ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (3)
انکار شایستگی علی (علیه السّلام) بر قضاوت :
و اما کلام رسول خدا (که فرموده اند): علی قاضی ترین شما است ؛ و قضاوت لازمه اش علم و دین است ؛ پس این حدیث درست نیست و سند ندارد و نمی توان به آن استدلال کرد .
و نیز در باره حدیث « اقضاکم علی » مینویسد :
فهذا الحدیث لم یثبت ، ولیس له إسناد تقوم به الحجّه ... لم یروه أحد فی السنن المشهوره، ولا المساند المعروفه، لا بإسناد صحیح ولا ضعیف، وإنّما یروى من طریق من هو معروف بالکذب. منهاج السنّه ، ج ۷ ، ص۵۱۲ .
این حدیثی است که درست نیست و سندی ندارد که بتوان به آن استدلال کرد ؛ هیچ کس آن را در کتاب های سنن مشهور نقل نکرده است ؛ و نه در کتاب های مسند ؛ نه با سندی صحیح و نه ضعیف ؛ و تنها آن را کسی روایت می کند که به دروغ گویی معروف است .
در حالی که محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، از قول عمر بن خطاب مینویسد :
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَقْرَؤُنَا أُبَیٌّ وَأَقْضَانَا عَلِیٌّ . صحیح البخاری ، ج ۵ ، ص۱۴۹، کتاب التفسیر ، باب قوله تعالى : ما ننسخ من آیه أو ننسها .
از ابن عباس نقل شده است که گفت : عمر رضی الله عنه گفت : بهترین خواننده ( قرآن ) ما أبی است و قاضی ترین ما علی .
اگر کتاب محمد بن اسماعیل بخاری ، کتاب مشهوری نیست و سندهایی که نقل کرده ، سند صحیحی نیست ، ما نیز میپذیریم که برترین و صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن کریم ، ارزش سندی نداشته و روایاتی را که نقل کرده از طریق دروغگویان مشهور بوده است . مرحبا بناصرنا .
دفاع از ابن ملجم
وی در منهاج السنه مینویسد :
والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم ویقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علیّ، وفعل ذلک محبّه للّه ورسوله فی زعمه، وإن کان فی ذلک ضالاًّ مبتدعاً . منهاج السنه ، ج ۱ ، ص۱۵۳.
آن کسى که على را کشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود که کشتن على مورد رضایت خدا و پبامبر است و این کار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پیامبر انجام داد ، اگر چه در این عقیده دچار گمراهى شده بود .
و نیز مى گوید :
على بن ابى طالب را یکى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى که از عابدترین انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من أعبد الناس وأهل العلم . منهاج السنّه ، ج ۵ ، ص۴۷ .
ملاحظه مى کنید که ابن تیمیّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى کند با این که پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) ، او را از شقى ترین انسان ها و در ردیف پى کننده ناقه ثمود شمرده است .
قال علی(علیه السلام) : « أخبرنی الصادق المصدّق أنّی لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأیسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحیته وقال لی: یقتلک أشقى هذه الأمّه کما عقر ناقه اللّه أشقى بنی فلان من ثمود» .
مسند أبی یعلى ، ج ۱ ، ص۴۳۱ و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج ۸ ، ص۳۸ و کنز العمّال ، المتقی الهندی ، ج ۱۳ ، ص۱۹۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج ۴۲ ، ص۵۴۳ .
پیغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد که از دنیا نمىروم مگر این که ضربتى بر فرق سرم وارد مىآید و محاسنم را از خون سرم رنگین مىکند و در این هنگام بود که محاسن شریفش را به دست گرفت . پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یا على! شقىترین شخص این امت ، تو را از پاى درمىآورد ، چنانکه شقىترین بنى فلان از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح علیه السّلام را پى کرد .
حضرت امیر(علیه السلام) مى فرماید : پیامبر راستگو و راستین به من خبر داد که مرا شقى ترین انسانهاى این امت به شهادت خواهد رساند .
هیثمى روایاتى به این مضمون نقل کرده و سپس مى نویسد :
رواه الطبرانی وأبو یعلى وفیه رشدین بن سعد وقد وثّق ، وبقیّه رجاله ثقات.
