ابى بن كعب(1)

«سران اين امت گمراه گرديده، آخرت شان تباه شد ولى من دلم به حال آن‏ها نمى سوزد، بلكه به حال مسلمانانى مى‏سوزد كه به دست‏آنان گمراه شدند!» «اگر تا روز جمعه زنده ماندم پرده‏ها را كنار زده حقايق را بيان خواهم كرد؛ خواه مرا بكشند، خواه زنده بمانم!» . روز جمعه فرا رسيد و گوش‏ها منتظر شنيدن حقايق بودند ولى افسوس كه او ديگر زنده نبود.
شنبه، 28 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابى بن كعب(1)
ابى بن كعب(1)
ابى بن كعب(1)






«سران اين امت گمراه گرديده، آخرت شان تباه شد ولى من دلم به حال آن‏ها نمى سوزد، بلكه به حال مسلمانانى مى‏سوزد كه به دست‏آنان گمراه شدند!»
«اگر تا روز جمعه زنده ماندم پرده‏ها را كنار زده حقايق را بيان خواهم كرد؛ خواه مرا بكشند، خواه زنده بمانم!» .
روز جمعه فرا رسيد و گوش‏ها منتظر شنيدن حقايق بودند ولى افسوس كه او ديگر زنده نبود.

ابى بن كعب

در ميان ياران پيامبر (صلی الله علیه وآله)، چهره‏هاى مختلفى ديده مى‏شد.
سياه، سفيد، اشراف زاده، برده، جوان، پير، برخى قبلا بت پرست بوده و برخى ديگر پيرو آئين مسيحيت يا آئين يهود بودند. ولى تعداد كسانى كه پيش از اسلام، از دانشمندان و علماى اديان سابق به شمار مى‏رفتند، كم بود، يكى از اين افراد ابى بن كعب ناميده مى‏شد.
« ابى بن كعب»، پيش از آن كه اسلام بياورد، از«احبار» و دانشمندان يهود به شمار مى‏رفت به «تورات» و«عهد عتيق» وكتب مذهبى يهوديان، كاملاً احاطه داشت و از بشاراتى كه در تورات در باره پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) وارد شد بود، آگاه بود. از اين رو هنگامى كه نخستين مبلغ اسلام «مصعب بن عمير» به شهر «يثرب» (مدينه) وارد شد و مردم را به آئين اسلام دعوت كرد، ابى با بينش و بصيرت‏كامل،اسلام را پذيرفت، بى آنكه تا آن هنگام خود پيامبر (صلی الله علیه وآله) را ديده باشد!
در جريان بيعت «عقبه دوم» كه متجاوز از هفتاد نفر از مردم مدينه، با پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بيعت نمودند، يكى از بيعت كنند گان «ابى»بود.
اگر پيش از ظهور اسلام، ابى از علما و دانشمندان بزرگ آئين يهود به شمار مى‏رفت، طولى نكشيد كه در جهان اسلام نيز موفقيت ممتازى به دست آورد به طورى كه پس از ورود پيامبر (صلی الله علیه وآله) به مدينه، او نخستين فردى بود از انصار كه وحى الهى را نوشت ودر رديف نويسندگان مشهور وحى قرار گرفت !(1)
آرى ابى كه در پرتو استعداد فكرى سرشار خود، با مسائل مذهبى و كتب آسمانى آشنائى داشت، و پيش از ظهور پيامبر گرامى بر حقانيت اسلام واقف بود، قطعاً مى‏بايست كه در كسب علوم و معارف اسلامى، پيشرفت‏هاى روزافرونى نصيب اوگردد و هر روز گام هاى سريعترى به سوى كمال و ترقى بردارد.
