آثار و نتایج معرفت امام زمام(عج)

امامت دارای جایگاه بلند و برجسته‌ای است تا حدی که ایمان به توحید و نبوت بدون آن برای نجات و رستگاری انسان کافی نبوده و عدم شناخت امام و اطاعت از او سبب آن خواهد شد که مرگ مسلمان به منزله مرگ انسانی باشد...
شنبه، 26 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آثار و نتایج معرفت امام زمام(عج)

آثار مثبت ومنفى شناخت وعدم شناخت امام زمان علیه السلام

گاهى آب حنظل که یک میوه تلخ است مى گیرند وبه کسى مى دهند، این بعد از یک ساعت یا بعد از یک شبانه روز حل مى شود، این گونه نیست که بماند. اما اگر کسى -خداى ناکرده- عمرش به معصیت گذشت، عصاره آن عمر را به عنوان موت به ومى چشانند واو- خداى ناکرده - براى ابد یا دراز مدت در زحمت است؛ فرمود: (کلّ نفس ذائقة الموت) نه (کل نفس یذوقها الموت). این آثار منفى است که اگر کسى امام زمانش را نشناخت وبا ورابطه نداشت، این خطر هست.

از برجسته ترین القاب نورانى وجود مبارک امام زمان بقیة الله است که خدا ورا باقى نگه داشت وباقى نگه مى دارد؛ ما هم مى توانیم بقیة الله بشویم منتها در دامنه آن حضرت وبه اندازه خودمان.

در جریان وجود مبارک ولى عصر (عجل الله فرجه) هم آثار مثبت مشخص شد، هم آثار منفى، این مطلب اول که باید مشخص بشود. وما –ان شاء الله- اگر آثار مثبت را داریم، شاکر باشیم وهمان را تعقیب کنیم. واگر -خداى ناکرده-آثار منفى در ما پیدا شده آن را ترمیم بکنیم. مطلب دوم آن است که برخى از القاب واوصاف وصفات برجسته وجود مبارک ولى عصر به شاگردان آن حضرت هم مى رسد. ما هم مى توانیم به آن القاب برسیم وهم به ما امر کردند وهم به ما راه نشان دادند.

این دو مطلب را در مطلع کار شما عزیزان به عرض برسانیم. آن بخش منفى که در غالب این نوشته ها وکتابها ملاحظه فرمودید که از وجود مبارک پیغمبر-علیه وعلى آله آلاف التحیة والثنا- رسیده است که: (من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة)(۱) اگر کسى - معاذ الله - بمیرد وامام زمانش را نشناسد مرگ ومرگ جاهلیت است. این را هم شیعه ها نقل کردند هم سنى ها نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر فرمود. مرگ وقتى مرگ جاهلى شد نشان آن است که حیات، حیات جاهلى است چون مرگ، عصاره حیات است.

انسان که مى میرد یعنى آن شربت زندگى خود را مى چشد. کسى که شصت سال، هفتاد سال، هشتاد سال، زندگى کرد، زنده بود. این مثل درختى است که میوه اى داشت، این میوه را به صورت آب وعصاره آب درآوردند وعصاره میوه زندگى ورا در هنگام مرگ به ومى چشانند، این همان است که گفته مى شود: (کلّ نفس ذائقة الموت)(۲) نه (کلّ نفس یذوقها الموت) یعنى اینگونه نیست که مرگ ما را بچشد بلکه ما مرگ را مى چشیم؛ در فرهنگ قرآن ما مرگ را مى میرانیم نه اینکه مرگ ما را بمیراند.

ما براى ابد خواهیم ماند، منتها عصاره زندگى ما را در زمان مرگ به ما مى چشانند واین کریمه (کلّ نفس ذائقة الموت) ناظر به آن است اگر کسى خداى ناکرده امام زمانش را نشناخت آن عصاره اى که مى نوشد عصاره حنظل بسیار تلخ است، تلخى آن مرگ این گونه نیست که نظیر یک لیوان شربت تلخ که انسان بچشد وبعد از یک ساعت آرام بشود، این مى سوزاند که مى سوزاند!

آثار مثبتش در سوره مبارکه انفال هست فرمود: (استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم)(۳) چون اگر کسى امام زمانش را شناخت، یقیناً پیغمبر را شناخت، یقینا خدا را شناخت. این دعایى که بعد از نمازها خوانده مى شود، براى آن است که زراره از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه سؤال کرد که در عصر غیبت چه عملى انجام دهیم؟ حضرت همین دعا را فرمود که بخوانید: (اللّهم عرّفنى نفسک فانک ان لم تعرّفنى نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک).(۴)

چرا اگر ما خدا را نشناختیم، پیامبر را نمى شناسیم؟ چرا اگر پیامبر را نشناختیم، امام زمان را نمى شناسیم؟ براى اینکه پیامبرخلیفة الله است، اگر کسى مستخلف عنه را نشناسد، جانشینش را نمى شناسد. امام زمان خلیفةالرسول است، اگر کسى رسول را نشناسد، مستخلف عنه را نشناسد، خلیفه را نمى شناسد. ما اگر اصل را نشناسیم، جانشین را چگونه بشناسیم؟ مى گویند فلان کس جانشین فلان مقام است، ما آن مقام را نمى شناسیم، جانشینى ویعنى چه؟! این برهان "لم" برهان فلسفى است که وجود مبارک امام صادق به "زراه" فرمود واصل دعاى غیبت این است.