سپس روایت دیگرى به همین مضمون نقل مى کند و مى گوید:
رواه أحمد والطبرانی والبزّار باختصار، ورجال الجمیع موثّقون .
مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص۱۳۶.
احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل کرده اند ، و همه راویان این حدیث ثقه هستند .
نظر ابن تیمیه در باره جنگهای امیر المؤمنین علیه السلام :
وی در منهاج السنه مینویسد :
ثم یقال لهؤلاء الرافضه لو قالت لکم النواصب علی قد استحل دماء المسلمین وقاتلهم بغیر أمر الله ورسوله على ریاسته وقد قال النبی صلى الله علیه وسلم سباب المسلم فسوق وقتاله کفر وقال ولا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض فیکون علی کافرا لذلک لم تکن حجتکم أقوى من حجتهم لأن الأحادیث التی احتجوا بها صحیحه .
وأیضا فیقولون قتل النفوس فساد فمن قتل النفوس على طاعته کان مریدا للعلو فی الأرض والفساد وهذا حال فرعون والله تعالى یقول تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض ولا فسادا والعاقبه للمتقین فمن أراد العلو فی الأرض والفساد لم یکن من أهل السعاده فی الاخره ولیس هذا کقتال الصدیق للمرتدین ولمانعی الزکاه فإن الصدیق إنما قاتلهم على طاعه الله ورسوله لا على کاعته فإن الزکاه فرض علیهم فقاتلهم عللا الإقرار بها وعلى أدائها بخلاف من قاتل لیطاع هو . منهاج السنه ، ج ۴ ، ص ۴۹۹_ ۵۰۰ .
سپس به این روافض گفته می شود که اگر ناصبی ها به شما بگویند که علی خون مسلمانان را حلال دانست و با ایشان بدون دستور خدا و رسول او برای ریاست خودش جنگید - و حال آنکه رسول خدا فرموده اند : فحش دادن به مسلمان سبب فسق است و جنگ با او کفر ، و فرموده است : که بعد از من دوباره در حالیکه کافر شده اید باز نگردید ، چون عده ای از شما گردن دیگری را می زند - پس علی بدین سبب کافر است ، دلیل شما ( رافضه) در جواب دلیل ایشان ( نواصب) قوی تر نخواهد بود ؛ زیرا روایاتی که ایشان بدان استدلال کرده اند ، صحیح است .
و نیز پس ( ناصبی ها) می گویند : کشتن مردمان فساد است ؛ پس هرکس که مردمان را برای تحت اطاعت در آوردن ایشان بکشد ، قصد سرکشی در زمین و فساد را دارد ؛ و این حالت فرعون است و خداوند می گوید » آن خانه آخرت است ؛ آن را برای کسانی قرار می دهیم که سرکشی در زمین و فساد را نمی خواهند . و عاقبت برای پرهیزکاران است ؛ پس هرکس که در زمین سرکشی و فساد کند از اهل سعادت در آخرت نخواهد بود ؛ و این مانند جنگ صدیق( ابو بکر) با مرتدین و کسانی که زکات ندادند نیست ( تا بگویید او هم در زمین فساد کرده است ) ؛ پس بدرستیکه صدیق با ایشان تنها به خاطر اطاعت خدا و رسول او جنگید ؛ نه به خاطر اطاعت خودش ؛ پس بدرستیکه زکات واجب بود بر ایشان ؛ پس با ایشان به خاطر اقرار به وجوب زکات و پرداخت آن جنگید ؛ به خلاف کسی که می جنگد تا از او اطاعت کنند .
و باز در جای دیگر مینویسد :
وعلی یقاتل لیطاع ویتصرف فی النفوس والأموال فکیف یجعل هذا قتالا على الدین وأبو بکر یقاتل من ارتد عن الإسلام ومن ترک ما فرض الله لیطیع الله ورسوله فقط ولا یکون هذا قتالا على الدین . منهاج السنّه ، ج ۸ ، ص ۳۳۰ .
