اسمش ابوطاهر محمدبن علیبن بلال بود و معروف به بلالی، از اصحاب نزدیک امام هادی و امام حسن عسکری علیهمالسلام. وکیل1 مهم این دو امام هم به شمار میآمد. همهی شیعیان قبولش داشتند؛ حتی امام حسن عسکری علیهالسلام در زمانی که فقط چند نفر از اصحاب نزدیکش از وجود امام زمان علیهالسلام خبر داشتند، دو مرتبه دربارهی وجود فرزندش با او صحبت کرد. در برههای از عصر غیبت صغرای امام زمان علیهالسلام هم او همچنان شخصیت مقبولی بین شیعیان بود2؛ اما...
پولهای زیادی بهعنوان وجوهات شرعی، خمس و سهم امام و... از طرف شیعیان به وکلای امام داده میشد و آنها هم این اموال را به نایبان3 امام میدادند تا در راههایی که امام زمان علیهالسلام صلاح میدانند، مصرف کنند.
بلالی با خودش فکر کرد چرا باید اینهمه پول را تحویل بدهد؟ اصلا کی گفته شخصی مثل «محمدبن عثمان» نایب دوم امام زمان علیهالسلام است؟ خود او هم بالاخره بین مردم اجر و قرب و بروبیایی دارد؛ مگر این همه وجوهات، کم پولی است؟ میتواند بار خود و هفت پشتش را ببندد و یکعده را هم دور خودش جمع کند. برای همین ادعا کرد که نایب امام زمان علیهالسلام است و مال و اموالی را که دستش امانت بود، به محمدبن عثمان نداد. او گفت که از طرف امام زمان علیهالسلام در گرفتن این اموال وکالت دارد.
کار به جایی رسید که محمدبن عثمان او را برای ملاقات با امام زمان علیهالسلام به مکانی برد و امام زمان علیهالسلام به او دستور داد اموالی را که دستش است، به محمدبن عثمان بدهد؛ اما بلالی آنقدر لذت داشتن این اموال زیر زبانش مزه کرده بود که باز هم با دستور امام، این کار را نکرد.4
بلالی آنقدر به این کارهایش ادامه داد تا امام زمان علیهالسلام در نامهای او را لعنت کرد.5
پولهای زیادی بهعنوان وجوهات شرعی، خمس و سهم امام و... از طرف شیعیان به وکلای امام داده میشد و آنها هم این اموال را به نایبان3 امام میدادند تا در راههایی که امام زمان علیهالسلام صلاح میدانند، مصرف کنند.
بلالی با خودش فکر کرد چرا باید اینهمه پول را تحویل بدهد؟ اصلا کی گفته شخصی مثل «محمدبن عثمان» نایب دوم امام زمان علیهالسلام است؟ خود او هم بالاخره بین مردم اجر و قرب و بروبیایی دارد؛ مگر این همه وجوهات، کم پولی است؟ میتواند بار خود و هفت پشتش را ببندد و یکعده را هم دور خودش جمع کند. برای همین ادعا کرد که نایب امام زمان علیهالسلام است و مال و اموالی را که دستش امانت بود، به محمدبن عثمان نداد. او گفت که از طرف امام زمان علیهالسلام در گرفتن این اموال وکالت دارد.
کار به جایی رسید که محمدبن عثمان او را برای ملاقات با امام زمان علیهالسلام به مکانی برد و امام زمان علیهالسلام به او دستور داد اموالی را که دستش است، به محمدبن عثمان بدهد؛ اما بلالی آنقدر لذت داشتن این اموال زیر زبانش مزه کرده بود که باز هم با دستور امام، این کار را نکرد.4
بلالی آنقدر به این کارهایش ادامه داد تا امام زمان علیهالسلام در نامهای او را لعنت کرد.5
در طول تاریخ خیلیها مثل ابوطاهر بلالی پایشان لغزیده و زدهاند توی جاده خاکی؛ کسانی مثل طلحه و زبیر، شلمغانی6، احمدبن هلال7 و خیلیهای دیگر.
یک روز یار غار امامان ما بودند و یک روز دیگر رودرروی آنها ایستادند و امامان ما هرکار کردند آنها را به راه درست و مستقیم برگردانند، جواب نداد. خیلی از این آدمها بعد از مدتی از چشم شیعیان هم افتادند، بسیاری از یارانشان از دوروبرشان پراکنده شدند و دست آخر هم بهطرز بدی مردند.
تاریخ اسلام پر است از این آدمهای مایهی عبرت.
مایه عبرت!
هم برای آدمهای آن دوره، هم برای ما.
بله برای ما!