خداوند نيز وسايل شكوفائى استعداد اورا فراهم ساخت ؛ و مقام ورتبه‏اى به او ارزانى داشت كه در پرتو آن، از شخصيت جهانى بر خوردار گرديد وتا هنگامى كه قرآن باقى است نام او نيز پاينده خواهد بود، زيرا او استاد بزرگ علم قرائت قرآن بود.
او در سايه لطف الهى ودر پرتو هوش سر شارى كه در آموختن قرائت و لهجه صحيح قرآن از خود نشان داد، به چنين تربه بزرگى دست يافت جالب اينجاست كه اين كار به دست خود او آغازنشد، بلكه براى نخستين بار، پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) اين پيشنهاد را به او كرد.
پيامبر (صلی الله علیه وآله) از طرف خدا، مأموريت يافت كه قرآن را به «ابى» قرائت كند و قرائت صحيح قرآن را به او تعليم دهد.
ابى كه تصور نمى‏كرد اين مقدار مورد توجه خدا واقع شود، هنگامى كه پيامبر (صلی الله علیه وآله)اين مأموريت خود را به وى مژده داد، باتعجب آميخته به شور و شوق، به پيامبر (صلی الله علیه وآله) عرض كرد:
آيا خداوند، از شخص من نام برده!؟
پيامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: آرى.
در اين هنگام ابى، از كثرت شوق و شادى، چنان دچار لرزه و هيجان شد كه بى اختيار اشك شادى از ديد گانش سرازير شد.
پيامبر (صلی الله علیه وآله) براى فرو نشاندن هيجان او، اين آيه را تلاوت نمود:
قل بفضل الله وبر حمته فبذلك فليفر حوا، هو خير مما يجمعون (2)
ابى كسى نبود كه حق استاد بزرگ خود پيامبر (صلی الله علیه وآله) را فراموش كند، ادب اسلامى اقتضا مى‏كرد زحمات پيامبر (صلی الله علیه وآله) را در هدايت و تعليم و تربيت خود، ناديده نگيرد ؛ از اين رو وقتى كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) مأموريت خودرا از جانب خداوند به او اطلاع داد، عرض كرد :
«يارسول الله من به خدا ايمان آوردم، و به دست تو مسلمان شدم و قرآن را از تو ياد گرفتم»(3)
آرى ابى، در اثر تعليم پيامبر (صلی الله علیه وآله)، در قرائت قرآن به مقام بزرگى رسيد، به طورى كه «عمر» با اينكه را بطه‏اش با «ابى» سخت تيره بود؛ مى‏گفت:
«على در قضاء و فصل خصومت، و ابى در قرائت قرآن از همه استاد ترند، ولى ما در بعضى از موارد، طبق قرائت ابى عمل نمى‏كنيم!»(4)
گفتيم كه ابى، قرائت صحيح قرآن را از پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) فرا گرفت. اينك، در اينجا، سئوالى پيش مى‏آيد: در كتاب هاى تفسير، براى تلاوت هر يك از سوره‏هاى قرآن مجيد، ثواب هاى زياد و مبالغه آميزى از ابى، نقل شده است كه بسيارى از آنها با موازين عقلى سازگار نيست آيا راستى اين روايات صحيح و قابل اعتماد است و واقعاً ابى آنها را از زبان پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) شنيده است يا اين كه اين روايات صحت ندارد؟
