نقد فيلم « زندان »
نويسنده: محمد حسن ساکي
داستان فيلم ماجراي فرانک لنون ( سيلوستر استالون ) است که تنها شش ماه به پايان مدت محکوميتش مانده است . او ناگهان به زندان گيت وي منتقل مي شود ، جايي که در درامگول ( دانلد ساترلند ) به عنوان رئيس زندان فعاليت مي کند . درامگول که مدتي قبل به خاطر جنجال رسانه اي که فرانک بر عليه او ايجاد کرده بود تنزل پيدا کرده وبه گيت وي منتقل شده است ،حالا در صدد گرفتن انتقام برمي آيد . او به شيوه هاي مختلف سعي مي کند فرانک را خرد کند ، از آزار و اذيت و تحقير گرفته تا کشتن دوستش و سرانجام تهديد نامزدش . اما فرانک در برابر تمام تهديدها و ارعاب ها صبر مي کند و سرانجام در پي کشيدن نقشه فرار باعث مي شود تا دارمگول به دام افتاده و به گناه خود اعتراف کند .
فيلمي در ژانر زندان که بر مبناي شخصيت سينمايي استالون شکل گرفته و به نحوي کليشه اي از قراردادهاي فيلم هاي قبلي اين ژانر و شخصيت هاي آشناي آن استفاده مي کند . مطابق معمول فيلم هاي استالون ، گفت وگوها خيلي سريع و برگشت ناپذير ادا مي شوند و صرف نظر از شخصيت هاي منفي که آشکارا رواني هستند ،سايرين ، قهرمان را ستايش مي کنند ! فيلم با نگرش سطحي و يک سويه اش جز حادثه پردازي را به جايي نمي برد.
يک مرد چقدر مقاومت دارد ؟ اين شعاري است که زير بناي فيلم زندان است . فيلمي ساده و معمولي با مجموعه اي از کليشه هاي نخ نما از زندانبان هاي قسي القلب که کاري جزکتک زدن زندانيان ندارند تا گروه زندانيان خلافکار که در پشت پرده با رئيس زندان هم سر وسري دارند .پرداخت سطحي و درام کم مايه فيلم که با گره افکني هاي تکراري به جلو مي رود باعث شده تا به حق فيلم لايق نامزدي تمشک زرين شود. کافي است نگاهي بيندازيد به زندان در آثار ديگر فيلم مشهور فرار بزرگ گرفته تا اين نمونه آخر يعني سريال فرار از زندان ؛ ببينيد که پيچيدگي هاي روابط ميان زنداني ها و زندانبان ها چقدر است . نگاهي بيندازيد به شخصيت رئيس زندان درسريال فرار از زندان و شخصيت دارمگول . متوجه مي شويد که شخصيت درامگول هيچ ويژگي خاصي ندارد و تنها براي نفرت داشتن از فرانک به وجود آمده و همه انگيزه او در همان يکي دو ديالوگي است که از او به عنوان دلايل تنزل رتبه اش مي شنويم . حتي تبعات بعدي اين مساله در زندگي و شخصيت او و اهميت فوق العاده اين مساله را هم متوجه نمي شويم . اين ويژگي يک بعدي بودن در ميان همه شخصيت ها به چشم مي خورد. فرانک هم با وجود آن که اطلاعات بيشتري از او داريم ( البته در نسخه اصلي و نه در نسخه اي که تلويزيون ايران پخش کرد ) باز هم شخصيتي تک بعدي است . اگر چه او فردي دقيق ، زيرک و اهل مبارزه است ؛ اما باز هم اين ويژگي ها را همه در يک راستا هستند . نحوه ارتباط برقرار کردن او با ديگران و پيدا کردن دوست در ميان زندانيان هم به ساده ترين شکل برگزار مي شود . از آن جا که خود فرانک آدم ساده اي ست دشمن او هم بسيار ساده عمل مي کند ونهايت کارش اين است که به چند زنداني قلچماق بسپارد تا او را اذيت کنند . نهايتا همه آزارها تا آن جا پيش مي رود که يکي از زنداني ها ( که بعد مي فهميم پليس است ) نامزد او را تهديد به قتل مي کند ودراين جاست که فرانک ديگر نمي تواند تحمل کند و نقشه فرار را مي کشد . نقشه اي که الحق براي چنين فيلمي بسيار احمقانه به نظر مي رسد و بيشتر به درد فرار از زندان در دهه بيست مي خورد . بالاخره در حين اين فرار ناموفق که با خيانت دوست فرانک به پايان مي رسد ؛ او مي تواند رئيس زندان را گروگان گرفته و از او اعتراف بگيرد .