احتمالا همهی این آدمها حتی فکرش را هم نمیکردند که آخروعاقبتشان ختم به خیر نشود و فکر میکردند جایشان آن طبقههای بالای بهشت است؛ اما از این غافل بودند که شیطان بیکار نمینشیند و دقیقا از جایی وارد میشود که فکرش را هم نکردهاند؛ از نقطهضعف و پاشنهآشیلشان، یکی را با سودجویی و طمع در اموال و سهم امامی که شیعیان میدادند گول زده، یکی را با حسادت و یکی را هم با جاهطلبیهای سیاسی و... .
یکی از دلیلهای این لغزیدنها نشناختن این نقطهضعفها بوده؛ نقطهضعفهایی که در بزنگاه بدجور آدم را گیر میاندازند و حتی چشم آدم را به روی حقیقت میبندند؛ آنقدر که امام زمانت میآید با تو حرف میزند، اتمام حجت میکند، میخواهد دستت را بگیرد و نجاتت بدهد و تو دلش را میشکنی و دستت را پس میکشی.
همهی اینها را گفتم تا بگویم امان از این نقطهضعفهای کوچولو و بزرگِ آدم گیراندازِ دست امام را هم رد کن!!!
راستی! من و شما چندتا از این نقطهضعفهای دست امام رد کن داریم؟!
یک روز یار غار امامان ما بودند و یک روز دیگر رودرروی آنها ایستادند و امامان ما هرکار کردند آنها را به راه درست و مستقیم برگردانند، جواب نداد. خیلی از این آدمها بعد از مدتی از چشم شیعیان هم افتادند، بسیاری از یارانشان از دوروبرشان پراکنده شدند و دست آخر هم بهطرز بدی مردند.
تاریخ اسلام پر است از این آدمهای مایهی عبرت.
مایه عبرت!
هم برای آدمهای آن دوره، هم برای ما.
بله برای ما!
احتمالا همهی این آدمها حتی فکرش را هم نمیکردند که آخروعاقبتشان ختم به خیر نشود و فکر میکردند جایشان آن طبقههای بالای بهشت است؛ اما از این غافل بودند که شیطان بیکار نمینشیند و دقیقا از جایی وارد میشود که فکرش را هم نکردهاند؛ از نقطهضعف و پاشنهآشیلشان، یکی را با سودجویی و طمع در اموال و سهم امامی که شیعیان میدادند گول زده، یکی را با حسادت و یکی را هم با جاهطلبیهای سیاسی و... .
یکی از دلیلهای این لغزیدنها نشناختن این نقطهضعفها بوده؛ نقطهضعفهایی که در بزنگاه بدجور آدم را گیر میاندازند و حتی چشم آدم را به روی حقیقت میبندند؛ آنقدر که امام زمانت میآید با تو حرف میزند، اتمام حجت میکند، میخواهد دستت را بگیرد و نجاتت بدهد و تو دلش را میشکنی و دستت را پس میکشی.
همهی اینها را گفتم تا بگویم امان از این نقطهضعفهای کوچولو و بزرگِ آدم گیراندازِ دست امام را هم رد کن!!!
راستی! من و شما چندتا از این نقطهضعفهای دست امام رد کن داریم؟!
پی نوشت:
1. یکی از مجموعههایی که در دوران امامان پیش از حضرت مهدی علیهالسلام شکل گرفت، سازمان وکالت بود. آن امامان بزرگوار، این تشکیلات را برای آماده کردن هرچه بیشتر مردم برای تحمل دوران غیبت حضرت مهدی علیهالسلام به وجود آوردند. از این رو هرچه بیشتر میکوشیدند از رویارویی مستقیم کم کنند و امور را به عهدهی افراد شایسته بگذارند. این تشکیلات بهگونهی رسمی در زمان امام کاظم علیهالسلام به وجود آمد؛ اما در زمان حضرت مهدی علیهالسلام به اوج خود رسید. (فرهنگنامه مهدویت، ص467)
2. ر.ک: غیبت شیخ طوسى، ص246.
3. در غیبت صغرای امام زمان علیهالسلام که تقریبا هفتاد سال طول کشید، چهار سفیر یا نایب خاص، درخواستهای مردم را به حضرت مهدی علیهالسلام و نیز نامهها و توقیعات آن حضرت را به مردم میرساندند و خود به زیارت امام نایل میشدند. (فرهنگنامه مهدویت، ص451) وکیلان با نایبان خاص در ارتباط بودند.
4. ر.ک: احتجاج طبرسى، ج2، ص289، چاپ نجف.
5. همان.
6. از یاران امام حسن عسکری علیهالسلام.
.7 از یاران امام حسن عسکری علیهالسلام.