وقتی پرنده بال هایش را نمی بندد،
وقتی آبشار از حرکت بازنمی ایستد،
وقتی خورشید هنوز می تابد،
وقتی ماه هنوز می تابد،
وقتی درخت های میوه شکوفه می دهند،
وقتی رودخانه ها به سمت دریا می روند،
وقتی واژه ی امید در تمام لغت نامه ها و به تمام زبان های دنیا وجود دارد،
من چطور ناامید باشم؟ چطور ناامید شوم وقتی نور امید در چشم های ستاره نقش بسته و در دل سیاه شب سوسو می زند؟!
امید را تو آفریده ای و امیدواری را تو به همه بخشیده ای
از سنگ ریزه های کف رودخانه که امید دارند به دریا برسند، تا من...
وقتی آبشار از حرکت بازنمی ایستد،
وقتی خورشید هنوز می تابد،
وقتی ماه هنوز می تابد،
وقتی درخت های میوه شکوفه می دهند،
وقتی رودخانه ها به سمت دریا می روند،
وقتی واژه ی امید در تمام لغت نامه ها و به تمام زبان های دنیا وجود دارد،
من چطور ناامید باشم؟ چطور ناامید شوم وقتی نور امید در چشم های ستاره نقش بسته و در دل سیاه شب سوسو می زند؟!
امید را تو آفریده ای و امیدواری را تو به همه بخشیده ای
از سنگ ریزه های کف رودخانه که امید دارند به دریا برسند، تا من...
نویسنده: اکرم کشایی
تصویرساز: محمدصادق کرایی
منبع: مجله باران