زندان به شدت فيلم مردانه اي است. بسيار علاقه دارد تا تماشاگرخود را از طريق ارائه تصاويري که مورد توجه مردان است ، جذب کند. دعوا و جدال هاي تن به تن فراوان ، ماشين ، فوتبال و غيرت بر سر نامزد و...با توجه به زمان ساخت فيلم هم مي شود فهميد که داستان فيلم و همه عوامل ديگر در خدمت اين بوده اند تا هر چه بيشتر ماهيچه هاي ورزيده سيلوستر استالون را نمايش دهند . همين تک بعدي بودن نقش در کنار بازي بي روح او باعث شد که او هم نامزد دريافت تمشک زرين شود، اتفاقي که براي نقش مکمل اين فيلم هم رخ داد تا افتخارات فيلم تکميل شود .
هيچ کس نمي تواند به صراحت بگويد بر سر آن چهره دوست داشتني راکي بالبوآ در نخستين راکي چه آمد ؛ چهره اي که همذات پنداري هر تماشاگري را بر مي انگيخت ، دراکشن هاي نيمه دوم دهه 1980 و نيمه اول دهه 1990 تبديل به چهره اي سخت و سنگي شد که به زحمت مي شد آن را به جا آورد . استالون در تمام اين مدت ، البته سعي و تلاش فراواني کرد تا آن موقعيت دوست داشتني راکي را حفظ کند ، اما سرنوشت درباره او گويي به گونه اي ديگر رقم خورده بود . براي همين ، همه آن تلاش ها تبديل به شکست هايي شدند که او را در ژانري که چندان هم دوستش نداشت ، نگه مي داشت . تقريباً گفت وگويي نبوده که استالون در اوج فروش اکشن هايش ، در آن از وضعيت خود گله نکند و تقريبا همه رويکرد او به ژانرهاي مختلف براي گريز از کليشه شدن را ديده اند ، اما به هر حال تصوير ماندگار او در اذهان عاشقان سينما ، خصوصا در کشورهاي درحال توسعه ، تصوير قهرماني دست نيافتني است که با اسلحه اش ، مي تواند يک تنه همه پليدي ها را از بين ببرد !
منبع: نشريه صنعت سينما ،شماره 83
/س
فيلمي در ژانر زندان که بر مبناي شخصيت سينمايي استالون شکل گرفته و به نحوي کليشه اي از قراردادهاي فيلم هاي قبلي اين ژانر و شخصيت هاي آشناي آن استفاده مي کند . مطابق معمول فيلم هاي استالون ، گفت وگوها خيلي سريع و برگشت ناپذير ادا مي شوند و صرف نظر از شخصيت هاي منفي که آشکارا رواني هستند ،سايرين ، قهرمان را ستايش مي کنند ! فيلم با نگرش سطحي و يک سويه اش جز حادثه پردازي را به جايي نمي برد.
يک مرد چقدر مقاومت دارد ؟ اين شعاري است که زير بناي فيلم زندان است . فيلمي ساده و معمولي با مجموعه اي از کليشه هاي نخ نما از زندانبان هاي قسي القلب که کاري جزکتک زدن زندانيان ندارند تا گروه زندانيان خلافکار که در پشت پرده با رئيس زندان هم سر وسري دارند .پرداخت سطحي و درام کم مايه فيلم که با گره افکني هاي تکراري به جلو مي رود باعث شده تا به حق فيلم لايق نامزدي تمشک زرين شود. کافي است نگاهي بيندازيد به زندان در آثار ديگر فيلم مشهور فرار بزرگ گرفته تا اين نمونه آخر يعني سريال فرار از زندان ؛ ببينيد که پيچيدگي هاي روابط ميان زنداني ها و زندانبان ها چقدر است . نگاهي بيندازيد به شخصيت رئيس زندان درسريال فرار از زندان و شخصيت دارمگول . متوجه مي شويد که شخصيت درامگول هيچ ويژگي خاصي ندارد و تنها براي نفرت داشتن از فرانک به وجود آمده و همه انگيزه او در همان يکي دو ديالوگي است که از او به عنوان دلايل تنزل رتبه اش مي شنويم . حتي تبعات بعدي اين مساله در زندگي و شخصيت او و اهميت فوق العاده اين مساله را هم متوجه نمي شويم . اين ويژگي يک بعدي بودن در ميان همه شخصيت ها به چشم مي خورد. فرانک هم با وجود آن که اطلاعات بيشتري از او داريم ( البته در نسخه اصلي و نه در نسخه اي که تلويزيون ايران پخش کرد ) باز هم شخصيتي تک بعدي است . اگر چه او فردي دقيق ، زيرک و اهل مبارزه است ؛ اما باز هم اين ويژگي ها را همه در يک راستا هستند . نحوه ارتباط برقرار کردن او با ديگران و پيدا کردن دوست در ميان زندانيان هم به ساده ترين شکل برگزار مي شود . از آن جا که خود فرانک آدم ساده اي ست دشمن او هم بسيار ساده عمل مي کند ونهايت کارش اين است که به چند زنداني قلچماق بسپارد تا او را اذيت کنند . نهايتا همه آزارها تا آن جا پيش مي رود که يکي از زنداني ها ( که بعد مي فهميم پليس است ) نامزد او را تهديد به قتل مي کند ودراين جاست که فرانک ديگر نمي تواند تحمل کند و نقشه فرار را مي کشد . نقشه اي که الحق براي چنين فيلمي بسيار احمقانه به نظر مي رسد و بيشتر به درد فرار از زندان در دهه بيست مي خورد . بالاخره در حين اين فرار ناموفق که با خيانت دوست فرانک به پايان مي رسد ؛ او مي تواند رئيس زندان را گروگان گرفته و از او اعتراف بگيرد .
زندان به شدت فيلم مردانه اي است. بسيار علاقه دارد تا تماشاگرخود را از طريق ارائه تصاويري که مورد توجه مردان است ، جذب کند. دعوا و جدال هاي تن به تن فراوان ، ماشين ، فوتبال و غيرت بر سر نامزد و...با توجه به زمان ساخت فيلم هم مي شود فهميد که داستان فيلم و همه عوامل ديگر در خدمت اين بوده اند تا هر چه بيشتر ماهيچه هاي ورزيده سيلوستر استالون را نمايش دهند . همين تک بعدي بودن نقش در کنار بازي بي روح او باعث شد که او هم نامزد دريافت تمشک زرين شود، اتفاقي که براي نقش مکمل اين فيلم هم رخ داد تا افتخارات فيلم تکميل شود .
هيچ کس نمي تواند به صراحت بگويد بر سر آن چهره دوست داشتني راکي بالبوآ در نخستين راکي چه آمد ؛ چهره اي که همذات پنداري هر تماشاگري را بر مي انگيخت ، دراکشن هاي نيمه دوم دهه 1980 و نيمه اول دهه 1990 تبديل به چهره اي سخت و سنگي شد که به زحمت مي شد آن را به جا آورد . استالون در تمام اين مدت ، البته سعي و تلاش فراواني کرد تا آن موقعيت دوست داشتني راکي را حفظ کند ، اما سرنوشت درباره او گويي به گونه اي ديگر رقم خورده بود . براي همين ، همه آن تلاش ها تبديل به شکست هايي شدند که او را در ژانري که چندان هم دوستش نداشت ، نگه مي داشت . تقريباً گفت وگويي نبوده که استالون در اوج فروش اکشن هايش ، در آن از وضعيت خود گله نکند و تقريبا همه رويکرد او به ژانرهاي مختلف براي گريز از کليشه شدن را ديده اند ، اما به هر حال تصوير ماندگار او در اذهان عاشقان سينما ، خصوصا در کشورهاي درحال توسعه ، تصوير قهرماني دست نيافتني است که با اسلحه اش ، مي تواند يک تنه همه پليدي ها را از بين ببرد !
منبع: نشريه صنعت سينما ،شماره 83
/س