خوب اگر کسى این طور فیلسوفانه فکر نکند، بین غدیر وسقیفه فرق نمى گذارد. این خیال مى کند امام را مردم انتخاب مى کنند! امام انتخابى نیست وکالت نیست. راى مردم نیست، انتصابى است. امام جانشین مردم نیست، امام جانشین پیغمبر است. کسى که نبى شناس نباشد، نبوت را نشناسد، امام شناس نیست.

پیامبر هم خلیفة الله است کسى که الله را نشناسد، توحید را نشناسد، جهان بینى الهى نداشته باشد، این رسالت را نمى شناسد. بنابراین این دعا تعلیم توحید از یک سو وحى ونبوت از سوى دیگر است وامامت سوى دیگر هست. در سوره مبارکه انفال فرمود:

(استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم) پس من مات وعرف رسول را، عرف قرآن را، عرف عترت را، مات میتة عاقلیة , این قسمت مثبت واگر کسى -خدا ناکرده- بمیرد و(لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة)، امام زمانش رانشناخت، یقیناً پیامبرش را نشناخت، براى این که اگر مستخلف عنه را مى شناخت، دیگر گرفتار سقیفه نمى شد، چون وجانشین پیغمبر است.

کسى که پیغمبر را نشناسد، یقیناً امام را نمى شناسد، اگر کسى امام را شناخته یقیناً پیغمبر را شناخته، کسى که پیغمبر را شناخته، یقیناً خدا را شناخته، پس عصاره فصل اول این است که ما یک برکات مثبت داریم. یک آثار تلخ منفى داریم. اگر کسى ان شاء الله الرحمن خدا را شناخت، موحد خوبى بود، پیامبر را شناخت، رسول شناس خوبى بود، نبى شناس خوبى بود، وحى شناس خوبى بود، ومى رسد به جایى که امامت را بشناسد، امام را بشناسد ومانند آن.

این بیان نورانى را مرحوم کلینى که این روزها سالگرد رحلت این بزرگوار هم هست، در جلد اول اصول کافى نقل کرده است. که (اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِى الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَهى عَن المُنکَر)(۵) بهترین راه خداشناسى، شناختن خدایى است. خدایى یعنى چه؛ اگر کسى الوهیت را بشناسد، اله شناس خوبى است. اگر کسى نبوت را بشناسد، نبى شناس خوبى است.

اگر کسى رسالت را بشناسد، رسول شناس خوبى است. اگر کسى امامت را بشناسد، امام شناس خوبى است. اما امام شناسى تاریخى، که فلان امام پسر فلان کس است، این امام شناسى نیست، این شخصیت حقیقى را کسى نمى گوید. امام، آن شخصیت حقوقى را مى گویند امام. فرمود: اول امامت را بشناس که الامامة ماهى، بعد امام را بشناس. امامت این است، رسالت این است، نبوت این است، ولایت این است.

خوب، پس اگر این چنین باشد، ما موظفیم که بگوییم امامت یعنى چه ؟بعد شناختن امام آسان است. وقتى انسان امامت را بشناسد، معلوم است که الان تنها کسى که زیر گنبد خضرا امام است، وجود مبارک ولى عصر است. بنابر این آثار مثبتش مشخص است، آثار منفى اش مشخص است. آن را هم که مرحوم کلینی-رضوان الله علیه- در همان جلد اول کافى نقل کرد، فرمود: الوهیت را بشناس، خداشناس مى شوى. نبوت را بشناس، نبى شناس مى شوى. امامت را بشناس، امام شناس مى شوى. این بهترین راهش است.