پاسخ قطعى اين پرسش، دشوار است، ولى از يك نكته نبايد غفلت كرد وآن اين كه روزگارى دوستان نادان اسلام، به خيال خود، براى اين كه مردم را به خواندن قرآن تشويق نمايند ؛ احاديثى حاكى از ثواب هاى زياددر خواندن سوره‏هاى مختلف قرآن جعل مى‏كردند، و اين عمل را خدمت به قرآن مى‏پنداشتند! و به خيال خود، از اين رهگذر، مردم را به خواندن قرآن ترغيب مى‏نمودند! بعيد نيست كه بسيارى از روايات مزبور، از اين مقوله باشد چنان كه «نوح بن مريم» يكى از رويان اين گونه روايات، به اين معنى اعتراف كرده است.
«نوح بن مريم»، از قول«عكرمه»از «ابن عباس» ثواب هائى براى قرائت سوره‏هاى قرآن مجيد، نقل كرده است روزى از وى پرسيدند: چه كسانى اين حديث ها را از عكرمه، براى شما نقل كرده‏اند؟
گفت: هيچ كس! من ديدم مردم سر گرم «فقه ابو حنيفه» و «مغازى ابن اسحاق»(5) شده و قر آن را فراموش كرده‏اند، لذا اين احاديث را جعل كردم تا مردم را به سوى كتاب آسمانى، جلب كنم و نظرم از اين كار صرفاً خدمت به اسلام و قرآن، و جلب خشنودى خدا بود!!. (6)
اين اعتراف نشان مى‏دهد كه پاره‏هاى از روايات مربوط به ثواب قرائت قرآن، روى پندار غلطى جعل شده و به هيچ و جه با واقعيت تطبيق نمى‏كند
مطلب ديگرى كه اين معنا راتأييد مى‏نمايد وپرده از انگيزه جعل اين احاديث، بر مى‏دارد داستان زير است:
«موئل بن اسمعيل » مى‏گويد:
استاد حديثى، روايت مفصلى كه سند آن به «ابى بن كعب» منتهى مى‏شد، براى من نقل كرد كه در آن براى يك‏يك سوره‏هاى قرآن، ثواب خاصى معين شده بود. من به استاد خود گفتم: اين حديث را از چه كسى شنيده‏اى ؟گفت: از شخصى كه اكنون در «مدائن» زندگى مى‏كند.
پيش شخص مزبور، در مدائن رفته مدرك ‏او را در نقل اين حديث پرسيدم، گفت: من اين حديث را از شخصى شنيدم كه اكنون در «واسط» به سر ميبرد. نا گزير به سراغ او رفتم او نيز گفت: از شخصى كه در «بصره» سكونت دارد شنيده است، براى تحقيق مطلب رهسپار بصره شدم، در آنجا شخص مورد نظر را يافتم، او نيز مرا به شخص كه در «آبادان» مى‏زيست، ارجاع نمود. وقتى كه در آبادان آن شخص را ديدم و جريان را براى او باز گو كردم، او دست مرا گرفت و به خانه‏اى برد، در داخل خانه گروهى از صوفيان را ديدم كه در اطراف پيرمردى حلقه زده‏اند ؛ راهنماى من، اشاره پيرمرد كرد و گفت: من اين حديث رااز اين شخص شنيده‏ام!
من تصور كردم مشكل حل شده و ثمره زحمات خود رابه دست آورده‏ام، ولى وقتى از او پرسيدم:اين حديث رااز چه كسى شنيده اى؟
با كمال صراحت گفت: از هيچ كس!
گفتم: از هيچ كس؟!
گفت: آرى! آن گاه توضيح داد كه چون من ديدم مردم از تلاوت قرآن رو گردان شده‏اند، براى اين كه آنها را به خواندن قرآن، تشويق نمايم اين حديث را جعل نمودم!! (7)

مدافع حريم قرآن

شكى نيست كه قر آن فعلى كه در دست مسلمانان است، همان قرآنى است كه از جانب خدا بر پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نازل شده،و آن حضرت، هنگام رحلت، آن را در ميان مسلمانان به ياد گار گذاشته،و سخن از تحريف قرآن سخنى بى اساس است و به حكم دلايل مختلف عقلى و نقلى افسانه‏اى بيش نيست. «ابى بن كعب»، به عنوان كسى كه قرائت صحيح قرآن را از زبان پيامبر (صلی الله علیه وآله) شنيده بود، همواره مراقب بود كوچكترين تغييرى در كيفيت قرائت قرآن (كه طبعاً گاهى موجب تغيير معنى مى‏شود) رخ ندهد و احياناً كسانى كه مقاصد مادى يا سياسى خود رازير پوشش اسلام جستجو مى‏كنند، دست خيانت به سوى قرآن دراز ننمايند، تا قرآن از هر گونه تحريف و تغيير احتمالى محفوظ بماند
در زمان خلافت عثمان، بيت المال مسلمانان فقط در مصالح دستگاه خلافت و هواداران خليفه صرف مى‏شد خليفه و بستگان و طرفداران وى، اموال عمومى مسلمانان را به صورت گنج در آورده‏وميليون‏ها درهم، و دينار را در خزانه شخصى خود انباشته بودند! و اين مسئله‏اى نبود كه باهيچ دليلى با اسلام قابل تطبيق باشد.
گروهى از مسلمانان مبارز و آزاده، و دررأس آنها، يار بزرگ پيامبر (صلی الله علیه وآله) «ابوذر غفارى» اعمال ضد اسلامى خليفه و هواداران او را مورد انتقاد قرار داده، به شدت، در برابر اين انحراف، مقامت مى‏نمودند و در اين زمينه به آيه 35 سوره توبه استناد جسته، خليفه وياران او را مصداق آن معرفى نمودند آنجا كه خدا مى‏فرمايد:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بسيارى از كشيشان و راهبان، اموال مردم را به نا حق مى‏خورند، و مردم را از راه خدا باز مى‏دارند،»
«وكسانى را كه طلا و نقره را گنجينه و ذخيره مى‏كنند و در راه خدا انفاق نمى‏كنند، به عذاب دردناك بشارت ده!!» «روزى كه آن طلاو نقره در آتش دوزخ گداخته مى‏شود و پيشانى و پشت و پهلوى آنها را با آن داغ مى‏كنند و (فرشتگان به آنها مى‏گويند:) اين است نتيجه آن چه كه از زر و سيم اندوختيد اكنون بچشيد عذاب سيم و زرى را كه ذخيره مى‏كرديد.» (8)
آيا غير از اين بود كه خليفه و جيره خواران او، اموال عمومى مسلمانان را به صورت گنج درآورده، بيت المال مسلمانان را در مصارف شرعى و مقرر آن خرج نمى‏نمودند ؟بنابر اين، به حكم اين آيه، مى‏بايست در انتظار آتش عذاب الهى باشند.
عثمان و طرفداران او در برابر اين منطق دندان شكن، به دست و پا افتادند تا خود را به وسيله‏اى، تبرئه نمايند. از اين رو ادعا كردند كه ذيل آيه (در مذمت كسانى كه طلا و نقره را به صورت گنج درمى آورند )مربوط به اهل كتاب و يا طبقه احبار و رهبان (رو حانيان يهود و مسيحت) است و ارتباطى به مسلمانان ندارد، ولى از آنجا كه ظاهر آيه با اين معنى ساز گار نبود، زيرا ذيل آيه به واسطه «واو عاطفه» (9) به قسمت قبلى آيه عطف شده، بنابر اين احتمال اين كه اين مضمون تنها مربوط به اهل كتاب باشد از بين رفته است. و حاكى از اين است كه حرمت اين كار اختصاص به اهل كتاب ندارد، بلكه مربوط به همه مردم است، خواه مسلمان باشند و خواه اهل كتاب، ولى خليفه و همفكران او، براى اين كه مضمون آيه را، مخصوص اهل كتاب سازند و اين جمله را صفت «اهل كتاب» قرار دهند، ادعا كردند كه آيه از روز نخست بدون واو عاطفه نازل شده و جمله «الذين يكنزون الذهب و الفضه...» صفت احبار و رهبان است، نه يك جمله مستقل تا شامل مسلمانان نيز باشد!
پيدا است كه اين كار، يك نوع دست بردن به قرآن و بازى با ناموس معنوى اسلام به شمار مى‏رفت و اگر به موقع، از اين كار جلوگيرى نمى‏شد، باب دخل و تصرف در قرآن مجيد باز گشته هر كس براى رسيدن به مقاصد نا مشروع خود، به فكر تحريف قرآن مى افتاد. ابى بن كعب، از اين موضوع سخت ناراحت شد و با خشم و عصبانيت فوق العاده‏اى به عثمان هشدار داده گفت: «واو» را در آيه سر جاى خود بگذار و گرنه، شمشير خود را بر دوش مى‏نهم و قيام مى‏كنم! (10)
عثمان نا گزير تسليم شد وبا قرائت آيه با «واو» موافقت كرد!!

سير علمى در قرآن مجيد

ابى بن كعب نه تنها در قرائت صحيح قر آن، استادى مسلم بود، بلكه دردر ك و فهم مفاهيم بلند و عميق قرآن نيز و از ذهن روشن و فكر باز، بهره فراوان داشت نا گفته پيدا است كه فهم حقايق قرآن و مراتب فصاحت و بلاغت اين كتاب آسمانى، ذوق خاصى لازم دارد، البته هر كس كه با لغات و قواعد زبان عربى آشنائى داشته باشد مى‏تواند معانى ظاهرى قرآن را بفهمد، ولى بى شك فهم حقايق بلند و مفاهيم عالى و عميق قرآن مجيد، از آن كسانى است كه در پر تو ذوق و استعداد خدا دادى و اشتغال پى گير و مداوم به سير علمى در اين كتاب آسمانى، با شيوه خاص آن آشنائى داشته باشند.
ابى بن كعب، از كسانى بود كه از اين مزيت بر خوردار بود وآيات قر آن را به دقت مطالعه و بررسى مى‏كرد. روزى پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) براى ذوق آزمائى شاگرد خود از او پرسيد: از ميان انبوه آيات قرآن، كدام يك در نظر او با عظمت‏تر و شكوه انگيزتر است؟ ابى در پاسخ پيامبر استاد بزرگ الهى خود عرض كرد:
آيه: الله لا اله الا هوالحى القيوم (11)
پيامبر (صلی الله علیه وآله) دست بر سينه او نهاد و فرمود: چنين علمى بر تو گوارا باد (12)
ابى و فهم قرآن تنها اين مورد نبود كه «ابى»، انگشت روى نقاط حساس قرآن مجيد گذاشت و نكات لطيف آن را باز گو كرد، بلكه او همواره در مواقع مناسب، تعاليم ارزنده اسلام را از آيات قرآن مجيد استنباط نموده، مسلمانان را به پيروى از آن دعوت مى‏نمود، در اين زمينه از باب نمونه به جريان زير توجه فرمائيد:
پس از رحلت پيامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه وآله)، شكاف و اختلاف عجيبى در جامعه اسلامى به و جود آمد، و تشتت و پرا كندگى شديدى در محيط مدينه سايه افكند كه اگر وضع به همان منوال، ادامه پيدا مى‏نمود، آينده اسلام و مسلمانان به شدت تاريك مى گشت.
ابى بن كعب، از اين تفرقه و پرا كند گى رنج مى‏برد، و از عواقب و خيم آن، بيمناك بود. از اين رو، به مسلمانان هشدار داده مى‏گفت: خداوند، ملل جهان را از چهار طريق كيفر مى‏دهد آنجا كه مى‏فرمايد:
«بگو او (خدا) مى‏تواند عذابى از بالاى سر يا از زير پايتان بر شما نايل كند، يا شما را گروه گروه به جان هم اندازد، و بعضى را بر بعضى ديگر مسلط سازد.(13)
آن گاه افزود: اكنون مسلمانان بادو عذاب از اين عذابها يعنى به جان هم افتادن و يكديگر را آزار كردن، روبرو هستند، بايد در انتظار دو عذاب ديگر باشند. (14)
او پيوسته در زندگى،از قرآن مجيد الهام مى‏گرفت، و به - مسلمانان ديگر نيز گوشزد مى‏كرد، روزى شخصى از او در خواست پندى كرد، ابى گفت: كتاب خدا قرآن را راهنما و سر مشق و داور خود قرار بده، زيرا قرآن ياد گار پيامبر (صلی الله علیه وآله)، و در پيشگاه الهى شافع پيروان خود و برنامه عملى مسلمانان است، قر آن شاهدى است كه از تهمت دور است، و ضع مسلمانان و امت‏هاى گذشته در آن بيان شده، احكام و راه ورسم زندگى مسلمانان منعكس گشته است قرآن از آينده مسلمانان كنونى و آيندگان خبر داده است. (15)

پي نوشتها:

1- ألا صابه، جلد 1 صفحه 31 - «الدر جات الرفيعه»،صفحه 324/
2- سوره يونس آيه 58: «بگو به رحمت و فضل الهى شادى كنند كه اين از آنچه (منكران) جمع مى‏آورند، بهتر است!» نقل از (حليهالاوليأ» جلد 1 صفحه 251 -«الدرجات الرفيعه»صفحه 324/
3- بالله آمنت،و على يدك‏اسلمت، و منك‏تعلمت، «حليه ألاوليأ»، جلد 1 صفحه 251/
4- ألاستيعاب»، جلد 1 صفحه 29 در حاشيه «الاصابه»- البته مى‏توان حدس زد كه خليفه، در چه مواردى، قرائت ابى را ملاك عمل قرار نمى‏داد. ولى امام صادق (علیه السلام)فرمود ما قرآن را طبق قرائت ابى قرائت مى‏كنيم، «الدرجات الرفيعه» صفحه 324.
5- مقصود، سيره ابن اسحاق است كه ابن هشام سيره معروف خود را از آن گرفته است.
6- «لؤلؤ ومرجان» صفحه 113 /
7- «لؤلؤ ومرجان» صفحه 113و 114/
8- يا ايها الذين امنو ا ان كثيراً من الا حبار و الرهبان ليأكلون اموال الناس با لبا طل و يصدون عن سبيل الله و الذين يكنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشر هم بعذاب اليم. يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جبا ههم وجنو بهم و ظهور هم هذا ما كنز تم لا نفسكم فذو قوا ما كنتم تكنزون (سوره توبه آيه 34و35)
9-در جمله و الذين يكنزون الذهب و الفضه//
10-لتلحقنها او لا ضعن سيفى على عاتقى (الدر المنثور ج ص 232
11- «آيه الكرسى» بر خلاف آنچه كه در افواه مردم معروف است، يك آيه بيش نيست و اين آيه با جمله «الله لا اله الا هوالحى» آغاز مى‏گردد، و با جمله «وهو العلى العظيم» ختم مى‏گردد (آيه 255 سوره بقره ) از آنجا كه مراتب فصاحت و بلاغت آيات قرآن، متفاوت است، و در عين حال كه همگى حائز درجه اعجاز مى‏باشند ولى بر خى دردرجه عالى از فصاحت قرار دارند و اين آيه در ميان آيات ماقبل و ما بعد خود، از نظر تعبير و مضمون بسان در شاهوار مى‏درخشد. و اگر در قرآن آيه‏اى جز اين ايه نبود، كافى بود كه سند اعجاز و دليل و گواه نبوت آورنده آن باشد.
12-«حليه الاو ليأ»، جلد 1 صفحه 250/
13-قل هوا لقادر على ان يبعث عليكم عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاً و يذيق بعضكم بأس بعض سو ره انعام آيه 65/
14- «حليه الا وليأ، جلد 1 صفحه 253/
15- اتخذكتاب الله اماماً، وارض به قاضياً و حكماً، فانه الذى استخلف فيكم رسولكم، شفيع مطاع، و شاهد لا يتم، فيه ذكر كم و ذكر من قبلكم و حكم ما بينكم و خبر كم و خبر ما بعد كم «حليه الا و ليأ» جلد 1 صفحه 253.

منبع: شخصيت‏هاى اسلامى شيعه، آیت الله سبحانى – مهدی پيشوايى ،ص 23تا44




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط