زمینه مشترک که امکان تعامل فقه و تربیت را فراهم می آورد، گستره و قلمرو این دو است. این دو در میان علوم اسلامی و انسانی قلمرو بسیار گستردهای دارند. تربیت پیشینه ای به درازای عمر انسان دارد و حتی دربردارنده عوامل زمینه ساز پیش از تولد و شامل همه فعالیت هایی است که به نحوی در پرورش ابعاد وجودی انسان اثرگذار است. همچنین تربیت امری همه جانبه و فراگیر است و همه ابعاد وجودی انسان، اعم از جسمی، روانی، اخلاقی، عقلانی و مانند اینها را دربر می گیرد.
از سوی دیگر، فقه گسترهای عظیم دارد و برای همه مقاطع عمر انسان و حتی پیش از تولد او احکام و باید و نبایدهای شرعی دارد. نگاهی اجمالی به حیطه های احکام فقهی و دسته بندی های ارائه شده نشان می دهد که فقه به جنبه خاصی از زندگی انسان نمی پردازد، بلکه قانونگذار شرعی چنان حکیمانه احکام شرعی را وضع کرده که در پرتو پایبندی و عمل به آنها همه جنبه های وجودی انسان پرورش می یابد؛ چه اینکه در فقه، هم احکام مربوط به تأمین سلامت جسمی و نیز تأمین امور معیشتی و مادی وجود دارد و هم احکام مربوط به سلامت عقلانی و روانی و هم احکام فردی و اجتماعی. بنابراین، گستره و قلمرو این دو حیطه در ابعاد و جنبههای مشترک زمینه تعامل این دو را فراهم می سازد.
زمینه دیگر تعامل فقه و تربیت، اهداف و غایات مشترک است. با ملاحظه این نکته که این پژوهش به بررسی تعامل این دو در جامعه اسلامی می پردازد، می توان گفت هدف غایی فقه و تربیت مشترک است؛ زیرا هم تربیت در مقام یک فرایند هدایتگر در جامعه اسلامی و هم فقه به مثابه یک حوزه معرفتی دینی و اسلامی در راستای رساندن انسان متربی و مکلف به هدف غایی، یعنی قرب الهی حرکت می کنند.
ویژگی نسبتا مشترک دیگری که میان فقه و تربیت وجود دارد این است که هر دو، جنبه کاربردی دارند؛ به این بیان که فقه بعد عملی شریعت است و همه احکام به نحوی جنبه عملی و کاربردی دارند. از همین روست که تعبیر «احکام عملیه» در سخنان فقها رواج دارد. از سوی دیگر، بارزترین جنبه تربیت، فعالیتها و رفتارهای مربی و متربی است.
تأثیر فقه در تربیت
پیش از بررسی تأثیر فقه در تربیت، لازم است به شکل های اثرگذاری فقه در تربیت اشاره شود. به طور کلی، تأثیر فقه در تربیت به دو شکل متصور است: نخست آنکه تربیت موضوعی شمرده شود که عرصه ها و عناصر گوناگونی از قبیل مبانی، اصول، روشها و محتوا دارد، و آنگاه هر یک از این عناصر به فقه عرضه شود و دیدگاه فقه درباره آنها بررسی گردد. به عبارت دیگر، این عناصر از باب موضوعات جدید بر فقه عرضه شوند و فقه درباره آنها اظهار نظر کند که در این صورت ممکن است فقه آنها را بپذیرد و روا بداند و در برخی موارد آنها را الزامی و به اصطلاح واجب بداند یا آنها را منع و به اصطلاح تحریم کند. شکل دیگر اینکه، تربیت و عناصر آن را در یک جامعه اسلامی در نظر گرفته و آن گاه بررسی شود که فقه کدام یک از این عناصر را می تواند تأمین کند. مثلا بررسی شود که آیا می توان اصول، روشها و دیگر عناصر تربیت را که قرار است در یک جامعه اسلامی به کار گرفته شود، از فقه استخراج کرد و از این طریق به تربیت رنگ فقهی و اسلامی داد.شکل نخست اثرگذاری فقه روشن است و به بررسی و اثبات نیاز ندارد و چه بسا بخشی از رسالت فقه به حساب آید و ایفای این نقش هم به عرصه تربیت محدود نمی شود، بلکه در همه دانش هایی که با انسان و شئون زندگی او در ارتباط باشد متصور است. یعنی در یک جامعه اسلامی دستاوردهای علمی و کاربردی هر رشته علمی که در زندگی فرد مسلمان کاربرد دارد، باید به نحوی به فقه عرضه شود و پس از آگاهی از جواز فقهی به کار رود.
اما شکل دوم اثرگذاری فقه به بررسی و استدلال نیاز دارد، به این صورت که پس از تعیین قلمرو فقه بررسی می کنیم که فقه چه عناصری از فرایند تربیت را می تواند عرضه کند. البته بیان این نکته ضروری است که عرضه عناصر تربیت به شکل مدون از وظایف فقه نیست و نباید انتظار داشت که فقه به گونه مدون و مشخص این عناصر را عرضه کند، ولی می توان ادعا نمود که برخی از این عناصر را می توان از مجموعه مسائل و احکام فقهی استخراج کرد. از این رو، ما در این پژوهش شکل نخست اثرگذاری فقه را قطعی فرض می کنیم و بررسی آن را به پژوهش دیگری را می گذاریم. اکنون صرفا درصدد بررسی شکل دوم اثرگذاری فقه بر تربیت هستیم.
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