فرق ما که در حوزه ودانشگاهیم با توده مردم این است، که آنها در کف معرفتند، بالاخره ما عمرى را صرف مى کنیم باید در سقف معرفت باشیم، نه در کف معرفت، البته پایان کار وسعادت نهایى با کیست. آن دیگر نه حوزه ودانشگاه معیار است، نه سطح بازار ؛ آن بیان نورانى حضرت امیر-سلام الله علیه- دارد که: (الغنى والفقر بعد العرض على الله).(۶)

چه کسى توانگر است وچه کسى تهیدست است، در روز حساب مشخص مى شود. خیلى از این کارگرهاى ساده هستند که ممکن است از ما جلوتر بروند. این فعلاً معیار نیست. این از بیانات واقعاً نورانى حضرت امیر-سلام الله علیه- است: (الغنى والفقر بعد العرض على الله) آنجا معلوم مى شود، که چه کسى برنده است وچه کسى بازنده. دو رکعت نماز کارگرى که با این وضع دارد، آبرویش را حفظ مى کند، خیلى بیشتر از نمازهاى مستحبى ما اثر دارد. فرمود: (الغنى والفقر بعد العرض على الله) اما از نظر ظاهرى ما عمرمان را صرف مى کنیم یا در حوزه یا در دانشگاه. لذا با دیگران باید فرق داشته باشیم، به ما گفتند که به کف معرفت اکتفا نکنید، به آن سقف معرفت نگاه کنید. این عصاره بحث در فصل اول.

بحث در فصل دوم این است که ما امام را براى چه مى شناسیم؟ براى این که به واقتدا بکنیم، اقتدا بکنیم یعنى چه؟ یعنى هرچه وگفت، ما عمل بکنیم که این مى شود، کف امام شناسى. یا براى این که به ونزدیک بشویم بعضى از اوصاف ورا هم پیدا بکنیم، دست دیگران را هم بگیریم، امام دیگران بشویم؟

کار افراد عادى با ماها که عمرى را درکنار سفره امام زمان مى گذرانیم، باید فرق بکند. الان این کارگر ساده از وتوقعى بیش از این نیست که واجباتش را انجام بدهد ومحرماتش را ترک کند. اما به ما گفتند بفهم یعنى بفهم! تا امام جامعه نشدى عقب افتاده اى فرمود: (واجعلنا للمتقین امام) بخواه، اگر دعا مستجاب نباشد که نمى شود (ربنا هب لنا من أزواجنا وذریاتنا قرة أعین واجعلنا للمتقین إماما)(۷) این راه را با این دعا به ما نشان دادند، به ما فرمودند شما که در حوزه یا دانشگاه هستید، آن قدر عرضه داشته باشید که چند نفر انسان خوب به شما اقتدا بکنند.

یک وقت است که کسى راه مى افتد ودنبالش عده اى حرکت مى کنند، این معیار نیست، کسانى که قرآن آنها را متقى مى داند، مى گویند: خدایا ما را به طرزى تربیت کن که متقیان به ما اقتدا بکنند این کم مقامى نیست! برخى چون دیدند کار خیلى سخت است گفتند باید این گونه قرائت بکنیم: (واجعل لنا من المتقین امام)؛ نه،قرائت همین است: (واجعلنا للمتقین اماماً) خدایا آن توفیق را به ما بده ما حالا که آمدیم حوزه، آمدیم دانشگاه، در علوم الهى داریم کار مى کنیم، نه تنها خودمان مشکلى نداشته باشیم، نه خودمان بارى روى جامعه نباشیم، بار جامعه را برداریم (یک)، خوبان جامعه، انسان هاى بفهم به دنبال ما راه بیفتند (دو)، این یعنى چه؟ این را به ما گفتند.

ما تمام سعى وکوششمان این است که نسوزیم،نسوختن هنر نیست، این همه دیوانه ها را خدا به جهنم نمى برد، آن نازل ترین درجه این است که انسان از خدا بخواهد که خدایا ما را به جهنم نبر، این کجا آن دستورات دینى کجا!

هیچ دیوانه اى را خدا به جهنم نمى برد، هیچ کودکى را خدا به جهنم نمى برد، هیچ کافر مستضعفى که حجت خدا به آنها نرسیده را به جهنم نمى برد. خب، مى بینید که بخشى از آسیا وبخشى از اروپا را، این شوروى سابق داشتند. این نقشه شوروى را مى دیدید، در نقشه جهان نوشته بود: (اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى) که بخشى از آن در آسیا بود وبخشى از آن در اروپا، بسیارى از این دهات دور افتاده اى که این کمونیستها حکومت مى کردند، اصلا قرآن نشنیدند که چیست، اینها را که خدا جهنم نمى برد، فرمود: (لِیهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَینَةٍ ویحیى مَن حَى عَن بَینَة)(۸) اینها که هیچ حجتى بر این ها ابلاغ نشد.

بنابر این نسوختن هنر نیست، خدایا مرا نسوزان وجهنم نبر، این کافى نیست. باید مسئلت کنیم ما را با انبیا محشور بکن، ما را با اولیا محشور بکن، اینها هنر است.

بنابر این، ما با توده مردم فرق داریم، فرق داریم. هم یعنى باید کارى بکنیم که عده زیادى از خوبهاى جامعه به دنبال ما راه بیفتند. نه این که براى ما شعار بدهند، نه این که با القاب ما را بخوانند، اگر این شد که همان بازى هاست!