و علی جنگید تا از او اطاعت کنند و بتواند در جان و مال مردم تصرف کند ؛ پس چگونه این را جنگ برای دین قرار می دهید ؟ و ابوبکر با کسانی جنگید که از اسلام مرتد شده بودند و نیز با کسانیکه آن چه را خدا واجب کرده بود ترک کرده بودند ؛ تا فقط خدا و رسولش اطاعت شوند ؛ و این جنگ (جنگهای امام علی ) برای دین نیست .
در حالی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم با علمی که خداوند به او عطا کرده بود ، وقوع تمامی این جنگها را پیش بینی و امیر المؤمنین علیه السلام را دستور داد تا با ناکثین ، قاسطین و مارقین جنگ نماید . و حتی کسانی همچون عایشه ، زبیر و ... را از شرکت در این جنگها بر حذر داشته است ؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت حدیث « کلاب حوأب » را نقل کردهاند . ابن حجر عسقلانی در کتاب معتبر فتح الباری مینویسد :
عن عکرمه عن ابن عباس ان رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لنسائه أیتکن صاحبه الجمل الأدبب ـ بهمزه مفتوحه ودال ساکنه ثم موحدتین الأولى مفتوحه ـ تخرج حتى تنبحها کلاب الحوأب یقتل عن یمینها وعن شمالها قتلى کثیره وتنجو من بعد ما کادت .
عکرمه از ابن عباس نقل کرده که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به همسرانش فرمود : کدامیک از شما بر شتر پر مو مىنشیند و خروج مىکند و سگان حوأب بر او پارس مىکنند و مردم بسیارى از جانب راست و چپ او کشته مىشوند و او سرانجام رهائى پیدا مىکند؟ .
و بعد از نقل حدیث میگوید :
وهذا رواه البزار ورجاله ثقات . فتح الباری - ابن حجر - ج ۱۳ - ص ۴۵ – ۴۶ .
بزاز این روایت را نقل کرده و راویان آن قابل اعتماد هستند .
و ابن کثیر دمشقی سلفی در کتاب البدایه والنهایه مینویسد :
عن قیس بن أبی حازم : أن عائشه لما أتت على الحوأب فسمعت نباح الکلاب فقالت : ما أظننی إلا راجعه ، إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لنا : أیتکن ینبح علیها کلاب الحوأب ، فقال لها الزبیر : ترجعین ؟ عسى الله أن یصلح بک بین الناس .
هنگامى که «عایشه» به حوأب وارد شد و پارس سگان آنجا را شنید، گفت: چارهاى نیست جز اینکه از این سفر صرف نظر کنم؛ چرا که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ما، همسرانش فرمود: کدامیک از شماست که سگان حوأب بر او پارس مىکنند؟ «زبیر» گفت: چگونه ممکن است از این سفر، صرف نظر کنى در حالى که امید آن مىرود که خداى تعالى با حضور تو سازشى در میان مردم برقرار سازد !
و بعد از نقل حدیث میگوید :
وهذا إسناد على شرط الصحیحین ولم یخرجوه . البدایه والنهایه - ابن کثیر - ج ۶ - ص ۲۳۶ .
سند این روایت ، طبق شرطهایی که مسلم و بخاری در صحت روایت قائل بودند ، صحیح است ؛ ولی آنها نیاوردهاند .
این داستان در بسیاری از کتابهای اهل سنت نقل شده ؛ از جمله :
مسند أحمد ، ج۶ ، ص۵۲ و۹۷ و المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج۳ ، ص۱۲۰ و المصنف ، ابن أبی شیبه الکوفی ، ج۸ ، ص۷۰۸ و مسند ابن راهویه ، صج۳ ، ص۸۹۲ و مسند أبی یعلى ، ج۸ ، ص۲۸۲ و الفایق فی غریب الحدیث ، زمخشری ، ج۱ ، ص۳۵۳ و موارد الظمآن ، هیثمی ، ص ۴۵۳ و کنز العمال ، ج۱۱ ، ص۱۹۷ و ۳۳۴ و سیر أعلام النبلاء ، ذهبی ، ج۲ ، ص۱۷۷ و أنساب الاشراف ، بلاذری ، ص ۲۲۴ و معجم البلدان ، حموی ، ج۲ ، ص۳۱۴ و تاریخ یعقوبی ، ج۲ ، ص۱۸۱ و تاریخ طبری ، ج۳ ، ص۴۷۵ و ... .
