معضل ذهن و جسم

اگر بدن ماشین باشد، ذهن «غیرماشین» است. این اعتقاد که ذهن و بدن (یا ذهن و ماده) در دو قطب مخالف قرار دارند، ناشی از این عقیده است که آن دو مربوط به یک نوع منطقی هستند، اگر چه متضادند.
يکشنبه، 13 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معضل ذهن و جسم
معضل ذهن و جسم چگونه به وجود آمد؟ به گفته رایل Gilbert Ryle علم تجربی توسط گالیله و عده‌ای دیگر پدید آمد که معتقد بودند قوانین مادی و مکانیکی معینی بر هر چیزی که فضایی را اشغال کند، حاکم است. دکارت به عنوان یک دانشمند توانست چنین قوانینی را بپذیرد، اما به عنوان یک فیلسوف نتوانست یک نظریه مکانیکی برای ذهن انسان قبول کند. (امر) ذهنی (امری) مکانیکی نیست، بلکه دقیقا متضاد آن است. این، یک خطای مقوله ای است، زیرا ذهن و بدن را تحت یک نوع منطقی به صورت دو مقوله دقیقا متضاد قرار می دهد. هر دوی آنها شیء هستند، اما اشیایی با طبیعت های کاملا متفاوت. اگر بدن ماشین باشد، ذهن «غیرماشین» است. این اعتقاد که ذهن و بدن (یا ذهن و ماده) در دو قطب مخالف قرار دارند، ناشی از این عقیده است که آن دو مربوط به یک نوع منطقی هستند، اگر چه متضادند. رایل با بیان این که ذهن و جسم یا تمام مادی است یا تمام ذهنی، نمی خواست یکی را در دیگری ادغام کند. او معتقد بود که چون این عقیده جزمی عقیدۂ باطلی است، حق داریم بین فعالیت فیزیکی و فعالیت ذهنی تمایز قایل شویم. این تمایز کلا بستگی به مفهومی دارد که در سخن گفتن به کار می گیریم.
 
گیلبرت رایل. Gilbert Ryle (۱۹۰۰ - ۱۹۷۶ م) در انگلستان زاده شد، او در همان جا بزرگ شد و تحصیل کرد. او در اوایل کار فلسفی‌اش مجذوب جنبه های معینی از فلسفه اروپایی به خصوص کار هوسرل Husserl بود، اما در حدود ۳۱ سالگی در تحلیل فلسفی کاملا تبحر یافت. او تحلیل را موضوعی برای یافتن ریشه های اشتباهات زبانی با بررسی بعضی از مسائل دائما گیج کننده در فلسفه، مانند (ثنویت) نفس و بدن می دانست. کار او در مورد کاربرد واژه های ذهن، ذهنی، اندیشیدن، دانستن و واژه های مرتبط، وی را احتمالا به یکی از بانفوذترین و پرخواننده ترین فیلسوفان معاصر بریتانیا تبدیل کرد. معروفترین کار او مفهوم ذهن است که به عنوان یکی از مشهورترین کتاب‌های فلسفی قرن بیستم شناخته شده است .
 
رایل در کتاب مفهوم ذهن، به آیین دکارت که بین جسم و ذهن جدایی می افکند، حمله کرده است. به موجب این آیین، بدن در حوزه ماده قرار دارد و پذیرنده و تابع قوانین ماده است، قابل مطالعه عینی است، و رفتار آن را به طور علنی می توان مشاهده و اندازه گیری کرد. در طرف دیگر، ذهن وجود دارد که از نظر پنهان بوده قلمروی شخصی و رازآلود است. ذهن [امری] درونی است و اگرچه ممکن است کسی به عملکردهای ذهنی خود دسترسی داشته باشد، اما عملکردهای ذهنی فرد دیگر را نمی تواند به طور عینی بررسی کنند. بنابراین، اگرچه بدنی مادی را می توان با روش علمی مطالعه کرد اما، ذهن در دسترس علم نیست، هر چند با روش تحقیق ذهنی ویژه ای که درون نگری نام دارد، قابل بررسی است. رایل با این عقاید مخالف بود و این نظریه را اعتقاد جزمی به روح در ماشین» می نامید. او عقیده داشت که این اعتقاد اصولا غلط است، زیرا خطای مقوله ای» و اعتقادی جزمی است که خودش با عنوان «اسطوره فیلسوف» از آن یاد می کرد.
 
به گفته رایل، «خطای مقوله‌ای» وقتی رخ می دهد که کسی مفاهیم را به انواع منطقی اختصاص دهد که متعلق به آنها نیستند. او مثالی از یک میهمان می آورد که به آکسفورد آمده بود و دانشکده ها، آزمایشگاهها، کتابخانه ها، ادرات و غیره را نشانش دادند. بعد پرسید، «پس دانشگاه کجاست؟» این یک خطای مقوله ای است، زیرا او مفهوم دانشگاه را به همان نوع منطقی اختصاص می داد که دانشکده های تشکیل دهنده آن را اختصاص داده بود. در مورد آکسفورد، دانشگاه یک نوع منطقی کل و دانشکده، یک نوع منطقی جزء یا «جزء تشکیل دهنده کل» است. نوع مشابهی از خطای مقوله ای می تواند در مورد کلمه نهاد  به وجود آید. ما از ازدواج به عنوان یک نهاد سخن می گوییم و از دانشگاه هاروارد نیز به عنوان یک نهاد، اما بین مفاهیم منطقی کلمه نهاد در این دو مورد، یک دنیا تفاوت وجود دارد.
 
شاید اغلب این مسائل مربوط به خلط و اشتباهی باشد که به وسیله واژه هایی مانند، ذهن، ذهنی، اندیشیدن و واژه های مشابه مربوط به ذهنیات به وجود آمده است. رایل عقیده داشت که ما حق داریم «تقسیم طولانی» یا «تفکر پیرامون اشیا» را به عنوان فعالیتهای ذهنی توصیف کنیم، اما اگر احساس مکان را به فعالیتی ذهنی نسبت دهیم، خطا کرده ایم. وقتی میگوییم فعالیت ذهنی، چیزی را «در مغز» تصویر می کنیم. این همان چیزی است که رایل آن را «اسطوره عقل گرایان» می نامید، برای این که تعقل فعالیتی درونی است. با حال این، اگر بدانیم که به شیوه مجازی سخن می گوییم، حق داریم از فعالیت ذهنی «در مغز» صحبت کنیم. انسان عمل محاسبه را لزوما «در مغز» خود انجام نمی دهد، زیرا به خوبی اگر نگوییم بهتر می تواند این کار را با سخن گفتن بلند یا نوشتن روی کاغذ انجام دهد. همین مطلب را می توانیم درباره صدایی که تصور شده، بگوییم.

ما می توانیم موسیقی را در «مغزمان» «بشنویم» و کیست که آهنگی را به کرات «در ذهن خود نشنیده باشد؟ اگر فرد دیگری گوش خود را روی سر یک آزمودنی قرار دهد، آن آهنگ را نمی شنود، اما اگر آزمودنی واقعا با صدای بلند سخن بگوید، یا آواز بخواند، صدا به دلیل ارتعاشات استخوان جمجمه شنیده می شود. صدایی که مجاز می گوییم «در ذهن ما» وجود دارد، واقعا در مغز ما موجود نیست. بخش زیادی از خلط موجود در مورد «مسأله» ذهن و جسم، ناشی از خلط مفهوم لغوی با مفهوم مجازی است.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 457-454، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.