پرورشی همچون: معلم و مربی به هنگام مقایسه با نقش مادر، جنبه ثانویه پیدا می کنند. ایشان در این باره می فرمایند:«دامن مادر، بزرگترین مدرسه ای است که بچه در آن تربیت می شود. آنچه از مادر می شنود، غیر از آن چیزی است که از معلم می شنود.(2)
در بیانی دیگر امام (ره) می فرمایند: «مادرها بیشتر مسؤول هستند و مادرها اشرف هستند. شرافت مادری، از شرافت پدری بیشتر است.»
از نظر امام(ره)، زن هنگامی می تواند بیرون از خانه کار کند، که به خانواده اش آسیبی وارد نشود. اگر چه پدر مسؤول شرعی فرزند است و اگر بچه ناصالح و خلافکار بار بیاید در پیشگاه خداوند مؤاخذه می شود، اما امام(ره) نقش مادر را بسیار تعیین کننده می دانستند و به تربیت بچه ها به وسیله مادران اهمیت می دادند.
گاهی که اطرافیان به شوخی به امام(ره) می گفتند چرا زن باید در خانه بماند؟ امام(ره) جواب می دادند خانه را دست کم نگیرید. تربیت بچه ها کم نیست.
اگر کسی بتواند فردی را پرورش دهد، خدمت بزرگی به جامعه کرده است، عاطفه در زن قویتر است و قوام و دوام خانواده، براساس محبت شکل می گیرد.
به همین دلیل است که امام(ره) توجه به مادرها را به این نکته جلب می کنند: «مادرها باید توجه به این معنا کنند که بچه ها را خوب تربیت کنند، پاک تربیت کنند. دامن هایشان یک مدرسه علمی و ایمانی باشد.»(3)
نعیمه اشراقی، نوه امام در این باره می گوید: «امام همیشه به مادرم توصیه می کردند بهترین عبادت برای مادر، نگهداری از فرزندان و تربیت آنان است.»
- خانم (همسر آقا) تعریف می کردند وقتی دکمه ای از پیراهن امام(ره) می افتاد، می گفتند: می شود این را بدهید بدوزند؟ نمی گفتند: خودت بدوز! و احیاناً اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمی گفتند: چرا ندوخته اید؟ بلکه می گفتند: کسی نبود بیاید بدوزد؟
امام(ره) تا آخر عمرشان هرگز به خانم نگفتند: «یک لیوان آب به من بده.» امام خود مکرراً این کار را برای خانم انجام می دادند.
فرزندانشان تعریف می کردند که امام(ره) با آنها بازی می کردند، یعنی بعد از تمام شدن درس، ساعتی را به بازی با بچه ها اختصاص می دادند و بدین ترتیب به خانم در کار تربیت بچه ها کمک می کردند.
امام این گونه به پسر و نوه هایشان آموختند که از زنانشان انتظار کار نداشته باشند و اگر کاری کرده اند محبت کرده اند. البته به دخترها نیز توصیه می کردند کار کنند. در ابتدای عقد نصیحت می کردند که: «سعی کنید با هم رفیق باشید. اگر مرد هستی و در بیرون از خانه هزار مسأله داری، وقتی به خانه می آیی، ناراحتی هایت را پشت در بگذار و سعی کن با لطف و مهربانی داخل خانه شوی.» از طرف دیگر به زن هم توصیه می کردند: «تو هم ممکن است در خانه خیلی کار کرده و خسته باشی، ولی نباید خستگی خود را به شوهرت منتقل کنی، به استقبالش برو و زندگی گرمی برای خودتان درست کنید.»(4)
آرامش در کنار خانواده
نعیمه اشراقی نوه امام خمینی(ره) در این باره می افزاید: یک زمانی، هم آقا بیمار بودند و هم همسرشان، ما معمولاً دو سه نفر بودیم. اگر یکی از ما نزد امام می ماند، بی درنگ می گفتند: من کسی را نمی خواهم، بروید پیش مادرتان!امام(ره) قرار گذاشته بودند سالی یک بار همسرشان به تهران بروند و سه ماه تابستان را در تهران بگذرانند.
خودشان هم به خمین می رفتند. این برنامه همیشه بود و حتی تا بزرگ شدن ما نیز ادامه داشت. از روزی که خانم به مسافرت می رفتند، اخمهای امام درهم بود تا خانم برگردد. امام(ره) موقع ورود همسرشان به منزل می خندید و این یکی از راه های ابراز علاقه امام(ره) به خانم بود. (5)
پدری مهربان
نعیمه اشراقی در این ارتباط یادآور می شود: «حضرت امام(ره) خیلی با عاطفه و مهربان بودند. نسبت به بچه ها خیلی علاقه مند بودند. با یک بچه کوچک مثل همان بچه رفتار می کردند همه عاشق ایشان بودند. نسبت به بچه ها علاقه خاصی داشتند، چون بچه ها را خیلی پاک می دیدند. بچه ها را به فطرت خودشان نزدیکتر می دیدند. بچه های شهدا را در ردیف بچه های خودشان دوست داشتند و خدا می داند که در حق این کودکان چه دعاهایی می کردند و چه سفارشهایی که داشتند.»وی ادامه می دهد: «صبح شنبه (آخرین روز) حال امام خمینی(ره) نسبتاً خوب بود، با سختی گوشه چشمشان را باز کردند و با اشاره فرمودند: علی (نوه کوچک امام) را بیاورید که ببوسمش.» و این آخرین بار بود که امام(ره) با نوه عزیزش وداع کرد.
خانم صدیقه مصطفوی دختر امام(ره) نیز اظهار می کند: «من اولین فرزند بودم و خیلی به من علاقه داشتند و فوق العاده احترام به من می گذاشتند. توی اتاق ایشان که می رفتم می نشستم اگر مثلاً آب می خواستند یا یک دارویی می خواستند به من نمی گفتند. یک وقت می دیدم آقا بلند شده و می رفتند لیوان آب یا دارویشان را می آوردند، من ناراحت می شدم می گفتم آقا به من بگویید. اما احترام می گذاشتند. عقیده شان این بود که من دیگر سنم بالا است، مادر چندین اولاد هستم، بنابراین به من احترام می گذاشتند، البته آقا همه اولادشان را یکسان دوست داشتند هر کدام که به دیدارشان می رفتند عقیده شان این بود که او را از همه بیشتر دوست دارد این اخلاق را نداشتند که فرق بگذارند. (6)
نویسنده: زهرا زحمتکش
پی نوشت:
1 - صحیفه نور ج 6 ص 140.
2 - صحیفه نور ج 8 صص 240 - 241.
3 - سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره)، به قلم جمعی از فضلا و یاران امام(ره).
4 - خورشید انقلاب؛ زندگی نامه امام خمینی(ره)، زهره شکاری یزدی، ص 92.
5 - پا به پای آفتاب ج اول، خاطرات خانم نعیمه اشراقی، صص 198 و 197.
6 - شهاب سبز، زندگی خصوصی امام خمینی(ره)، علیرضا متولی ص 123.
منبع: مرکز مطالعات شیعه