مادر باید چه مدت زمانی را به ایجاد ارتباط با کودک خود اختصاص دهد و چه تعاملهایی را با او در این مقطع سنی (سنین پیش دبستانی) داشته باشد؟
می توانیم زمان تعیین بکنیم و می توانیم تعیین کنیم که مادر با چه کیفیتی با فرزند خود رفتار کند. البته کیفیت بسیار مهم تر از کمیت است. چه بسا مادرانی که ساعتهای بسیار زیادی را در کنار کودکان خود می گذرانند اما به هیچ وجه تعامل خوبی با فرزندانشان ندارند. اگر بررسی کنیم، می بینیم که در هر یک یا دو ساعتی که در کنار فرزندشان هستند بارها سر او داد می زنند یا او را تنبیه می کنند یا کلماتی به کار می برند که کودک را آزار می دهد.از طرف دیگر مادرانی نیز به دلیل مشغله های کاری زمان بسیار کوتاهی را در کنار فرزندانشان می گذرانند، اما به کیفیت این رابطه اهمیت می دهند. یعنی می گویند یک ساعتی را که با فرزندم هستم، چگونه هستم؟ این چگونگی بسیار مهم است و جبران کوتاهی زمان و مقدار کم وقت را خواهد کرد.
نکته دیگری که باید متذکر شوم این است که چه تصویری از خود در ذهن فرزندمان ایجاد کنیم؟ تمام کودکان وقتی از پدر و مادرشان دور هستند تصویری ذهنی از آنها دارند و این تصویر همیشه با کودک همراه است. زمانی که در کنار او نیستیم تصویر ما با اوست. اگر این تصویر، تصویر خوبی باشد، تصویر مهربانی باشد، تصویری باشد که نیازهای او را برآورده می کند و به خواسته های او توجه می کند و با او صحبت می کند، به او نگاه می کند و او را مورد نوازش قرار می دهد و نیازهایش را برآورده می سازد، تصویر بسیار خوبی است و ما نباید نگران زمانی باشیم که در کنار فرزندمان نیستیم. چون او با تصویر و تصور خوبی از ما زندگی می کند. پس این کیفیت رابطه با کودکان است که اهمیت دارد و نسبت به کمیت آن ارجح است.
از بدو تولد تا دوسالگی؛ نیازهای عاطفی چگونه تحول می یابد؟
نوزاد بعد از تولد نیاز مبرم به تماس نزدیک با مادر خود دارد. در مواقعی که نوزادان به دلایلی از مادر خود جدا شده اند، مثلا کودکان بی سرپرست با کودکانی که از نعمت داشتن پدر و مادر از بدو تولد محروم بوده اند یا نوزادانی که به مؤسسات سپرده شده اند، از آنجایی که تماسهای اولیه تنگاتنگ عاطفی را بین خود و مادر نداشته اند، به لحاظ عاطفی و هیجانی تحت تأثیر قرار می گیرند. پس نوزادی که به دنیا می آید نیاز دارد که به لحاظ عاطفی با مادر خود ارتباط داشته باشد و نیازهای روانی و عاطفی و اجتماعی او باید برآورده شود.یک نکته خیلی مهم اینکه تا پایان اولین سال زندگی، باید نیازهای نوزاد فورا برآورده شود. عده ای عقیده دارند که اگر نیازهای نوزاد بلافاصله برآورده شود، او متوقع می شود که به تقاضاهایش همیشه فورا پاسخ داده شود. تحقیقات در این مورد نشان می دهد که تا پایان یک سالگی، نیازهای طبیعی باید خیلی فوری برطرف شود و نباید هراس داشته باشیم که بچه لوس می گردد یا عادت می کند یا شرطی می شود. در حقیقت، در سال اول زندگی تصویری از خود و محیط در ذهن نوزاد نقش می بندد که بسیار مهم است و لذا باید به آن توجه کرد. اگر به نوزاد رسیدگی لازم را نکنیم و به نیازهای او با تأخیر پاسخ بگوییم، تصویر بدی از خود پیدا خواهد کرد، مانند من بد هستم و به این دلیل به من توجه نمی شود. اما اگر نیازهای کودک به موقع برآورده شود، اصطلاحا می گویند من خوب در او به وجود می آید، یعنی تصویر خوبی از خودش در ذهن پیدا می کند. هر تصویر ذهنی نوزاد، در ارتباط با مادرش هم تعمیم پیدا می کند: من بد - مادر بد؛ من خوب - مادر خوب و این در حقیقت اولین ارتباط عاطفی است که بین کودک و کسی که مسئول رسیدگی به اوست - که معمولا مادر است به شکل می گیرد. این تصویر درونی که فرد از خود دارد، یک مقوله ثابت و ماندگار است و در طول زندگی همراه شخص باقی می ماند، مگر آنکه خلافش ثابت شود. عوامل محیطی، صحبتها، رسیدگیها، شیوه های تربیتی، نحوه ارتباطات کلامی و غیره، همه این عوامل در رشد روانی و عاطفی و اجتماعی کودک مؤثرند.