طبق این روایات ، پیامبر از این واقعه با خبر بوده و عایشه و طرفدارانش را از چنین جنگی برحذر داشته است و این نشان میدهد که آنها در این جنگ بر باطل و امیر المؤمنین علیه السلام بر حق بوده .
و نیز در روایات بسیاری نقل شده است که پیامبر اسلام زبیر را از این جنگ بر حذر داشته و حتی او را ظالم خطاب کرده است . حاکم نیشابوری مینویسد :
عن أبی حرب بن أبی الأسود الدیلی قال شهدت الزبیر خرج یرید علیا فقال له علی أنشدک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول تقاتله وأنت له ظالم فقال لم اذکر ثم مضى الزبیر منصرفا .
حرب بن ابو الاسود دئلى ، گفت: هنگامى که زبیر علیه حضرت على علیه السّلام خروج کرد ، حضرت على علیه السّلام خطاب به او، فرمود : تو را به خدا سوگند ، آیا به خاطر دارى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به تو فرمود : تو هستى که با على مىجنگى و به او ستم مىکنى ؟ «زبیر» با کمال بىحیائى در پاسخ گفت : از آنچه مىگوئى اطلاعى ندارم- و یا به قولى- فراموش کردهام !! آنگاه زبیر بازگشت .
و بعد از نقل حدیث میگوید :
هذا حدیث صحیح عن أبی حرب بن أبی الأسود . المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج ۳ - ص ۳۶۶ .
این حدیث از أبی حرب بن أبی اسود صحیح است .
حاکم نیشابوری بعد از نقل چندین حدیث در این باره ، میگوید :
هذه الأحادیث صحیحه عن أمیر المؤمنین علی وإن لم یخرجاه بهذه الأسانید .
المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج ۳ – ص۳۶۷ .
این احادیث از امیر المؤمنین علی علیه السلام صحیح است ؛ اگر چه بخاری و مسلم با این سندها نقل نکردهاند .
و نیز میگوید :
وقد روی اقرار الزبیر لعلی رضی الله عنهما بذلک من غیر هذه الوجوه والروایات .
: اقرارى که زبیر براى حضرت على علیه السّلام نمود ، منحصر به این بخش از روایات نیست ؛ بلکه وجوه و روایات دیگرى هم مؤیّد اقرار و اعتراف زبیر مىباشد .
جنگ با علی ، جنگ با خدا و رسول او است :
روایات فراوانی در کتابهای اهل سنت نقل شده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم اعلام کرده است که هرکس با علی بجنگد ، مثل آن است که با من جنگیده است ؛ از جمله ابن ماجه در سننش که یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار میآید ، مینویسد :
عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَعَلِیٍّ وَفَاطِمَهَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ.
سنن ابن ماجه ، ج۱ ، ص۱۶۶ ، ح۱۴۲ و المستدرک على الصحیحین ، ج ۳ ، ص ۱۴۹ ذهبی نیز این روایت را در تلخیص المستدرک آورده است . و نیز طبرانی ، در معجم اوسط ، ج۵ ، ص۱۸۲ و معجم کبیر ، ج ۳ ، ص۴۰ أسد الغابه ، ابن أثیر ، ج۵ ، ص ۵۲۲ و البدایه والنهایه، ابن کثیر ، ج۸ ، ص۴۰ و . نقل کردهاند .
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به امام علی ، فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام فرمود : من با کسى که شما جنگ با او بکنید جنگ می کنم و با کسى که سازگار باشید سازگارم
جصاص ، بعد از نقل حدیث میگوید : فاستحقّ من حاربهم اسم المحارب للّه ولرسوله. أحکام القرآن ، ج۲ ، ص ۵۰۸ .
بنابراین ، سزاوار است کسی که با آنها (اهل بیت) بجنگد ، گفته شود که با خدا و رسول جنگیده است .
