تقویت قدرت اراده و اعتماد به نفس در خانواده

با اراده نیرومند می توان به هدف های زندگی و خانواده سالم دست یافت. نیرومندی اراده زنان و مردان گرد هم آمده در کانون خانواده، سبب شتابشان در جاده موفقیت خواهد بود.
سه‌شنبه، 21 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تقویت قدرت اراده و اعتماد به نفس در خانواده
با اراده نیرومند می توان به هدف های زندگی و خانواده سالم دست یافت. نیرومندی اراده زنان و مردان گرد هم آمده در کانون خانواده، سبب شتابشان در جاده موفقیت خواهد بود. آنگاه که زن دچار ناتوانی اراده برای حرکت شود، مرد او را کمک می کند تا به قدرت اراده اش باز گردد و آنگاه که مرد براثر شکست ها در میدان کار و رقابت اجتماعی، احساس ضعف کند، زن دانا در تقویت اراده همسرش خواهد کوشید.
 
انسان ها در روند بهره‌گیری از خودآگاهی، می توانند به شایستگی ها و توانمندی های خویش پی ببرند. کسانی که هنوز خویشتن را نشناخته اند، نمی توانند در جاده نیک‌بختی قدم بردارند. سالم بودن شخصیت و رفتار آدمی، در گرو خودشناسی با خودآگاهی است. خانواده که کوچک‌ترین و تأثیرگذارترین نهاد اجتماعی بشر است، با خودآگاهی همسران، به کانون موفقیت تبدیل می شود.
 
همسران جوان و خودشناخته، از سویی به درستی تصمیم می گیرند و از سوی دیگر، به درستی در راه رشد و سلامتی شخصیت و خانواده شان حرکت می کنند. آنان با اندیشیدن - که شیوه پیوسته همسرهای خودآگاه است - بسیاری از مشکل ها را پیش‌بینی می کنند و از پیدایی بحران برای روان و کانون زناشویی پیشگیری می کنند.
 
مقصود این نیست که چنین همسرها یا خانواده هایی، هیچ گاه گرفتاری یا آسیب زدگی ندارند، آنها بی گمان با نیرومندی از میان صخره های زندگی و زناشویی عبور خواهند کرد. آنان اعتماد به نفس دارند و از نیروی خودآگاهی‌شان برای چیرگی بر بیم ها و دغدغه ها و بدبینی ها و خودکم بینی ها مدد می گیرند.
 
درست است که همواره، دو همسر خودآگاه یا خودشناس در کنار هم نخواهند بود. ممکن است زن بدین مرتبه رسیده باشد و گاهی مرد. شاید هم، هر کدام آمادگی خودشناسی را داشته و بر اثر آموزش و مطالعه و تفکر و تمرین عملی به مرز خود آگاهی نزدیک شود.
 
بی گمان، مردان بیش از زنان با آسیب پذیری اراده و اعتماد به نفس رو به رو هستند و زنان بیش از مردان، توانمندی بازگردانیدن قدرت اراده به مردان را دارند.
 
نگرش عامیانه به زن، بس نادرست است و در نابود سازی شخصیت و قدرت زنان تأثیرگذار. اگر خانواده، حرمت و منزلتی دارد، به دلیل وجود زن خردورز است. خانواده بیزن، هرگز نمی تواند زیر بنای جامعه ای پویا و توانمند باشد، همان گونه که زن بی خانواده نمی تواند نیرومندی ذهن و روان خود را نشان دهد. باید به زنان ارج نهاد و به قدرت آنان در دگرگون سازی های شخصیتی و رفتاری باور داشت، تا بتوان در سایه عشقشان اراده خود را ارتقا داد. چگونه از مردی که زن را موجودی بی خرد یا کم خرد می داند، می توان انتظار داشت که هنگام هجوم سختی های روزگار، یار و مددکار زن باشد؟ از این رو مردان را در سراشیبی های زندگی تنها و آسیب دیده می یابیم.
 
آیا از خود پرسیده ایم که چرا آمار مردان بزهکار در جامعه بالاست و بخشی نظرگیر از آنان، سلامت خانواده ها را تهدید می کنند؟ چرا، مردها به آسانی معتاد شده و در شمار تباه شدگان جای می گیرند؟ چرا مردان بیماری های روانی و جسمانی داشته و دچار مرگ ناگهانی می شوند؟ باید نگاه بدبینانه به زنان را کناری نهاد. نباید بگوییم که همه مردان بر اثر رفتارهای ناسالم زنان، دچار آسیب های شخصیتی و رفتاری شده اند.
 
واقعیت را نباید انکار کرد، اما زنان بسیاری را در جامعه سراغ داریم که متهم شده اند، زیرا در حقیقت، جایگاه انسانی شان را در خانواده و جامعه نیافته اند تا بتوانند برای بازگشت مردان به قدرت اراده و اعتماد به نفس کوشش کنند.
 
وقتی پسرمان را از کودکی تحقیر کرده ایم و هیچ گاه به او اجازه رشد اندیشه و شخصیت نداده ایم، در دوران سالمندی خود از او چه توقعی داریم؟ او که نمی تواند حتی لقمه نانی برای خودش به دست آورد، آیا می تواند داروی نسخه مرا از داروخانه بگیرد؟
 
این مثال در بعد مادی است. در بعد معنوی یا روانی هم می توان مثالی حاکی از ناتوانی پسر سلطه پذیر به دست داد. بنابراین، انسان زبون شده - که اعتماد به خود و قدرت و خلاقیت خویش را از دست داده است - نمی تواند نیرو بخش ذهن و روان دیگران شود. پس، باید پیش از روبه رو شدن خانواده با رخدادهای ناگوار و آسیب رسان، شخصیت زن را شخصیتی انسانی شمرد و در نکوداشت او کوشید.
 
افزون بر آن، باید با زن دانا نزدیک شد و او را بهترین رفیق زندگی به حساب آورد. بر این پایه است که حضور نیرومند زن در عرصه خانواده نمایان می شود و هنجار شکنی همسران و فرزندان کاهش می یابد. دختران و پسران، حس می کنند که راهنمای دل سوزی دارند و در میدان بروز استعدادهای خویشتن، پشتوانه بزرگی چون مادر فداکار شان دارند.
 
دو زن که در همسایگی هم می زیستند، در کوچه گفت و گویی کوتاه داشتند. زنی که چند ماه از اعتیاد شوهرش می گذشت و رنج می کشید، به زن - دیگر گفت: دیگر طاقت ماندن ندارم و می خواهم جدا بشوم. جوانم و خواستگار هم زیاد دارم.
 
زن میانسال گفت: اشتباه می کنی خواهر! چرا کمکش نمی کنی که از شر اعتیاد خلاص شود؟ من هم شرایط تو را داشتم، تلاش کردم و حالا شوهرم مایه افتخارم است.
 
زن جوان گفت: دوستش دارم ولی نمی شود کاری کرد؟
 
زن میانسال گفت: تا وقتی که خودم را کم میدیدم، باورم نمیشد که بتوانم شوهر معتادم را نجات بدهم. اگر خودت را باور کنی، حتما می توانی.
 
منبع: بایسته های زناشویی، ابوالفضل هدایتی فخر داوود، قم: موسسه بوستان کتاب، 1393.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط