مصادیق بی انصافی در اندیشه

بی انصافی در اندیشه

یکی از ویژگی های مومن، انصاف ورزی است؛ یکی از انواع انصاف ورزی، انصاف در اندیشه و تفکر است.
دوشنبه، 13 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد طاهری
موارد بیشتر برای شما
بی انصافی در اندیشه
یکی از ویژگی های مومن، انصاف ورزی است؛ یکی از انواع انصاف ورزی، انصاف در اندیشه و تفکر است.

انصاف در اندیشه به معنای آن است که آدمی، در نوع نگرشش به مسائل، هیچ گونه بی انصافی نورزد.

شرک، مصداق بی انصافی با خدا

یکی از مصادیق بی انصافی در تفکر و اندیشه این است که انسان برای خدا شریک قائل شود؛ در حالی که خداوند شریکی ندارد؛ و اگر شریکی داشت، زمین و آسمان و همه چیز نابود می شد؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»[1]

«اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگری بود، فاسد می‌شدند (و نظام جهان به هم می‌خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها می‌کنند!»


مذمت غلو در قرآن کریم

انسان مومن در هیچ مرحله ای از مراحل زندگی، نباید شریکی برای خدا قائل شود، حتی بزرگان دین نیز چون بنده ی صالح خدایند مورد اطاعت قرار می گیرند؛ چون خداوند متعال در قرآن کریم به اطاعت از آنها دستور داده است؛ آنجایی که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...»[2]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الأمر [= اوصیای پیامبر] را!...»

چنانچه در این آیه می خوانیم، خود خداوند به اطاعت از پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام دستور داده است.


غلو، آفت جامعه دینداری

یکی از آفات جامعه دینداری، بالاتر دانستن مقام اهل بیت علیهم السلام از خداوند متعال است؛ که از آن به اصطلاح غلو، تعبیر می شود؛ غلو یعنی: تجاوز کردن از حد و اندازه، و یا خارج شدن از حد اعتدال است.[3] حد اعتدال آن است که انسان، هر یک از مخلوقات در هر مرتبه ای که هستند، جای دهد و از حد و اندازه آن خارج نداند؛


غلو نکردن، هشدار خدا به دینداران

این توصیه و دستوری است که خداوند در قرآن کریم، به اهل کتاب می دهد و آنان از غلو در دینشان نهی کرده و بشدت آنان را مورد مذمت قرار داده؛ چرا که برخی از اهل کتاب، در دینشان دچار غلو می شدند؛ آنجایی که فرمود: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ.»[4]

بگو: «ای اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روی) نکنید! و غیر از حق نگویید! و از هوسهای جمعیّتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید!»»

شاید بتوان از این آیه استفاده کرد که خدا دانستن حضرت مسیح (علیه السلام)، نوعى غلوّ برگرفته از افکار شرک آلود جمعیّت‌هاى قبلى است.

بنابر این آیه و آیات دیگر در مورد غلو، باید بگوییم نباید برای احدی از مخلوقات خداوند، مقام خدایی، و شرک آلود داشت؛ چون این غلو، انحرافی از صراط مستقیم است که نباید مورد پیروی قرار گیرد.

پس یکی از انصاف ورزی های در اندیشه، نداشتن اندیشه ی غلو در مورد رهبران الهی است.

در دین مقدس اسلام نیز اینگونه است؛ و انسان نسبت به مقام ائمه علیهم السلام نباید غلو کند؛ چون خود اهل بیت علیهم السلام ذوات مقدسی هستند که همواره دیگران را به سوی خداوند سوق می دهند و به سوی او هدایت می کنند و تسلیمِ محض خداوند متعال هستند.

دعوت بسوی خدا در زیارت جامعه کبیره
چنانچه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ، وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ، وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ، وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ، وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَ إِلَى سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ، وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ.»
شما مردم را به سوى خدا فرا مى خوانید، به سوى او راهنمایى مى کنید، او را باور دارید و براى او تسلیم هستید، به فرمان او عمل مى کنید، به راه او ارشاد مى نمایید و به گفته او حکم مى کنید.»