عجیب این است که ابن تیمیه و همفکران او ، مسلمانانی را که در زمان ابوبکر ، حاضر به پرداخت زکات به ابوبکر نشدند ، کافر و مرتد میدانند ؛ اما کسانی که جان دهها هزار مسلمان را به ناحق گرفته و خون آنان هدر دادهاند ، نه تنها از دیدشان مرتد نیست ؛ بلکه مجتهد هستند و ثواب نیز میبرند ! با این که طبق این روایت ، جنگ کننده با علی علیه السلام همانند کسی است که با خدا و پیامبرش جنگیده است و محارب با خدا و رسول به اجماع مسلمین کافر هستند .
جنگ با ناکثین ، قاسطین و مارقین ، به دستور رسول خدا :
ابن تیمیه در منهاج السنه میگوید : وعلی رضی الله عنه لم یکن قتاله یوم الجمل وصفین بأمر من النبی صلى الله علیه وسلم وإنّما کان رأیاً رآه.
منهاج السنّه ، ج۴ ، ص۴۹۶ .
جنگ علی علیه السلام در روز جمل و صفین به دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نبوده است ؛ بلکه با رأی شخصی او بوده است .
در حالی که روایات بسیاری در کتابهای اهل سنت وجود دارد که نبی مکرم اسلام به امام علی علیه السلام دستور داده است که با آنها بجنگد . حاکم نیشابوری در این باره مینویسد :
عن أبی أیوب الأنصاری فی خلافه عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه قال: أمر رسول الله صلى الله علیه وإله وسلم ، علی بن أبی طالب بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین .
مستدرک الصحیحین، ج ۳ ، ص۱۳۹ .
ابو ایوب انصاری در زمان خلافت عمر بن الخطاب گفت : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی بن أبی طالب علیه السلام دستور داد که با ناکثین ، قاسطین و مارقین بجنگد .
و نیز ابن کثیر دمشقی در البدایه والنهایه و ابن اثیر در اسد الغابه مینویسند :
عن أبی سعید الخدری ، قال : أمرنا رسول الله صلى الله علیه وآله بقتال الناکثین ، والقاسطین ، والمارقین ! فقلنا : یا رسول الله ! أمرتنا بقتال هؤلاء ! فمع من ؟ فقال : مع علی بن أبی طالب ، معه یقتل عمار بن یاسر .
أسد الغابه ، ج۴ ،ص۳۲و البدایه والنهایه ، ج۷ ، ص ۳۳۹ و المناقب ، خوارزمی ، ص ۱۹۰ و تاریخ دمشق ، ابن عساکر ، ج۴۲ ، ص۴۷۱ .
از ابو سعید خدرى روایت شده که گفت : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، ما را به نبرد با ناکثان و قاسطان و مارقان ، فرمان داد . عرض کردیم : یا رسول الله ! شما که مىفرمایید با این گروه نبرد کنیم ، اینان با چه کسى مىجنگند ؟ فرمود : با على بن ابیطالب علیه السّلام . و عمار هم با حمایتى که از على علیه السّلام مىکند ، به شهادت مىرسد ! .
همچنین خطیب بغدادی مینویسد :
عن علقمه بن قیس والأسود بن یزید ، قالا : أتینا أبا أیوب الأنصاری عند منصرفه من صفین ، فقلنا له : یا أبا أیوب ، إن الله أکرمک بنزول محمد - ص - فی بیتک ، وبمجئ ناقته ، تفضلا من الله تعالى وإکراما لک ، حتى أناخت ببابک دون الناس جمیعا ، ثم جئت بسیفک على عاتقک تضرب به أهل لا إله إلا الله ؟ ! . فقال : یا هذا إن الرائد لا یکذب أهله ، إن رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم) أمرنا بقتال ثلاثه مع علی رضی الله عنه ، بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین ، فأما الناکثون فقد قاتلناهم ، وهم أهل الجمل وطلحه والزبیر وأما القاسطون فهذا منصرفنا من عندهم - یعنی معاویه وعمرو بن العاص - ، وأما المارقون فهم أهل الطرفاوات وأهل السعیفات وأهل النخیلات وأهل النهروانات ، والله ما أدری أین هم ؟ ولکن لا بد من قتالهم إن شاء الله تعالى .
ثم قال : وسمعت رسول الله - ص - یقول لعمار : یا عمار تقتلک الفئه الباغیه ، وأنت إذ ذاک مع الحق والحق معک . یا عمار بن یاسر ، إن رأیت علیا قد سلک وادیا وسلک الناس کلهم وادیا غیره ، فاسلک مع علی فإنه لن یدلیک فی ردى ، ولن یخرجک من هدى . یا عمار ، من تقلد سیفا وأعان به علیا - رضی الله عنه - على عدوه قلده الله یوم القیامه وشاحین من در ، ومن تقلد سیفا أعان به عدو علی - رضی الله عنه - قلده الله یوم القیامه وشاحین من نار . قلنا : یا هذا ، حسبک رحمک الله ! حسبک رحمک الله .
تاریخ بغداد ، ج۱۳ ، ص ۱۸۸ و تاریخ مدینه دمشق ، ج۴۲ ، ص۴۷۲ .
علقمه و اسود نقل مىکنند ، هنگامى که ابو ایوب از صفّین بازمىگشت ، به دیدارش شتافتم و گفتم : اى ابا ایّوب ! خداى تعالى تو را مورد اکرام خود قرار داد که محمد صلّى اللّه علیه و آله به خانهات قدم نهاد و ناقهاش کنار خانه تو به زمین نشست و این همه به سبب موقعیت ویژه تو بود و دیگران از این منزلت بىنصیب ماندند . از تو توقع نبود که شمشیر روى گردن بگذارى و با آنهائى که خدا را به یکتائى مىستایند و (لا اله الّا الله) مىگویند ، نبرد کنى ! .
ابو ایوب ، در پاسخ به این ضرب المثل متمسّک شد که : «انّ الرائد لا یکذب اهله» ؛ راهنماى کاروان به اهل آن دروغ نمىگوید . (رائد به کسى مىگویند که امور آبرسانى قافله را به عهده دارد اینک اگر به اهل قافله دروغ گوید که آبى به دست نیاوردم ، خود و قافله را از تشنگى هلاک کرده است) همانا پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به ما دستور داد ، با سه دسته از مردم که با على علیه السّلام جنگ مىکنند ، نبرد کنید : با «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان». با ناکثان که پیروان طلحه و زبیر بودند و آتش جنگ جمل را دامن مىزدند ، نبرد کردیم ؛ و با قاسطان هم که پیروان معاویه و عمرو عاص اند، نبرد کردیم ؛ و اکنون از مبارزه با آنان برگشتیم ؛ و با مارقان که در راه ها در انتظار ما هستند و در نخلستان ها و در کنار نهرها جاى گرفتهاند ، نبرد خواهیم کرد . به خدا سوگند که در حال حاضر نمىدانم آنان در کجا به سر مىبرند ؛ ولى به یارى خدا با آن ها هم مبارزه خواهیم کرد .
ابو ایوب گفت : از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که خطاب به عمّار، مىفرمود : اى عمّار ! گروهى از بدکاران و ستمکاران تو را مىکشند و تو در آن حال ، به راه حق قدم گذاشته و حق هم همراه و حامى توست . اى عمار یاسر ! هرگاه مشاهده کنى که على علیه السّلام در راهى گام مىنهد و دیگران به راههاى دیگر قدم مىگذارند ، تو با على علیه السّلام همراه باش و همان راهى را بپیماى که او پیموده است ؛ چرا که او هرگز به راه خلاف تو را نمىکشاند و از راه هدایت هم تو را بیرون نمىسازد .
اى عمّار ! کسى که براى حمایت از على علیه السّلام و کشتن دشمنان او شمشیر ، حمایل نماید ، خداى تعالى در روز قیامت دو گردنبند از مروارید بر گردن او مىآویزد و او را به این زینت الهى مىآراید. و کسى که شمشیر، حمایل کند تا به دشمنان على علیه السّلام کمک کند و آنان را براى قتل على علیه السّلام اعانت نماید ، در روز قیامت خداى تعالى دو گردنبند از آتش بر گردن او مىآویزد .
سخن ابو ایوب تا اینجا به پایان رسید و ما به منظور تشویق و تأیید او گفتیم : آرى این موقعیت براى تو کافى و بسنده است و آرزو مىکنیم که خدا تو را به خاطر چنین مرامى که دارى مورد رحمت و لطف خود قرار دهد.
جنگ علی علیه السلام ، بر اساس تأویل قرآن :
عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ رَجَاءٍ الزُّبَیْدِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ یَقُولُ کُنَّا جُلُوسًا نَنْتَظِرُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ عَلَیْنَا مِنْ بَعْضِ بُیُوتِ نِسَائِهِ قَالَ فَقُمْنَا مَعَهُ فَانْقَطَعَتْ نَعْلُهُ فَتَخَلَّفَ عَلَیْهَا عَلِیٌّ یَخْصِفُهَا فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَضَیْنَا مَعَهُ ثُمَّ قَامَ یَنْتَظِرُهُ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِیلِ هَذَا الْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِیلِهِ فَاسْتَشْرَفْنَا وَفِینَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالَ لَا وَلَکِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ قَالَ فَجِئْنَا نُبَشِّرُهُ قَالَ وَکَأَنَّهُ قَدْ سَمِعَهُ (مسند أحمد ، احمد بن حنبل ، ج۳ ، ص۸۱ ).
اسماعیل ، از پدرش از ابو سعید خدرى نقل مىکند که در انتظار تشریف فرمائى رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشسته بودیم. فاصلهاى نشد که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از خانه یکى از همسرانش بیرون آمد . از جاى برخاستیم و به اتفاق آن حضرت به راه افتادیم . اندکى که حرکت کردیم بند کفش پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گسیخت . على علیه السّلام کفش را گرفت و به وصله زدن آن پرداخت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به حرکت خود ادامه داد و ما همه همراه آن حضرت حرکت کردیم. پس از اندک فاصلهاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ایستاد و ما هم به پیروى از ایشان ایستادیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله منتظر آمدن على علیه السّلام بود. در این هنگام، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى یکى از شما براى تأویل قرآن مىجنگد، همانطور که من براى تنزیل آن جنگیدم.
ابو بکر و عمر گفتند : آیا ما همان مردى هستیم که براى بیان تأویل قرآن مىجنگیم ؟ پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود : نه ؛ بلکه آن کسی که کفش مرا وصله مىزند ، براى تأویل قرآن با مخالفان نبرد مىکند
به ملاقات على علیه السّلام رفتیم تا او را به مأموریتى که در آینده خواهد داشت ، مژده دهیم . حضرت على علیه السّلام به مژده ما توجهى نکرد و گویا این موقعیت را از خود رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیده بود .
هیثمی بعد از نقل این حدیث مینویسد :
رواه احمد وإسناده حسن . قلت: وله طریق أطول من هذه فی مناقب على وکذلک أحادیث فیمن یقاتله. مجمع الزوائد ، ج۶ ، ص ۲۴۴ .
احمد بن حنبل این روایت را نقل کرده است و سندش حسن است و من میگویم : روایتهای طولانیتری نیز در فضائل امام علی علیه السلام نقل شده است و نیز احادیثی در باره کسانی که با او میجنگند .
و در جای دیگر نیز مینویسد :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفه وهو ثقه. مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص۱۳۳ .
این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده است و راویان آن صحیح بخاری است ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است .
هرکس علی را یاری نکند ، از من نیست :
ابن عساکر به نقل از عمار یاسر مینویسد :
سمعت النبی صلى اللّه علیه وسلّم یقول: «یا علی! ستقاتلک الفئه الباغیه وأنت على الحق، فمن لم ینصرک یومئذ فلیس منّی». تاریخ مدینه دمشق ، ج۴۲ ، ص۴۷۳ و کنز العمال ، متقی هند ، ج ۱۳ ، ص۶۱۳ .
از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود : یا على ! به زودى گروه بد سیرت و از خدا بىخبر با تو نبرد مىکنند و تو بر حقى ؛ کسى که در آن روز به یارى تو قیام نمىکند ، از امت من نیست .
البته اهانتهای ابن تیمیه به امیر المؤمنین علیه السلام فقط به همین موارد ختم نمی شود ؛ ولی ما به جهت رعایت اختصار فقط به همین موارد اکتفا میکنیم .
ادامه دارد ...
/س