در سال دوم زندگی، کودک وابستگی شدیدی به مادر پیدا می کند که امری طبیعی است. در ۶ ماهگی، نوزاد مادر خود را تا حدودی می شناسد. بین ۶ تا ۸ ماهگی آغاز شناخت مادر است، یعنی کودک احساس می کند که این فرد با افراد دیگر متفاوت است و در نتیجه اگر به مدت طولانی از مادر جدا شود، مضطرب میگردد. این اضطراب را اضطراب جدایی می نامند و به طور طبیعی وجود دارد. اگر مادر و فرزند را برای مدت کوتاهی از یکدیگر جدا کنند و سپس مادر نزد او بازگردد، این مرحله اضطراب جدایی به خوبی طی خواهد شد و مشکلی ایجاد نخواهد کرد و کودک به رشد طبیعی خود ادامه خواهد داد. در ۲ سالگی وابستگی به مادر وجود دارد اما جدایی کوتاه مدت از مادر در کودک ایجاد آشفتگی آنچنانی نخواهد کرد. به عنوان نمونه در کودکان ۲ یا ۳ ساله، به هنگام ورود به مهدکودک می بینیم که از خود نا آرامی نشان می دهند و نگران هستند، اما در مدت کوتاهی خود را با موقعیت جدید انطباق می دهند. البته این اضطراب جدایی به هنگام ورود کودک به دبستان، یعنی در ۷ سالگی نیز مجددا بروز می کند و در بدو ورود به محیطی جدید و جدی تر که برای کودک آموزشهای رسمی تری دارد، دوباره آغاز می شود او برای مدت کوتاهی ادامه خواهد داشت.
در خانواده های مشکل دار و مواردی که اختلافات خانوادگی و زناشویی وجود دارد، کودکانی که متولد می شوند تا ۲ سالگی تحت تأثیر زیادی قرار دارند و اغلب دیده شده که به دلیل این اختلافات اگر مادر و کودک از یکدیگر جدا شوند، کودکان در مرحله دهانی تثبیت خواهند شد یا رفتن به یک مرحله دیگر با اکراه و کندی صورت می گیرد. روانکاوان سنین بین تولد و دو سالگی را که دوره بسیار حساسی از لحاظ روانی محسوب می شود، مرحله دهانی نامگذاری کرده اند.1
در این دوره، یک سال اول اهمیت زیادی دارد. کسانی که در دو سال اول زندگی از لحاظ پیوندهای عاطفی دچار مشکل بوده اند و این ارتباط را از دست داده اند، در مرحله دهانی تثبیت شده اند. این نکته هشداری است به همه ما که در دو سال اول زندگی فرزندمان، او را از خود دور نکنیم و هر چیز دوست داشتنی را که کودک به آن خیلی علاقه مند است از او نگیریم و اگر ناچار شدیم، از روشهای درستی استفاده کنیم. مثلا مادرانی که به فرزندان خود شیر می دهند، به خصوص مادرانی که از شیر خود فرزندشان را تغذیه می کنند، باید به اهمیت نحوه گرفتن کودک از شیر واقف باشند، چرا که این ارتباط مورد علاقه کودکشان است و اگر به طریق نادرستی انجام شود، زمینه ای برای تثبیت او در این مرحله به وجود می آید. بعد از ۲ سالگی، بچه ها مرحله دهانی را پشت سر می گذارند و از لحاظ روانکاوی وارد مرحله دیگری از زندگیشان می شوند.
پی نوشت:
١. مرحله دهانی یکی از مراحل رشد روانی جنسی کودکان است که در این دوره کودک از طریق دهان، محیط اطراف را کشف می کند (یعنی اشیاء را به دهان خود می برد).
منبع: پاسخ به والدین، دکتر سیما فردوسی، تهران: انتشارات صابرین، چاپ سیزدهم، 1394.