حاج آقا مصطفی ، خمینی دوم

ساواکیها دیده بودند که پس از تبعید امام (رحمة الله علیه) حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) بیت ایشان را باز نگاه داشت.
يکشنبه، 10 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حاج آقا مصطفی ، خمینی دوم
ساواک تصور می کرد با کشتن حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه)، دست امام (رحمة الله علیه) بریده می شود. شاید برخی از مأموران آنها در عراق، چنین تحلیلهایی کرده بودند و امید داشتند که پس از شهادت ایشان، به دلیل مشکلاتی که امام (رحمة الله علیه) را احاطه خواهد کرد، ایشان توان ادامه راه را از دست بدهد. بخصوص که تحمل داغ جوانی مثل حاج آقا سید مصطفی خمینی (رضی الله عنه) برای ایشان آسان نیست، آن هم با وجود سن بالا، غربت از وطن و محاصره دشمنان. ساواکیها دیده بودند که پس از تبعید امام (رحمة الله علیه) حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) بیت ایشان را باز نگاه داشت. لذا، ایشان را تبعید کردند، اما دیدند ایشان در تبعید هم مشعل انقلاب را روشن نگه داشت. نقش فعال ایشان را در نهضت دیده بودند و چنین فکر می کردند. ولی بر خلاف آن چه آنها تصور می کردند، شهادت حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) موجب رشد و تداوم مبارزه شد، در حالی که ساواکیها هرگز چنین احتمالی نمی دادند.
 
چه کسی فکر می کرد چنین فتیله انفجاری ای در تاریخ منفجر شود و تمام انبارهای ذخایر رژیم پهلوی را به آتش بکشد؟ در همان موقع، دکتر شریعتی هم فوت شده بود. دکتر شریعتی چهره محبوبی، بخصوص در میان جوانها بود، ولی با مرگ او اتفاقی رخ نداد! لذا بازتاب مسأله شهادت حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) را باید خارج از تحلیلهای مادی بررسی کرد. در این قبیل مسایل، دست غیب و امدادهای الهی در کار بود. پاداش صبرهایی را که امام (رحمة الله علیه) و یارانش در آن مدت کرده بودند، و منتظر بهانه ای برای پیروزی بودند، خداوند چنین داد. رژیم با فضای سیاسی ای که ایجاد کرده بود، تصور نمی کرد کوچکترین حرکتی انجام شود. لذا، در اوایل حساسیتی نشان ندادند و اعتراضات را زودگذر فرض کردند اما وقتی کشته ها را دیدند، متوجه اشتباه خود شدند. به هر حال، این دو تعبیر امام (رحمة الله علیه) در مورد حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) «مرگ او از الطاف خفیه الهی بود و او امید آینده اسلام بود» گویای ارزش وجودی ایشان است.
 
خار چشم رژیم آیت الله حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) هم قوت در گرفتن احادیث اهل بیت(علیه السلام) و قرآن و سنت و تحقیقات فقهاء مخصوصا پدر بزرگوارش (علیه السلام) را داشت و هم می توانست آنها را پیاده و اجرا کند. دلیل بر پیاده کردنش صدماتی است که از اوایل تا اواخر زندگی متوجه اوبود. اگر قدرت بر پیاده کردن و اجرا نبود و تنها قدرت بر یاد گرفتن و اصطلاحات را آموختن و نعوذبالله از آن سوء استفاده کردن بود، چرا در قم و در مرکز نور و فضیلت امروز و دیروز، دشمنان اجرای احکام الهی و دشمنان آزادی و آگاهی مردم دستور می دهند ظرفی را که او از آن آب آشامیده آب بکشید؟ دشمن از آن روز می فهمید و می دانست این پدر و پسر در آینده سبب نابودی ستمکاران خواهند بود چنانکه بعد هم می بینیم آن بزرگوار در دوران نهضت، بار مسئولیتها را به دوش می گیرد.
 
مبارزی نستوه یادم نمی رود ۱۵ خرداد ۱۳۶۲ که دوازدهم محرم بود، وقتی جمعیت قم و شهرستانها بیرون ریختند و به حساب محبوبیت و فقاهت و زهد و تقوا و اعلمیت و مرجعیت امام، جمع شده بودند؛ برای ایشان در صحن مطهر منبری گذاشته بودند، کنار آن تکیه داده بود و گاه و بی گاه با مردم صحبت می کرد. در وقتی که بسیاری از فرزندان اسلام به شهادت رسیدند و شهر قم یک پارچه آتش و خون بود، ایشان مثل پدر بزرگوارشان لطف می کردند برخی از مأموریست ها را در همان زمان با همه خطرها به بنده می دادند و بنده واسطه بین جنابشان و بیت مرحوم آیت الله العظمی سید احمد زنجانی بودم، که علما آنجا جمع شده بودند تا راجع به قضیه تصمیم بگیرند. مبارزاتش به جایی رسید که نظام ستمشاهی و قبل از او و سبب اصلی اش آمریکا و اسرائیل و صهیونیست، او را مدتهای زیادی دور از خانه و زندگی تبعید می کنند.
 
دلسوخته نهضت او در طول اقامتش در نجف رحمت برای همگان بود، دلسوز نهضت بود، تا جایی که گاهی بر حسب آن فکر بلند، خودش به خدمت پدر می رسد و با پدر سخن می گوید، اما پدر سخنی بالاتر به او می گوید و جوابی پدرانه، عاطفانه و بالاتر هم به او می دهد، چنان که برای بنده نقل شده و شنیده ام، این فقیه شهید خدمت پدر بزرگوارشان امام امت (رحمة الله علیه) رسیدند، عرض کردند: آقا، شما مرتب شهریه ها را اضافه می کنید، چه خوب است که مقداری از این شهریه ها را برای کمک به افرادی که در نهضت و حرکت هستند، چه در ایران و چه در عراق و چه در سایر بلاد بگذاریم. این فکر بلند شبیه فکر جابر و شبیه فکر بلند امام باقر(علیه السلام) است. دو سه روز بعد از حادثه پانزده خرداد، بنده به عنوان یک سرباز کوچک و یک طلبه جوان که به علت ایام محرم در تهران بودم به قم مشرف شدم. در تمام خیابان های قم سرباز ایستاده و شهر تعطیل بود. ما به سوی منزل امام (رحمة الله علیه) در یخچال قاضی حرکت کردیم. حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) با چند نفر در منزل بودند و با روحیه ای بسیار نیرومند و قوی مقید بودند که درب منزل امام (رحمة الله علیه) باز باشد، جمعیت کمی هم در حال تردد به منزل بودند. گزارشهای ساواک گویای این حقیقت و واقعیت است و به خوبی نشان می دهد که چرا رژیم به هیچ قیمت، وجود حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) را در قم تحمل نکرد. لذا ایشان را هم تبعید نمودند.
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.