در این عبارت اهل بیت علیهم السلام، به سمت خدا دعوت می کنند؛ خودشان واسطه در رساندن مردم به سوی خدایند و به سمت او هدایت و راهنمایی می کنند.

دعوت بسوی خدا در زیارت امام رضا (علیه السلام)
اینکه همه به نیت و هدف رسیدن به رحمت الهی به زیارت امامان علیهم السلام می روند؛ چنانچه در زیات امام رضا علیه السلام می خوانیم: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی وَ قَطَعْتُ الْبِلادِ رَجَاءَ رَحْمَتِکَ...» خدایا از وطنم آهنگ تو کردم، و به امید رحمتت شهرها را پشت سر گذاشتم؛ اهل بیت علیهم السلام، مظهر رحمت الهی اند؛ چنانچه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «وَ الرَّحْمَةُ الْمَوصُولَةُ...» یعنی: «و رحمت پیوسته [ى الهى] ...»

بنابر این، اهل بیت علیهم السلام مظهر رحمت الهی و مظهر صفات جمال و جلال الهی است؛ اما در عین حال، بنده مطلق خدایند؛ برخی از کسانی که ادعای محبت و شیعه اهل بیت می کنند، بخاطر ناآگاهی و نداشتن دانش کافی، مقام اهل بیت علیهم السلام را بالاتر از خدا می پندارند که این عین غلو است.


۲. بدگمان شدن به خدا

دومین مصداق انصاف در اندیشه، آن است که انسان به خدا بدگمان نشود. بدگمانی به خدا در لسان دین، گناه کبیره شمرده می شود؛ چون پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله‌ و سلّم) می‌فرماید: «بزرگ‌ترین گناه کبیره، سوء ظن و بدبینی به خداوند است.»[5]

رفتار خدا با سوء ظن کننده
سوء ظن بخدا، بقدری اهمیت دارد، که اگر کسی به خدا سوء ظن، داشته باشد، خداوند با وی همانگونه رفتار می کند.

خداوند متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: «من بر طبق ظن بنده خود رفتار می‌کنم؛ اگر حسن ظن داشته باشد، همان ظنش را محقق می‌سازم، و اگر هم سوء ظن داشته باشد، مطابق ظنش با او رفتار می‌کنم.»[6]

رابطه حسن ظن و عمل
در برخی از احادیث، رابطه ای میان حسن ظن و عمل، آدمی بیان شده است؛ در روایتی از امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: «فَأَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَانَ یَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَمَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ مِنْهُ الْیَسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ؛»[7]

گمان خود را نسبت به پروردگار نیکو گردان؛ زیرا حضرت ابا عبدالله علیه السلام مکرر می فرمودند: کسی که گمانش نسبت به خداوند نیکو باشد خداوند در نزد گمان آن بنده نسبت به خودش خواهد بود ـ با او مطابق همان گمان معامله خواهد نمود ـ و کسی که به مقدار اندکی از روزی اکتفا نماید خداوند متقابلا عمل کم او را قبول خواهد نمود.

پس رابطه ای که میان حسن ظن انسان با عملش وجود دارد، این است که اگر آدمی به خداوند گمان خوب ببرد، و از روزی اندکی که نصیبش شده راضی باشد، خداوند نیز متقابلاً از عمل کم او راضی خواهد بود؛ پس حسن ظن، و رضایت از روزی کم، رضایت خداوند از عمل کم، را بدنبال دارد.

پس دو مصداق مهم از مصادیق بی انصافی در اندیشه در این مقاله بیان گردید.
 
پی نوشت:
[1]  سوره انبیاء، آیه 22
[2]  سوره نساء، آیه 59
[3]  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان عرب، مادۀ غلو، ج ۱۵، ص ۱۳۲
[4]  سوره مائده، آیه ۷۷
[5]  محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۲، ص۱۷۸۸.   
[6]  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۳۰۲.   
[7]  وسائل الشیعه، 15، ص229


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.