از سخنان جناب زمخشرى است که: (وما التلقیب بالعلّامة الا شبه الرقم والعلامة)(۹) فرمود این بازیها چیست؟ آن روزها که کارتن نبود، جعبه نبود، همه اش گونى بود، فرمود: این تلقیب یعنى لقب دادن. این تلقیب به علامه مثل همین رنگهاست، که روى گونى ها مى زنید؛ این مى شود زمخشرى، اینها هستند که هزار سال مى مانند.

به ما گفتند، که از خدا بخواهید که نیکان جامعه به دنبال شما راه بیفتند، اگر نیکان به دنبال کسى راه افتادند، دیگر بازى در ونیست. خوب ما چه کار کنیم که نیکان جامعه به دنبال ما به راه بیفتند، این هم که دعاست که (واجعلنا للمتقین اماماً). آن که در طلیعه بحث عرض شد که برخى از القاب شایسته وجود مبارک ولى عصر نصیب ما مى شود، همین لقب بقیة الله است از برجسته ترین القاب نورانى وجود مبارک امام زمان بقیة الله است که خدا ورا باقى نگه داشت وباقى نگه مى دارد؛ ما هم مى توانیم بقیة الله بشویم، منتها در دامنه آن حضرت وبه اندازه خودمان.

بیان این است، که ذات اقدس الهى در قرآن کریم از علماى راستین تعبیر به (اولوا بقیة) کرد (فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیةٍ ینْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الأَرْضِ)(۱۰). ما یک اولوا الابصار داریم، یک اولوالالباب داریم، یک اولوا بقیة. این کلمه اولوابقیة از بقیة الله بودن قوى تر نشان مى دهد، یعنى ولى بقا والى بقا.

اولوالالباب ما به چه کسى مى گوییم؟ ما گاهى مى گوییم فلان شخص لبیب است، فلان شخص عاقل است، گاهى مى گوییم اوالوالعقل است، اولواللّب است، اولوا بقیة است، اینها والیان بقایند، متولیان بقایند، ولایتى بر بقا دارند، اینها ماندگارند. خب، اگر قرآن کریم یک عده را اولوا بقیة فرمود وجود مبارک حضرت امیر به خودش حق مى دهد که بگوید: (العلماء باقون ما بقى الدهر)(۱۱) تا روزگار هست عالمان دین هستند آن وقت ما مى توانیم باشیم.

نه هزار سال، نه دو هزار سال. ما مى گوییم نوح –سلام الله علیه- عمر پربرکتى کرده، خب اگر نوح عمر پربرکتى کرده شاگردان نوح هم به تبع ومى توانند باقى باشند. فرمود: (العلماء باقون ما بقى الدهر). اینها چون راهیان وجود مبارک حضرت ولى عصرند حضرت را رها نمى کنند، حضرت بقیة الله است اینها هم هستند.

الآن دوران نقش گیرى شما جوانهاست از همین الآن خودتان را آزاد کنید، یعنى پیمان ببندید که نه بیراهه بروید، نه راه کسى را ببندید، نه کسى شما را بازى بگیرد، نه شما کسى را به بازى بگیرید. بدانید که با ابدیت سروکار دارید، مى شوید (اولوا بقیة)، مى شوید (العلماء باقون ما بقى الدهر).

اگر این چنین - ان شاء الله - برادران وخواهران حوزوى ودانشگاهى ما (اولوا بقیة) شدند، اینها پیروان راستین وجود مبارک حضرت ولى عصر بقیة الله - ارواحنا فداه - هستند که مى شود شد، آنگاه حیات طیبه دارند، از حیات عقلانى برخوردارند. از مرگ جاهلى مصون اند. آنگاه این نظام تا ظهور صاحب اصلى اش از هر خطرى محفوظ خواهد بود.
 
پى نوشت ها:
(۱) الکافى، ج۱، ص۳۷۷، ن ک: مسند احمد، ج۴، ص۹۶.
(۲) سوره آل عمران، آیه ۱۸۵؛ سوره انبیاء آیه ۳۵ با سوره عنکبوت، آیه ۵۷.
(۳) سوره انفال، آیه ۲۴.
(۴) اعلام الورى، ص۴۳۲.
(۵) الکافى، ج۱، ص۸۵.
(۶) نهج البلاغه، حکمت ۴۵۲.
(۷) سوره فرقان، آیه ۷۴.
(۸) سوره انفال، آیه ۴۲.
(۹) معجم الادباء، ج۶، ص۲۶۹۰.
(۱۰) سوره هود، آیه ۱۱۶.
(۱۱) نهج البلاغه.


منبع: سایت پژوهشهای تخصصی امام مهدی(عج)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط