مقدمه
همان طوری که هدف نزول قرآن کریم هدایت مردم بوده است (هدی للناس) رهبران الهی از جمله امام علی (ع) هم تمام سعی و تلاش شان هدایت مردم بود، در این باب دو گونه روایات وجود دارد، اولین این که تنها راه هدایت و مرجع هدایت ذات حضرت امیر علی (ع) می باشد، و دومین این که همه هم و غم علی (ع) هدایت مردم و نشان دادن راه مستقیم بوده است. اینک چند موارد را در اینجا ذکر می کنیم.1. علی علیه السلام، هدایت کننده مردم است
عبد الله بن مسعود از رسول اسلام (ص) روایت میکند که فرمود: در معراج، زمانی که میان من و پروردگارم دیگر هیچ فرشته مقربی نبود، این ندا را شنیدم که «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ. رعد/7» تو بیم دهنده هستی و هر قومی هدایت کنندهای دارد. گفتم: پروردگارا، من بیم دهنده هستم، هادی (هدایت کننده) کیست؟خداوند فرمود: ای محمد! هادی، علی بن ابی طالب است که رهبر هدایت شدگان است و پیشوای با تقوایان و پیشوای سفیدرویان امت تو، که با رحمت من، آنها را به بهشت هدایت میکند. (1)
2. علی علیه السلام ، پرچم هدایت است
ابن عساکر و دیگران از پیامبر(ص) نقل کرده اند که فرمود: علیّ رایة الهدى. (2) على (ع) پرچم هدایت است.ابن مغازلى شافعى به سندش از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا (ص) درباره على(ع) فرمود:... وأنت العَلَم ما بینی وبین أمّتی من بعدی. (3) و تو نشانه هدایت بین من و بین امت من بعد از من هستی.
2. علی علیه السلام ، شهر هدایت است
قندوزى حنفى نقل کرده که پیامبراسلام (ص) فرمود: إنّ علیاً مدینة هدى فمن دخلها نجى ومن تخلّف عنها هلک. (4) همانا على(ع) شهر هدایت است، پس هر کس داخل آن شهر شود هدایت یافته و هر کس از آن تخلف کند، هلاک شده است.
3. هدایت علی علیه السلام ، هدایت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است
حاکم نیشابورى از پیامبراکرم (ص) نقل کرده که فرمود: من أراد أن یحیی حیاتی ویموت مماتی ویسکن جنّة الخلد الّتی وعدنی ربّی فلیتولّ علیّ بن أبی طالب، فإنّه لن یخرجکم من هدىً ولن یدخلکم ضلالة. (5) هر کس مى خواهد همانند من زندگى کند و همانند من بمیرد و ساکن بهشت خلد شود که پروردگار من وعده آن را داده است، پس باید به ولایت على بن ابى طالب ملتزم شود؛ زیرا او هرگز شما را از هدایت خارج نکرده و هرگز در گمراهى وارد نخواهد کرد.حاکم نیشابورى به سند خود در روایتی از ابوذر نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمود: من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصى الله ومن أطاع علیّاً فقد أطاعنی ومن عصى علیّاً فقد عصانی. (6) هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کس مرا معصیت کند خدا را نافرمانى کرده است. و هر کس على را پیروى کند، مرا پیروى کرده و هر کس على را نافرمانى کند مرا نافرمانى کرده است.
4. تخلف از هدایت علی علیه السلام، کفر است
ابن عساکر به سندش از حذیفه نقل کرده که پیامبراکرم (ص) خطاب به على(ع) فرمود: جعلتک عَلَماً فیما بینی وبین أمّتی فمن لم یتّبعک فقد کفر. (7) من تو را عَلَم هدایت بین خودم و بین امّتم قرار دادم، پس هر کس تو را پیروى نکند به طور حتم کافر است.5. علی علیه السلام هدایت کننده به صراط مستقیم است
احمد بن حنبل به سند خود از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: إن تؤمّروا علیّاً (ولا أراکم فاعلین) تجدوه هادیاً مهدیّاً یأخذ بکم الطریق المستقیم. (8) و اگر شما على را امیر خود قرار دهید (که نمى بینم چنین کنید) او را هدایت گرِ هدایت شده خواهید یافت که شما را به راه مستقیم رهنمون خواهد کرد.6. صبر و سکوت و حتی جنگ امام علی علیه السلام برای هدایت مردم بوده است
در آغاز جنگ صفین مدتی امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ درنگ کرد به امید آنکه شامیان به خود آیند و دست از ستیز با حق بردارند، تا اینکه فریاد لشگریان حضرت بلند شد که آیا زن و بچه خود را در کوفه گذاشته ایم که در اطراف شام وطن گزینیم؟! اجازه دهید بجنگیم که مردم حرفهایی می گویند. حضرت فرمود: چه می گویند؟!گفتند: برخی می گویند علی از این رو از جنگ پرهیز می کند که از مرگ می ترسد! برخی دیگر می گویند: از این رو که در جنگ با شامیان به شک افتاده است.امام در جواب مىفرماید: أَمّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذلِکَ کَراهِیَّةَ الْمَوْتِ فَوَاللّهِ ما أُبالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ؛ مىگویید، آیا این همه کنار کشیدن و مماشات و خوددارى کردن از جنگ و گرفتن حق، به این دلیل است که از مرگ کراهت دارد و مىترسد که کشته شود؟ به خدا قسم، على(ع) باک ندارد که او به طرف مرگ برود و یا مرگ به سراغ على(ع) بیاید! براى من فرقى نمىکند که من سراغ مرگ بروم و مرگ را در آغوش بگیرم، یا مرگ به سراغ من بیاید. آن گاه آیا چنین کسى از ترس مرگ از انجام وظیفه اش خوددارى مىکند؟! حرف دیگرى نیز داشتید: وَ اَمّا قَولُکُمْ شَکّاً فى اَهْلِ الشّامِ؛ مىگویید، مگر در نبرد با مردم شام و معاویه تردید دارى؟ زودتر لشکرکشى کن، به شام و صفین برو و کار معاویه را تمام کن.
حضرت در پاسخ مىفرماید، اگر من در این کار تأنى دارم و زود اقدام نمىکنم و به مکاتبه و بحث مىپردازم، بدان سبب نیست که در جنگ با آنها شک دارم. درست است که من حق دارم با کسانى که بر حکومت اسلامى خروج کردهاند وارد نبرد شوم و آنها را از میان بردارم؛ اما من مىخواهم تا آن جا که ممکن است، افراد ( گرچه یک نفر باشد) هدایت شوند. مایلم فرصت بدهم، تا کسانى که امر برایشان مشتبه شده، آگاه شوند و از روى بصیرت اقدام کنند. شاید در بین اینها کسانى باشند که هنوز حق را درست نشناخته و حجت بر ایشان تمام نشده است.
سعى من بر این است که مردم را هدایت کنم؛ وقتى مطمئن شدم قابل هدایت نیستند، آن گاه به جنگ اقدام مىکنم. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلى ضَوْئِی؛ هر روزى که جنگ را تأخیر انداختم، هیچ دلیلى نداشت جز این که امید داشتم کسانى هدایت شوند و از تاریکىها به سوى نور حرکت کنند. اینان در شب تاریک گیر کردهاند و گمراه هستند؛ امید من این است که بتوانند در این تاریکى شب، نور حق را بشناسند و به طرف من بیایند. وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِاثامِها؛ (9) براى من بسیار مطلوب تر است که یکى از آنها هدایت شود، تا این که در همان حال گمراهى او را به قتل برسانم؛ هرچند بار اینان از گناه سنگین است و استحقاق کشته شدن را هم دارند.
در این سخن شکوه دلسوزی و هدایت، جلوه گر است و این واقعیت به وضوح تبیین شده که جنگ و کشتن هرگز هدف نیست، هدف هدایت است و بس.
بنابراین اگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مواقعى راه مماشات را در پیش مىگیرد و به جنگ روى نمىآورد، تنها ملاحظه اش مصالح اسلام و هدایت مردم است.
بر اساس نقلى که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است، روزى حضرت فاطمه زهرا(ع) در ضمن صحبت هایش با امیرالمؤمنین(ع) این مسأله را مطرح کرد که آیا بهتر نیست آن حضرت سکوت را بشکند و براى گرفتن حق خود قیام کند؟ در همین حال صداى مؤذن به گوش رسید که ندا مىداد: اشهد ان محمداً رسول الله. امیرالمؤمنین(ع) به حضرت زهرا(ع) فرمود: آیا این که این اسم و این صدا از روى کره زمین محو شود تو را خوشحال مىکند؟ حضرت زهرا(ع) پاسخ منفى دادند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند، پس اگر مىخواهى این نام و این صدا باقى بماند راهى جز شکیبایى و خون دل خوردن نداریم. (10)
این روایت به خوبى گویاى این مطلب است که صبر و سکوت امیرالمؤمنین(ع) دلیلى جز حفظ و رعایت مصالح اسلام و هدایت مردم نداشت. مسأله این نبود که حضرت از جان خود مىترسید، بلکه مىدید در صورت مقابله و دست بردن به شمشیر، آنچه در این میان از بین مىرود اصل اسلام است. از این رو آن حضرت راهى را برگزید که به حفظ اسلام منجر شود.
پی نوشت ها:
(1) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج35، ص400.(2) ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص330.
(3) کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص50.
(4) قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج1، ص220.
(5) حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص128.
(6) همان، ص121.
(7) ابن عساکر، علی بن حسن، همان، ج2، ص489.
(8) ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج1، ص108.
(9) نهج البلاغه/خطبه54.
(10) ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج11، ص113.